• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

سمیرا علی آبادی نخبه کردستان

parisa

متخصص بخش
[h=2]سمیرا علی آبادی نخبه کردستان
مقام معظم رهبری برایم دعای خیر کردند، چون من تنها دختری بودم که در آن نمایشگاه حضور داشتم. تقریبا 15 دقیقه با هم حرف زدیم. به من گفتند انشاالله موفق باشی دخترم. ایشان به من گفتند درباره کارایی دستگاهت توضیح بده و این کار را کردم و بعد گفتند: "شما دختر جوانی هستید. خوشحالم که شما را این جا می بینم. امیدوارم موفق، سربلند و سرزنده باشید و اختراعاتت را ادامه بدهی"، خیلی خوشحال بودم. خیلی.
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۵۸


سمیرا،در نمایشگاه مخترعان سنندج ،در مراسم بازدید مقام معظم رهبری

باشگاه جوانی برنا/ سمیرا علی آبادی، دختر 25 ساله ای از کردستان؛ سرزمین لاله ها و لالایی هاست. با لهجه زیبای کردی اش از پشت تلفن، خاطره دشت های سرسبز و ترانه های ماندگار کردستان را در ذهنت بیدار می کند، جان می دهد.

سمیرا، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی در دانشگاه دولتی کردستان است و رشته اش تمام عشقش است. می گوید: گاهی که جدی گرفته نمی شود و حقش ضایع می شود، گاهی که دلش می گیرد عجیب، می نشیند و با گریه حرف هایش را برای خدا می نویسد. سال گذشته که مقام معظم رهبری از نمایشگاه مخترعین کردستان بازدید کرد، سمیرا تنها دختر مخترعی بود که در آن نمایشگاه حضور داشت و می گوید حدود 15 دقیقه با مقام معظم رهبری صحبت کرده و به این خاطر خیلی خوشحال است. عکسی که از این دیدار گرفته شده را هنوز دارد. همین عکسی که از او همراه مصاحبه آمده. سمیرا عضو بنیاد ملی نخبگان است و قصد دارد حالا حالاها مخترع بماند.

*در مورد اختراعت می گویی؟

دستگاهی مربوط به تِست های ورزشی، مختص تِست چابکی که ما به آن " 4* 9" می گوییم. " 4*9 "تستی استاندارد است که در تمام جهان استفاده می شود. برای تست آمادگی حرکتی از آن استفاده می شود. بچه هایی که می خواهند وارد رشته تربیت بدنی شوند، آزمون عملی دارند. در این آزمون عملی تست "4*9 " جزو تست ها است. یعنی باید این تست ها را بدهند و بعد وارد این رشته شوند. به همین دلیل این دستگاه کاربرد زیادی دارد. قبلا مربیان و استادها از "کرنومتر" استفاده می کردند و بچه ها همیشه این اعتراض را داشتند که مربی یا استاد مثلا دکمه "کرنومتر" را، برای یکی زود می زند و برای آن یکی دیرتر.

برای اینکه دقت این کار را بالا ببریم. طرحی ریختیم که کل این عملیات را دیجیتالی کنیم. تا مربی هیچ دخالتی در این کار نداشته باشد. دستگاهی که ساختیم، شامل یک سِنسور نوری است که روی دو تا پایه دوربین نصب شده و در خط شروع آزمون قرار می گیرد. فاصله 9 متر است. یعنی بچه ها باید این 9 متر را چهار بار بروند و برگردند.

در گذشته بچه ها باید خم می شدند، چیزی را برمی داشتند و بعد می گذاشتند روی خط شروع و یا بالعکس. الان ما دو کلید لمسی جای آن گذاشته ایم که بچه ها باید روی آن کلیک کنند. اما در واقع همان حرکت تست قدیم را انجام می دهند.

وقتی بچه ها، این کلید ها را می زنند، قطع و دوباره وصل می شود.در تست "4* 9" این دستگاه در کل، پنج زمان به ما می دهد. چهار زمان اول، مربوط به رفت و برگشت ها و زمان پنجم مربوط به کل تست است. یعنی مربی می تواند تشخیص دهد هر کدام از بچه ها، در کدام تست سرعتشان بیشتر بوده است. بنابراین دستگاه، برای استعداد یابی هم کاربرد دارد.

در دانشگاه خودمان، طرح را به عنوان یک طرح پژوهشی اعتبار یابی کردیم. بین این دستگاه، نسبت به کرنومترهای قدیم، تفاوت های معنا داری وجود داشت. دقت این دستگاه بالاتراست. مختصصان و استادان هم این را تایید کردند که این دستگاه همان شکلی است اما با دقت بیشتر.

*یعنی نسبت به کرنومتر، فقط دقت اش بیشتر است؟

بله دقت اش بیشتر است. ما هنوز رکورد بچه ها را با همان دستگاه قدیمی اندازه می گیریم و دستگاه جدید را داریم طراحی می کنیم. اما هنوز ثبت اختراع نشده. تا 15 ماه، رکورد بچه ها در حافظه این دستگاه ذخیره می شود و مربی فقط دستگاه را تنظیم می کند. به محض اینکه آزمودنی گفت؛ آماده ام، دستگاه پس از صدای سوت کارش را آغاز می کند. دستگاه به صدای سوت واکنش نشان می دهد و کسی نمی تواند اعتراض کند که مربی "کرنومتر" را زود یا دیر زده است.

*راستی، دستگاه را تنهایی ساختی؟


نه، گروهی ساختیم.

*چند نفری؟

5 نفر.

*اعضای تیم تان را معرفی می کنی؟

دکتر سعید صادقی و مهندس بختیار حسین زاده که استاد هایم هستند و فرزاد عزیزی، لیلا حمزه و اشکان شریعتی از همکلاسی های دوره کارشناسی ام هستند.

* چه سالی دستگاه را ثبت کردید؟

سال 1386.

*جز این دستگاه، اختراعی دیگری هم داشتی یا داری؟

بله، داریم رویش کار می کنیم. الآن کارش تمام شده و آماده است. اما ثبت اش نکردیم. تقریبا شبیه همین دستگاه قبلی مان است اما پیچیده تر، دو چیز دیگر بهش اضافه کردیم و یعنی سه دستگاه در یک دستگاه است.

می خواهیم روی تمام دستگاه های مورد استفاده در تربیت بدنی کار کنیم. روی دستگاه هایی که از کشورهای دیگر وارد می کنیم. مثلا همین دستگاه را از آلمان وارد می کنیم و به این کیفیت هم نیست. گروهی سه نفره هستیم و می خواهیم کل دستگاه ها را بسازیم. یعنی می خواهیم مجموعه ای کامل از تمام این دستگاه ها را اختراع کنیم.

*برای ساخت این دستگاه، چقدر هزینه کردید؟

2 میلیون تومان.

*اعتبار را دانشگاه تامین کرد؟

بله. به عنوان طرح پژوهشی قبول کرد و از آن حمایت کرد.

*حالا این دستگاه، با مشابه خارجی اش تفاوتی هم دارد؟

قیمت کامل اش را نمی دانم. سال 80 از آلمان وارد ایران شده و به هر استان یکی عرضه شده. قیمتش را دقیقا نمی دانم ولی خیلی گران تر تمام می شود. نمونه خارجی این دستگاه اندازه جعبه ای به اندازه میز اداری است. ولی دستگاه ما در کیف سامسونت جا می گیرد.

*اصلا چرا رفتی سراغ تربیت بدنی؟

رشته ام تجربی بود و همیشه دوست داشتم فیزیوتراپی بخوانم اما رتبه ام جوری شد که نتوانستم بروم و بعد فکر کردم تربیت بدنی تنها رشته ایست که با فیزیوتراپی مرتبط است و این انگیزه ای شد برای ورودم به رشته تربیت بدنی.

*خوب چرا در ارشد، نرفتی سراغ فیزیوتراپی؟

پارسال در کنکور ارشد قبول شدم. فیزیولوژی تبریز قبول شدم. اما همین جا ماندم و تربیت بدنی خواندم.چون در شهر خودمان، بهتر می توانستم ادامه تحصیل بدهم و به کارهای پژوهشی ام برسم. چون این جا همه من را می شناسند.

*فقط به خاطر همین نرفتی؟!

نه !به خاطر کارهایم هم بود. الان سه تا طرح در دستم است که اگر می رفتم تبریز، همه‌شان ناتمام می ماند.

*دوست داری خارج از کشور ادامه تحصیل بدهی؟

نه، ترجیح می دهم در ایران درس بخوانم.

*چرا؟

چون این جا بهتر است.

*چه چیزش بهتر است؟

اینجا راحت تر هستم.

*چرا راحت تری؟


چون اینجا جا افتاده ام.

*خوب اگر هم بروی، بعد از مدتی جا می افتی، نمی افتی؟

نه تنها می شوم و برایم سخت است. باید همین جا بمانم.

*حتی امکاناتش را هم نمی خواهی؟

امکانات شاید خیلی بهتر از ایران باشد. اما فقط امکانات مطرح نیست. باید روحیه آدم هم یه جایی را بشناسد. اتفاقاً همه کارهایم درست شده بود که بروم مالزی ولی نرفتم.

* قرار بود بروی چه رشته ای بخوانی؟

بیوشیمی ورزشی

*پشیمان نیستی که نرفتی؟

نه.

*امکانات پیشرفت و تحصیل در کردستان، چطور است؟

نسبت به ساله های دوره کارشناسی ام خیلی بهتر شده است. الان سایت مخصوص خودمان را داریم. آزمایشگاه تربیت بدنی داریم که تازه تاسیس شده و واقعا دستگاه های خوبی دارد. دو تا مجموعه ورزشی داریم و استادها هم استادهای خوبی اند.

در گروه تربیت بدنی استادهای خوب داریم. درست است که در کردستان درس می خوانیم. اما قوی هستیم. استادهای دانشگاه مان در همه همایش ها مقاله داشته اند. دانشجویان هم مقاله داشتند. در کل بچه ها زیاد زحمت می کشند و چون استان کردستان یک جورایی محروم بوده. می خواهند خودشان را نشان بدهند و بنابراین تلاش زیادی می کنند.

*الان چطور، محروم حساب می شود؟

نه فکر نکنم. البته هنوز دانشکده نداریم و بچه های تربیت بدنی واحدهای تئوری شان را در دانشکده ادبیات می خوانند و فقط دو تا مجموعه ورزشی داریم که کلاس های عملی مان را در آن ها می گذرانیم.

*یعنی دانشکده ندارید؟

نه. نداریم.

*و قرار نیست که داشته باشید؟

فعلا که حرفی زده نشده. امسال هم گرایشی اضافه شده به اسم "فیزیولوژی ورزشی"، هم تربیت بدنی عمومی دارد و هم فیزیولوژی تربیت بدنی.

*تا مقطع دکتری در همین دانشگاه می توانی ادامه بدهی؟

نه دکتری ندارد. برای دکتری می خواهم بیایم تهران.در رشته تربیت بدنی در کل ایران فقط 5 دانشگاه هستند که دکتری می دهند.چهار دانشگاه در تهران و یک دانشگاه در گیلان.

*چه حسی دارد؛ این که داری کارشناسی ارشد می خوانی و دانشگاه تان هنوز دانشکده تربیت بدنی ندارد؟

اصلا برایم مهم نیست. چون سطح علمی دانشگاه و استادهای ما خیلی خوب است و بچه های ما وقتی می روند جای دیگری ادامه تحصیل می دهند می گویند؛ ما از همه جا یک سر و گردن بالاتریم. استادهای ما خیلی سخت می گیرند. امتحان هایمان مثل کنکور نمره منفی دارد. ما این طوری درس می خوانیم.

*استادها بومی هستند؟

بله. بیشترشان.

*در کردستان دید یا محدودیت خاصی نسبت به تحصیل و کار خانم ها وجود ندارد؟

مردم کردستان، نسبت به فعالیت بدنی و تفریحی دیدشان گسترده است. خانم های 40-50 ساله گروهی با هم به کوهنوردی می روند و به سلامتشان خیلی اهمیت می دهند. باشگاه های زیادی داریم. اصلا فرهنگ شهر سنندج این جور است و مردم سنندج معروفند که به تفریح اهمیت می دهند. خانم ها خیلی خوب و راحت به کوهنوردی و باشگاه می روند. خانم های 70-80 می روند استخر. شاید در شهرهای دیگر این طور نباشد، ولی در سالهای اخیر مردم فرهنگشان بالا رفته.

*در راه ساخت و ثبت اختراع هیچ مشکلی برایت پیش نیامد؟

در ساختنش از اعتبار دانشگاه استفاده کردیم و ثبتش هم در سال 86، یک ماه طول کشید. یعنی طرحمان را دادیم و گفتند بیایید از طرح دفاع کنید. بچه ها رفتند، دفاع کردند. یعنی تقریبا دو ماه طول کشید که ثبت شود. الان کار سخت تر شده ،چون هزینه بالا رفته، آن موقع کارمان را بیست ساله ثبت کردیم و اگر الان هم بخواهیم 20ساله ثبت کنیم تقریبا 500 هزار تومان می شود. هزینه ها خیلی بالا رفته. دانشجوها در واقع پولی ندارند. این مشکلی است که در تمام دانشگاه ها وجود دارد. اگر می آمدند و این کار را می کردند که هر دانشجویی بعد از مقاطع بالاتر از کارشناسی می توانست یک طرح پژوهشی بگیرد خیلی خوب بود. ولی الان باید حتما استادی باشد که ما بتوانیم تحقیقی بگیریم.


*اعتبار یک طرح به صنعتی شدنش است، در مورد طرح شما این اتفاق افتاد؟

بله. دقیقا این طرح می خواهد صنعتی شود. یعنی هم درآمدی برای خودمان داشته باشد و هم مورد استفاده مردم قرار بگیرد. می خواهیم دقتش را بالا ببریم و به دانشگاه های تربیت بدنی و پایگاه های قهرمانی این دستگاه را تزریق کنیم. یعنی این یکی از اهداف زندگی مان شده.


*مهمترین اتفاق زندگی ات چه می تواند باشد؟

آدم از خودش راضی باشد.

*در مورد تو اینطور است؟


فعلا در همین مقطعی هستم از خودم راضی ام.

*از خود راضی هم هستی؟

نه از خود راضی نیستم.

*چرا؟

البته من غرور دارم و نمی گذارم غرورم را از من بگیرند.

*این غرور به چه کاری می آید؟

باعث می شود کسی به من زور نگوید. باعث می شود جلویش بایستم. خیلی وقت ها این کار را کردم و جلوی خیلی ها ایستادم.

*مثلاً؟

سر همین دستگاهمان. اول که می خواستیم بسازیمش همه مسخره مان می کردند.

*مثلا چه کسانی؟

همه دانشجوها، اساتید، می گفتند اصلا این دستگاه ساخته نمی شود. چطور می خواهید بسازید.

*حالا دیدشان عوض شده؟

هر نمایشگاهی که برگزار می شد می گفتند "علی آبادی" دستگاهت را بیار.

* یعنی همه چیز راضی کننده است؟

راضی کننده که نه، ولی خوب است. یعنی امکانات ورزشی در اختیار مردم است. حالا این که مردم استفاده کنند یا نکنند بستگی به خودشان دارد.

*تا این مقطع زندگیت بهتری اتفاق چی بوده؟

بهترین اتفاق این بود که وارد رشته تربیت بدنی شدم.

*یعنی اگر فیزیوتراپی می رفتی موفق بودی؟

فکر نمی کنم آنقدری که الان از خودم راضی هستم و موفقم آن موقع هم موفق بودم.

*از پدرت گفتی، برای روز پدر هدیه خریدی؟

الان که فعلا دانشگاه هستم. بعد از ظهر باید برم خرید اتفاقا دیروز رفتم مغازه ها رو نگاه کردم.احتمالا برایش پیرهن می خرم.

*آخرین باری که از ته دل خندیدیدی کی بود؟

سه روز پیش

*می شود بگویی برای چی؟

یکی از دوستانم برام جوکی تعریف کرد و من از ته دل خندیدم.

* تعریف می کنی؟

چون به زبان کردی است. اگر به زبان فارسی بگویم اصلا بامزه نیست.

* تا حالا به مردن فکر کردی؟

خیلی.

*به چیزی هم رسیدی؟

همیشه این را می گویم "تو دنیا ما آدمها یک چیزی به خدا بدهکاریم؛ اینکه با هم مهربان باشیم".دوست ندارم کسی از دستم ناراحت شود. تاجایی که می توانم به همه کمک می کنم.

*بازی های جام جهانی را نگاه می کنی؟

بله دیشب فرانسه و آفریقا را دیدم.

*فکر می کنی کدام تیم قهرمان می شود؟

امیدوارم آرژانتین قهرمان شود. به آرژانتین علاقه دارم.

*می توانی خودت را در یک جمله یا حتی یک کلمه توصیف کنی ؟

سخت کوش.

*چه تعریفی برای جوان ایرانی داری؟

توانا. البته اگر بگذارند.

*چه کسانی؟

آنهایی که از ما بزرگتر هستند. دائم می گویند شما جوانید، شما فلانید. هیچ وقت بهمان اعتماد نمی کنند و اعتمادشان به ما خیلی کم است.

*انگار دلت خیلی پر است؟!

الان همین بچه های ما توی نمایشگاه های خارجی رتبه آورند. بچه های واقعا توانایی هستند. اما وقتی بچه ها می روند دنبال تحقیقات شان، مثلا استادها می آیند می گویند چرا نیامدی سرکلاس؟

شاگرد می گوید مثلا استاد من این کار را کردم فلان مسابقه بودم. استاد برمی گردد می گوید درست مهم تر است یا این کارها ؟! این شاگرد دیگر انگیزه ای ندارد برود دنبال این کارها.

*وبلاگ هم داری؟

نه ندارم.

*اهل نوشتن هستی؟

برای خودم می نویسم و درد و دل می کنم برای خدا. بعضی وقت ها که آدم دلش می گیرد و بغض می کند. تقریبا ماهی یک بار این حس را دارم. وقتی به آدم فشار می آید از این طرف و آن طرف.


*مثلا چه مواقعی؟

وقتی می خواهم کاری کنم اما نمی گذارند. وقتی می بینم حقی از من ضایع می کنند.

*اهل شعر هستی؟


شعر کم می خونم و اگر بخونم از حافظ می خونم.

*یعنی اگر بگویم شعر بخوان از حافظ می خونی؟

بله.

*خوب بخوان!

"در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع ... مصرع دومش را نمی دانم .

*از دیدار با رهبری در نمایشگاه مخترعان سنندج سال 88بگو؟

مقام معظم رهبری برایم دعای خیر کردند، چون من تنها دختری بودم که در آن نمایشگاه حضور داشتم. تقریبا 15 دقیقه با هم حرف زدیم. به من گفتند انشاالله موفق باشی دخترم. ایشان به من گفتند درباره کارایی دستگاهت توضیح بده و این کار را کردم و بعد گفتند:"شما دختر جوانی هستید. خوشحالم که شما را این جا می بینم.امیدوارم موفق،سربلند و سرزنده باشید و اختراعاتت را ادامه بدهی"خیلی خوشحال بودم. خیلی.

*به عنوان سوال آخر، چند کلمه دارم که می خواهم هر چیزی به ذهنت می رسه درباره شان بگویی؟


کردستان: سرزمین مادری
ایران: عشق من
تربیت بدنی: خیلی دوستش دارم.
کرنو متر:
ثانیه
جام جهانی: فرهنگ ها
پرچم: سفید قرمز سبز
تابستان: داغ داغ
دانشگاه: خانه دوم من
تهران: شلوغ
اعتماد:
کم پیدا می شود
جوان: امید
برگرفته از جامعه وبلاگنویسان سنندج
 
بالا