پُل رند
پل رند، طراح، معلم ونقاش در انستیتوی پرات، مدرسه طراحی پارسونز و با جورج گروژ است که در اتحادیه دانشجویان هنردرس خوانده است. او از سال ۱۹۵۶ در دانشکده هنردانشگاه بیل تدریس کرده و در حال حاضر مشاور شرکت آی بی ام و شرکت کامینزانجین است. او طراح چند کتاب، نویسنده مقالات متعدد در زمینه طراحی و هنربوده وتا کنون چند جلد کتاب از او از جمله «تفکراتی در باب طراحی» و «طراحی و غریزه بازی» منتشر شده است.
همه خوب می دانند که دنیای واقعی که طراح در آن کار می کند، دنیای هنر نیست، بلکه دنیای بده بستان است که دلیل وجودی هر سازمان تجاری است. انگیزه اصلی هر طراح، برخلاف بازاریابان، نفس هنر است: هنر در خدمت تجارت، هنری که به کیفیت زندگی می افزاید و درک انسان را از جهان اطراف عمق می بخشد.
طراحی فعالیتی است برای حل مشکل، وسیله ای برای روشن ساختن معنا، ترکیب معناهای مختلف و دراماتیزه کردن هرکلمه، هر تصویر، هر فرآورده وهر رویداد. اما موانع جدی در خلق و ارائه هر طراحی خوب، وجود سطوح مختلف مدیریت در هر ساختار بوروکراتیک است، چون معمولا طراح، سوای پیشداوری یا عدم آگاهی متداول، خود را با برخوردهای ناپسند ورفتارهای نا معقول روبرو می بیند. در واقع مشکل اصلی طراح، نه کینه توزی و نه بلاهت که ضعف اخلاقی کسانی است که با آنها سر و کله می زند.
طراحی فرآیند پیچیده ای نیست، اما دلایل مختلف سبب پیچیدگی آن می شوند، یکی از این دلایل مدیری است که از طراحی شناخت لازم را ندارد. او نه به نقش خود آکاه است و نه به نقش طراح. دیگری مسئول تبلیغاتی است که هر چند علاقه منداست اما محتاط عمل می کند، زیرا برای او مهم ترین مسئله رضایت مشتری است. نفر سوم مشتری مظنونی است که پرشهایی نادرست و مساله ساز می پرسد که بیشتر از آن که علمی باشند، شبه علمی اند.
اگر وظایف طراح در مقررات اداری طوری برنامه ریزی شده باشد که دستیابی به تصمیم گیرنده نهایی امکان پذیر باشد، کار ساده تر پیش خواهد رفت، در غیر این صورت ارائه کار خوب وارزشمندکوششی بی ثمر است.
غافل ماندن از سابقه و روش شناسی طراحی این که اثر چگونه در پهن شکل گرفته، عرضه وتکثیر می شود-نیز به مشکلات و سوء تفاهم ها دامن می زند. طراحی راه و رسمی است در زندگی، دیدگاهی است به جهان. طراحی در بردارنده تمامی اجزای ارتباط بصری، از جمله استعداد، خلاقیت مهارت و دانش است. در طراحی، زیبائی شناسی و اقتصاد، تکنولوژی و روانشناسی ذاتا به هم ارتباط دارند.
یکی از عواملی که مایه سردرگمی می شود، مدیر بی تجربه و مضطربی است که معصومانه انتظار دارد، یا حتی می خواهد که برای حل مشکل خود، به راه حل هایی متعدد متشبث شود. این راه حل ها می توانند طرح هایی از مفاهیم بصری یا گفتاری، مجموعه طرح های سردستی، مجموعه تصاویر وطرح های رنگی و نیز انتخاب نوع حروف باشند. دو دوتا چهارتا می اندیشد و در پی فرصتی برای اعمال سلیقه های شخصی خود است.
او به احتمال زیاد همان کسی است که به انجام بازنگری های پایان نا پذیر و تعیین وقت های غیر واقعی اصرار می ورزد و وقت تلف می کند. البته هر چه تعداد طرح ها بیشتر باشند، دست برای انتخاب بازتر است، اما اصولا چنین انتخاب هایی کمی اند نه کیفی. این کار همان قدر که وقت گیر است، گمراه کننده هم هست، زیرا به خلاقیت آنی صدمه می زند وبی تفاوتی ایجاد می کند و غالبا به نتایجی می انجامد که نه ویژگی بارزی دارند نه جذابند نه تأثیرگذار. خلاصه، به ندرت ممکن است فکر خوب، دسته دسته پدید آید.
طراحی که داوطلبانه انبوهی طرح در اختیار مشتری قرار می دهد این عمل را به خاطر پیشبرد کار انجام نمی دهد، بلکه چه بسا این عمل ناشی از عدم اطمینان یا ترس اوست، چراکه با این عمل به مشتری اجازه می دهد در مسند قضاوت بنشیند.
طراح ماهر فقط در صورتی حاضر به خرید نقش اصلی را در تصمیم گیرهای زیبایی شناسانه به عهده ندارند؛ آنها در بسیاری موارد از اصول طراحی سر در نمی آورند وبه جزئیاتی که معرف کیفیت برترند، بی توجه اند و به الزامات بازاریابی نیز اعتنایی ندارند. آنها در وهله اول و به حق، در فکر کاهش هزینه های موسسه اند،برای همین به خطا زیبایی را همطراز اسراف وخست را معادل داوری های خردمندانه تجاری ارزیابی می کنند.
این مشکلات تنها مربوط به سازمان های بوروکراتیک نیست. هنرمندان و نویسندگان و دیگرانی که در زمینه ارتباط وهنرهای بصری، چه در اداره های دولتی یا بخش خصوصی، در مدارس یا کلیساها، و هرجای دیگر که کار می کنند، ناچارند با کسانی که زیروبم هنر آنها را درک نمی کنند و در نتیجه به عقایدایشان بی توجهند، کناربیایند. در این میان طراح بیش از همه آسیب پذیر است، چون همه به خود اجازه می دهند در مورد طراحی نظر بدهند. اگر مدیری بداند که از چه خوشش می آید، همین می تواند مایه دلگرمی طرح شود.
طراحی مثل هر پیشه ای، ضعف های خاص خود را دارد. اما مشکل طراح معمولاو برخلاف تاجر، این است که حرف هایش را درست درک نمی کنند واین در جایی که سوء تفاهم زیاد است، مسأله ای جدی است. این امر در طراحی گرافیک رایج تر از طراحی صنعتی یا معماری است، چون طراحی گرافیک بیش از عرصه های کاربردی دیگر، در معرض داورهای زیبایی شناسانه قراردارد.
کله شقی می تواند یکی از ویژگی های پسندیده یا نا پسند طراح باشد (که البته این به دیدگاه بستگی دارد): هم می تواند امتناع منطقی از سازش و مصالحه باشد هم وسیله ای برای پنهان کردن ضعف ها، توسل به کلیشه ها در طراحی، طرح های بی معنا، طرح های استیلیزه و راه حل های از پیش تعیین شده، نشانه هایی از این ضعف به شمار می آیند.
درک اهمیت مدرنیسم و آشنایی با تاریخ طراحی، نقاشی، معماری و دیگر رشته های هنر که طراح باسواد را از طراح بی سواد متمایز می کند، شأن طراح را بالاتر می برد که البته همیشه تأثیر مثبتی در کار او نمی گذارد.
به هر حال، طراح نیازمند حمایت هایی است که می تواند از او به عمل آید، چون کار او یگانه و در عین حال کمتر مایه حسد است. اثر او در معرض انواع تفسیرهای ابلهانه است. طنز قضیه در این است که او نه تنها در پی ستایش خبرگان رشته خود، بلکه در پی کسب تحسین مردم عادی هم هست.
برقراری روابط کاری سودمند نه تنها ممکن بلکه بسیار مهم است. همه طراحان هم سرسخت وکله شق نیستند. کما اینکه همه ماموران خرید هم فاقد بصیرت در تشخیص کیفیت نیستند. بسیاری از سازمان های تبلیغاتی که در خود مسئولیتی احساس می کنند، از نقشی که طراحی در زمینه ارتباط بازی می کند، غافل نمی مانند. از سوی دیگر تاجری هم که حرف طراح را می فهمد، موجودی خیالی نیست و واقعیت دارد.
او آدمی حرفه ای، هدف دار وگوش به زنگ اندیشه های تازه است. او اجازه نمی دهد مسئولیت های در هم تداخل کنند، چراکه آدمی نیسست که پا از گلیم خود فراتر بنهد. به علاوه او می تواند محیطی یکدست وهماهنگ ایجاد کند که در آن حسن نیت، فهم، استعداد او اعتماد متقابل که برای اجرای هرکار خلاقه ضروری اند، امکان بروز بیابند.
به همین ترتیب، طراح گرافیک ماهر هم فردی حرفه ای است که دنیای او به دو بخش اندیشه های نظری و اندیشه های عملی تقسیم شده است. او می تواند بین توسل به روش های جا افتاده وابداع فکرهای تازه،بین ابهام و اصالت، فرق بگذارد.
برای او آزادی بیان مترادف ارائه اندیشه های پیچیده و مبهم و اصرار به معنای کله شقی نیست، بلکه نشانه اعتقاد راسخ او به مهارت های خویش است. او هنرمندی است مستقل که بیشتر تحت تأثیر هنر خود که مبتنی بر فضلیت است، کار می کند تا سفارش های بیرونی. او در عین حال که متوجه است طرح خوب باید با ظرایف بازار همخوانی داشته باشد معتقد است که بازاربدون وجود طرح های خوب به ابتذال می گراید.
هنرهای خلاقه همیشه از شرایط دشوار عذاب کشیده اند.
چنین به نظر می رسد که ذهنیت فردی، احساس و سلیقه شخصی انجام چنین عملی است که مجبور شود. اما کمیتی که زائیده تقاضاست با کمیتی که حاصل گزینش است، فرق دارد.
طراحی حرفه وقت گیری است. طراح هر روش خاصی که داشته باشد، باز هم برای عرضه یک فکر ارزنده ناگزیر است طرح های زیادی بکشد و دوربریزید. سازمان های تبلیغاتی یکی از مقصران اصلی «بازی تعداد» هستند. آنها برای تحت تأثیر قراردادن مشتری، انبوهی طرح های خام را به او عرضه می کنند که اغلب آثاری سردستی از افکار بالقوه خوب یا طرح های بی ارزش هستند. تغییر شغل مدیران سازمان ها هم مشکل دیگر طراحان است. گاه افرادی که هیچ صلاحیتی برای داوری ندارند، در موضع تصمیم گیری طرح ها قرار می گیرند.
به این ترتیب از مقام مسئولیت به مثابه گواهی نامه دانش هنری مدیر استفاده می شود، در حالی که حتی افرادی که با گشاده رویی از نقد صاحب نظران متخصص استقبال می کنند، در مقابل نقد مقامات صاحب نفوذ-حتی اگر هوشمند باشد و از سلیقه خوبی هم برخوردار باشد-موضع خصمانه (علنی یا غیر علنی) می گیرند،چون مسأله اصلی در این جا تصمیم گیری در مورد طراحی است نه حق یا حتی مسئولیت تصمیم گیری.
چنین سوء-استفاده ای از مقام و رتبه نه به حال مدیریت مفید است نه در ارائه طرح های خوب فایده دارد. داشتن تخصص در زمینه های مدیریت اجرایی، روزنامه نگاری، حسابداری یا فروش، گرچه لازم است، اما ربطی به طراحی ندارد.
دلیلی ندارد مسئول فروش یا بازاریابی که می تواند پیچیده ترین مجموعه کامپیوتری را بفروشد، در مورد نوع حروف چاپگر کامپیوتری هم نظر بدهد. در واقع بیشتر طرح های بدی که می بینیم، احتمالا همان قدر از سلیقه بدناشی شده اند که از قدرت چشمگیرشان در فروش.
طراح که به تمام جنبه های تولید نظر دارد غالبا ناگزیر است با مسئولان بی تجربه بخش تولید چک و چانه بزند و کلی از وقت خود را صرف متقاعد کردن ماموران خرید کند. که همین شورو شوق، غریزه و خلاقیت را در نطفه خفه می کند.
ماموران اجزای لا ینفک هنرند. فرد عادی هنگام داوری، خود را در موقعیتی ناخوشایند احساس می کند و حتی اگر وانمودکند که داوری او بر اساس دانش فنی است، باز هم احساس نا امنی می کند.
موقعیت های شغلی، بسیاری راناگزیر می کند تا ناخواسته درگیر مسائلی شوند که طراحی در آنها نقش دارد. آفرینش طراحی یا اثرات آن بر خلاف علم، نه اندازه گرفتن است نه قابل پیش بینی، حتی گاه نمی توان پیامدهای آن را تکرار کرد. اگر تاجری سوای اعتقاد باطنی خود، اطمینان خاطر بیشتری از کار می طلبد، تنها کاری که باید بکند، این است که به طراحان مستعد، قابل و مجرب رجوع کند.
دستیابی به طرح های پر معنا، ارزنده و لطیف حتی در جایی که قدر طرح خوب را بدانند و او را مشتاقانه بپذیرند، و در جایی که فقط سود بیشتر در نظر گرفته نمی شود، دستاورد کوچکی نیست. در بهترین شرایط، اثری که مدعی است، حتی در بهترین محیط ها هم استثناست. واصولا مگر در هر عصری چند هنرمند که بشود به هنرشان افتخار کرد پا به عرصه وجود می نهند.