محوطه باستانی شادیاخ یکی از محله های نیشابور کهن بوده
است که از اوایل سده سوم هجری مسکونی شده و تا سال ۶۶۹
هجری که زمین لرزه آن را در هم درنوردیده ، اهمیت ویژه
ای داشته است . بخشی از بقایای شهر کهن نیشابور در آن محل
نهفته است . این مکان همچنین جایگاه زندگی شیخ عطار
نیشابوری بوده است و اکنون نیز آرامگاه وی و همچنین خیام
نیشابوری در آن محله قرار دارند .
این محوطه ، اکنون در شمار آثار تاریخی ملی به شمار می
رود و شماره ثبت آن ۱۰۹۱۰ می باشد .
ریشه نام
شادیاخ از دو واژه « شادی » و « اخ » تشکیل شده است که به
معنای شادی آفرین می باشد . این محل همچنین به صورت های
« شادکاخ » ، « شاد جهان » و « شاد مهر » نیز نامیده شده
است .
کاوش های باستان شناسی
در کاوش های باستان شناسی که در سال ۱۳۷۹ در این محل
انجام گرفت و شماری از بنا های معماری آن زمان مانند تالار
عام ، اندرونی و خانه های ویژه شراب سازی ، آهنگری ،
سفالگری و شیشه گری و همچنین در آن منطقه پیدا شد . افزون
بر بناها از مکشوفات آن کاوش می توان شماری اسکلت که زیر
آوار زلزله مانده بوده اند و همچنین ظرف ها و لوازم
فرهنگی مانند سازه های سفالی و شیشه ای و گچبری ها ،
نام برد . بخشی از بقایای باستانی آن منطقه و همچنین عکس
هایی از اکتشافات به دست آمده در آن جا در موزه شادیاخ ،
که در نزدیکی همان مکان است ، نمایشداده می شود .
یاقوت در معجم البلدان درباره آن ذیل شاذیاخ چنین آورده
است : « شادیاخ نیز شهر نیشابور ، مادر شهر های خراسان در
زمان ما است و در قدیم بوستانی بود از آن عبد اللّه بن
طاهربن حسین پیوسته بشهر نیشابور . الحاکم ابو عبد اللّه
بن بیع در پایان کتاب خود در تاریخ نیشابور آورده است که
عبداللّه بن طاهر چون به حکمرانی خراسان نیشابور رسید و در
آنجا فرود آمد از بسیاری لشکریان او جا بر مردم تنگ شد و
بزور در خانه مردم آمدند و مردم از ایشان سختی دیدند و
چنین پیش آمد که یکی از لشکریانش بخانه مردی فرود آمد و
خداوند خانه زنی زیبا داشت و مردی غیرتمند بود و در خانه
ماند و بواسطه غیرتی که برزن خود داشت از آن بیرون نرفت .
روزی آن سپاهی به او گفت رو و اسب مرا سیرآب کن و وی نه
یارا داشت که بفرمان او نرود و نه می توانست از خانه خود
دور شود . بزن خود گفت تو برو و اسبش را سیراب کن تا اینکه
من از دارایی که داریم در خانه پاسبانی کنم . زن رفت و او
نیکوروی و زیبا بود . قضا را عبداللّه بن طاهر سواره
بدانجا رسید و آن زن را دید و پسندید و از ساده پوشی او در
شگفت شد و او را به خود خواند و گفت : روی تو و اندام تو
سزاوار آن نیست که اسبی را خدمت کنی و آب دهی ، روزگارت
چیست ؟ گفت : این کاری است که عبداللّه بن طاهر بر سر ما
آورده است ، خدا او را بکشد . سپس پیش آمد را بر او گفت
. وی در خشم شد و سست گشت و گفت ای عبداللّه مردم نیشابور
از تو بدی دیدند .
است که از اوایل سده سوم هجری مسکونی شده و تا سال ۶۶۹
هجری که زمین لرزه آن را در هم درنوردیده ، اهمیت ویژه
ای داشته است . بخشی از بقایای شهر کهن نیشابور در آن محل
نهفته است . این مکان همچنین جایگاه زندگی شیخ عطار
نیشابوری بوده است و اکنون نیز آرامگاه وی و همچنین خیام
نیشابوری در آن محله قرار دارند .
این محوطه ، اکنون در شمار آثار تاریخی ملی به شمار می
رود و شماره ثبت آن ۱۰۹۱۰ می باشد .
ریشه نام
شادیاخ از دو واژه « شادی » و « اخ » تشکیل شده است که به
معنای شادی آفرین می باشد . این محل همچنین به صورت های
« شادکاخ » ، « شاد جهان » و « شاد مهر » نیز نامیده شده
است .
کاوش های باستان شناسی
در کاوش های باستان شناسی که در سال ۱۳۷۹ در این محل
انجام گرفت و شماری از بنا های معماری آن زمان مانند تالار
عام ، اندرونی و خانه های ویژه شراب سازی ، آهنگری ،
سفالگری و شیشه گری و همچنین در آن منطقه پیدا شد . افزون
بر بناها از مکشوفات آن کاوش می توان شماری اسکلت که زیر
آوار زلزله مانده بوده اند و همچنین ظرف ها و لوازم
فرهنگی مانند سازه های سفالی و شیشه ای و گچبری ها ،
نام برد . بخشی از بقایای باستانی آن منطقه و همچنین عکس
هایی از اکتشافات به دست آمده در آن جا در موزه شادیاخ ،
که در نزدیکی همان مکان است ، نمایشداده می شود .
یاقوت در معجم البلدان درباره آن ذیل شاذیاخ چنین آورده
است : « شادیاخ نیز شهر نیشابور ، مادر شهر های خراسان در
زمان ما است و در قدیم بوستانی بود از آن عبد اللّه بن
طاهربن حسین پیوسته بشهر نیشابور . الحاکم ابو عبد اللّه
بن بیع در پایان کتاب خود در تاریخ نیشابور آورده است که
عبداللّه بن طاهر چون به حکمرانی خراسان نیشابور رسید و در
آنجا فرود آمد از بسیاری لشکریان او جا بر مردم تنگ شد و
بزور در خانه مردم آمدند و مردم از ایشان سختی دیدند و
چنین پیش آمد که یکی از لشکریانش بخانه مردی فرود آمد و
خداوند خانه زنی زیبا داشت و مردی غیرتمند بود و در خانه
ماند و بواسطه غیرتی که برزن خود داشت از آن بیرون نرفت .
روزی آن سپاهی به او گفت رو و اسب مرا سیرآب کن و وی نه
یارا داشت که بفرمان او نرود و نه می توانست از خانه خود
دور شود . بزن خود گفت تو برو و اسبش را سیراب کن تا اینکه
من از دارایی که داریم در خانه پاسبانی کنم . زن رفت و او
نیکوروی و زیبا بود . قضا را عبداللّه بن طاهر سواره
بدانجا رسید و آن زن را دید و پسندید و از ساده پوشی او در
شگفت شد و او را به خود خواند و گفت : روی تو و اندام تو
سزاوار آن نیست که اسبی را خدمت کنی و آب دهی ، روزگارت
چیست ؟ گفت : این کاری است که عبداللّه بن طاهر بر سر ما
آورده است ، خدا او را بکشد . سپس پیش آمد را بر او گفت
. وی در خشم شد و سست گشت و گفت ای عبداللّه مردم نیشابور
از تو بدی دیدند .