• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شاعران تأثیرگذار عرب

baroon

متخصص بخش ادبیات



شعر شاعران عرب یک ویژگی منحصر به فرد دارد. در زبان كمترین واژه‌ها می‌توانند مفاهیم بسیاری را بسازند. بسیاری از اوقات فاعل و مفعول در یك فعل جمله می‌شوند و یك كلمه می‌تواند یك جمله كامل باشد. این ویژگی سبب می‌شود كه شاعران عرب در نهایت ایجاز بتوانند شعر بگویند و كمتر از جملات بلند و كش دار در شعر استفاده كنند. اشعار عربی به لطف دوستان متخصص و اهل ذوق، به خوبی ترجمه شده‌اند و مخاطبان ایرانی با این اشعار به خوبی ارتباط برقرار می‌كنند. در این مجال، نگاهی مختصر به سه شاعر تاثیر‌گذار معاصر عرب.

اگر یك نظرسنجی در كشورهای عربی برای انتخاب شاعران برتر و شناخته شده صورت بگیرد، قطعا و بدون هر حب و بغضی اسامی شاعرانی مثل ادونیس (سوری)، خلیل الحاوی (لبنانی)، نازک الملائکه (عراقی)، محمود درویش (فلسطینی)، نزار قبانی (سوری، مقیم لبنان) به چشم می‌خورد.
شاعرانی كه فارغ از همه تعصبات قومی، چهره هایی ماندگار در ادبیات عرب هستند. هنرمندانی كه از همه ظرفیت‌های زبان عربی نهایت استفاده را كرده‌اند و گاهی شاهكارهایی می‌آفرینند.

در این مجال، نگاهی مختصر به چند شاعر تاثیر‌گذار معاصر عرب داریم، شاعرانی كه این روزها كتاب‌هایشان خریدار پیدا كرده است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



غاده السمان:

غاده السمان نویسنده، شاعر و متفكر سوری در سال 1942 در دمشق از پدر و مادری سوری متولد شد.
پدرش مرحوم دكتر احمدالسمان، رئیس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش بود.
نخستین كارهای غاده السمان تحت نظارت و تشویق‌های پدرش در نوجوانی به چاپ رسید.
تحصیلات دانشگاهی را در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه سوریه به پایان رساند و فوق لیسانس خود را در دانشگاه آمریكایی بیروت و دكترای ادبیات انگلیسی را در دانشگاه لندن گذراند.

زبان عربی یك ویژگی بسیار منحصر به فرد دارد. در این زبان كمترین واژه‌ها می‌توانند مفاهیم بسیاری را بسازند. بسیاری از اوقات فاعل و مفعول در یك فعل جمله می‌شوند و یك كلمه می‌تواند یك جمله كامل باشد. این ویژگی سبب می‌شود كه شاعران عرب در نهایت ایجاز بتوانند شعر بگویند و كمتر از جملات بلند و كشدار در شعر استفاده كنند. «غاده السمان» یكی از زنان شاعر و نویسنده سوری است كه این نكته را به درستی فهمیده و در زبان به كار گرفته است. سطرهای شعر او كوتاهند اما از عمق و ژرفای بسیاری برخوردارند.

روح شعر او روح زبان عربی است. كلمات كه در كنار هم می‌آیند به راحتی در ارتباط با هم قرار می‌گیرند و یك خط طولی را می‌سازند. خط روایی كه از یك نقطه آغاز می‌شود و در نقطه دیگری پایان می‌یابد.

اگرچه او در شعرهایش مفهوم یا واژه‌ای را تكرار می‌كند اما این تكرار سبب نمی‌شود كه شعر حول یك محور مشخص حركت كند و در نهایت پس از چند دور دوباره به مفهوم اول بازگردد. برعكس تكرار مفاهیم در نهایت مفهوم عمیق‌تر و بزرگتری را خلق می‌كند.

در ادبیات عرب «غاده السمان» را بیشتر به عنوان نویسنده می‌شناسند. حقیقت هم این است كه بیش از آنكه شعر نوشته باشد داستان و رمان نوشته؛ اما «غاده السمان» نه به عنوان شاعر و نه به عنوان نویسنده بلكه به عنوان یك زن روشنفكر عرب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. او جسارت زن بودن را در میان اعراب داشت و توانست نگاه خود را نسبت به زمینه‌های فردی و اجتماعی در میان اعراب مطرح كند. از این جهت او بر روی لبه تیغی راه می‌رفت كه هر لحظه ممكن بود نابود شود.
كار او در ادبیات شبیه زنانی بود كه در عملیات استشهادی در فلسطین شركت می‌كنند و در مرز نابودی و جاودانگی انفجار خود به بلوغ می‌رسند.

از ویژگی‌های مهم شعر «غاده السمان» این است كه او جسارت زن بودن را وارد شعر عرب كرد. زن عرب در یك محیط بسته فرهنگی زندگی می‌كند كه نمی‌تواند بسیاری از احساسات درونی خود را ابراز كند. اما «غاده السمان» كسی است كه نه تنها این احساسات را بروز می‌دهد بلكه آنها را افشا می‌كند. احساسات زن عرب همچون رازی سر به مهر قرن‌هاست كه در تاریخ اعراب نهفته است. رازی كه هیچ كس حق بازگو كردن آن را ندارد.

این احساسات از محیط‌های بسته فردی بیرون نیامده و هیچ وقت جسارت اجتماعی بودن را نداشته است. اما شعر «غاده السمان» بیش از هر چیز شعری افشاگر است.

او نه‌تنها به درونیات خود به عنوان یك زن توجه می‌كند و آنها را بیان می‌كند بلكه رابطه خود را با محیط اجتماعی پیرامون خود نیز از نو بنا می‌كند. او هم مثل بسیاری دیگر از نویسندگان و روشنفكران عرب این حق را دارد كه نسبت به جنگ اعراب و نسبت به بسیاری از مسائل اجتماعی اعراب اظهارنظر كند و او این كار را انجام می‌دهد.





نمونه‌ای از شعر غاده‌السمان:

در قهوه خانه ساحلی می‌نشینم
و به كشتی‌هایی خیره می‌شوم
كه در بی‌نهایت ‌زاده می‌شوند
و تو را می‌بینم كه
از قاره رو به رو می‌آیی
و بر روی آب، شتابان
گام برمی داری
تا با من قهوه بنوشی
همچنان كه عادت ما بود
پیش از آنكه بمیری
چیزی میان ما دگرگون نشده است
اما من بر آن شده ام تا
دیدار پنهانی مان را حفظ كنم
هر چند كه مردمان پیرامون من
می پندارند كه
آنكه مرد
دیگر باز نمی‌گردد

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نزار قبانی:

این شاعر عرب زبان در 21 مارس سال 1922 در دمشق به‌دنیا آمد.
در 21 سالگی نخستین کتاب خود به‌نام «آن زن سبزه به‌من گفت...» را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.

بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه مخملی را به او نسبت دادند.

قبانی دلسرد نشد و ار آن پس كتاب‌هایی مثل سامبا، عشق من، نقاشی با کلمات، با تو پیمان بسته‌ام‌ ای آزادی، جمهوری در اتوبوس، صد نامه عاشقانه، شعر چراغ سبزیست، نه، تریلوژی کودکان سنگ انداز، بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد.

بیشتر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده عرب است. او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آورد و با عناصر پا برجای تمام سروده‌هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید! کتابی به‌نام «یادداشت‌های زن لا ابالی» را منتشر کرد که دفاعیه برای تمام زنان عرب بود.

خود او در این‌باره گفته است: من همیشه بر لبه شمشیرها راه رفته ام! عشقی که من از آن سخن می‌گویم با تمام هستی در ارتباط است! در آب، در خاک، در زخم مردان انقلابی، در چشم کودکان سنگ‌انداز را در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!
زن برای من سکه‌ای پیچیده در پنبه یا کنیزی نیست که در حرمسرا محبوس باشد! من می‌نویسم تا زن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم. سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش «بلقیس الراوی» را در حادثه بمبگذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد. این حادثه تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه‌های شعر عرب را پدید آورد. شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت می‌سوزد و من تو را دوست می‌دارم!

دكتر شفیعی ‌كدكنی در كتاب شاعران عرب آورده است (نقل به مضمون): چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوش‌مان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.

پرنفوذترین!‌ این به گمان دلچسب‌ترین تعریفی ا‌ست كه می‌توان از یك شاعر كرد.
خود نزار در مصاحبه‌ای می‌گوید: من می‌توانم از نظر شعری میان اعراب اتحاد ایجاد كنم، كاری كه اتحادیه كشورهای عرب هنوز از نظر سیاسی نتوانسته انجام دهد!

نزار قبانی سرانجام در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد، اما تا همیشه عشق، میهن آزادی را در اشعارش فریاد می‌زند.




نمونه‌ای از شعر نزار قبانی:

بگذار كمی از هم جدا شویم
برای نیكداشت این عشق،‌ ای معشوق من
و نیكداشت خودمان
بگذار كمی فاصله بگیریم
چون می‌خواهم عشقم را بپرورانی
چون می‌خواهم كمی هم از من متنفر باشی
تو را قسم به آنچه داریم
از خاطره‌هایی كه برای هر دوی مان با ارزش بود
قسم به عشقی آسمانی
كه هنوز بر لبهایمان نقش بسته است
و بر دستهایمان كنده...
قسم به نامه‌هایی كه برای من نوشته ای
و صورت چون گلت كه در درون من كاشته شده
و مهری كه از تو به یادگار مانده
قسم به هر آنچه در یاد داریم
و اشکها و لبخندهای زیبای مان
و عشقی كه از سخن فراتر
و از لب‌های مان بزرگ‌تر شده
قسم به زیباترین داستان عاشقانه زندگی‌مان
برو!


 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نازک صادق الملائكه:


نازک صادق الملائكه یكی از پیشگامان شعر نو عرب است، متولد ١٩٢٣ در بغداد.
مادرش سلمی عبدالرزاق كه شاعر بود، اشعارش را در مجلات ادبی با نام «ام نزار الملائكه» منتشر می‌كرد؛ اما پدرش آثار زیادی از خود به جا گذاشت كه دایره‌المعارف «الناس» در بیست جلد از مهم‌ترین آنهاست.

نازک تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ خود را در بغداد به سال ١٩٣٩ به پایان رساند. عمده‌ علائق او در این دوران زبان عربی، انگلیسی، تاریخ، موسیقی، ستاره‌شناسی، شیمی و ژنتیك بود.

معمولا وی را در کنار بدر شاکر السیاب و عبدالوهاب البیاتی یکی از بنیانگذاران شعر نو عربی می‌دانند.

برخی شعر مشهور وی «کولیرا» (وبا) را نخستین شعر آزاد در ادبیات عربی می‌دانند، اگر چه وی خود بعدها در یکی از كتاب‌های خویش این مسئله را رد کرده است.

معمولا نازک الملائکه را در ایران از لحاظ ابداع شعر نو در برابر افرادی همچون نیما یوشیج و از لحاظ مضامین و احساسات شاعرانه در برابر فروغ فرخزاد می‌دانند.

پس از پایان دوره‌ متوسطه در سال ١٩٤٠ وارد دانشگاه تربیت معلم بغداد شد و در سال ١٩٤٤ با مدرك لیسانس ادبیات عرب از آنجا فارغ التحصیل شد. سپس به موسیقی روی آورد و در ١٩٥٧ تحصیلات خود را در رشته‌ی موسیقی در دانشكده‌ی هنرهای زیبای بغداد به پایان رساند.

پس از آن نازک برای آموختن انگلیسی به آمریكا رفت، در دانشگاه وسكنسن پذیرفته شد و در سال ١٩٥٩ كارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی ادبیات تطبیقی از همان دانشگاه اخذ كرد.

نازك با دریافت دعوتنامه‌ای از دانشگاه بغداد برای تدریس، به عراق بازگشت و در ١٩٦٤ برای تدریس در دانشگاه بصره دعوت شد و مدتی نیز در دانشگاه كویت به تدریس پرداخت. اوضاع ناآرام سیاسی عراق، نازك را ناچار از اقامتی یك‌ساله در بیروت كرد.

او پس از بازگشت از بیروت با دكتر عبدالهادی محبوبه‌ی همكار تازه‌اش در گروه ادبیات عرب آشنا شد و در ١٩٦١ با او ازدواج كرد. حاصل این ازدواج یك فرزند پسر است.

نازك از سال ١٩٩٠ در پی جنگ خلیج فارس به قاهره مهاجرت كرد و در بیستم ژوئن ٢٠٠٧ در همانجا چشم از جهان فرو بست.

از آثار او می‌توان به دیوان «عاشقه اللیل» در سال ۱۹۴۷كه نخستین مجموعه اشعار چاپ شده نازک الملائکه است، دیوان «شظایا و رماد» درسال ۱۹۴۹، دیوان «قرار الموجه» در سال ۱۹۵۶ و کتاب «قضایا الشعر المعاصر» در سال ۱۹۶۲ اشاره كرد كه این کتاب در موضوع نقد ادبی نگاشته شده است و نازک الملائکه در آن از شعر نو عربی دفاع کرده و شعر نو سرودن در شعر عربی را به عنوان یک روش خارجی و بیرونی نمی‌داند؛ بلکه در پندار وی، این روش سرودن شعر عربی، تلاشی از درون برای پیشرفت شعر عربی است که تغییرات تاریخی و مسائل دوران جدید، اقتضا می‌کند.
در چاپ‌های نخستین این کتاب، نازک الملائکه ادعا می‌كرد که وی نخستین شاعر شعر جدید عربی است ولی از چاپ پنچم به بعد از این نظر بازگشت و عراق را نخستین محل سرودن شعر آزاد عربی دانست. وی همچنین در این چاپ از این کتاب بیان داشت که شعر کولیرا (وبا) نخستین شعر آزاد عربی نیست، بلکه سابقه ی آن به سال ۱۹۳۲ باز می‌گردد.




نمونه‌ای از شعر نازك‌الملائكه:

قصیده‌ای درباره مرگ:

بدرود‌ ای هرآنچه از آه و ناله‌هایی،‌‌‌ در ژرفای وجودِ انسان هوشمند
من در قلب خیالی خود سوگنامه هستم و تو فردا، راز زندگی منی
ای اشکها و اندوه‌های من!
تا زمانی كه در این هستی ِ زیبا زندگی می‌كنم به شما عشق خواهم ورزید
پس شما نیز تا زمانی كه من در این دنیا زندگی می‌كنم
و تا زمانی كه بار سفر از این عالم برمی‌بندم همراه من باشید
اما تو‌ ای زندگی من!
بر این نیمکره ی خاكی، آن‌گونه سپری شو كه روزگار می‌خواهد
ای زندگی!
بادبان‌هایت را برافراز و راهی شو، و آن‌گونه آواز بخوان كه آهنگ‌ها می‌خواهند
و زمانی كه بادهای مرگ وزیدن گرفتند و دست قضا بادبان را به حركت درآورد –
با چشمان فروبسته ی امواج لبخند بزن و آهنگ بدرود‌ ترانه‌ها را بخوان
این‌چنین‌ ای شاعره اندوه! كشتی به ساحل ابدی‌اش می‌رسد
ساحل مرگ، ساحل وحی و اسرار، آن پنهان ِ ناپیدا!



 
بالا