• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شاملو

کیمیا

کاربر ويژه
مرگ نازلی نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شكفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفكن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلی سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
***
نازلی ! سخن بگو!
مرغ سكوت، جوجه مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!

نازلی سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
***
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود:
یك دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شكست!
و
رفت...
 

کیمیا

کاربر ويژه

گفتی كه باد مرده است گفتی كه:
" باد، مرده ست!
از جای بر نكنده یكی سقف راز پوش
بر آسیاب ِ خون،
نشكسته در به قلعه بیداد،
بر خاك نفكنیده یكی كاخ
باژگون.
مرده ست باد!"
گفتی:
" بر تیزه های كوه
با پیكرش،فروشنده در خون،
افسرده است باد!"

تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان كشیده ای.
این را،من
همچون تبی
ـ درست
همچون تبی كه خون به رگم خشك می كند
احساس كرده ام.)

وقتی كه بی امید وپریشان
گفتی:
"مرده ست باد!
بر تیزه های كوه
با پیكر كشیده به خونش
افسرده است باد!" ـ
آنان كه سهم شان را از باد
با دوستا قبان معاوضه كردند
در دخمه های تسمه و زرد آب،
گفتند در جواب تو، با كبر دردشان:
" ـ زنده ست باد!
تا زنده است باد!
توفان آخرین را
در كار گاه ِ فكرت ِ رعد اندیش
ترسیم می كند،
كبر كثیف ِ كوه ِ غلط را
بر خاك افكنیدن
تعلیم می كند !"

(آنان
ایمانشان
ملاطی
از خون و پاره سنگ و عقاب است.)
***
گفتند:
"- باد زنده است،
بیدار ِ كار ِ خویش
هشیار ِ كار ِ خویش!"
گفتی:
"- نه ! مرده
باد!
زخمی عظیم مهلك
از كوه خورده
باد!"

تو بارها و بارها
با زندگیت شر مساری
از مردگان كشیده ای،
این را من
همچون تبی كه خون به رگم خشك می كند
احساس كرده ام
شبانه یلهِ
بر ناز كای ِ چمن
رها شده باشی
پا در خنكای ِ شوخ ِ چشمه ئی
و زنجیره
زنجیره بلورین ِ صدایش را ببافد
در تجــّرد شب
واپسین وحشت جانت
نا آگاهی از سر نوشت ستار ه باشد،
غم سنگینت
تلخی ِ ساقه علفی كه به دندان می فشری

همچون حبابی نا پایدار
تصویر ِ كامل ِ گنبد ِ آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی كه اسفندیار

مسیرِ سوزان ِ شهابی
خــّط رحیل به چشمت زند
و در ایمن تر كنج ِ گمانت
به خیال سست ِ یكی تلنگر
آبگینه عمرت
خاموش
در هم شكند
 

کیمیا

کاربر ويژه
میلاد آنكه عاشقانه بر خاك مرد (1)
نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك می گسترد
آنكه نهال نازك دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن كو به یكی " آری " می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنكه از تب وهن
دق كند.

قلعه یی عظیم
كه طلسم دروازه اش
كلام كوچك دوستی است.

(2)
انكار ِ عشق را
چنین كه بر سر سختی پا سفت كرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان كرده باشی.-
كه عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
كه وجودش همه
بانگی شد.

(3)
نگاه كن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاك می شكند
رخساره ای كه توفانش
مسخ نیارست كرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاك می افتد
آنكه در كمر گاه دریا
دست
حلقه توانست كرد.
نگاه كن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنكه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه كن
 
بالا