Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
کافه سینما-مصطفی امامی: هیچ وقت نمی خواستم از ایران بروم و در تمام لحظاتی که در استرالیا بوده ام، مطمئنم بودم که به ایران بازخواهم گشت. به دلیل موقعیت شغلی همسرم، مجبور شدیم برای چند سالی به اینجا سفر کنیم. الان نزدیک به دو سال است که به اینجا سفر کرده ایم و مشغول زندگی هستیم که البته در این مدت چند بار به ایران آمده ام و برگشته ام. خوشبختانه تعداد کارهای پخش نشده ام زیاد است و الان... بدون تعارف باید گفت او یکی از محبوب ترین بازیگران سریال های تلویزیونی است. شبنم قلی خانی که با مجموعه «مریم مقدس» در سن هجده سالگی خود را به عنوان پدیده بازیگری کشورمان مطرح کرد در هر سریالی که حضور داشته، موفق عمل کرده و توانسته رضایت مخاطبین را جلب نباید. اما حالا یک سالی می شود که از خانم قلی خانی کار جدیدی روی آنتن تلویزیون نرفته است و فیلم جدیدی هم از او اکران نشده است و کم کارترین برهه کاری خود را سپری می کند. او می گوید به خاطر موقعیت شغلی همسرش و همچنین ادامه تحصیل در رشته کارگردانی سینما، تصمیم گرفته مدتی در کشور استرالیا زندگی کند و از دنیای بازیگری فاصله بگیرد. این شما و این صحبت های شبنم قلی خانی که در این روزها در غرب استرالیا روزگار می گذراند. گفت و گو با شبنم قلی خانی که دو سال است در استرالیا زندگی می کند را در ادامه بخوانید.
در شرایطی از ایران به استرالیا رفتید که وضعیت خوبی از نظر شغلی داشتید، چی شد که تصمیم گرفتید به استرالیا بروید؟
هیچ وقت نمی خواستم از ایران بروم و در تمام لحظاتی که در استرالیا بوده ام، مطمئنم بودم که به ایران بازخواهم گشت. به دلیل موقعیت شغلی همسرم، مجبور شدیم برای چند سالی به اینجا سفر کنیم. الان نزدیک به دو سال است که به اینجا سفر کرده ایم و مشغول زندگی هستیم که البته در این مدت چند بار به ایران آمده ام و برگشته ام. خوشبختانه تعداد کارهای پخش نشده ام زیاد است و الان سریالی مثل «سرزمین کهن» را در نوبت پخش از تلویزیون دارم و همچنین چند فیلم سینمایی در نوبت اکران دارم که این پروژه ها باعث می شود ارتباطم با مردم قطع نشود و از این بابت خوشحالم. مساله دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که کار همیشه هست! گاهی فاصله گرفتن از محیط کار برای به دست آوردن تجربه های جدید اتفاق خوبی است.
با توجه فراموشکار بودن مردم، از فراموش شدن نمی ترسیدی؟
نظر من با شما متفاوت است. اینکه بعد از پانزده سال مردم هنوز هم من را با «مریم مقدس» می شناسند و در وب سایت شخصی ام پیام هایی را از مردم دریافت می کنم که از آن کار یاد شده، نشان می دهد بازیگر به این راحتی ها فراموش نمی شود. مثلاً آقای ناصر ملک مطیعی که بعد از سال ها دوباره به بازیگری بازگشته اند، به دلیل اینکه در خاطر مردم جای داشته اند، تبدیل به تیتر یک رسانه ها تبدیل شده اند. البته من خودم را با ایشان مقایسه نمی کنم اما معتقدم چند سال کار نکردن یک بازیگر باعث فراموشی او نمی شود.
در ایران که بودید چند فیلم کوتاه ساختید و این روزها در استرالیا رشته کارگردانی سینما را دنبال می کنید. چه دغدغه ای باعث شد در این رشته مشغول تحصیل شوید؟
در ایران از سال 82-83 شروع به ساخت فیلم کوتاه کردم و در این مدت هشت فیلم کوتاه مستند و داستانی ساختم. اما راستش هرچه آموخته بودم مربوط به تجربیاتی بود که سر صحنه کسب کرده بودم. البته در کلاس های فیلمسازی آقای کیارستمی و فیلمنامه نویسی آقای توحیدی و جیرانی شرکت کرده بودم اما هیچ کدام از این کلاس شکل منسجمی نداشت و به من خط فکر اصلی برای برنامه ریزی آینده نمی داد. به استرالیا که آمدم، تحقیق کردم و در یکی از کالج های معتبر اینجا برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما ثبت نام کردم. در کلاس هایی که گذراندم، درس های مختلفی از جمله صدا برداری، فیلمبرداری، تدوین، فیلمنامه نویسی و کارگردانی تلویزیون و سینما و... را یادگرفتم.
در آنجا هم فیلم کوتاه ساخته اید؟
بله، الان که اواخر سال تحصلی را سپری می کنیم، یک فیلم کوتاه ساخته ایم. همچنین برای یکی از درس های کارگردانی، یک ویدئو کلیپ و همچنین یک فیلم تلفنی ساختم که با دوربین تلفن همراهم آن را به سرانجام رساندم. درس مهمی که در این دوره داشتیم درس تهیه کنندگی بود که برایم خیلی جالب بود. ما همیشه از دور در مورد وظایف تهیه کننده ها شنیده ایم اما این درس به من یاد داد که چه وظایف سنگینی به دوش تهیه کنندگان است. یکی دیگر از درس های مهمی که در این دوره داشتیم، درس امنیت سر صحنه بود که به جرات می توانم بگویم شاید یک درصد از این امنیت که اینجا وجود دارد، سر صحنه های پروژ های ایران وجود ندارد که فکر می کنم باید توجه بیشتری به آن داشته باشیم.
با توجه به اینکه در ایران بیشتر از تحصیلات آکادمیک روی تجربه تاکید می شود، این کلاس ها در پیشرفت حرفه ای شبنم قلی خانی تاثیر داشته؟
بدون شک این رشد را در خودم حس می کنم. بخشی از کار سینما تجربه است اما بخش دیگر آن به تکنیک هایی مربوط است که شما باید آن ها را بیاموزید. در طول این سال ها سعی کرده ام از تجربه همکاری با کارگردانان مختلف، وجوه مثبت کار را بیاموزم اما از نظر تکنیکی شما پس از گذراندن یک دوره کوتاه، با یک سری از اصول و الفبای کار آشنا می شوید که برای کار در سینما بسیار ضروری است. به نظرم یک کارگردان باید همه این اصول را بشناسد تا بتواند عوامل و همکارانش را درک کند و آن ها را به بهترین شکل هدایت نماید.
به درس تهیه کنندگی اشاره کردی، در ایران چنین درس و رشته ای وجود ندارد و خیلی وقت ها رستوران دارها به عنوان تهیه کننده فعالیت می کنند...
بله، این رشته و درس اتفاقاً یکی از رشته های سخت و پرزحمت است. البته ما در ایران تهیه کنندگان باتجربه و خوبی داریم اما برخی از آن ها نمی دانند دقیقاً چه وظیفه ای برعهده دارند و تهیه کنندگی را صرفاً به سرمایه گذاری محدود می دانند. رعایت کردن قوانین و اصول تهیه کنندگی کار بسیار سختی است که مسولیت بزرگی را روی دوش تهیه کننده می گذارد.
معمولاً بازیگرهای ایرانی که به خارج از کشور می روند با پیشنهاد بازی در خارج روبه رو می شوند. شما هم چنین پیشنهاداتی داشته اید؟
من از ابتدا در پروژه های کلاسی دانشگاه هم جلوی دوربین نرفتم و به اساتید دانشگاه هم می گفتم که دوست ندارم در استرالیا بازیگری را تجربه کنم و به دلیل اینکه به صورت موقت اینجا هستم نمی خواهم بازیگری را جایی به جز ایران دنبال کنم.
مگر بازیگری در خارج از کشور یک تجربه جدید به حساب نمی آید؟
بله، قطعاً تجربه جدیدی است اما به هرحال طبق قوانین ایران نمی توانم در اینجا بازیگری را دنبال کنم. در اینجا نقشی وجود ندارد که من بخواهم آن را با حجاب بازی کنم و اصولاً دوست ندارم بدون حجاب جلوی دوربین بازی کنم.
چه زمانی به ایران بازخواهید گشت؟
به طور موقت و برای دیدار مادرم به ایران می آیم و به استرالیا برمی گردم اما فعلاً باید یک سال دیگر در استرالیا زندگی کنم و بعد از آن برای همیشه به ایران بازخواهم گشت. راستش الان ساخت فیلم بلند در ایران یکی از دغدغه هایم است و طرح هایی را در ذهن دارم که تصمیم دارم روی آن ها کار کنم تا بعد از بازگشت به ایران روی یکی از این طرح ها به صورت جدی فکر کنم و آن را بسازم.
برنامه های تلویزیون ایران را پیگیری می کنید؟
بله، مجموعه «ویلای من»، «پژمان» و «شاهگوش» را تماشا دنبال می کنم و دوستشان داشتم. همچنین تمام قسمت های مجموعه «کلاه قرمزی» که در ایام عید از تلویزیون پخش شد را هم تماشا کرده ایم. البته ما اینجا به شبکه های ایران دسترسی نداریم و به صورت اینترنتی باید برنامه را دنبال کنیم.
در این دو سال نقشی بوده که در تلویزیون یا سینما دیده باشید و دوست داشته باشید آن را بازی کنید؟
راستش وقتی در ایران بودم زیاد علاقه ای نداشتم در کارهای طنز بازی کنم اما الان که با فاصله بیشتری کارها را نگاه می کنم، متوجه می شوم سریال های طنز در بین ایرانیان خارج نشین طرفداران زیادی دارد. به همین دلیل خیلی دوست دارم وقتی به ایران بازگشتم ژانر طنز را با یک گروه خوب تجربه کنم. اما در نهایت باید بگویم نقشی نبوده که در این یکی- دو سال ببینم و دوست داشته باشم آن را بازی کنم.
کیفیت آثاری که در تلویزیون استرالیا تولید می شود نسبت به آثاری که در تلویزیون ایران ساخته می شود چقدر تفاوت دارد؟
فکر می کنم نقطه قوت برنامه سازی در تلویزیون استرالیا مستند سازی است. مثلاً یک بار راجع به جراحی های زیبایی و عواقب آن مستندی پخش شد که واقعاً تاثیر گذار بود. فکر می کنم جای چنین مستندهایی در کنداکتور تلویزیون ما خالی است. نکته دیگری که وجود دارد این است که در هر ساعتی، برنامه های خاص گروه های سنی مختلف پخش می شود و برای سلیقه همه سنین برنامه های مختلف تدارک دیده شده است. اما در مورد سریال سازی قدرت چندانی ندارند.
اتفاق عجیبی که چند وقت پیش در رسانه های دنیا سر و صدای زیادی به پیدا کرد، ماجرای شیطنت مجری یکی از شبکه های رادیویی و مصاحبه با یکی از اعضای خاندان سلطنتی انگلیس بود، در این مورد برایمان بگویید.
مجری های یک برنامه رادیویی با پرستار اتاق ِ عروس ِ ملکه انگلیس ارتباط تلفنی برقرار کرده بودند و با تقلید صدا خودشان را جای ملکه و پسرش جا زدند که این موضوع به خودکشی کردن آن پرستار منتهی شد. این دو مجری بارها به تلویزیون آمدند و از مردم دنیا عذرخواهی کردند. البته من فکر می کنم مدیر آن شبکه باید عذرخواهی می کردند نه آن دو مجری! نکته جالب این بود که چند ماه بعد از این ماجرا، یکی از این دو مجری در جشنواره رادیویی سیدنی جایزه بهترین مجری سال را دریافت کرد. این که مسائل مختلف را با هم قاطی نمی کنند نکته ای است که قابل ستایش است. این شرایط در کشور ما وجود ندارد و مجری های برنامه های زنده با محدودیت هایی مواجه هستند. ما مجری های خوبی داریم که بعضی از آن ها به دلایلی نمی توانند کار کنند، این درحالی است که برنامه های زنده به واسطه جذابیتی که دارند می توانند درصد بالایی از بینندگان را به خود جذب کنند. البته منظورم این نیست که به هر قیمتی مخاطب را به برنامه های زنده جذب کنیم بلکه معتقدم باید به مجری ها آزادی عمل بیشتری داده شود تا بخشی از مخاطبین که با تلویزیون قهر کرده اند، با رسانه ملی آشتی کنند.
و حرف آخر؟
شاید خیلی از که در ایران زندگی می کنند به هر دری می زنند تا در خارج از ایران زندگی کنند اما واقعیت این است که حسی که انسان همراه با خانواده و دوستان و همزبانش در کشور خودش تجربه می کند، در هیچ جای دنیا برای انسان به وجود نمی آید و انسان وقتی از کشور خود دور می شود، همیشه یک نوع حس غربت را با خود به همراه دارد که این موضوع دردآور است. فکر می کنم باید قدر دوستی ها را بیشتر بدانیم و از با هم بودن بیشتر لذت ببریم.
هیچ وقت نمی خواستم از ایران بروم و در تمام لحظاتی که در استرالیا بوده ام، مطمئنم بودم که به ایران بازخواهم گشت. به دلیل موقعیت شغلی همسرم، مجبور شدیم برای چند سالی به اینجا سفر کنیم. الان نزدیک به دو سال است که به اینجا سفر کرده ایم و مشغول زندگی هستیم که البته در این مدت چند بار به ایران آمده ام و برگشته ام. خوشبختانه تعداد کارهای پخش نشده ام زیاد است و الان سریالی مثل «سرزمین کهن» را در نوبت پخش از تلویزیون دارم و همچنین چند فیلم سینمایی در نوبت اکران دارم که این پروژه ها باعث می شود ارتباطم با مردم قطع نشود و از این بابت خوشحالم. مساله دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که کار همیشه هست! گاهی فاصله گرفتن از محیط کار برای به دست آوردن تجربه های جدید اتفاق خوبی است.
با توجه فراموشکار بودن مردم، از فراموش شدن نمی ترسیدی؟
نظر من با شما متفاوت است. اینکه بعد از پانزده سال مردم هنوز هم من را با «مریم مقدس» می شناسند و در وب سایت شخصی ام پیام هایی را از مردم دریافت می کنم که از آن کار یاد شده، نشان می دهد بازیگر به این راحتی ها فراموش نمی شود. مثلاً آقای ناصر ملک مطیعی که بعد از سال ها دوباره به بازیگری بازگشته اند، به دلیل اینکه در خاطر مردم جای داشته اند، تبدیل به تیتر یک رسانه ها تبدیل شده اند. البته من خودم را با ایشان مقایسه نمی کنم اما معتقدم چند سال کار نکردن یک بازیگر باعث فراموشی او نمی شود.
در ایران که بودید چند فیلم کوتاه ساختید و این روزها در استرالیا رشته کارگردانی سینما را دنبال می کنید. چه دغدغه ای باعث شد در این رشته مشغول تحصیل شوید؟
در ایران از سال 82-83 شروع به ساخت فیلم کوتاه کردم و در این مدت هشت فیلم کوتاه مستند و داستانی ساختم. اما راستش هرچه آموخته بودم مربوط به تجربیاتی بود که سر صحنه کسب کرده بودم. البته در کلاس های فیلمسازی آقای کیارستمی و فیلمنامه نویسی آقای توحیدی و جیرانی شرکت کرده بودم اما هیچ کدام از این کلاس شکل منسجمی نداشت و به من خط فکر اصلی برای برنامه ریزی آینده نمی داد. به استرالیا که آمدم، تحقیق کردم و در یکی از کالج های معتبر اینجا برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما ثبت نام کردم. در کلاس هایی که گذراندم، درس های مختلفی از جمله صدا برداری، فیلمبرداری، تدوین، فیلمنامه نویسی و کارگردانی تلویزیون و سینما و... را یادگرفتم.
در آنجا هم فیلم کوتاه ساخته اید؟
بله، الان که اواخر سال تحصلی را سپری می کنیم، یک فیلم کوتاه ساخته ایم. همچنین برای یکی از درس های کارگردانی، یک ویدئو کلیپ و همچنین یک فیلم تلفنی ساختم که با دوربین تلفن همراهم آن را به سرانجام رساندم. درس مهمی که در این دوره داشتیم درس تهیه کنندگی بود که برایم خیلی جالب بود. ما همیشه از دور در مورد وظایف تهیه کننده ها شنیده ایم اما این درس به من یاد داد که چه وظایف سنگینی به دوش تهیه کنندگان است. یکی دیگر از درس های مهمی که در این دوره داشتیم، درس امنیت سر صحنه بود که به جرات می توانم بگویم شاید یک درصد از این امنیت که اینجا وجود دارد، سر صحنه های پروژ های ایران وجود ندارد که فکر می کنم باید توجه بیشتری به آن داشته باشیم.
با توجه به اینکه در ایران بیشتر از تحصیلات آکادمیک روی تجربه تاکید می شود، این کلاس ها در پیشرفت حرفه ای شبنم قلی خانی تاثیر داشته؟
بدون شک این رشد را در خودم حس می کنم. بخشی از کار سینما تجربه است اما بخش دیگر آن به تکنیک هایی مربوط است که شما باید آن ها را بیاموزید. در طول این سال ها سعی کرده ام از تجربه همکاری با کارگردانان مختلف، وجوه مثبت کار را بیاموزم اما از نظر تکنیکی شما پس از گذراندن یک دوره کوتاه، با یک سری از اصول و الفبای کار آشنا می شوید که برای کار در سینما بسیار ضروری است. به نظرم یک کارگردان باید همه این اصول را بشناسد تا بتواند عوامل و همکارانش را درک کند و آن ها را به بهترین شکل هدایت نماید.
به درس تهیه کنندگی اشاره کردی، در ایران چنین درس و رشته ای وجود ندارد و خیلی وقت ها رستوران دارها به عنوان تهیه کننده فعالیت می کنند...
بله، این رشته و درس اتفاقاً یکی از رشته های سخت و پرزحمت است. البته ما در ایران تهیه کنندگان باتجربه و خوبی داریم اما برخی از آن ها نمی دانند دقیقاً چه وظیفه ای برعهده دارند و تهیه کنندگی را صرفاً به سرمایه گذاری محدود می دانند. رعایت کردن قوانین و اصول تهیه کنندگی کار بسیار سختی است که مسولیت بزرگی را روی دوش تهیه کننده می گذارد.
معمولاً بازیگرهای ایرانی که به خارج از کشور می روند با پیشنهاد بازی در خارج روبه رو می شوند. شما هم چنین پیشنهاداتی داشته اید؟
من از ابتدا در پروژه های کلاسی دانشگاه هم جلوی دوربین نرفتم و به اساتید دانشگاه هم می گفتم که دوست ندارم در استرالیا بازیگری را تجربه کنم و به دلیل اینکه به صورت موقت اینجا هستم نمی خواهم بازیگری را جایی به جز ایران دنبال کنم.
مگر بازیگری در خارج از کشور یک تجربه جدید به حساب نمی آید؟
بله، قطعاً تجربه جدیدی است اما به هرحال طبق قوانین ایران نمی توانم در اینجا بازیگری را دنبال کنم. در اینجا نقشی وجود ندارد که من بخواهم آن را با حجاب بازی کنم و اصولاً دوست ندارم بدون حجاب جلوی دوربین بازی کنم.
چه زمانی به ایران بازخواهید گشت؟
به طور موقت و برای دیدار مادرم به ایران می آیم و به استرالیا برمی گردم اما فعلاً باید یک سال دیگر در استرالیا زندگی کنم و بعد از آن برای همیشه به ایران بازخواهم گشت. راستش الان ساخت فیلم بلند در ایران یکی از دغدغه هایم است و طرح هایی را در ذهن دارم که تصمیم دارم روی آن ها کار کنم تا بعد از بازگشت به ایران روی یکی از این طرح ها به صورت جدی فکر کنم و آن را بسازم.
برنامه های تلویزیون ایران را پیگیری می کنید؟
بله، مجموعه «ویلای من»، «پژمان» و «شاهگوش» را تماشا دنبال می کنم و دوستشان داشتم. همچنین تمام قسمت های مجموعه «کلاه قرمزی» که در ایام عید از تلویزیون پخش شد را هم تماشا کرده ایم. البته ما اینجا به شبکه های ایران دسترسی نداریم و به صورت اینترنتی باید برنامه را دنبال کنیم.
در این دو سال نقشی بوده که در تلویزیون یا سینما دیده باشید و دوست داشته باشید آن را بازی کنید؟
راستش وقتی در ایران بودم زیاد علاقه ای نداشتم در کارهای طنز بازی کنم اما الان که با فاصله بیشتری کارها را نگاه می کنم، متوجه می شوم سریال های طنز در بین ایرانیان خارج نشین طرفداران زیادی دارد. به همین دلیل خیلی دوست دارم وقتی به ایران بازگشتم ژانر طنز را با یک گروه خوب تجربه کنم. اما در نهایت باید بگویم نقشی نبوده که در این یکی- دو سال ببینم و دوست داشته باشم آن را بازی کنم.
کیفیت آثاری که در تلویزیون استرالیا تولید می شود نسبت به آثاری که در تلویزیون ایران ساخته می شود چقدر تفاوت دارد؟
فکر می کنم نقطه قوت برنامه سازی در تلویزیون استرالیا مستند سازی است. مثلاً یک بار راجع به جراحی های زیبایی و عواقب آن مستندی پخش شد که واقعاً تاثیر گذار بود. فکر می کنم جای چنین مستندهایی در کنداکتور تلویزیون ما خالی است. نکته دیگری که وجود دارد این است که در هر ساعتی، برنامه های خاص گروه های سنی مختلف پخش می شود و برای سلیقه همه سنین برنامه های مختلف تدارک دیده شده است. اما در مورد سریال سازی قدرت چندانی ندارند.
اتفاق عجیبی که چند وقت پیش در رسانه های دنیا سر و صدای زیادی به پیدا کرد، ماجرای شیطنت مجری یکی از شبکه های رادیویی و مصاحبه با یکی از اعضای خاندان سلطنتی انگلیس بود، در این مورد برایمان بگویید.
مجری های یک برنامه رادیویی با پرستار اتاق ِ عروس ِ ملکه انگلیس ارتباط تلفنی برقرار کرده بودند و با تقلید صدا خودشان را جای ملکه و پسرش جا زدند که این موضوع به خودکشی کردن آن پرستار منتهی شد. این دو مجری بارها به تلویزیون آمدند و از مردم دنیا عذرخواهی کردند. البته من فکر می کنم مدیر آن شبکه باید عذرخواهی می کردند نه آن دو مجری! نکته جالب این بود که چند ماه بعد از این ماجرا، یکی از این دو مجری در جشنواره رادیویی سیدنی جایزه بهترین مجری سال را دریافت کرد. این که مسائل مختلف را با هم قاطی نمی کنند نکته ای است که قابل ستایش است. این شرایط در کشور ما وجود ندارد و مجری های برنامه های زنده با محدودیت هایی مواجه هستند. ما مجری های خوبی داریم که بعضی از آن ها به دلایلی نمی توانند کار کنند، این درحالی است که برنامه های زنده به واسطه جذابیتی که دارند می توانند درصد بالایی از بینندگان را به خود جذب کنند. البته منظورم این نیست که به هر قیمتی مخاطب را به برنامه های زنده جذب کنیم بلکه معتقدم باید به مجری ها آزادی عمل بیشتری داده شود تا بخشی از مخاطبین که با تلویزیون قهر کرده اند، با رسانه ملی آشتی کنند.
و حرف آخر؟
شاید خیلی از که در ایران زندگی می کنند به هر دری می زنند تا در خارج از ایران زندگی کنند اما واقعیت این است که حسی که انسان همراه با خانواده و دوستان و همزبانش در کشور خودش تجربه می کند، در هیچ جای دنیا برای انسان به وجود نمی آید و انسان وقتی از کشور خود دور می شود، همیشه یک نوع حس غربت را با خود به همراه دارد که این موضوع دردآور است. فکر می کنم باید قدر دوستی ها را بیشتر بدانیم و از با هم بودن بیشتر لذت ببریم.