• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شعری از بهمن دروار

سیاوش عشق

کاربر ويژه
این شعر رو از چند سال پیش عاشقش بودم.
......
از لحظه ی جدایی دیگر سخن نمی گفت
فهمیده بودم اما چیزی به من نمی گفت
گفتم که می توانیم با هم دوباره باشیم
لبخند بی جوابش، از ما شدن نمی گفت
آتش به جان آتش ، افتاد بود اینجا
اما سیاوش عشق از سوختن نمی گفت
آرام گریه می کرد ، یعقوب پیر کنعان
می مرد قطره قطره، از پیرهن نمی گفت
سردار سر به داران، هنگام سنگ باران
حتی به روی شبلی، پیمان شکن نمی گفت
بازار برده داران مصری پر از ذلیخا
اما نگاه یوسف، از خواستن نمی گفت
دل بود روی دوشم، تابوت آرزوها
در خاک می شد اما، هیچ از کفن نمی گفت
بر صفحه ی نگاهش، تصویر مرده ی عشق
تکرار رفتنی که، از آمدن نمی گفت

:گل:"بهمن دروار":گل:
 
بالا