از همان روزي كه آدمي چشم به ديدار آفرينش گشوده و تشكيل خانواده داده و براي فراهم ساختن وسايل زندگي با طبيعت روبرو شده و با آن پنجه در انداخته و گاهي دچار قهر طبيعت و زماني مورد نوازش آن واقع شده و براي تهيه زندگي سالمتر و آسوده تر آرمانها و آرزوهايي پيدا كرده شعر و ادبيات بوجود آمده است . وظيفه اين اثر بارز ذوق آدمي در ديرباز آن بوده است كه در مرحله نخست سراينده را مجال دهد كه عقده دل خويش را گشوده و آتشي كه در سينه دارد و آرزوهايي كه در مغز ميپروراند با آب شعر و ادب خاموش كند و در عالم تصور و پندار آن آرزوها را به مقام عمل و آزمايش در آورد . ديگر آنكه ديگران را كه با او در دين زندگاني شركت دارند با بيان آنچه در دل آنها ميگذرد و توانائي بيان آن را ندارد با گفتار خويش به شادماني و طرب درآورد . در مرحله سوم كه ذوق بشر به مرحله كمال رسيده وظيفه ديگري نيز به آن محول شده است و آن اينكه زندگاني را براي مردم بوسيله نمايش مكاره و مفاسد تاري بر اجتماع و نشان دادن راههايي كه او را بدرستي و تقوا و پرهيزكاري و ساير اخلاق كريمه انساني راهبري ميكند مهذبتر و مجربتر بسازد و در عين آنكه شادماني معنوي او را تعهد ميكند در اجتماع كه خود يكي از افراد آن است خدمتي شايسته انجام دهد . در هر يك از كشورهاي جهان ادبيات در انجام اين سه منظور همواره پيروز بوده است زيرا براي سخن پرداز هيچ شادماني از اين بالاتر نيست كه افكار خويش را به گوش ديگران رسانيده و فصلي از معنويات و عقايد يا احساسات خويش را به زباني كه از لطف تعبير و نعمت ابداع بهرهمند و دستپروده قريحه و نماينده شخصيت اوست براي آن كساني كه شيفته اينگونه آثارند و خواه ناخواه آرزوها و نيازهايشان با او چندان تفاوتي ندارد فرو خواند و در جهاني كه آدمي همواره در صدد آن است كه چيزي از درندگي و خوي بهيمي را كه در مبارزه با طبيعت و جهان مادي پيدا ميكند از خود بزايد براي مردم چراغ هدايتي باشد و افكار و نيات آنان را به خير و صلاح و دوستي و مهر و عطوفت راهبري كند. به دورههاي اوليه زندگاني آدمي از هر نژاد و مليتي كه هستند نگاه كنيم ميبينيم كه از همان آغاز زندگي اجتماع شعرا به اين خدمات اجتماعي توجه بسيار داشتهاند چنانكه در دوران بت پرستي و ستايش ارباب انواع كه هر يك خوي و خصلتي ويژه خويش ولي نظير خوي و خصلت آدميان داشتهاند سخن سرايان براي آنها داستانهايي دل انگيز به وجود آوردهاند كه خواندن آنها نه فقط وقت را براي مردم خوش ميساخته بلكه نتايج اخلاقي كه از آن حكايت مي گرفتهاند اين نكته را به مردم گوشزد ميكرده است كه هر كس در زندگي مرهون اعمال و نيات خويش است و هر خوبي را پاداشي و هر بدي را مكافاتي است و اين سنت ديرين و ابدي براي همه جهانيان و حتي براي موجودات تصوري آنها جاري و فعال است . داستانهاي خدايان و نيمه خدايان يوناني و مصري و رومي و چيني و حتي آنچه از كشورهاي اسكانديناوي و مركز آفريقا به دست ما ميرسد همه حكايت از همين نكته ميكند چنانكه داستان ((پروز ريپينه )) ربه النوع بهار كه ساخته ذوق يوناني است به يكي از نتايج اخلاقي بزرگ ميرسد . حكايت اين است كه پروز ريپينه يگانه دختر ربه النوع ((سِرس)) است كه همين كه چشم به ديدار آفرينش ميگشايد در شادماني و مسرت را به روي مادر باز ميكند و مادر فرزند دلبند خويش را در دوران كودكي هميشه با خنده و شادماني مينوازد و اين شادماني فطري طبعاًدر تمام نباتات و گل و گياه اثر گذاشته و دنيا را بهشتي سرسبز و خرم و حاصلخيز و پر گل و رياحين ميسازد همين كه كودك به دوران دوشيزگي ميرسد و زيبايي آسماني پيدا ميكند روزها را به سير گلگشت و پايكوبي در ميان چمنهاي خرم ميگذراند و از شادماني او گلها عطرآگينتر و درخشانتر و چمنها خرم تر و حاصلخيزي زمين افزونتر ميگردد تا در دوران شباب خداي اعماق زمين در هنگام گردش در پهندشت گيتي دوشيزه زيبا را ديده و به او فريفته ميشود و او را به زور به اعماق زمين ميبرد و با وي ازدواج ميكند و مادر را به فراق ابدي فرزند مبتلا ميسازد . ربت النوع حاصلخيزي شكايت پيش خداي خدايان (ژوپيتر)ميبرد و داوري ميطلبد و تقاضا ميكند كه دختر وي را به او باز گردانند ولي شوهر جوان زن خويش را رها نميكند و عاقبت خدايان حكم ميكند كه دوشيزه جوان سالي سه ماه در پيش مادر و نه ماه در پيش شوهر باشد اين است كه در آن سه ماه كه دختر به جهان عيان باز ميگردد بهار ميشود و گلهاشكفتن آغاز ميكنند و جهان زندگي غرق شادي و نور و پاكي ميگردد و در آن نه ماه ديگر كه دختر پيش شوي در اعماق زمين است اندوه مادر در گل و رياحين اثر ميگذارد و همه را خشكيده و پريشان و بي رنگ و نكهت ميكند نتيجه اي كه سخن سراي يوناني از اين حكايت گرفته آن است كه آدمي بايد همت به كم كردن آلام مادر درد فراق كشيده بگمارد و با آبياري و پيراستن زمين جهان را براي پذيرايي دوشيزه اي كه فصل بهار است و از زير زمين بيرون ميآيد آماده كند اما هر جا همت و دست تواناي بشر به كار و كوشش در امر كشاورزي بپردازد گلستانش خرمتر و بهارش طولانيتر و پر بركت تر است و هر جا كار و كوشش نباشد و تنبلي و سستي بر مردم حكمروايي كند بهاري كوتاه و گلهايي كم رنگ و بي فروغ و زميني شورهزار به وجود ميآيد زيرا خداي كشاورزي از چنين مردمي نوميد و دلسرد و افسرده است . و اين همان معني است كه حافظ شيرازي در يكي از غزلهاي معروف خويش با شيواترين بياني مختصر بدان توجه دارد و ميفرمايد : دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر كه اي نور چشم من به جز از كشته ندروي سخن پردازان ايراني نيز از آغاز گرد آمدن مردم در ايران داستان مخاصمه جاوداني ميان نيروي پليدي و پاكي و تاريكي و روشني و خوبي و بدي را اساس كار خويش قرار داده و چونانكه در آثار كهن ما مضبوط است مردم را به خير و صلاح و جنگ با نيروهاي اهريمني و پليدي راهبر بوده و اين درس بزرگ را به جهانيان دادهاند كه بدي هرگز ديرپا نيست و نيروي پاكي و يزداني در پايان بر سپاه پليدي و اهريمني پيروز خواهد بود و بر آدمي است كه خود را جرگه سپاهيان يزداني وارد كند و همواره با ناپاكي در نبرد باشد. داستانهاي نخستين كشورهاي ديگر نيز سراسر مشحون از همين درسهاي ساده و طبيعي است كه با مقتضيات روزگار سازگار بوده و از عوامل مهم پيشرفت فكري و اخلاقي آدمي به شمار آمده است . از آن زمان كه بشر به پرستش خداي يگانه پرداخت و دين و آئين دستورهاي اخلاقي براي آدمي مقرر ساخت گويندگان و سخن سرايان مباحث مذهبي را با زباني ساده تر چونانكه در خور فهم و پسند ذوق مردم باشد با داستانهايي كوتاه و تمثيلهايي فراوان روشن كردند تا براي پيروزي از دستورات چراغ هدايتي در برابر باشد چونانكه تمام آثاري كه از قرون بسيار دور از ادبيات مللي كه به خداي يگانه اعتقاد داشتهاند به دست ما ميرسد سراسر آكنده از همين گفتارهاي روان و دلپذير است كه زودتر و آسانتر به ذهن مينشيند و براي بشر درسهايي دلنشين فراهم ميسازد – درسهايي كه مادر ميتواند به شكل لالايي به گوش كودك خود فرو خواند و جوان در هنگام دلبستگي با دلبند خويش در ميان نهد و پيران تجربيات زندگاني خود را در هنگام بازگو كردن آنها با اين اثرهاي ذوقي بيارايند . لطف كار در اين است كه اين تفريح خاطر بدون آنكه شنونده را متوجه سازد خدمت بزرگتري هم به او ميكند و آن اينكه دامنه تجربيات و اطلاعات او را وسيعتر و بزرگتر ساخته و به رشد و بلوغ فكري و روحاني ميرساند و اين خود تربيتي گرانبهاست. در اين جهان معنويات و تحريض مردم با تصاف باخلاق كريمه كه بيان مذاهب گيتي و درس مصلحين بزرگ اخلاق بر آن استوار است شعرا و سخن سرايان گيتي خدمتي بسيار گرانبها انجام دادهاند زيرا نكات اخلاقي را با طرزي دلنشين كه در دل شنوندگان بنشيند و همواره به منزله شعارهاي نزديك به ذهن برابر ديدگان باطن آدميان قرار گيرد بيان كردند چونانكه امروز در هنگام بحث درمباحث اخلاقي يا در سفارش مردم به پيروي از آنها كلمه يا جمله اي كه در بادي توجه به ذهن آدمي ميآيد همان سخنان ساده و روان و دلنشين سرايندگان است و در اين خدمت خاوري و باختري و سياه و سفيد با هم دست يار و هم آهنگند . سعدي شاعر بزرگ شيراز در باب رحم و احسان كه يكي از فصول بسيار دلانگيز بوستان اوست سخني دارد كه گوئي از دل شكسپير انگليسي و ويكتور هوگو فرانسوي برخاسته است كه اين همه با يكديگر نزديك و مأنوس و آشنا به ذهن جلوه ميكند سعدي فرمود : درون پراكندگان جمع دار كه جمعيتت باشد از روزگار چه خوش گفت فردوسي پاكزاد كه رحمت بر آن تربت پاك باد ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است سياه اندرون باشد و سنگدل كه خواهد كه موري نشود سنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور كه روزي به پايش در افتي چو مور خدا را بر آن بنده بخشايش است كه خلق از وجودش در آسايش است كسي نيك بيند به هر دو سراي كه نيكي رساند به خلق خداي و شكسپير انگليسي ميگويد : رحم صفتي است كه هرگز از روي اجبار و اكراه به وجود نميآيد بلكه مانند باران ملايمي است كه از آسمان به زمين فرو آمده و فيض بخشي ميكند . در رحم و بركت سعادتي دو گانه است زيرا هم فاعل رحمت را به خير و سعادت ميرساند و هم آن را كه ترحم ميپذيرد شادماني و رفاه ميبخشد . هر چه در كسان قدرت توانايي زيادتر باشد نيروي رحم بزرگتر و تأثيرش گرانتر است و از اين رو بر هيچكس به اندازه پادشاهان و سران تاجدار شايسته و برازنده نيست زيرا ديهيم خسرواني و عصاي شهرياري مظهر اقتدار و نمايند ابهت و شكوه دنيوي آنان است تا همه از باس آنها بهراس اندر شوند و به لرزه درآيند ، اما رحم بر فراز تاج جاي دارد كه جايگاهش در دل شاهان و چون ويژه خداوند رحمان است از مظاهر ملكوتي بشمار ميآيد. آنگاه كه رحم با داد به هم آميزد قدرت خاكي با نيروي ايزدي شباهت پيدا ميكند پس اين نكته را بدان كه اگر نسبت به ما از هر پايه و مقامي كه باشيم با عدالت محض رفتار كنند و فضل و رحمت خداوندي بر ما شامل نباشد چون نامه عمل ما هرگز سپيد نيست از سعادت و نجات برخوردار نخواهيم بود اين است كه همه دعا بر رحمت حق كرده و در هر نوبت كه دست طلب به درگاه خداوند دراز ميكنيم آرزومنديم كه در اين روزگار كار نيكي از ما سر زند و بر بيچاره اي ناتوان رحمت آوريم . ويكتور هوگو فرانسوي ميگويد : ((قطره باراني كه آسمانها در آن منعكس شده است بر نوك شاخه اي آويزان است وقتي درخت را براي فرو افتادن آن تكان ميدهند آن قطره ميلرزد و مقاومت ميكند . اين قطره قبل از فرو چكيدن به مثابه مرواريدي درخشان است و پس از سقوط با آبهاي پليد و آلوده ميآميزد و چركي و پليدي ميگيرد اما باز هم چيزي از پاكي نخستين در آن گنداب باقي است براي آنكه آن قطره آب از گرد و غبار و خاك بيرون آيد و باز صافي و روشن گردد و به صورت دُر شاهوار روز نخستين درآيد يك درخشش كوچك آفتاب – آفتاب رحم و عطوفت يا يك برق كوتاه عشق و مهر كافي است .)) روزگاري بود كه دنيا بين لذت و تربيت فرق گذاشته وجود يكي را مانع ديگري تشخيص ميداد اما عصر امروز اين سوء نظر را از بين برده و جهان مترقي دريافته است كه امروز معني حقيقي تربيت اين است كه نيروهاي فكري بشري را بايد در هر كس و هر طينت و جبليتي به نمو انداخت و اين نمو به تناسب فرستهايي كه براي تجربه و آزمايش به اشخاص داده شده تغيير ميكند و هر چه اين تجربه و آزمايش با شادماني و التذاذ روحاني بيشتر باشد اثرش زيادتر خواهد بود . بشر امروز به اين نكته اذعان كرده است كه عمقي ترين درسي كه فرا ميگيرد غالبا بدون قصد و شعور است و شك نيست كه هر يك از تجارب و آزمايشهايي كه در دفتر زمان مسطور است در زندگاني انساني خواه نا خواه تغييري مي دهد و تربيتي ميكند و هيچكس از نفوذ و تأثير اين تربيت بر كنار نخواهد بود . اما زندگي بشر همين كه از دوران نخستين به عصر تشكيل ملل و جماعات بزرگ ميرسد تغييرات بسيار پيدا كرده و متنوع تر و رنگارنگتر شده و نيازمنديهاي ذوقي و فكري آدمي نيز به همان تناسب افزايش يافته و سخنسرايان نيز خواه نا خواه خدمات بزرگتري را بر گردن گرفتهاند . جنگها و مخاصمات، خونريزيها ، بلاهاي آسماني و نابردباريها و بيدادگريها فرياد آدمي را بلند كرده و سخن سرايان آن فريادها را در قالب الفاظ خوب و گوارا ريخته و مانند شعارهايي گويا و به دهان ديگري نهادهاند تا بدين وسيله راه را براي جلوگيري از مفاسد و مكاره هموار سازد و در اين خدمت شعراي ايران و گويندگان خاوري و باختري سهمي به سزا داشتهاند چنانكه فرياد سنائي با خروش ميلتون انگليسي و ويكتورهوگو فرانسوي و دانته ايتاليايي در هم آميخته و يكنوا از آنها بلند شده است و اين نوا توانايي آن را داشته است كه ملل و جماعات را بر ايستادگي در مقابل تعدي و هجوم و بيدادگري برانگيزد و آنان را در پيكار با بيگانگان كه چشم طمع بر خاك آنها دوختهاند تشويق كنند . از طرف ديگر هر سرزميني در طول قرون نوائب و پيروزيهاي بسيار ديده و سينهاش از خاك مردمي كه در راه نگاهداري آن جانبازيها كردهاند آكنده است و مرد عصر امروز كه ديدگانش به آينده نگران است از توجه به گذشته و ياد مأثر نياكان خويش فارغ نيست و زنده نگاه داشتن آن ميراث عظيم و پاسداري از تربيت نياكان مورد توجه اوست و اين يادآوري را سخنسرايان بزرگ به شيواترين طرزي تعهد كردهاند چونانكه مثلا شاهنامه سخن آفرين خراسان كه بوي مردي و مردانگي از آن بلند است موي بر اندام هر ايراني راست ميكند و او را به حفظ اين سرزمين كهن آماده ميسازد و همور يوناني و شكسپير انگليسي و ويكتور هوگو فرانسوي نيز همين خدمت را براي كشورهاي خود انجام دادند. |
[TD="width: 2%"][/TD]
خدمت شاعر و سخن پرداز در عصر امروز از تمام دورههاي گذشته مهمتر و وظيفه اي كه بر عهده او است دشوارتر و در عين حال افتخارآميزتر گشته است . )) زيرا دنياي امروز از يكسو از راه ترقيات مادي به درجه سرسام آوري رسيده و هر روز جهاني ديگر و كيهاني دورتر در جلوي چشم آدمي گشاده ميشود و از سوي ديگر توجه به تلاش و كوشش مادي او را كمتر مجا ل انديشه به عالم معني ميدهد و بنابراين در دقايقي چند كه هر روز در اختيار دارد و از تلاش در جهان مادي آسوده است نيازمند است كه در جهان معنويات سير و گردش كند و به اخلاق كريمه و ملكات فاضله و آنچه از فضيلت و تقوا و خيرخواهي و نوعدوستي مانند تاجهايي بر تارك انسانيت ميدرخشد آشنايي و حشر و آموزش ژرفتري داشته باشد . از همين روي خدمت سخن پرداز در اجتماع امروز از گهواره كودكان آغاز ميشود و تا تختخواب پيراني كهنسال ادامه دارد و هر كس فراخور نيازمنديهاي خويش بايد از اين خان بزرگ ذوق و ادب بهره بگيرد و بنابراين خدمت شاعر در اجتماع امروز خدمتي بسيار گرانبها و مغتنم خواهد بود . ايران عزيز ما شاهد عدل اين گفتار است زيرا امروز ايراني آستين مردي بالازده و بنو ساختن اين سرزمين چنانكه شاهنشاه بزرگش ميخواهد پرداخته است . در ميان نعره هاي گاو آهن كه پشت زمين را ميشكافد و غرش آبها كه از سدهاي بزرگ فرو ميريزد ، كوشش و تلاشي كه در تربيت مردم و بر ايجاد رفاه و سعادت مادي آنها به عمل ميآيد كه معنويات آن نيز همدوش با اين طرقيات به جلو روند و كسي مانند سخنسرايان ايران شايستهتر از اين خدمت اجتماعي نيست . |
[TD="width: 2%"]
[/TD]