زندگي ايرانيان از ديرگاه با هنر آميخته بوده، و هرگز مرزي براي اين دو وجود نداشته است . اين پايه آميختگي هنر و زندگي را در هيچ ملتي نمي توان ديد. گويي ايرانيان اين دو را بيك سان دوست مي داشتند، و هنر را از زندگي جدا نمي دانستند. اين خود از ويژگيهاي زندگي ايراني است، و همين ويژگي است كه به زندگي ايرانيان رنگ و شكل خاصي بخشيده و آن را در ميان زندگي ديگران مشخص ساخته است. مي توان چنين تصميم گرفت كه در ايران هميشه هنر در خدمت زندگي بوده چنانكه در ابزار كار و لوازم زندگي ايرانيان بخوبي اين ويژگي به چشم مي خورد. پيوند زندگي و هنر در دو مورد بسيار محسوس و قابل بحث است. اين دو عبارتند از شعر و هنر هاي تزئيني . درباره منزلت و پايگاه شعر در زندگي ايرانيان جاي گفتگو نيست . پيرامون مقام هنرهاي تزئيني در زندگي روزانه ايرانيان نيز سخن بسيار رفت، و شايد ارج و مقام اين رشته از هنر، در زندگي ما و پدران ما روشن شده باشد. اما گفتگوي ما در اينجا درباره پيوند اين دو، يعني شعر و هنر هاي تزئيني در ايران است. بحث پيرامون چگونگي پيوند اين دو بدست هنرمندان ايراني و سبب پيوستگي آنها، بسيار دلكش و جالب است . بر بسياري از آثار و اشياء هنري ايران اشعار شيرين پارسي نقش كرده اند. انگيزه هنرمندان و صنعتگران در اين كار چه بوده است؟ هيچكس نيست كه از علاقه شديد ايرانيان به شعر بي اطلاع باشد. شعر دوستي، و حتي استعداد شاعري ، در بيشتر مردم ايران وجود داشته و دارد همين استعداد و علاقه است كه ايران را از نظر داشتن شعراي بزرگ و نامور، وآثار شعري پر مايه بر بلندترين پايه ها قرار داده است . گذشته از شعراي بزرگ كه شهرت جهانگير آنها نيازي به گفتگو ندارد، پيدا شدن شعراي بسيار از ميان طبقات تعليم نديده ايراني، دليل روشني بر اين موضوع است . گذشته از اينها ؛ هزاران دو بيتی دلکش که ترانه های روستائی و محلی ايران را تشکيل می دهد ؛ نمونه ديگری از اين ذوق و علاقه مردم ايران به شعر و شاعری است. سرايندگان شناخته نشده اين دو بيتي هاي شيرين كه براي هميشه در پس پرده گمنامي باقي مانده اند، بدون ترديد بايد از ميان روستازادگان و كوه نشينان حساس و صاحب ذوق برخواسته باشند. از ميان مردمي كه در اثر زندگي در دامن طبيعت ، مهر و محبت را دور از آلايش مادي حس مي كرده اند. آنها مردمي بوده اند كه شايد خواندن و نوشتن هم نمي دانسته اند اما لوح سينهها آثار آنان را به سينه تا امروز بما رسانده است. هيچ دل حساسي نيست كه از شنيدن اين دوبيتيهاي شيرين محلي نلرزد و هيچ فرد ايراني را نمي توان يافت كه چند بيتي از اين اشعار را از حفظ نداشته باشد. اين دو بيتها كه همه مانند سرچشمه هاي خود، يعني روستاهاي دوردست و كوهستانهاي سربه فلك كشيده لطيف و خيال انگيزند، چون شعله هاي مقدس آتشكده هاي كهن تا امروز نگهباني شده و براي هميشه محفوظ خواهند ماند. اين اشعار با همه سادگي و رواني، پر مغز و آموزنده اند. و آنگاه كه از زبان مردمي كه خود آفريننده آنند شنيده شوند بسيار دلكش تر خواهند بود . آنگاه كه چوپاني جوان، در دل كوهستانهاي بلند، همراه با، ني محزون خود نغمه سر مي دهد كه: من از دست فلك تاكي زنم داد خود از روز ازل بختم كج افتاد مرا بردند مكتب خانه عشق معلم آمد و درس غمم داد |
كجا است دلي كه از شرح قصه «غم عشق» بخود نلرزد. يا هنگامي كه روستائي جواني بدنبال سرنوشت، يار و ديار خود را در شامگاهي نيمه روشن پشت سر مي نهد، و همگام با آفتاب پريده رنگ شامگاه بسوي دياري ناشناخته گام بر ميدارد، و زير لب اين ابيات را زمزمه مي كند، پسيني الودا (ع) كرديم و رفتيم دل از دلبر جدا كرديم و رفتيم نـداشتيم توشــه راه غريــبــي توكل با خدا كـرديـم و رفتيـم چگونه مي توان شرح «بدرود» دردناك او را شنيد و در دل بر او نگريست. اين دو بيتي هزاران و دو بيتي شناخته و ناشناخته ديگر، دليل روشني است كه همه مردم ايران چه شهرنشين و چه روستائي به شعر علاقه دارند. كار شعر و شاعري در ايران را نمي توان به دسته معيني مربوط دانست، بلكه چه همه مردم درس خوانده و هنرمند و چه صنعتگر و كارگر و سرانجام چوپان و روستائي و كوه نشين همه با شعر سروكاري داشته اند. به گفته ديگر شعر، اين پرتو تابناك آسماني، روح هيچ ايراني را بي بهره نگذاشته است. هنرمندان و سازندگان آثار هنري، به سبب حساسيت روح از اين پرتو بهره بيشتري برده اند، و همواره كوشيده اند كه قسمتي از اين پرتو ازلي را، بر آثار خود كه آينه روح آنان است منعكس سازند. انگيزه نقش شعر را بر آثار هنري مي توان در عوامل زير دانست: |
[TD="width: 12%"][/TD]
[TR]
[TD="width: 12%"][/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="width: 12%"]
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="width: 12%"]
[/TD]
[/TR]
[TD="width: 145%"] اول – جنبه تزئيني اشعار: بدين معني كه خط شيواي پارسي بويژه قلم نستعليق، بسبب زيبائي خود يكي از عواملي است كه مي تواند نقشي زيبا، و در عين حال گويا بر اثر هنري ايجاد كند، و بر زيبائي پديده هنري بيفزايد. با توجهي كه هنرمندان و مردم ايران به هنرهاي تزئيني داشته اند ارزش و رواج اين عامل به خوبي روشن مي شود.
دوم – هنرمند كه خود از درك شعر لذت بسيار مي برده، كوشا بوده است كه قسمتي از لذت خود را به ديگران منتقل سازد. چه هنرمند هميشه سعي دارد كه، شادي و غم خود را از راه پديده هاي هنري بديگران انتقال دهد . و اين خود از عوامل بوجود آورنده هنر است ؛ و اثر هنری هميشه زبان حال هنرمند بشمار مي آيد.
سوم – تناسب و هماهنگي اشعار با نوع پديده هنري، بدين معني كه هنرمند چون شعري مناسب اثر هنري خود مي يابد، مي كوشد كه براي افزايش ارزش معنوي و هنري اثر خود آنرا بر آنچه ساخته است نقش كند. بطور مثال كندن شعري شيوا در توصيف شراب، ساقي و جز آن بر پيمانه بي گمان ارج پياله را بيشتر مي كند.
[/TD]
چهارم - و سرانجام بايد گفت كه همان نيازي، كه سبب آفرينش آثار بزرگ شعري، و پديد آورنده دو بيتي هاي روان روستائي بوده، يعني علاقه و عشق به شعر و شاعري، در اينجا نيز به ظهور رسيده است. سازنده اثر هنري نياز به شعر و احساس كرده است. و خريدار اثر هنري نيز اثري را بر آن شعري متناسب نقش شده باشد بيشتر طالب بوده، و جمع اين عوامل سبب نقش شعر بر آثار هنري و تزئيني گرديده است. به اين ترتيب، بر آثار هنري ايران به تناسب نوع اشياء و مورد مصرف آنها، اشعاري متناسب نقش شده است. هنرمند سازنده، گاهي شعر مورد نظر را از ميان اشعار شعراي بزرگ و نامي انتخاب كرده اند، و زماني نيز اشعاري كه بنظر مي رسيد زائيده ذوق سازنده يا سفارش دهنده است، برگزيده اند. اما در هر حال بين شعر و اثر ارتباط كامل و مستقيمي وجود دارد . |
[TR]
[TD="width: 7%"][/TD]
[TD="width: 7%"][/TD]
[/TR]
براي مثال در اينجا از اشعاري كه بر برخي از جامها، و پيالهها نقش گرديده است ياد مي كنيم. جامها و پيالهها مانند همه اشياء زندگي ايراني، سراپا نقش و نگار تزئيني است. بدين معني كه چشم از ديدن نقوش زيباي ايجاد شده بر اين جامها و پيالهها لذت مي برد، و روح نيز از خواندن اشعار شيريني كه بر آن نقش بسته سيراب از شادي و سرور مي گردد. بيشتر اين اشعار، از شعرهاي دلنشين سخنسراي بزرگ حافظ شيرازي برگزيده شده است و در اينجا ضمن معرفي چند عدد از اين جامها ، نقوش و اشعاري كه بر آنها نقش گرديده است بنظر خوانندگان عزيز ميرسد. اولين جامي كه از آن ياد مي كنيم ، جام مسي كنده كاري شده بسيار زيبائي از قرن 11 تا 12 هجري است |
سطح خارجي جام داراي چهار حاشيه است، دو حاشيه باريك و دو حاشيه پهن. حاشيه باريك فوقاني عبارت از خطوط تزئيني دنبال همه است كه لبه جام را دور مي زند، و حاشيه باريك دوم دايره اي از ترنجهاي كوچك تزئيني است، كه سطح زيرين جام را دربر گرفته است . يكي از دو حاشيه نسبتاً پهن مياني شامل مجالس كنده كاري شده زيبائي از جنگ فيلمها ، ديدار ليلي ومجنون در صحرا، مجلس بزم و تصاوير حيوانات است، كه هر يك در نوع خود بسيار زيبا و ظريف و زنده نقش شده است. چهارمين حاشيه اين جام چهار بيت شعر، شامل دو دوبيتي است كه بخط نسبتاً خوش نستعليق كنده شده است: تا جام بلب آن بت گلفام گرفت از لعل وي آتش بدل جام گرفت از رشك آمد خون صراحي در جوش كز لعل لبش جام چرا كام گرفت اين جام بتان سيم غبغب بادا گاه از مي و گه ز آب تا لب بادا يا رب كه لبش چون لب شيرين دهن انپيوسته بكام اهل مشرب بادا |
[TD="width: 6%"]
[/TD]
[TD="width: 6%"]
[/TD]
[TR]
[TD="width: 6%"][/TD]
[TD="width: 6%"][/TD]
[/TR]
دومين جام (شماره 2)، عبارت از يك جام مسي كنده كاري شده است كه تقريباً تمام سطح داخلي و خارجي آن با نقوش حيوانات، پرندگان، گل و برگ و ترنج و نيم ترنج بطرز بسيار ظريف و زيبائي كنده كاري شده است. بر لبه خارجي اين جام شش بيت از يك غزل منسوب بحافظ نقش گرديده: ساقيا بر خيز و در ده جام را خاك بر سر كن غم ايام را ساغر مي در كفم نه تا ز سر بركشم اين دلق ارزق فام را گر چه برناميست نزد عاقلان ما نمي خواهيم ننگ و نام را با دل آرامي مرا خاطر خوشست كز دلم يكباره برد آرام را باده در ده چند از اين باد غرور خاك بر سر نفس نافرجام را صبر كن حافظ بسختي روز شب عاقبت روزي بيابي كام را |
|
[TD="width: 133%"] دسته ديگر، جامهاي برنجي هستند. اين جامها از نظر ساختمان ظريف تر و سبك تر از دسته اولند و از زيبائي نقوش و دقت در كنده كاري غالباً از جامهاي مسي زيباتر و برترند.
گاهي پشت يا روي اين جامها سراسر كنده كاري شده، زماني نيز كنده كاري تزئين شامل هر دو روي جام مي گردد.
نقوش اين جامها شامل مجالس بزم، نقوش حيوانات و پرندگان، گياهان، گلها و نقشهاي هندسي است. روي اغلب آنها نيز اشعاري كه با جام و پياله ارتباط دارد مشاهده مي گردد. بطور نمونه در جام (شماره 3) سي و دو تصوير حيوان و شانزده صورت انسان و دهها نقش گل و گياه و درخت كنده كاري شده است. اشعاري كه براي جام نقش شده چنين است:
[/TD]
[TR]
[TD="width: 6%"][/TD]
[TD="width: 6%"]
[/TD]
[/TR]
كنون كه در چمن آمد گل از عدم بوجود بنفشه در قدم او نهاده سر بسجود بنوش جام صبوحي بناله دف و چنگ ببوس غبغب ساقي به نغمه ني و عود پير ميفرمود در ميخانه دوش: كه ببينم از مراد خويش كامي همين ميگويدم در باغ بلبل بفصل گل مده از دست جامي (البته پيدا است كه مصرع اول اين دو بيت با سه مصرع ديگر مربوط نيست). اين ابيات شيرين حافظ را بر لبه خارجي جام برنجي ديگري (شماره 4)، كه سطح داخلي آن سراسر پوشيده از نقوش گوناگون پرندگان و حيواناتي مانند طاووس، بلبل، ماهي و صورتهاي زنان و مردان جوان، و گلها و درختهاي بسيار است كنده اند. ساقي بنور باده برافروز جام ما مطرب بزن كه كار جهان شد بكام ما ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما ايام گل است و شادماني ساقي بده آب زندگاني در سبزه خوش است جام باده با لاله رخان ارغواني و آخرين جام مورد بحث ما، جام برنجي ديگري است (شماره 5) كه تمام سطح داخلي آن با گل و برگ ، صورتهاي انساني پوشيده شده، و در ميان آن ترنج بسيار زيبا و جالبي نقش گرديده، اشعار اين جام چنين است: عكس روي تو چو در آينه جام افتاد عارف از خنده مي در طمع خام افتاد جلوه اي كرد رخت روز ازل زير نقاب اين همه نقش در آئينه اوهام افتاد |