Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
شهاب حسینی با اجرای نمایشهای طنز همراه با سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعیجم وارد دنیای هنر شده است.
به گزارش کافه سینما، شهاب حسینی و حامد بهداد که این روزها دو تن از مشهورترین، پولسازترین و البته از پرکارترین ستارههای سینمای ایران هستند در گفتوگوهایی جداگانه با «زندگی ایدهآل» از مسیری که برای رسیدن به موفقیت طی کردهاند گفتهاند. شبکه ایران بخشهایی برگزیده از این گفت وگو را انتخاب کرده که در ادامه می خوانید:
عکس من روی آینه اتاق رامبد بود
حامد بهداد: دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد «زیتون» کار میکردم و کمکم دستیارش شدم. رامبد من را به خانهاش میبرد، خانهای که او در آنجا کنار پدرومادرش زندگی میکرد، عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد، او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود او من را به جای خودش معرفی کرد فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانمها و آقایان اینک حامد بهداد.
همایون اسعدیان میگفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.
به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم
حامد بهداد: همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد چک میکنم، حتی همین چندروز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یکبار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او اساماس دادم که من میدانم که دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و من میدانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری. پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم میکنم. در جواب این اساماس من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوستهایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین اساماس تو تنظیم میکنم. شما رامبد را نمیشناسید، شما نمیدانید پشت این همه طنز و آیتمهای هوشمندانه و شوخمندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد، توفیق الکی به دست نمیآید بهخصوص در این مملکت، جدیت، پشتکار و همت میخواهد او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده توهین شنیده و هزاران مورد دیگر، من دیدهام که دیگران در برخورد با او چه احترامی میگذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارم که مندهنده باشم اما رامبد دهنده است؛صرفا گیرنده نیست.
تیم شهاب حسینی با نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری و رضا شفیعیجم
شهاب حسینی: من کارم را از تلویزیون شروع کردم و اولین پلههای ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از کارم مدیونم. دورهای که از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامههای رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههای بازیگری که کار طنز میکنند مثل نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعیجم تیمی داشتیم که به شهرهای مختلف میرفتیم و برنامههای شاد اجرا میکردیم. من آیتم روی صحنه بازی کردهام و فهمیدم که کارم طنز نیست و در این زمینه بشدت بیاستعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی اینطور نیستم. زیبایی طنز این است که از یک عمق و ژرفا بیرون میآید. به این ترتیب بچهها کار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و...
نادر سلیمانی من را به تلویزیون برد
شهاب حسینی: اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی کار میکردم، یکی از بچههایی که در آن تئاتر کار میکرد دستیار آقای فردرو شد، ایشان میخواستند مجموعهای به نام «جمعهها با شبکه 2» تهیه کنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم درطنز بازیگر انتخاب کند، بدیهی بود که اول سراغ ما آمد که یک سال بود با هم تئاتر کار میکردیم. آنجا بود که من با 2 نفر آشنا شدم که یکی کامران ملکمطیعی و دیگری نادر سلیمانی بود. از طریق کامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامهها بین مردم مسابقه اجرا میکردیم، مثل مسابقه خوانندگی و...و خلاصه جو شاد ایجاد میکردیم و هر چقدر انسان از کاری که میکند انرژی مثبت کسب کند اعتماد به نفساش برای ادامه کار بیشتر میشود. در همین ایام یکی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول یک برنامهای را برای شبکه دو تهیه و تولید میکند به اسم اکسیژن و برای مجری آن تست میگیرد». بین 150 نفر در تست شرکت کردم و لطف خدا که همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب کار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و کامیار اسماعیلی در برنامه نیمرخ این راه را هموار کرده بودند و ما در برنامه اکسیژن یکسری موزیکهای پاپ و رپ کار کردیم که خیلی باعث جذابیت برنامه شد.
عکس من روی آینه اتاق رامبد بود
حامد بهداد: دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد «زیتون» کار میکردم و کمکم دستیارش شدم. رامبد من را به خانهاش میبرد، خانهای که او در آنجا کنار پدرومادرش زندگی میکرد، عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد، او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود او من را به جای خودش معرفی کرد فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانمها و آقایان اینک حامد بهداد.
همایون اسعدیان میگفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.
به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم
حامد بهداد: همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد چک میکنم، حتی همین چندروز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یکبار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او اساماس دادم که من میدانم که دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و من میدانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری. پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم میکنم. در جواب این اساماس من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوستهایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین اساماس تو تنظیم میکنم. شما رامبد را نمیشناسید، شما نمیدانید پشت این همه طنز و آیتمهای هوشمندانه و شوخمندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد، توفیق الکی به دست نمیآید بهخصوص در این مملکت، جدیت، پشتکار و همت میخواهد او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده توهین شنیده و هزاران مورد دیگر، من دیدهام که دیگران در برخورد با او چه احترامی میگذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارم که مندهنده باشم اما رامبد دهنده است؛صرفا گیرنده نیست.
تیم شهاب حسینی با نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری و رضا شفیعیجم
شهاب حسینی: من کارم را از تلویزیون شروع کردم و اولین پلههای ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از کارم مدیونم. دورهای که از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامههای رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههای بازیگری که کار طنز میکنند مثل نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعیجم تیمی داشتیم که به شهرهای مختلف میرفتیم و برنامههای شاد اجرا میکردیم. من آیتم روی صحنه بازی کردهام و فهمیدم که کارم طنز نیست و در این زمینه بشدت بیاستعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی اینطور نیستم. زیبایی طنز این است که از یک عمق و ژرفا بیرون میآید. به این ترتیب بچهها کار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و...
نادر سلیمانی من را به تلویزیون برد
شهاب حسینی: اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی کار میکردم، یکی از بچههایی که در آن تئاتر کار میکرد دستیار آقای فردرو شد، ایشان میخواستند مجموعهای به نام «جمعهها با شبکه 2» تهیه کنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم درطنز بازیگر انتخاب کند، بدیهی بود که اول سراغ ما آمد که یک سال بود با هم تئاتر کار میکردیم. آنجا بود که من با 2 نفر آشنا شدم که یکی کامران ملکمطیعی و دیگری نادر سلیمانی بود. از طریق کامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامهها بین مردم مسابقه اجرا میکردیم، مثل مسابقه خوانندگی و...و خلاصه جو شاد ایجاد میکردیم و هر چقدر انسان از کاری که میکند انرژی مثبت کسب کند اعتماد به نفساش برای ادامه کار بیشتر میشود. در همین ایام یکی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول یک برنامهای را برای شبکه دو تهیه و تولید میکند به اسم اکسیژن و برای مجری آن تست میگیرد». بین 150 نفر در تست شرکت کردم و لطف خدا که همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب کار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و کامیار اسماعیلی در برنامه نیمرخ این راه را هموار کرده بودند و ما در برنامه اکسیژن یکسری موزیکهای پاپ و رپ کار کردیم که خیلی باعث جذابیت برنامه شد.