• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شوخی با حافظ

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
fu1115.jpg
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس​
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس​
گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم​
گفتم کجا روی تو؟گفت والله خود ندانم​
گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی​
گفتم چه گونه ای تو گفتا در بند بیخیالی​
گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری​
گفتا که میسرایم شعر سپیدباری​
گفتم زدولت عشق ؟گفتا که کودتا شد​
گفتم رقیب پس چی؟گفتا که کله پا شد​
گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟​
گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی​
گفتم بگو زخالش؟آن خال آتش افروز​
گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز​
گفتم بگو زمویش گفتا که مش نموده​
گفتم بگو زیارش گفتا ولش نموده​
گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شدست مجنون؟​
گفتا شدید گشته معتاد گرد افیون​
گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش؟​
گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش​
گفتم بگو زساقی حالا شدست چه کاره؟​
گفتا شدست منشی در دفتر اداره​
گفتم بگو ز زاهد آن راهنمای منزل​
گفتا به من که بردار دستت را از سر دل​
گفتم زساربان گو با کاروان غمها​
گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا​
گفتم بگو زمحمل یا از کجاوه یادی​
گفتا پژو دوو بنز یا گلف نوک مدادی​
گفتم که قاصدک کو؟آن باد صبح شرقی ؟​
گفتا که جای خود را دادست به فکس برقی​
گفتم بیا زهدهد جوییم راه چاره​
گفتا به جای هدهد دیش است و ماهواره​
گفتم سلام مارا باد صبا کجا برد؟​
گفتا به پست داده آورد یا نیاورد؟​
گفتم بگو زمشک آهوی دشت زنگی​
گفتا که ادکلن شد درشیشه های رنگی​
گفتم سراغ داری میخانه ای حسابی​
گفتا آنچه بودست گشته چلو کبابی​
گفتم شراب نابی تو دست و پا نداری؟​
گفتا به جایش دارم وافور با نگاری​
گفتم بلند بوده موی تو آن زمانها​
گفتا که حبس بودم از ته زدند آن را​
گفتم شما وزندان؟حافظ مارو گرفتی؟​
گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتی...!​
 
بالا