• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

صنایع بدیع

چاووش

متخصص بخش ادبیات
اموری را که موجب زیباییی و آرایش سخن میشود محسنات،صنایع، یا صنعتهای بدیع میگویند و آن به دو قسم لفضی و معنوی میباشد.
صنعت (بدیع)لفظی - آن است که زیبایی کلام مربوط به الفاظ باشد، که اگر الفاظ را با حفظ معنی تغیر دهیم زیبایی از بین رود. مثال در نثر مسجع:
"هنر چشمهء زاینده است و دولت پاینده." اگر به جای پاینده جاویدان گوییم، حسن نثر مسجع از بین میرود.
صنعت جناس تام در این بیت سعدی :
ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است
چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی
که اگر بگوییم:
"چه جای فرق که سر تا به پای زیبایی" حسن جناس از بین میرود.
صنعت (بدیع)معنوی - آن است که حسن کلام مربوط به معنی باشد نه لفظ، چندانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغیر دهیم، آن زیبایی همچنان باقی بماند. مثال حسن تعلیل در این شعر:
"آن زلف تابدار بر آن زلف چون بهار
گر کوته است، کوتهی از وی عجب مدار"
ارچند چنین گوییم:
"بر رخت زلف کوته است بلی
هست کوتاه شب به فصل بهار"
صنعت حسن تعلیل به حال خود باقی میماند.
بحث در ارتباط با صنایع مهم لفظی
تسجیع -
یعنی سخن باسجع و آن سخن را مسجع گویند و جمله های مشابه را قرینه گویند. سجع آن است که کلمات آخر قرینه ها در وزن یا حرف روی یا هردو موافق باشند.
سجع بر سه قسم است: متوازی، مطرف، و متوازن
سجع متوازی - آن است که کلمات در وزن و حرف روی هردو مطابق باشند: کار، بار- دست، شست-خامه، نامه
سجع مطرف - آن است که الفاظ در حرف روی یکی و در وزن مخالف باشند: کار، شکار - دست، شکست - شانه، نشانه
سجع متوازن - آن است که کلمات قرینه در وزن متفق و در حرف روی مختلف باشند: کام، کار - نهال، بهار - پاک،صاف.
شعر مسجع
اصطلاح سجع بیشتر در نثر گفته میشود اما گاهگاهی شعر را نیز مسجع میگویند:
ربع از دلم پرخون کنم، اطلال را جیحون کنم
خاک دمن پرخون کنم، از آب چشم خویشتن
موازنه
نوعی از سجع متوازن است که مخصوص به نثر و اواخر قرینه ها نباشد و آن چنان است که در قرینه های نظم یا نثر، کلماتی را بیاورند که هر کدام با قرینه’ خود در وزن یکی و در حرف روی مختلف باشند. مثال در نثر: "فلان را کرم بی شمار است و هنر بی حساب،دارای عزمی است متین و طبعی کریم."
در شعر:
مشک و شنگرف است گویی ریخته بر کوهسار
نیل و زنگار است گویی بیخته در مرغزار
از زمین گویی برآوردند گنج شایگان
در چمن گویی پراگندند در شاهوار
ترصیع (تاج مرصع)-
آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینهء خود در وزن و حروف روی مطابق باشند. ترصیع نوعی از سجع متوازی است که به نثر و اواخر قرینه ها اختصاص نداده باشیم. مانند: شام رفته و بام خفته، سال از عد بیرون و مال از حد افزون. یا در نظم:
ای منور به تو نجوم جلال -وی مقرر به تو رسوم کمال بوستانیست صدر تو زنعیم - آسمانیست قدر تو ز جلال
تضمین المزدوج
آن است که کلمات را نزدیک به یکدیگر بیاورند که در حرف روی موافق باشند، مثال:
"اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش."
تجنیس - جناس
آن است که گوینده یا نویسنده در سخن خود کلمات هم جنس را بیاورد که در ظاهر به یکدیگر شبیه و در معنی مختلف باشند. جناس بر نه قسم است.
-جناس تام - آن است که الفاظ در نوشتن و گفتن یکی و فقط در معنی مختلف باشند. مانند:
"بگیر چنگ به چنگ اندرو، غزل بسرای" چنگ اول یعنی همان آلهء موسیقی و چنگ دوم در دست گرفتن است. یا
تار زلفت را جدا مشاطه گر از شانه کرد
دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد
- جناس ناقص - آن است که ارکان جناس در حروف یکی و در حرکت مختلف باشند. مانند:
صبحدم نالهء قمری شنو از طرف چمن
تا فراموش کنی فتنهء دور قمری
-جناس زاید - آن است که یکی از کلمات متجانس را حرفی بر دیگری زیادت باشد:
در اول کلمه: طاعت - اطاعت، تاب - عتاب
در آخر کلمه: خام - خامه، جام - جامه،
در وسط کلمه: قامت - قیامت، نرد - نبرد
- جناس مرکب - آن است که یکی از دو رکن جناس،بسیط و دیگری مرکب باشد:‌
هر خم از زلف پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
جناس مرکب مقرون - هرگاه کلمات به هم شبیه باشند:
بد او خسروی نامور شهریار - شهی کش نبد کس به صد شهر یار
جناس مرکب مفروق - هر گاه در کتابت مختلف باشند:
یکی دختری بود کز دلبری - پری را به رخ کردی از دل بری
- جناس مطرف -آن است که دو رکن جناس در حرف آخر مختلف باشند: آزار - آزاد، یاد - یار.
جناس مضارع و لاحق - آن است که دو رکن در اول یا وسط مختلف باشند. اگر تلفظ آنها بهم مشابه (قریب المخرج) باشد (ب-پ،ر-ل..) آنرا جناس مضارع گویند:
علمی که ز ذوق شرع خالیست - حالی سبب سیاه حالی است
اگر مخرج از هم دور باشد (ر-ز، د-ه، ج-ن) آنراجناس لاحق گویند:
نقطه گه خامهء رحمت تویی - خامه بر نقطهء زحمت تویی

جناس خط یا جناس مصحف: آن است که ارکان جناس در کتابت یکی اما در نقطه گذاری مختلف باشند: بیمار-تیمار، پیر-تیر، شور- سوز:
درشت است پاسخ و لیکن درست - درستی درشتی نماید نخست.
- جناس لفظ یا لفظی - آن است که کلمات متجانس در تلفظ یکی اما در کتابت مختلف باشند:‌ خوار-خار، خواست- خاست، ناظر-ناضر، محظور محذور
ز هر جای خواهشگران خاستند - ز زابل مراورا همی خواستند

- جناس مکرر (مزدوج یا مردد) - آن است که دو رکن جناس را در آخر سجعهای نثر یا در آخر ابیات پهلوی هم آورده باشند:
"در مجلس بزم شما رود و سرود است و ما زار و نزار."
چون به طرف باغ بنماید گل خودروی روی
دست دلبر گیر و جای اندر کنار جوی جوی...
اشتقاق یا اقتضاب
از فرع جناس است. آن است که در نظم یا نثر الفاظی را بیاورند که حروف متجانس به همدیگر شبیه باشد، خواه از یک ریشه مشتق شده باشند: رسول، رسایل،رسیل و خواهان، خواهش. یا از یک ماده مشتق نشده باشند اما حروف چنان شبیه باشند که الفاظ که ظاهرآ اشتقاق شوند: آستان- آستین، زمان-زمین، کمان-کمین:
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس - گویا ولی شناسان رفتند ازاین ولایت.
قلب یا مقلوب
قلب یعنی واژگونه کردن و مقلوب یعنی واژگونه. آوردن الفاظی که حروف آنها مقلوب یکدیگر باشد. چون در بعضی حروف آمده باشد آنرا قلب بعظ گویند مانند: شاعر- شارع ، رحیم - حریم
از آن جادوانه دو چشم سیاه - دلم جاودانه عدیل عناست
و چون قلب در تمام حروف دو کلمه واقع شده باشد آنرا قلب کل میگویند: زار-راز، گنج-جنگ، تاریخ-خیرات
همدمی نیست تابگویم راز - خلوتی نیست تا بگریم زار

قلب کامل آن است که از هردو طرف جمله یا مصرع یک شکل خوانده شود:
شکر بترازوی وزارت برکش.
ردالعجزعلی الصدر (تصدیر)
صدر یعنی کلمهء اول مصراع اول
عروض یعنی کلمهء آخر مصراع اول
ابتدا یعنی کلمهء اول مصراع دوم
ضرب و عجز یعنی کلمهء آخر مصراع دوم.
کلماتی که در میان واقع میگردند بنام حشو یاد میشوند. پس ردالعجز علی الصدر آن است که لفظی که در اول بیت یا جملهء نثر آمده آن را در آخر بیت یا جملهء نثر بیاورند.
عصا برگرفتن نه معجز بود - همی اژدها کرد باید عصا.
ردالصدر علی العجز
آن است که کلمهء که درآخر بیت آمده باشد در اول بیت بعدی بیاید:
قوام دولت و دین، روزگار فضل و هنر - ز فضل وافر تو یافت،ز یب و فر و نظام
نظام ملت وملکی عجب نباشد اگر - به رونق است در این روزگار کلک و حسام
ردالمطلع
بیت اول غزل و قصیده را مطلع و بیت آخر را مقطع گویند. بعضآ مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع تکرار مینمایند که بر حسن کلام بیافزاید و سخن دارای حسن ختام گردد: ای صبا نگهتی از کوی فلانی بمن آر - زار و بیمار غمم راحت جانی بمن آر
و در مقطع:
دلم از پرده بشد دوش چو حافظ میگفت- ای صبا نگهتی از کوی فلانی بمن آر
ردالقافیه
آن است که قافیهء مصراع اول مطلع را در آخر بیت دوم تکرار کنند که باعث حسن کلام گردد:
عاشق بیدل کجا با خلق عالم کار دارد - بگذرد از هردو عالم هرکه عشق یار دارد
کار ما با عشق و مستی، نیستی در عین هستی - بگذرد از خود پرستی، هرکه با ما کار دارد
چنین تکرار در دیگر ابیات جایز نیست.
طرد و عکس
چنان است که مصراع اول را با تقدیم و تاخیر کلمات در مصراع دوم تکرار کنند مشروط برآنکه باعث حسن کلام گردد وگرنه اجتناب لازم است:
بوستان بر سرو دارد آن نگار دلستان - آن نگار دلستان، بر سرو دارد بوستان
گلستان باشد شگفته، بر صنوبر بس عجب - بر صنوبر بس عجب باشد شگفته گلستان
اعنات (لزوم مالایلزم یا التزام)
آن است که شاعر یا نویسنده به قصد آرایش کلام یا هنرنمایی، آوردن حرف یا کلمه یی را ملتزم شود که اصلآ لازم نباشد. مثال گلشن را به التزام حرف (ش) با روشن، جوشن قافیه کنند، در حالیکه میتوان با گلخن، مسکن، و تن مقفا ساخت. مثال دوم: مایل را با شمایل متمایل،حایل مقفا سازد، در حالیکه میتوان با دل،گل، و حاصل نیز مقفا ساخت.
التزام کلمه آن است که شاعر یک کلمه را در هر بیت مکررآ ذکر نماید.
حذف (تجرید)
یکی از فروع التزام است که شاعر یا نویسنده مقید باشد که حرف الف یا نون یا هیچکدام از حروف نقطه دار را استفاده نکند.
ذوقافیتین
اشعاری که دو قافیه پهلوی یکدیگر داشته باشد:
ای از مکارم تو شده در جهان خبر - افکنده از سیاست تو آسمان سپر

تشریع (توام)
یکی از انواع ذوقافیتین میباشد. تشریع آن است که بنای شعر بر دو قافیه گذازند قسمیکه آنرا به هرکدام که ختم کنند و زن و قافیه صحیح باشد، مانند:
ساقیا فصل بهار و موسم گل وقت بستان - جام می ده تا به کی داری تعلل پیش مستان
چون اجزا را حذف کنیم، این بیت بیرون میشود:
ساقیا فصل بهار و موسم گل - جام می ده تا به کی داری تعلل
ذوبحرین (ذووزنین یا متلون و ملون)
شعری است که به دو وزن یا بیشتر از آن توان خواند
غارت جان گرمی رفتار او - آفت دل نرمی گفتار او
در دو وزن سریع (مفتعلن مفتعلن فاعلن) و رمل (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) خوانده میشود.
توشیح
آن است که در اول یا اواسط ابیات حروف یا کلماتی مرتب بیاورند که چون با هم یکجا شوند متضمن بیان مقصود باشد یا نام کسی بیرون آید، و آن شعر را موشح میگویند.
ای کف راد تو در جود به از ابر بهار - خلق را با کف تو، ابر بهاری به چکار
بیش از اندازه‘ این طایفه، (بر بنده نهار - جود تو بار گران) زان دو کف گوهر بار
دیگرانند چو من بنده و (من بنده زشکر - عاجزم چون دگران) وز خجلی گشته فگار
عجز یکسو نه و انگار که (کردستم جرم - سوی عفوت نگران) مانده و دل پر تیمار
توخداوندی،احسان کن و(این جرم به فضل - زین رهی در گذران) زانکه تویی جرم گذار
چنین استخراج میشود:
بر بنده نهاد ، جود تو با ر گران - من بنده زشکر، عاجزم چون دگران
کردستم جرم، سوی عفوت نگران - این جرم به فضل،زین رهی در گذران
 
بالا