• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

طنز/ در حد یارانۀ خود حرف زن!

ناهید

متخصص بخش
طنز/ در حد یارانۀ خود حرف زن! [h=2]قیمت اجناس ندیدی هنوز / طعم گرانی نچشیدی هنوز/ بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن/ در حد یارانۀ خود حرف زن!


قصّه شنیدم که جوانی عَزَب
از مرض عشق شبی کرد تب
در دل خود کرد کمی جستجو
یافت در آن مهر یکی ماهرو ‏


دید که کار دلش از کف شده‏
بهرۀ او رنج مضاعف شده
باخته یکجا همه سرمایه را
فتنه شده دختر همسایه را


رفت و به گوش پدر آواز داد
شرح غم انگیزی از آن راز داد:
‏«کای پدر آشفته و شیدا شدم
عاشق یک دختر زیبا شدم


چون بدهم شرح ز حالات او
عاجزم از وصف کمالات او
از مه خود می دهمت آگهی
ترم نُه است آن مهِ دانشگهی‏


گرچه پی مدرک مامایی است‏
‏«در همه کاریش توانایی است»!
شاعر و خطاط و ترومپت نواز
کوزه گر و گچبر و گلگیر ساز!‏


صاحب شش قطعه مدال جودو‏
‏«خاله شکردونه» ی کانال دو!‏
بیشتر از این چه بگویم پدر؟
عاشق دلخسته ی اویم پدر!‏


وقت ز کف می رود و گشته دیر
لطف کن از بهر من او را بگیر!»
گفت پدر:« کای پسر خامدست
ای زده بر دامن اوهام، دست


ای که تبت رد شده حال از چهل
این تب و تاب از سر پوکت بهل!‏
عشق چه و کشک چه، ای نوجوان!‏
خربزه آب است، بکن فکر نان


مگذر از این بادیۀ پرخطر
الحذر از عشق بُتان الحذر!

نیست تو را خانه و ماشین و کار‏
دختر کس را چه شوی خواستگار؟



چون شوی از مشکل مسکن رها؟
این تو و این رهن و اجاره بها!‏
ای که شدی بر نگهی مبتلا
یک نظر انداز به نرخ طلا


قیمت اجناس ندیدی هنوز
طعم گرانی نچشیدی هنوز
بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن
در حد یارانۀ خود حرف زن!‏


سفره ی خالی چو ببینی عیان
عشق خودت را ننمایی بیان...»‏
بسکه از انواع بلا کرد یاد
رعشه بر اندام پسر اوفتاد


نعره زد و رو به خیابان نهاد
روز دگر سر به بیابان نهاد
حال نشسته ست توی خاک و خُل
ای پدر عشق بسوزد به کُل!‏
 

parastu

متخصص بخش گالری عکس

تاپيک به بخش ادبیات طنز منتقل شد ، لطفا در انتخاب مکان مناسب دقت کنيد

 
بالا