• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

عمه، بابایم کجاست؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

yas23

کاربر ويژه
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»گ



18.jpg



لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.



گریه نکن! خرابه‏ های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد

Picture68365.jpg



[FONT=Vazir,times,serif]این شعر در کاشی حرم حضرت رقیه حک شده :

زائرين قبر من اين شـام عـبرتخانـه اسـت

مدفنم آباد و قصر دشـمنم ويـرانه اسـت

دخترى بودم سه سـاله دستــگير و بی پـدر

مرغ بی بـال و پرى را اين قفس كاشانه است

داشتم من بسترى از خاك و بالينى زخـشت

همچو مرغى كو بسا محروم از آب و دانه است

تكيه می زد او به تخت سلطنت با كبر و وجـد

اين تكبر ظالمـان را عـادت روزانـه اسـت

بر تن رنجور مـن شد كهنـه پيراهـن كـفن

پر شكسته بلبلى را ايـن خــرابه لانه است

محو شد آثـار او تـابنـده شـد آثـار مـن

ذلت او عـزت من هـر دو جـاويدانه است

نثارحضرت رقیه صلوات...
 

yas23

کاربر ويژه
1_roqayye.jpg


پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله

*********

ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.

*********

جرم او را کسی نمی‏دانست جرم پروانه را نمی‏دانند
آن‏چه مردم شنیده می‏گویند رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
چشم‏ها را گشوده، می‏نالید در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک می‏ریزد در سکوت حزینِ یک خانه
 

yas23

کاربر ويژه
دیگر رقیه گریه نمی کند
دیگر صدای ناله های سوزناکش به گوش نمیرسد
دیگر دل عمه اش از ضجه هایش خون نمی شود

دیگر صدای حزین و کودکانه اش خواب ظالمان را بهم نمی زند
اما سکوتش خواب و بیداری یزید و یزدیان را تا ابد آشفته خواهد کرد

رقیه آرام شده ، دیگر اشک نمی ریزید
سربریده پدر را در دامن گرفته و با دستهای کوچکش
موهای آشفته پدر را شانه می کند
گرد و غبار از صورت بابایش پاک می کند

قطره های بی صدای اشکش
خون ها رو از صورت و لب های پدرش می شوید

دوباره فرصتی شده تا رقیه کوچولو
برای پدرش دلبری کند ، ناز کند

با زبان بچه گانه اش برای پدر شیرینی زبانی کند
قصه غصه هایش را یک به یک با پدر بگوید

حالا می تواند از آن دست های نامرد
که سیلی به صورتش زدند
گوشواره از گوشش کشیدند
به بدن کوچک و نحیفش تازیانه زدند شکایت کند

حالا رقیه دوباره جان گرفته است .
دیگر آن رقیه محزون ساعت قبل نیست
حالا پدرش را دارد ، محکمترین پشتوانه ....

حالا می تواند به پدرش بگوید

من از مهمانی متنفرم ,

من از این قوم ظالم بیزارم
پدر جان ! بیا به خانه بر گردیم

حالا می تواند به پدرش بگوید
قرار بود همسفر باشیم
قرار نبود که تو بروی و دختر کوچکت را
میان این جماعت دیو صفت تنها بگذاری

قرار نبود سرتو به نیزه باشد
و تن من خسته و مجروح گوشه خرابه

بابا جان هرجا میروی مرا هم ببر
بابا جان ! دخترت را اینجا
بین این همه ظالم تنها نگذار

میدانی که دیگر طاقت سیلی خوردن ندارم
میدانی که دیگر بدنم تاب تازیانه ندارد

بابای خوبم ! بابای مهربانم ‍
میدانی که رقیه بی تو زنده نخواهد ماند

میدانی که دختر طاقت دوری ازتو را ندارد
مرا باخودت ببر بابای خوبم

........

رقیه دیگر گرسنه نیست , تشنه نیست

دیگر رقیه تب آلود نیست ,

دیگر جای زخم هایش نمی سوزد
دیگر پاهای تاول زده اش درد نمی کند

دیگر از صورت کبود از سیلی اش نمی نالد
رقیه پرکشیده از این خاک سرد
و اینک آرام در آغوش پدر خفته ........


صلی الله علیک ایتها الصغیره المظلومة الشهیده
صلی الله علیک یا رقیه ،‌یا باب الحوائج


"هدیه فاطمی "
 

TAHEREH

متخصص بخش

تاپیک به بخش عزاداری ها منتقل شد!


لطفاً تصاویر را پیوست کنید!


95225215584799271102.gif

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا