• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

فائز و فی البداهه هایش!

baroon

متخصص بخش ادبیات



روزي فايزبه ديدن محمدخان مي رود. حكايت دلدادگی فايز درسراسردشتي پيچيده بود . فايز را شوريده ومجنون عشق پري مي دانستند ودرباره ي عشق او با پري داستان ها ساخته بودند.
پس ازاحوال پرسي وصحبت هاي معمول محمدخان رو به فايزمي كند ومي گويد : توفايز بااين اسم وآوازه وشهرت حيف نباشد كه خودراازعشق پري ديوانه كرده اي ودرفراق اومي نالي؟!
فايزپاسخ مي دهد :


خدايا كارما مشكل فتـــــــــاده * عنان عقل دست دل فتـــــــــاده
كه فايز مي زند سيلــــي رخ دل * مثال شوربي حاصــل فتـــــــاده



سپس محمدخان مي گويد : شنيده ام پري بي وفايي پيشه كرده واز تو جدا گرديده است دراين باره چه مي گويي؟
فايزاين گونه پاسخ مي دهد :


نه ازمن سرزند دلبرخطــــــايي * نه از وي بود جانا بي وفايــــــــي
بت فايز مكدراين چنين بــــود * چه بايد كرد تقدير الهـــــــــــي



محمدخان دشتی بعنوان شوخی ازفایزمی پرسد اگرچهارزن داشتی به ملیتهای مختلف (ترک ، عرب ، هندی، تاجیک ) چگونه آنها راصدا می زدی؟
فایزفی البداهه چنین می سراید :


به ترکی وارگویم گل پری گَـــل * به تاجیــکی بیا بنشین تودربر
به هندی گویمش میگول میگول * عرب آسا تعال ای ماه خــــاور






 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات


باد ملايم بهاري مي وزد. پسينگاهي است .گروهي از بزرگان تنگستان و دشتي در منزل خان تنگستان در اهرم دورهم گرد آمده اند. بزرگاني كه دست اندركار سياست زمان و حوزه فرمانداري خويشند. اما مجلس رسميت خود را ازدست داده ودوستانه شده است، چراكه همه ی حاضرين جزء گروه سياستمدار نيستند و فايز هم يكي ازآنان است كه به همراه محمدخان دشتي به اهرم آمده و در هرنشستي كه شاعري يا شعرايي باشند به هرحال سخن ازشعر و شاعري مي رود ومجلس جنبه معنويت به خود مي گيرد.
حاضرين همه فايز را مي شناسند اشعارش را خوانده اند و يا نامش را شنيده اند . خان تنگستان خود شاعر نيست و ازشعر و شاعري نيز بي خبراست، اما بي ميل هم نيست كه فايز رادراين مجلس بيازمايد تا استادي فايز اين رنجبر دشتي برايش مسلم شود. به محمد خان دشتي رو مي كند و مي گويد :" آقاي خان فكرمي كني تمام اشعاري كه مردم به نام فايز مي خونن ازخودشه؟ من كه فكر مي كنم از ديگرون باشه و فايزاونها رو به نام خودش مي خونه. "

محمدخان دشتي نگاهي به قيافه خونسرد وبي اعتناي فايز مي اندازد وجواب مي دهد: " فايزكسي نيست كه اشعار ديگران را بنام خودش قالب كند. فايز با ديگران خيلي فرق دارد مي توني او را امتحان كني. " خان تنگستان مي گويد : پس اگه راست مي گه يه شعري بگه كه اسم اهرم هم توش باشه."
محمد خان به فايز رو مي كند و از او مي خواهد كه ترانه اي في البداهه بسرايد و فايز درجواب مي خواهد كه به پاس اين محبت و پشتيباني خوب است كه محمد خان دشتي هم استعداد شعري خود را دراين نشست نشان دهد وشعري بسرايد .
سخنگويان تنها فايز ومحمدخان هستند .سكوت گوش تاگوش مجلس را فراگرفته است. همه درانتظارند كه دو شاعر دشتي محمدخان و فايز موفق مي شوند يا نه!

محمدخان دشتي درحضورجمع اين دوبيتي را مي سرايد :



خوشا اهرم خوشا ماواي اهــــــــرم * خوشا روزي كه ما بوديم همـــــدم
محمد مي دهد خط غلامــــــــــي * براي خاطر چشمان مريـــــــــم



محمد خان موفق شده و با تحسين خان اهرم و سايررؤساي اين منطقه روبرو گرديده و ديگران منتظرند تا که فايز شعر بگويد . به ناگاه سه دختر از اهالي اهرم از دور هويدا مي شوند .سه زيباروي اهرمي با كرشمه و طنازي نظر همه را به خود جلب مي كنند و فايز هم آنان را از روبروي دروازه مي بيند و چنين مي سرايد :


سه مه پيكــــــر برون آمد به يك دم * سه حوریوش همه پشت ســـــــرهم
به يك جلوه دل ازفايز ربودنـــــــد * پري رويان مه سيماي اهـــــــــــرم








 
آخرین ویرایش:
بالا