نگاهی به فیلم فراموشی ساخته ی جوزف کوزینسکی
فیلم فراموشی (Oblivion) که با بازیگری تام کروز اکران شده است در ژانر علمی تخیلی ساخته شده است.کارگردانی این فیلم تخیلی را جوزپ کازینسکی عهده دار بوده است.
«فراموشی» را "جوزف کوسینسکی" (کارگردان فیلم تورن:میراث) کارگردانی کرده است و به همراه "کارل گاجداسک" فیلمنامه آن را براساس رمان گرافیکی نوشته است .
جوزف کوزینسکی ، پیش از این فیلم تهیه و کارگردانی چند سریال را در کارنامه خود داشته و غیر از فیلم ترون اثر سینمایی دیگری در کارنامهاش مشاهده نمیشود. دومین فیلم وی نیز اما اثری علمی تخیلی است که مثل فیلم اول قهرمانی برای نجات جهان دارد.
این فیلم که یکی از پر هزینه ترین فیلم های رور محسوب میشود . هزینه ای بالغ بر 140 ملیون ساخته شده است .فراموشی ، در شروع اکران موفق شد 38.2 میلیون دلار فروش کند و بهتر از انتظارها ظاهر شود. خارج از آمریکا، این فیلم که محصول یونیورسال است با کسب 33.7 میلیون دلار هفته دوم اکران را پشت سر گذاشت و توانست طی دو هفته 112 میلیون دلار فروش جهانی داشته باشد.
سال 2077 است. زمین به یک زباله دانی متروک و بایر تبدیل شده است. این امر نتیجه ی نبردی میان انسان ها و موجودات فضایی است که 60 سال قبل رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیاره ی تیتان فرار کرده اند و آنجا یک منطقه ی مهاجرنشین ساخته اند. بقایای درخشانی که از "وطن" به جا مانده اند توسط تعدادی فضاپیمای بی سرنشین و مراقبان انسان شان محافظت می شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می کنند و هر از گاهی به فضاپیماها حمله کرده و آنها را ناقص می کنند. ایستگاه های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقه ی مهاجرنشین انرژی فراهم کنند.
«فراموشی » فیلمی حساب شده و خوشساخت است و این موضوع از همان نماهای ابتدایی قابل مشاهده است. تجربیات کارگردان در زمینه سریال سازی وی را به مخاطبمحوری فیلم سوق داده و برای همین فیلم علیرغم محیط سرد و ایزولهای که اغلب فیلمهای تخیلی فضایی دارند به دور است و این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند وقتی که بدانید داستان آن در سال 2077 و پس از نابودی سطح زمین به دلیل نبردهای اتمی میگذرد.
فیلم از بازیگران خیلی مشهوری بهرهمند نیست و حضور مورگان فریمن نیز کمکی به این موضوع نمیکنذ چرا که نقش مناسبی ندارد و بازی قابل توجهی از وی نمیبینیم. برای همین عمده بار داستان بر دوش جک است که کروز نقش وی را بازی میکند. قهرمانی که فریب سیستمهای ناشناختهای را خورده و این سیستم که معلوم نیست چرا هرگز هویت آن مشخص نمیشود با پاک کردن حافظه وی از او نسخههای بدلی ساخته تا ماشینهای کروی شکلی را با نام «درون» که مسئول حفاظت از سطح زمین در برابر موجوداتی به نام کرکسها هستند محافظت و تعمیر کنند.
کارگردان در برخی صحنهها گوشه چشمی به قسمت سوم جنگهای ستارهای جورج لوکاس دارد و به ویژه در سکانس تعقیب جک توسط سه درون میزانسن مشابهای با فرار هان سلو و چوباکا از دست سفینههای دارت ویدر در غارهای میان صخرهای را مشاهده میکنیم.
در یکی از سکانسها نیز جک به فردی درست شبیه خودش برخورد که بعدها میفهمد تکثیر شده خودش است و به ناچار با وی مبارزه میکند. صحنهای که در سکانس پایانی فیلم کلاسیک «فرزندان ناتنی زمین» میبینیم و در آن قهرمان فیلم به ناچار خودش را که در سفر زمان تکثیر شده به قتل میرساند تا بتواند مانع انهدام جهان شود. این موارد نشان میدهد که فیلمنامه نویس و کارگردان علاقه زیادی به آثار تخیلی دارند و به شدت متاثر از سینمای تخیلی کلاسیک هستند.
فضاها و شخصیتهای دیگر فیلم هم با وجود ژانر علمی تخیلی فیلم به آدمهای امروزی شبیهند و از غذاهای عجیب غریب و وسایل شگفتی آور ساخته شده بر پایه تکنولوژی سال 2077 خبری نیست و به نظر می رسد فیلمنامه نویس و کارگردان بیشتر بر ضمایر انسانی و نیازهای مشترک بشری تاکید دارند تا این که بخواهند به این موارد بپردازند. به همین خاطر هم هست که صحنههای اکشن کمی در فیلم را شاهد هستیم و بخش مهمی از تعلیق و جذابیت فیلم به ارتباط بین آدمهای فیلم باز می گردد.
جک از ابتدای فیلم خاطراتی را به یاد میآورد که در آنها زنی در کنار اوست. این در حالی است که این زن، همسر فعلی وی نیست. او ابتدا فکر میکند که اینها فقط خواب است اما با پا گذاشتن به برجی که لوکیشن خوابهای اوست همه چیز را به یاد میآورد و سقوط یک سفینه که همسر حقیقی وی در آن به خواب مصنوعی رفته و حالا پس از شصت سال به زندگی باز میگردد نوع تفکر و شیوه زندگی او را تغییر میدهد.
جک میفهمد که حافظه وی به عمد پاک شده تا متوجه نشود افرادی که دشمن کره زمین و با نام کرکس ذکر میشوند دوستان قدیمی وی و انسان هستند و او فرمانده قبلی آنها بوده است.
قبل از این موارد وی محلی دست نخورده در دل دره ای عمیق را مامن خلوتگاه خود کرده که در آن صفحههای قدیمی موسیقی و کتابهای چاپی گذشته را جمع آوری کرده و گه گاه به آنجا سر می زند. وقتی جک برای آخرین بار به آنجا می رود زیرا قرار است با همسر فعلیش به تایتان بروند متوجه می شود که اینها گذشته وی هستند و تایتانی وجود ندارد و همه دورغ حاکمیتی است که تت خوانده می شود. برای همین سر به شورش می گذارد تا آینده زن حقیقی و فرزندی را که در آینده خواهند داشت در همین دره آغاز کند.
می بینیم که داستان بیشتر بر مشترکات فطری بشری است تا این که بر پایه تکنولوژی و موارد معمول فیلم های علمی تخیلی بنا شده باشد و همین موضوع این فیلم را برای مخاطب امروزی دیدنی میکند که البته دلیلی بر ضعفهای مورد اشاره درباره آن نیست.
در سالهای دهه ی 2000، تام کروز برای بازی در فیلم های علمی تخیلی آمادگی و علاقه نشان داد، گرچه بعد از فیلم «جنگ دنیاها/War of the Worlds» محصول 2005، این اولین حضور مجدد او در این گونه فیلم ها به شمار می رود. او آنچه را که برای ایفای این نقش لازم است در خود دارد: همان نیرومندی و قوای جسمانی که در مجموعه فیلم های «مأموریت غیرممکن/ Mission: Impossible» نیز به او کمک کرد. آندره آ رایزبورو شخصیتی را نشان می دهد که از احساسات تهی است. سطحی بودن این تصویر بیش از آنکه نشانه ی عدم توانایی او باشد، عمدی و از روی قصد قبلی به نظر می رسد.
در حالیکه به هیچ وجه ارتباط گیرایی میان او و تام کروز برقرار نمی شود، نمی توان این نکته را به رابطه ی کروز و اولگا کریلنکو با آن بازی اثیری اش تعمیم داد. نقش آفرینی او در این فیلم در مقایسه با آنچه در فیلم «به سوی شگفتی/To the Wonder» به نمایش گذاشت زمینی تر است اما چهره ی پیام رسان و پرمعنی او اینجا نیز به اندازه ی فیلم مالیک ارزشمند و کمک کننده است و بازی او در کنار کروز نیز گیرا و جذاب است. مورگان فریمن/ Morgan Freeman (که سیگار برگی به لب دارد) و نیکولای کوستر والدو/ Nikolaj Coster-Waldauدر نقش های فرعی به عنوان انسان های فراری که روی زمین زندگی می کنند، ایفای نقش کرده اند.
کارهای - مربوط به جلوه های ویژه درجه یک هستند. بیشتر این جلوه ها شامل خلق کردن نیویورک و واشنگتن دی.سی پس از یک دوره ی تحولات عظیم است و شامل نمادهای خاصی مانند ساختمان امپایر استیت، پنتاگون، مجسمه ی یادبود واشنگتن، مجسمه ی آزادی و پل بروکلین می شود.
افکت های صوتی که شامل یک موسیقی متن پرتپش و لرزاننده هم می شود، آنقدر کوبنده هستند که به یادماندنی باشند. گرچه لحظاتی وجود دارند که آنها توجه بیش از حدی به خود جلب می کنند.
فرآوری : مسعود عجمی
منابع : سینما نگار ، سایت IMDb ، سینما پرس ، نقد فارسی
سال 2077 است. زمین به یک زباله دانی متروک و بایر تبدیل شده است. این امر نتیجه ی نبردی میان انسان ها و موجودات فضایی است که 60 سال قبل رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است...

«فراموشی» را "جوزف کوسینسکی" (کارگردان فیلم تورن:میراث) کارگردانی کرده است و به همراه "کارل گاجداسک" فیلمنامه آن را براساس رمان گرافیکی نوشته است .
جوزف کوزینسکی ، پیش از این فیلم تهیه و کارگردانی چند سریال را در کارنامه خود داشته و غیر از فیلم ترون اثر سینمایی دیگری در کارنامهاش مشاهده نمیشود. دومین فیلم وی نیز اما اثری علمی تخیلی است که مثل فیلم اول قهرمانی برای نجات جهان دارد.
این فیلم که یکی از پر هزینه ترین فیلم های رور محسوب میشود . هزینه ای بالغ بر 140 ملیون ساخته شده است .فراموشی ، در شروع اکران موفق شد 38.2 میلیون دلار فروش کند و بهتر از انتظارها ظاهر شود. خارج از آمریکا، این فیلم که محصول یونیورسال است با کسب 33.7 میلیون دلار هفته دوم اکران را پشت سر گذاشت و توانست طی دو هفته 112 میلیون دلار فروش جهانی داشته باشد.
سال 2077 است. زمین به یک زباله دانی متروک و بایر تبدیل شده است. این امر نتیجه ی نبردی میان انسان ها و موجودات فضایی است که 60 سال قبل رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیاره ی تیتان فرار کرده اند و آنجا یک منطقه ی مهاجرنشین ساخته اند. بقایای درخشانی که از "وطن" به جا مانده اند توسط تعدادی فضاپیمای بی سرنشین و مراقبان انسان شان محافظت می شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می کنند و هر از گاهی به فضاپیماها حمله کرده و آنها را ناقص می کنند. ایستگاه های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقه ی مهاجرنشین انرژی فراهم کنند.

فیلم از بازیگران خیلی مشهوری بهرهمند نیست و حضور مورگان فریمن نیز کمکی به این موضوع نمیکنذ چرا که نقش مناسبی ندارد و بازی قابل توجهی از وی نمیبینیم. برای همین عمده بار داستان بر دوش جک است که کروز نقش وی را بازی میکند. قهرمانی که فریب سیستمهای ناشناختهای را خورده و این سیستم که معلوم نیست چرا هرگز هویت آن مشخص نمیشود با پاک کردن حافظه وی از او نسخههای بدلی ساخته تا ماشینهای کروی شکلی را با نام «درون» که مسئول حفاظت از سطح زمین در برابر موجوداتی به نام کرکسها هستند محافظت و تعمیر کنند.
کارگردان در برخی صحنهها گوشه چشمی به قسمت سوم جنگهای ستارهای جورج لوکاس دارد و به ویژه در سکانس تعقیب جک توسط سه درون میزانسن مشابهای با فرار هان سلو و چوباکا از دست سفینههای دارت ویدر در غارهای میان صخرهای را مشاهده میکنیم.
در یکی از سکانسها نیز جک به فردی درست شبیه خودش برخورد که بعدها میفهمد تکثیر شده خودش است و به ناچار با وی مبارزه میکند. صحنهای که در سکانس پایانی فیلم کلاسیک «فرزندان ناتنی زمین» میبینیم و در آن قهرمان فیلم به ناچار خودش را که در سفر زمان تکثیر شده به قتل میرساند تا بتواند مانع انهدام جهان شود. این موارد نشان میدهد که فیلمنامه نویس و کارگردان علاقه زیادی به آثار تخیلی دارند و به شدت متاثر از سینمای تخیلی کلاسیک هستند.
فضاها و شخصیتهای دیگر فیلم هم با وجود ژانر علمی تخیلی فیلم به آدمهای امروزی شبیهند و از غذاهای عجیب غریب و وسایل شگفتی آور ساخته شده بر پایه تکنولوژی سال 2077 خبری نیست و به نظر می رسد فیلمنامه نویس و کارگردان بیشتر بر ضمایر انسانی و نیازهای مشترک بشری تاکید دارند تا این که بخواهند به این موارد بپردازند. به همین خاطر هم هست که صحنههای اکشن کمی در فیلم را شاهد هستیم و بخش مهمی از تعلیق و جذابیت فیلم به ارتباط بین آدمهای فیلم باز می گردد.
جک از ابتدای فیلم خاطراتی را به یاد میآورد که در آنها زنی در کنار اوست. این در حالی است که این زن، همسر فعلی وی نیست. او ابتدا فکر میکند که اینها فقط خواب است اما با پا گذاشتن به برجی که لوکیشن خوابهای اوست همه چیز را به یاد میآورد و سقوط یک سفینه که همسر حقیقی وی در آن به خواب مصنوعی رفته و حالا پس از شصت سال به زندگی باز میگردد نوع تفکر و شیوه زندگی او را تغییر میدهد.

قبل از این موارد وی محلی دست نخورده در دل دره ای عمیق را مامن خلوتگاه خود کرده که در آن صفحههای قدیمی موسیقی و کتابهای چاپی گذشته را جمع آوری کرده و گه گاه به آنجا سر می زند. وقتی جک برای آخرین بار به آنجا می رود زیرا قرار است با همسر فعلیش به تایتان بروند متوجه می شود که اینها گذشته وی هستند و تایتانی وجود ندارد و همه دورغ حاکمیتی است که تت خوانده می شود. برای همین سر به شورش می گذارد تا آینده زن حقیقی و فرزندی را که در آینده خواهند داشت در همین دره آغاز کند.
می بینیم که داستان بیشتر بر مشترکات فطری بشری است تا این که بر پایه تکنولوژی و موارد معمول فیلم های علمی تخیلی بنا شده باشد و همین موضوع این فیلم را برای مخاطب امروزی دیدنی میکند که البته دلیلی بر ضعفهای مورد اشاره درباره آن نیست.

در حالیکه به هیچ وجه ارتباط گیرایی میان او و تام کروز برقرار نمی شود، نمی توان این نکته را به رابطه ی کروز و اولگا کریلنکو با آن بازی اثیری اش تعمیم داد. نقش آفرینی او در این فیلم در مقایسه با آنچه در فیلم «به سوی شگفتی/To the Wonder» به نمایش گذاشت زمینی تر است اما چهره ی پیام رسان و پرمعنی او اینجا نیز به اندازه ی فیلم مالیک ارزشمند و کمک کننده است و بازی او در کنار کروز نیز گیرا و جذاب است. مورگان فریمن/ Morgan Freeman (که سیگار برگی به لب دارد) و نیکولای کوستر والدو/ Nikolaj Coster-Waldauدر نقش های فرعی به عنوان انسان های فراری که روی زمین زندگی می کنند، ایفای نقش کرده اند.
کارهای - مربوط به جلوه های ویژه درجه یک هستند. بیشتر این جلوه ها شامل خلق کردن نیویورک و واشنگتن دی.سی پس از یک دوره ی تحولات عظیم است و شامل نمادهای خاصی مانند ساختمان امپایر استیت، پنتاگون، مجسمه ی یادبود واشنگتن، مجسمه ی آزادی و پل بروکلین می شود.
افکت های صوتی که شامل یک موسیقی متن پرتپش و لرزاننده هم می شود، آنقدر کوبنده هستند که به یادماندنی باشند. گرچه لحظاتی وجود دارند که آنها توجه بیش از حدی به خود جلب می کنند.
فرآوری : مسعود عجمی
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منابع : سینما نگار ، سایت IMDb ، سینما پرس ، نقد فارسی