• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

فرش تركمن

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ر قالي بافي ، فرش تركمن پديده ي ويژه يي است . گاهي ممكن است فرش ايراني با بافته يي از هند ، قفقاز ، آناتولي ، و حتّي دورتر از اينها اشتباه شود . اما در مورد قالي تركمن ، تقريباً چنين اشتباهي نمي شود . زيرا قالي تركمن براي خود چهره اي مشخص دارد . سرگذشت اين قالي ناشناخته است زيرا كهن ترين نمونه هاي بازمانده ي آن دويست – سيصد ساله هستند .

بعلاوه ، عشاير معمولاً تاريخ نويسي ندارند ، و طبيعي است كه از سابقه ي يكي از ساخته هاي آنان اطلاع درستي نداشته باشيم . در همين بافته ها، با توجه به تنوع ايل ها ، قوم ها و تيره ها ، نقش ها و نقشه هاي متنوعي وجود دارد . اما اين تنوع در قالي كنوني ايران از بين رفته و به كالايي يكدست و بي تنوع تبديل شده است .
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
تاريخ كهن فرش :

به اعتقاد دانشمندان فرش شناس اروپايي، تمدن هاي باستاني مصر و آشور گهواره ي بافندگي فرش بوده است. از اشارات تورات، مي توان پي برد كه قالي تا چه حد قدمت دارد. در فصل 26 كتاب هجرت ، مهاجرت بني‎اسراييل از مصر، حضرت موسي از چگونگي آرايش داخل خيمه ها و استفاده از قالي سخن مي راند. بر روي ستون يادبود سياه رنگ شلمانصر دوم آشوري، كه در سده ي نهم قبل از ميلاد، پادشاه يهوديه را شكست داد، در ميان هدايايي كه توسط ياخوا، پسر خمري به شلمانصر تقديم مي شود، دوفرش بزرگ ديده مي شود كه ريشه هاي بلند آنها از دو سوي ميله يي كه دوبرده آن را بردوش مي‎كشند آويخته است.

ازميان دانشمندان حاضر، سر جرج بردوود تاريخ فرش را به دقت موردمطالعه قرار داده است. به اعتقاد وي فرشتگان، ديوها، جانوران اسطوره‎يي و طرح هاي گياهي كه در هنر كناره ي فرات يافت مي شود منشأ نقوش فرش بشمار مي آيد و اين طرح ها طي دوهزار سال متعاقب نيز مورداستفاده قرار گرفته اند. به علاوه وي اشاره مي كند كه فرش هاي قفقاز، كردستان، و آسياي مركزي، بيگمان از نظر هم جزييات نقشه و هم هماهنگي رنگ با فرش هاي قديم آشور و بابل همانند هستند.

اگرچه از طرح هاي مزبور چيزي جز در قالب نقش برجسته باقي نمانده، لكن اشارات گوناگون در تورات بر همانندي فرش هاي كنوني آسياي مركزي و هندوستان با فرش هايي دلالت دارد كه در قصرها و معبدهاي قديم آشور و نينوا مورداستفاده قرار مي گرفتند. ترتيب و تركيب بندي كلي نقشه ها و جزييات تزييني فرش هايي كه ما هم اكنون در آسياي صغير، ايران و تركستان مي يابيم تكرار نقشه هاي آشوري و بابلي ست كه قدمت آنها به شش صدتا هزار سال قبل از ميلاد باز مي گردد.

ژنرال شاوروف نيز محل تكوين فرش بافي را كناره ي رودنيل و دجله و فرات مي داند و در كتاب خود به زبان روسي كه صنعت فرش در آسياي صغير، نام دارد پس از تحقيق بسيار، اين موضوع را مورد تأييد قرار مي‎دهد. به اعتقاد وي مردمان اين سرزمين ها، همراه با تحرك جمعيت و پيشرفت تمدن، صنعت فرشبافي را در كشورهاي همجوار خود ترويج داده و حتي به سرزمين هاي خاوردور، هند. چين و ژاپن نيز منتقل كرده اند. بنيان باور وي بر اين فرضيه قرار گرفته كه فرشبافي براي نخستين بار در مصر و آشور پديد آمده كه متخصصان آن كشورها را باستاني ترين مراكز تمدن مي دانند. داده و آگاهي هايي كه ما در دست داريم براي بحث در باره ي
فرضيه هاي كلي در زمينه ي منشأ فرشبافي كافي نيست. شايدروزي در مورد سرچشمه ي افسانه يي تركمن ها در نزديكي درياچه ي ايشيق گل، منابع آگاهي ديگري در زمينه ي منشأ مردم و طرح هاي قبيله يي آنها به چنگ آوريم ـ اين امكاني است كه پژوهندگان آينده نبايد از خاطر دور بدارند.

نظريه هاي گوناگوني در مورد منشأ نقش ها نوشته شده است. سمپر نويسنده‎ي آلماني عقيده دارد كه هنرمند بدوي از راه بافتن الياف گياهان گوناگون آذينه را كشف كرد. وبهمين علت ست كه بافت نقوش ابتدايي هندسي شكل هستند. امكان دارد اين فرضيه در بعضي موارد درست باشد.ولي باتوجه به تمدن بدوي بوميان جزاير اقيانوسيه، مي توان به طرح هايي ـ خاصه آنهايي كه بر روي چوب و استخوان ترسيم و حك شده اندـ برخورد كه، فرضيه بالا را تاييد نكند. كارل فن اشتاين دركتاب خود به نام نشانه ها و آذينه هاي پيش از تاريخ اظهار عقيده مي‎كند كه اشكال مستطيل و هشت‎ضلعي كه مبناي اذينه هاي بدوي را بوجود مي‎آورد درحقيقت جز انعكاس لانه ي لك لك نيست. بهرحال بعيدبودن يك چنين انديشه ي انتزاعي از انسان ابتدايي، فن اشتاين را از ارايه ي نظر مزبور باز نمي‎دارد. "ري اگل" در كتاب فرش هاي باستاني شرقي نظر سمپر را در مورد ناشي شدن آذينه‎هاي هندسي از امر بافتن مردود مي داند، و بدوي بودن آن را طرد مي‎كند. وي تاكيد مي ورزد كه نقش و طرح فرش گره دار به روش بافتن و توليد آن بستگي دارد. به نظر او بافت پلاس صورت ابتدايي هرنوع بافته است و امكان نداشته در طرح و نقش آن، خطوط موازي طولي، اعم از كوتاه يا بلند وجود داشته باشد.اما اين كار در مورد فرش هاي گره دار بسيار آسان ست. بطوريكه ري اگل دريافته به علت عدم وجود نمونه يي از فرش، بررسي و تبيين تاريخ آن پيش از قرن پانزده يا شانزده ميلادي ميسر نيست. درحاليكه كار اباچك به توصيف يك قالي سوزن دوزي مي پردازد كه به قرن چهاردهم ميلادي تعلق دارد. ري اگل انتساب نقش هايي را كه از گل و بته و خطوط منحني تشكيل شده اند به قبيله هايي اريايي، و طرح هاي هندسي را به
قبيله هاي تركمني مردود مي شمارد. او ترجيح مي دهد اين گونه تقسيم بندي به جاي آنكه برمبناي منشأ نژادي بعمل آيد، باتوجه به منطقه ي جغرافيايي صورت پذيرد. يعني آنها را بايد به فرش هاي ايراني و فرش هاي ازمير و باز فرش ايراني را به نوبه خود به ايراني و ايلاتي تقسيم كرد. البته امكان اين‎گونه تقسيم بندي وجود دارد ولي بايد اذعان داشت كه بي ضابطه ست و ما را به هيچ روي به شناخت مساله ي عمده ي ارتباط بين آذينه و نژاد نزديك نمي كند. البته مشكل بتوان وجود يك رابطه ي كلي بين سبك و نژاد را انكار كرد. ري اگل معتقدست كه نمي توان در مورد فرش هاي چادرنشينان از يك آذينه ي ملي سخن گفت. به گفته ي او آذينه هاي اين فرش از بازي خط، و تقليدي ابتدايي از طبيعت با اشكال كاملاً هندسي ـ از قبيل مستطيل، لوزي، چندوجهي، و اسب ها و بزها ـ تشكيل شده كه جملگي با درختان و اشكال ساده شده ي جانوران درآميخته اند.عقيده ري اگل درباره ي فرش، به ويژه در مورد فرش هايي كه وي منسوب به قبايل مي داند، در مظان ترديد قرار دارد. آيا اين دانشمندان آگاهي و مدارك كافي در دست داشته كه او را به يك چنين حكم قطعي رهنمون شود؟ بي شك وي بايد مي دانست كه قبايل چادرنشين داراي نژادهاي گوناگون هستند و در نتيجه فرش هاي آنها، هم از نظر رنگ آميزي و طرح، و هم از نظر فن بافت از يكديگر متمايزند. ازهمين روست كسي نمي تواند فرشي را به عنوان نمونه ي فرش ايلاتي معرفي كند.

دراينجا به نظر مي آيد كه نتيجه گيري بردوود نيز كه نقش هندسي را، در مقايسه با نقش منحني، نشانه ي فرهنگي عقب افتاده و ابتدايي مي داند مبناي درست ندارد. در ابتدا امكان دارد چنين بنمايد لكن در تمامي موارد كاربرد و مصداق نمي يابد. اگر ما به نقش هاي شكوهمند جوال هاي تركمن، همراه با نوسان‎هاي فوق العاده و هماهنگي يكتاي رنگ هايشان، بنگريم و آنها را در قبال شرايط اسفناكي كه ساكنان شنزارهاي آسياي مركزي درواقع هم اكنون در آن زندگي مي كنند قرار دهيم ناگزير از پرسش يك سؤال از خود مي‎شويم: اين شناخت ظريف زيبايي طرح ها، و اين ذوق گزينش رنگ ها، نزد مردمي كه تا بدين حد تمامي خواست هاي ديگرشان درباره ي زندگي ساده است ازكجا سرچشمه مي گيرد؟ آيا فرش هاي تركمني دال براين نيست كه نمونه هاي باستاني آنها، در يك فرهنگ شكوفا و شهري آفريده شده بود، و براي زينت بخشيدن به تالار كاخ‎ها معابد مورد استفاده قرار مي گرفت؟ آيا نمي توان پذيرفت پس از سقوط. اين سرزمين ها قبايل آنها ناگزير از تغيير شيوه ي زندگي خود از شهرنشيني به چادرنشيني شده و با ترك آن نواحي راه تازه يي در زندگي پيشه كردند؟ شايد وجه تبيين كاملا مغايري وجود داشته باشد. آيا اين مردم چادرنشين در تاخت وتازهاي خود به سرزمين‎هاي همجوار، زنان شهرنشين را با دستمزد اندك به اسارت مي گرفتند و از آنها براي بافتن فرش طبق طرح هايي كه به سرزمين هاي اصلي شان تعلق داشت، استفاده مي كردند؟ امكان دارد هر دو فرضيه درست باشد، بلكن بايد خاطرنشان ساخت كه آگاهي هاي ما براي نتيجه گيري كافي نيست. بهرحال حس آفرينندگي طبيعي و زيبايي شناسي ما حكم مي كند كه اين گونه طرح‎هاي هندسي شكوهمند را نشانه ي تمدني ابتدايي بشمار نياوريم. اگر انسان يك جوال تركمني را با يكي از فرش هاي خوب ايراني كه داراي آذينه‎هاي غني‎ست مقايسه كند، مسلما دچار ترديد خواهد گشت كه آيا قوه ي خلاقيت در تقليد از دنياي گياهان و جانوران را برگزيند. يا چيره مندي انديشه‎هاي انتراعي و هندسي را ـ گرچه گويي دومي ارجح مي نمايد. فرش‎هاي تركمني، پس از ظهور اسلام وگسترش آن درآسياي مركزي، گويا تحت تاثير دين و فرهنگ عرب قرار گرفت كه مصورساختن بودني هاي زنده را نهي مي كرد. لكن بعيد به نظر مي رسد كه اعراب در هنر قالي بافي به مثابه هنر سفالگري پيشگام بوده باشند. در اينجا كافي‎ست اشاره كنيم عرب هايي كه در آسياي مركزي زندگي مي كنند از فن بافندگي اطلاعي ندارند. مگر در ده نو كه نزديك بخاراست. بايد خاطرنشان ساخت كه طرح هاي آنها منحصر به خودشان ست و هيچگونه شباهتي بانقش هاي تركمني ندارد.

در فرش هاي تركمني، ما به يك منبع زيبايي شناسي از كار و تلاش گروهي برمي خوريم كه طي نسل هاي متوالي گردآمده است. بهترين و زيباترين آنها حفظ شده و اگر خطري در كمين اين بازمانده هاي گرانبهاي زمان هاي دوردست و كهن باشد همانا شرايط تمدن و تاراجگري زندگي كنوني ماست كه يكايك زيبايي ها را به بي شكلي و نابودي مي كشاند.

پژوهش ما در اينجا بطور اخص به آذينه بندي تركمن هاي ساكن ماوراي خزر و قسمتي از بخارا و افغانستان مربوط مي شود. اين پژوهش فرش هاي تركمن هايي را كه به ايران و تركيه كوچ كردند در بر نمي گيرد. فقط در اين رهگذر بايد خاطرنشان سازيم كه به گفته ي شاوروف تركمن هاي آسياي‎صغير به قالي بافي اشتغال دارند و به زندگي كوچواره در نقاط گوناگون ادامه مي دهند. اين عده در نزديكي بروسه در كوه پايه ي المپ به بافتن فرش هاي كوتاه پرز از پشم بز و گوسفند مي پردازند.در منطقه ي غربي خان نشين(مستشرفليق) بقا واقع در نزديكي دارد قبيله ي تركمن يوروخ به بافتن فرش هايي اشتغال دارند كه به همين نام معروف است. بالاخره شهرهاي كرشهر و موجور در استان (سنجر) كرشهر نيز از مراكز مهم قالي بافي تركمني بشمار مي‎آيند.

اگر انسان فرش هاي ماوراي خزر بخارا و افغانستان (از قبيل آنهايي كه به پنده، يموت، بشير، كارشي، قزل اياق، و ارساري و ديگران تعلق دارد) را با فرش هاي ايراني و هندي و ختن (تركستان غربي چين) مقايسه كند به تمايز بارز هم رنگ و هم طرح آنها پي مي برد. تشخيص و تميز اين گروه ها نياز به تجربه ي زيادي ندارند. طرح سوزن دوزه هاي سارت ها در بخارا كاملا از نقش فرش ها متمايزست و خطوط منحني آذينه هاي آنها عمدتاً نمايشگر گل و بركت هستند.

هدف اصلي ما در اينجا پژوهش درباره ي فرش منطقه ي مركزي يعني نقاطي كه آذينه بندي هايي از گونه ي هندسي مورداستفاده قرار مي گيردـ شيوه مورداستفاده ي تركمن هاي ماوراي خزر و همچنين مطالعه ي فرش‎هاي بخارا و افغانستان ست. فرش هاي خوكند(خوقند) بويژه فرش هايي كه ريشه‎ي قرقيز داشته و به منطقه ي مركزي متعلق هستند طرح هاي هندسي دارند، لكن طرحهاي آنها خالص نيستند و مانند فرش هاي انديگان غالبا با خط هاي منحني تركيب شده اند. اين خصيصه به تاثير چين غربي اشارت دارد.

دراينجا بايد توجه داشت كه آذينه بندي فرش هاي قفقاز شباهت به فرش‎هاي ايراني و تركمني دارد. همچنين تشابهي بين آنها و قاليچه هاي كردي و تركمني كه بافتي يكدست دارند نيز وجود دارد. اينكه آيا شباهت مزبور ناشي از عاريت گرفتن يا تاثيرپذير ديگري ـ به عنوان مثال، مهاجرت پياپي قبايل جنوب از راه قفقاز به شمال ـ بشمار مي آيد. مساله يي ست كه فقط پس از مطالعه ي دقيق و بررسي تطبيقي حل مي شود.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هنر سالورها و انتقال آن به ساريخ ها :

سالورها هنر خود را به ساريخ ها منتقل كردند و خود تقريبا بطور كامل كار بافندگي را كنار گذاشتند. ساريخ ها نيز به نوبه ي خود اين هنر را در ميان تكه ها رواج دادند.

بطوريكه شنيده ام، مي گويند دليل ترك فرشبافي سالورها اين بوده كه خان هاي ايراني كه به تازگي ارباب آنان شده بودند، نفيس ترين فرش هاي اين قبيله را ضبط كردند و اين امر كمابيش باعث شد تا آنها دست از كارسنتي خود، كه همانا فرش بافي بود، بشويند. به اعتقاد ميخايلوف توليد فرش در ميان قبيله هاي مختلف به ترتيب گوسفندان خارچين كه در اين دشت ها داراي نژادي اعلاست ولي در مراتع كوهستاني پرورش نمي يابد، بستگي دارد.

قبيله هايي كه از دشت ها به كوهستان كوچ كردند و به تربيت نژاد كوهستاني گوسفند پرداختند ناگزير هنرسنتي فرشبافي خود را از دست دادند. معهذا، "گل سالور" هنوز هم يك آذينه ي اصلي بجامانده كه نه تنها ساريخ ها، كه جانشين سالورها شدند، از آن استفاده مي كنند، بلكه اكثر تكه‎ها، خاصه تكه هاي مرو، نيز آنرا به كار مي برند.تكه هايي كه در آبادي‎هاي عشق آباد و تجن سكني دارند نيز از همان طرح بهره مي جويند. فقط با اين تفاوت كه طرح مزبور زير تاثير يموت ها به نحو خام دستانه يي تغيير يافته است. جزييات و ريزه كاري هاي گرداگرد گل هفت ياهشت وجهي يموت از گل سالور پيچيده تر ست. گاهي هم طرح هايي به سبك كاملا تازه، از قبيل نقش عقاب يا صليب ساده شده (استيليزه). جايگزين گل مزبور مي‎گردد. برخلاف دونوع كلي كه در بالا ذكرشد، گل هشت ضلعي از ساري بزرگتر و ساده ترست و بطورقرينه بر زمينه ي يكرنگي كه دامنه ي از زرد تا قرمز پررنگ در نوسان ست قرار گرفته است.

تفاوتي كه بين فرش هاي گروه سالور و يموت وجود دارد اين ست كه انديشه ي اولي هنري تر و جزييات آن كاملترست و گونه گوني نقش در آن كمتر بچشم مي خورد. طرح هاي عمده ي ديگري نيز وجود داشت لكن ما موفق نشديم نقوشي جز آنهايي كه در تصاوير1،2،3،6،7،8،9و10 اين كتاب عرضه شده، نقش ديگري در جوال ها و توبره بيابيم. در گروه يموت تنوع بيشتري وجود دارد كه توصيف انواع اين گروه را دشوار مي سازد

بطوركلي نقش هاي تركمني تاكنون مورد مداقه‎ي گسترده قرار نگرفته، و حتي متخصصاني چون "ري اگل" تمامي فرش هاي آسياي مركزي را، همانطور كه در بالا هم ذكرشد، تحت عنوان "فرش هاي ايلاتي" گنجانده اند. به اعتقاد وي، كليه ي فرش هاي ايلاتي در گروه آسياي صغير جاي دارند و ويژگي آنها طرح هاي ساده و ابتدايي ست. وي در پي پژوهش هاي خود مي‎افزايد كه اين گونه فرش ها در سرتاسر داغستان روسيه، دشت هاي تركمن، بخارا، و تركستان پراكنده اند. به نظر او در مورد فرش هاي ايلاتي نمي توان سخن از يك طرح ملي راند، زيرا آذينه و نقش"فقط بازي خط ها و تقليد ابتدايي طبيعت ست." باتمام احترامي كه براي ري اگل قايل هستيم بايد اذعان كنيم كه استدلال او حاكي از دانشي سطحي در زمينه ي اين مساله است.ما نمي توانيم از مردمان چادرنشين بطور كلي سخن برانيم و قبايل و گروه هايي آشكارا متفاوت چون تركمن، كرد و قرقيز را در يك مقوله واحد طبقه بندي كنيم. نه فقط تميز اين مردمان از يكديگر، بل مطالعه تيره هاي مختلف تركمن كه شامل سه گروه فوق الذكر مي شوند نيز ضرورت مي يابد. طرح ها را خود اين مردمان ـ و ديگر كساني كه با اين امر آشناهستند ـ برحسب نقش اصلي طبقه بندي مي كنند و آن را گل مي نامند. اين گل ها همان شكل هاي مستطيل، شش وجهي و هشت وجهي هستند كه زمينه، يامتن، فرش هاي تركمن را اشغال مي كنند. هر يك از گل ها نامي ويژه مانند، گل سالور، گل ارساري، گل يموت و گل چادور و غيره دارند.

گروه سالور قبايل زير را شامل ميشود: سالورها، ساريخ ها، تكه هاي مرو، و بخشي از عاقل ها، دالي ها و قزل اياق هاي ارساري.

گروه يموت قبايل يموت، اوغورجالي، چادور، ايغدير، عبدال، خواجه‎ها(اعراب)، و گوكلن ها را در برمي گيرد. گروه ارساري مركب از قبايل بشير، شاكر، بورداليك، آل علي، تونت چه، توپ چه و ديگر ارساري هايي‎ست كه در مرز روسيه و بخارا و افغانستان در امتداد آموي دريا و قره قالپاق زندگي مي كنند. در هر يك از اين گروه ها طرح هاي خاصي براي جوال، توبره و ديگر بافته هاي گره دار يا پرزدار چون نوار چادر، قاليچه سجاده‎يي (نمازليك)، خورجين و غيره درنظر گرفته شده است. طرح هاي جوال و توبره را اصالت و سبك آن ها مشخص مي سازد. براي بافتن آن‎ها، به دلايلي كه هم اكنون ذكرشد و نقش خصوصي و مهمي كه درزندگي تركمن ها بازي مي‎كنند، وقت زيادي صرف مي شود.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
دختران تركمن :

دختران تركمن بافندگي را از كودكي آغاز مي كنند تا بدينوسيله جهيزيه خود را براي سال هاي متعاقب زندگي فراهم آورند، زيرا تهيه و تدارك جهيزيه يكي از ويژگي دختران تركمن بشمار مي آيد. مادران درصدد تهيه‎ي جوال ها و توبره هاي گوناگون برمي آيند تا جهيزيه ي دختران خود را، هنگامي كه به سن بلوغ مي رسند، در آن ها قرار دهند. بدينسان به خوبي و آساني مي توان ميزان عشق مادري و اوقاتي را كه به منظور تامين خوشبختي آينده ي دختران خود مصروف كرده اند دريافت. از همين روست كه حداكثر مهارت و زيبايي درهمين جهيزيه هاي كوچك بكار مي رود نه در قطعات بزرگ.

اين رسوم متعارف كه برحسب دختران تركمن، طي سالهاي متمادي، تحت راهنمايي مادران خود، فن بافندگي فرش و شناخت نقش هاي سنتي گوناگون آن را فرا مي گيرند باعث شده تا هنر بافندگي ازنسلي به نسل ديگر منتقل شود.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آنچه تركمن ها توليد مي كنند به شرح زيرست:

1- كوچمه يعني نمدسفيد يا خاكستري رنگ كه به منظور پوشش اسب(عرق‎گير)، زين و پوشاندن ديوارهاي چادرها و مصارف ديگر مورداستفاده قرار مي گيرد. كوچه هاي تيره رنگ را براي مفروش كردن كف چادرها بكار مي برند و اين نمدها گاهي داراي نقشه هاي زينتي هستند. تركمن ها سالانه حدود شصت هزار كوچمه توليد مي كنند كه بهترين آنها به قبايل يموت تعلق دارد.

2ـ پالاس(پلاس)، يعني قالي هاي بدون پرز، و فرش هاي گره دار كه مخملي يا ماهوتي نيز ناميده مي شوند. تقسيم بندي فرش هاي گره دار برحسب اندازه آنهاست. طول قالي هاي بزرگ اغلب به شش آرشين (5ر6) هم ميرسد.فرش‎هاي متوسط شامل انسي است كه درجلوي در ورودي چادرها مي آويزند و قاليچه هاي كوچك كه نمازليك (سجاده يي) ناميده مي شود و براي نماز از آن استفاده مي كنند.

3ـ خورجين (توبره) كه جداربيروني آن به گونه فرش بافته مي شود. نوع بزرگ آن را جوال و نوع كوچكش را توربا (توبره) مي خوانند. بهترين نوع جوال و توبره به پنده و مرو تعلق دارد كه بخشي از نقش آنها با ابريشم و باقي با پشم گوسفند بافته شده است.

4ـ نوارهاي منقوش كه برخي داراي نقشه هاي پرزدار يامعروف به برجسته و برخي بدون پرزست و از آن ها براي پيچيدن نمد به دور چوب بست چادرها استفاده مي كنند. پهناي اين نوارها بين 18 تا 25 سانتيمترست و درازاي آنها به 15 متر نيز مي رسد.

5ـ خورجين، و قاليچه هاي كوچك با اشكال خاص، كه از آنها براي تزيين مدخل چادرها استفاده مي شود و همچنين گردن بندهاي زينتي براي شتر و غيره.

تركمن ها منطقه ي ماوراي خزر سالانه بطور متوسط تعدادهزار پلاس ـ كه بهترين آنها متعلق به ايل يموتست ـ يكهزار و پانصد قطعه فرش ـ كه بهترين آنها به منطقه پنده، مرو و قزل اياق تعلق دارد ـ در حدود سيصدنوار، كه بهترين آنها متعلق به مروست؛ و در حدودهفت هزارجوال، توبره، خورجين و اشياي كوچك ديگر براي خود تهيه مي كنند.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
لالايي قالي باف تركمن :

آبادان[1] بر بلندي نشسته، مي خواند.

و به افتخار تركمن قالي مي بافد.

بر كوهپايه ها ، ردپاي گورخران[2]

و در خانه ي كوچك ترين برادر،

گلي قرمز برقالي

لالايي، لالايي

لالا كن فرزند دلبندم

گل من ، گلي كه ماهي يك قالي مي بافد،

و كناره ي قالي اش، جاي ده سرانگشت اوست[3] ،

در ميان گل ها، به لاله مي ماند

به قرمز دانه[4] مي ماند

لالايي ، لالايي

لالاكن فرزند دلبندم.




فرش تركمن :

فروش نامي آشنا در عرصه هنر و صنعت و پديده اي زيبا، باارزش و منحصر به فرد است كه هر تار و پودش، حكايت از درد و رنجهاي ديرينه دارد، تار و پودي كه با دستهاي هنرمندان قاليباف آشناست، دستهايي كه به تار و پود فرش جان مي دهند و نقش خاطره را بر تابلوي زيباي زندگي حك مي كنند.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
فرهنگ قاليبافي :

قاليبافي فرهنگ ويژه خود دارد هنگامي كه بافندگان شروع به بافتن نخستين گل قالي نمودند ابيات ويژه اي را ميخوانند.

درموقع شانه زدن نغماتي به اين شرح :

چالنيگ، چالنيگ نخنيرلار، اوز اوي ميزنگ ساغليغنا،

اوز اوي ميزنگ ايچنده، اوزدا دمينگ ساغليغنا،

اوزداد كلينگ باش اوغلي، آق باليق لي آش اوغلي

چال چال ، چال چال ؟

ترجمه : شانه بزنيم دختران، بزنيم به سلامتي خودمان، درخانه مان به سلامتي پدرمان و برادر بزرگمان كه ياور پدرمان است، بزن، بزن؟

اگر شخصي موقع قاليبافي نزد بافندگان بيايد، بافنده ها مقداري نخ به بازوي او مي بندند آن شخص هم شيريني يا كادو براي بافندگان هديه مي آورد.

اگر درموقع بافتن تارهاي قالي پاره شود، مقداري نخ سياه و سفيد را بهم بافته (آلاجايوب) را با نمك و زغال درون پارچه اي بسته به قسمت جلوي قالي مي بندند.

تار و پود زندگي :

عمده ترين صنايع دستي در استان گلستان، فرش بافي است كه بيشتر در بين زنان تركمن رايج است. هرچند كه نمي توان مشخص كرد كه فرش اولين بار در كجا و در چه شكلي و در چه سالي بافته شده اما ترديدي نيست كه قاليبافي در ميان مردم گله دار پيدا شده و رشد كرده است. اين هنر كه فعاليتي خانگي بوده هنوز هم برقرار است و كم و بيش به همان صورت در مناطق روستايي و عشايري مشاهده مي شود. هدف اينگونه فعاليت هنري خانگي، گاهي براي ابراز هنرمندي و لياقت و استعداد شخصي است كه دختران، فرش زيرپاي خود وهمسر آينده خويش را خود ببافند و به عنوان هنردستي با خود به خانه شوهر ببرند، اما بيشتر اوقات هنرقاليبافي خانگي، توليد كالايي براي مصرف شخصي و يا در صورت لزوم ايجاد درآمد تكميلي است. درحال حاضر استان گلستان يكي از قطبهاي مهم توليدكننده فرش تركمني، قاليچه، قارچين، گليم، نمدبافي، گل دوزي، سوزن دوزي، ابريشم‎دوزي بر پارچه، زيورآلات تركمني، ساختن آلات موسيقي، سبدبافي، ريسندگي و بافندگي الياف، پارچه بافي و توليد وسايل چوبي است كه در ادامه به معرفي فرش تركمن مي پردازيم:

فرش قديمي ترين سمبل هويت فرهنگي تركمن هاست وتركمن مهد هنر فرش بافي مي باشد. راه زندگي تركمن با اسب هموار شده است و هنر قالي بافي كتاب تاريخ و حديث عشق و تلاش آنان است. كهن ترين فرش بدست آمده از دره پازيريك ( حدود مرزي مغولستان، سيبري و چين) تا چندسال قبل از ميلاد قدمت دارد و درمتن آن 24 گل وجود دارد و به تعبيري مي‎تواند حكومت تركمنان سلجوقي (522ـ428 هـ . ق) به جهان معرفي شد.


فرش تركمن زاده ذهن خلاق و انديشه جستجوگر و دستهاي آفريننده مادر مي‎باشد. او با دست هاي هنرمندش فرش را زمينه ساز و جلوه گر انديشه‎اش نمود. او در هر گروه تمامي احساس و عواطف و عشق مادرانه اش را به دخترش و مردم تركمن به وديعه نهاد و در پايان اثري از انگشتان خسته و خونبارش براي زينت بخشيدن به قالي و اثبات حضور خود در ميان جلوه‎هاي گوناگون يافته اش نمادي به نام فرش از سرانگشت خونبارش به يادگار باقي گذاشت. در بررسي شكل و قالب فرش تركمن شاهد وجوه مشتركي بين آن و ساير دستبافتهاي شرقي مانند افغانها، ازبكها و سايرين خواهيم بود. قابل ذكر است كه پي گيري ردپاي آزينه هاي اقوام آسياي ميانه و ويژگيهاي هنري عشايري تركمن مي تواند شواهد و مداركي مستدل براي شناخت ارتباط و شايد اشتراك ميان قبايل مختلف و همين طور تركمنها با ساير قبايل و عشاير كوچنده به دست دهد. عناصر سازنده قالي تركمن عبارتند از گلهاي بزرگ و كوچك در صفحه مركزي و حاشيه هاي موازي كه در رديف هاي منظم قرار گرفته اند، طرحهايي از اشكالي گياهي و عناصري از تمفاها، نمادي از پرندگان شكاري محافظ قبيله كه پرستيده مي شدند(توتم) و گل

نشان علامت خاص هر طايفه، نقش و نگار بافته هاي سالورها، ساريق ها، ارساري ها، يموت و تكه ريشه مشترك اقوام تركمن و شباهت آن و تفاوتهاي اين نقش و نگارها ويژگيهاي هر طايفه را نشان مي دهد، هركدام از طوايف تركمن اشكال را ابداع كردند منجمله :

1ـ طوايف تكه ، ماري گؤل

2ـ طايفه يموت، قاپسه گؤل، درناق گؤل، آينه گؤل

3ـ طوايف ارساري، گلي گؤل.

4ـ طوايف ساريق، ساريق گؤل

5ـ طوايف سالر اونگقرقه گؤل

كه بر روي هم 811 نقش فرش تركمن با نام موجود مي باشد، هرچندگفته شده كه در اصل 1133 نقش وجود دارد.

پرآوازه ترين قاليهاي تركمن كه در بازارجهاني خواستار زيادي دارد قاليهاي داراي نقش و نگار تكه، قاليهاي سالوري گؤل است. قاليهاي يموتي هرچند از نگاه زيبايي دست كمي ندارند ولي كمتر شهرت دارند و نقش و نگار و رنگهاي آنها با آنچه كه در بالا آمد تفاوت دارند. چنانكه و.گ موشكوا قالي‎شناس نوشته است نقش و نگار تركمني به رغم تفاوتهاي محلي و قبيله‎اي، داراي سبك يگانه اي است. همساني نقش و نگارها همواره اقتباسي ساده نيست. اينها اغلب نشانه هاي پيدايش مشترك گروههايي هستند كه امروز قبيله اي مستقل هستند و يا نشانه هاي اتحاد چندين گروه هستند. اين هماهنگي ها رامي توانيم در نقش و نگار تكه ها، يموت ها، ارساري ها، ساريق‎ها بيابيم كه بنابر شواهد تاريخي داراي پيدايش مشتركي هستند، اما پابه پاي ويژگي هاي مشترك در نقش و






نگارهاي قاليها، تفاوتهاي قبيله اي نيز به خوبي نمايان است. بايد گفت كه گؤل روزگاري توتم يانشانه قبيله بوده است كه گذر ايام و تاثير عوامل مختلف باعث تغيير آن شده است. فرش تركمن را زنان و دختران هنرمند تركمن بدون آنكه در برابر چشمان آنها نقش و نگاري باشد بر روي قالي منتقل مي كنند كه باعث شگفت مي باشد. تقاضا در مورد قاليهاي تركمن هم در داخل كشور و هم خارج همواره بسيار بوده است ولي امروزه بنا به دلايل گوناگون ازارزش و اهميت فرشهاي دستباف كم شده است و عدم حمايت از قاليبافان موجب گرديده كم كم اين هنر نيز در گذرزمان در مسير تندباد فراموشي و نسيان افتد.




اكنون به معرفي چند نمونه ازنقشهاي قاليهاي تركمن مي پردازيم:

نقش قفسه گؤل : اين نقش نمادي از لانه پرنده اي است. اين كلمه در اصل قفسماق بوده يعني حصار كشيدن به دور چيزي، زيرا پرنده با كمك خار و خاشاك اطراف لانه خود را محصور مي كند و اين نقش لوزي مانند در حقيقت نماد آشيانه اي است كه پرنده در آن تخم گذاشته و جوجه هايش نيز در اطراف، سر از زيربال مادر بيرون آورده اند و در دوطرف لوزي، سر پرنده مادر نشان داده شده كه اطراف را مي پايد. حال چگونه اين پرنده نقشي شده بر قالي، به احتمال زياد با مشاهده زنان در طبيعت اين نماد خلق گرديده است.

نقش مارگل: مار در زبان تركمني به معني مرو بوده و ساليان درازي است كه اين نقش بافته مي شود.

پس از ظهوراسلام و گسترش آن در آسياي ميانه، مذهب بر انديشه ابداع‎كننده اثر گذاشت، از آنجا كه اسلام به تصوير درآوردن بودني هاي زنده را نهي مي كرد، به اين فكر افتادند كه از نقش قوچ فقط به نشان دادن شاخهايش اكتفا كنند. يا از نقش شتر، تنها اثر پنجه اش را بر خاك دشت نشان دهند. به همين دليل مارگل، كوشك دواني يا اثر پاي بچه شتر خوانده مي شود. پرندگان و نقوشي از پوزه خاك و ستاره هشت پر نيز كه مربوط به قبل از اسلام است در فرش هاي تركمن ديده شده است.بافندگان فرش با تلفيق هنرمندانه چند موضوع و قراردادن نمادهايي از آنها در كنار يكديگر نقشي را ابداع مي كنند كه انديشه هنري آنها را ارضا كند.

فرش تركمني چنان كه در قبل نيز گفته شد از يك حاشيه بزرگ و چند حاشيه كوچك تر تشكيل مي شود. حاشيه بزرگ را اعلم مي گويند. اعلم به زبان تركمني يعني رنگين كمان. همان طور كه اين پديده زيباي طبيعي بعد از به وجود آمدن ديري نمي پايد، اعلم نيز تنها در دوسمت مي آيد و بعد قطع مي شود و تمام قالي را مثل حاشيه هاي ديگر دور مي شود. يعني قلاب و در ميان درنق له اعلم نقشي نيز از داغداغان ديده ميشود. اين درخت در فرهنگ تركمن، مقدس و محترم است و آن درختي است كه چوب آن را به شكل خاص تراشيده و به گردن كودك مي آويزند تا از نظرهايي كه به كودك مي‎افتد، صدمه و آسيبي به او نرسد. داغداغان در حقيقت به همين هدف در فرش تركمني بافته مي شود. درمورد حاشيه ديگر بايد گفت حاشيه كوچكي كه به تقريب بين انواع نقوش تركمني به چشم مي خورد گلي ن بارماق است يعني اثر انگشت كه به آن چويچه برون نيز مي گويند. در نقش مارگل حاشيه كوچك ديگري نيز وجود دارد به نام آق لو به معني كانال آبي و بالاخره حاشيه ديگري نيز هست به نام پترانگ ـ قري به معني پهن شده و پراكنده شده كه شبيه عقربي است كه دستها و پاهايش را باز كرده باشد و زنان تركمن از هرچه در اطرافشان بوده سودجسته و از سر هوشياري آنها را در بافته هايشان آورده اند.

خوانش سمبل هاي گزيده فرش تركمن :

شيوه زندگي هر ملت و قومي آكنده از آداب و رسوم و عقايد، ايده ها و وقايع تلخ و شيرين مي باشد. هر قومي به تناسب نوع زندگي و كار خويش و نحوه ارتباط اجتماعي با سايراقوام و جوامع داراي نگرش خاص خود نسبت با شيوه زيست مي باشد. در وادي فرهنگ بايد گفت هر ملتي براي خود حماسه و اسطوره هايي دارد كه براي آن ملت مقدس و قابل احترام است. حماسه در دل ملت جاي دارد و نماد، آرزوهاي فروخفته، دست نايافته و سركوب شده آن ملت است و قهرمان اسطوره ها روح و جسم انسانهاي تابع آن ملت بشمار مي روند. از اعتقاد باطل به خدايان متعدد در يونان باستان گرفته تا ادعاي خدايي فرعون در مصر، خورشيد و ستاره پرستي و طبيعت‎گرايي در



بين جوامع بدوي همگي وجهي از وجوه اسطوره و اسطوره‎پرستي به شمار مي روند. هيچ حماسه راستيني بي آنكه در قلب مردم نفوذ كند نمي تواند علاقه مردم را برانگيزاند و آنها را وادار به حفظ و انتقال سينه به سينه اين اساطير نمايد. هنر حماسي عبارت ازكشف جنبه‎هاي مهم و حياتي عمل اجتماعي انسانهاست. حال بايد پرسيد مجاز و استعاره چيست؟ مجازهاي استفهامي ( كه مبتني بر روابط مبتني برحضور) در مقابل استعاره قرار مي گيرد(كه مبتني است برروابط مبتني بر غياب) و اين يعني سرچشمه گرفتن مجاز از واقعيت محض يك پديده. ريشه هاي خاستگاه اسطوره اي نه در تجربه ، كه در ميل باز نمايانده ميشود.تكرار صور حماسه‎ها و سمبل ها به دليل اين نيست كه مبتني بر حقيقت اند بلكه دقيقاً از آنجا ناشي مي شوند كه در مقياس جهاني، بهترين شيوه جلب توجه مخاطب به شمار مي روند. دليل مطلب نيزآنست كه خواسته ها و آمال قلبي و موانع رسيدن به آنها عميق ترين خواست ها و نگراني هاي بشر را نشان مي دهند. بنابراين در اين نظريه مفهومي از سرشت فرهنگ مشترك بشري نهفته است در اين رابطه "فراي" فرماليست بزرگ غربي ادبيات و هنر را تقليدي از رؤياي كلي بشر مي داند نه تقليد جهان، تمدن فرايند توليد صورتهاي انساني در طبيعت (بدون دخالت طبيعت) است. به قول فراي :

«اكنون طبيعت در دل انساني نامتناهي جاي دارد كه شهرهاي خود را از دل كهكشان راه شيري مي آفريند. اين واقعيت نيست، بلكه محدوده قابل درك ياقابل تخيل ميل و كششي است بي انتها، جاودانه و لذا مكاشفه اي است.»

با اين مقدمه بايد گفت كه تركمنها نيز همانند ساير اقوام و جوامع بشري داراي سمبلهاي خاص خود هستند كه اين سمبلها تنها ويژه تركمنها نيست بلكه به نسبتي در كل جهان مي توان آنرابه اقوام مختلف تعميم داد. بسياري را عقيده برآنست كه تركمنها قبل از ظهور اسلام توتم پرست بوده اند و عده‎اي نيز آنها را طبيعت گرا و طبيعت پرست مي دانند كه حاكي از عمق ارتباط اين افراد با طبيعت حكايت دارد. بعضي نيز معتقدند "اغوزها (تركمن‎هاي اوليه) قبل از اسلام پيرو آيين شمينيسم (بودايي) بوده اند و به خالق خود "اولوغ بايات" (خداي بزرگ) مي گفته اند. آنان عناصر طبيعت مانندآفتاب، روشنايي، آب و درخت را مقدس مي شمرده اند.

تركمن ها آفتاب را سمبل پاكي، طهارت و سرزندگي مي‎دانسته اند. قوچ در بين تركمن ها سمبل قدرت و جنگندگي بوده است. ستاره قطبي نيز براي تركمن ها محترم بوده است و آنرا بعنوان دمير قازيق ستايش مي‎كرده اند. دمير قازيق به معناي ميخ بزرگ آهني ميباشد. سمبل استواري و استقامت! چون در سرزمين تركمنها وزش باد شمالي هميشه شديدتر بوده و عامل فروريختن آلاچيق ايشان مي شده. آنها ميخ بزرگ آلاچيق


را هميشه دقيقاً رو به شمال ( رو به ستاره قطبي) مي گرفته اند. تركمن ها پرنده ها را نماد عروج مي دانند، عقرب زرد( ساري اوچيان) رانماد بديمني مي دانند و معتقدند اگر عنكبوتي از ارتفاع بالا رود بديمن است و چون پايين بيايد خوش يمن! همينطور آنها به پرندگان شكاري علاقه خاصي داشته اند و چون معمولاً قدرت و شوكت در بين هر قوم و قبيله اي ستودني است آنان به اين پرندگان به ديده احترام مي نگريسته اند بطوري كه اكثر تمغاها (نشانه هاي قبايل 24گانه اغوز) الهام گرفته از بازهاي شكاري بوده است. و نيز تركمن هابه اسب به عنوان يك حيوان مقدس مي نگرند و هيچگاه تازيانه بر اسب نمي‎زنند. فيل را سمبل موضع برتر مي داند. آنان به شتر به عنوان يك حيوان صبور و بردبار و نيز به عنوان يك حيوان مبارك و خوش يمن احترام خاصي قائلند. و "آق كوشه ك" شتر سپيد در فرهنگ فولكور آنان نماد عروسي و سپيدبختي مي باشد. و در زمين لاله هاي قرمزوحشي ، بركه هايي آب، در آسمان ماه و ستاره ها نيز در نقوش قالي تركمن مشهور است. نقوش قالي هندسي شكل است و قرينه سازي نقوش از ويژگي هاي قالي تركمن است.اين سمبل ها همگي در فرش تركمن بصورت نماد و سمبل آمال و آرزوهاي جامعه تركمني و بصورت استيليزه شده، ظهور و بروز يافته و جاودانه مانده اند. شكل و قالب فرش تركمن و فرش هاي ساير ملل شرقي، معمولاً از دو محدوده اصلي تشكيل مي شود. 1ـ متن يا زمينه 2ـ حاشيه .

در شكل گيري، تركيب و اتصال نقوش قاليچه تركمن جزخط راست خط ديگري وجود ندارد. در قالي هاي تركمن "موتيف" هاي وجود دارند. فرم هندسي آنها به شكل بيضي ( نمادزمين) يا دايره (نماد ماه بدر يا خورشيد) است و به منظور اجتناب از ترسيم خطوط منحني، اين گونه موتيف ها به صورت كثيرالاضلاع هاي منتظم نزديك به فرم بيضي يا دايره در نقوش فرش تركمن جاي مي گيرند. اندازه طرح "گول" از علائم مميزه اصلي فرش‎هاي قبايل گوناگون تركمن مي باشد.

نقش "ساق داق" ( تركيبي از ستاره هشت پر به همراه شعاعهاي نور منشعب شده از آن) يكي از نقوش استعاري فرش تركمن مي باشد كه در حواشي پهن قالي به كار مي رود. ستاره نشانه ي كورسوي اميد به هنگام تيره روزيها و شكستهاي پي در پي مي باشد. رنگ ستاره و شعاع هاي نور منشعب ازآنها طوري انتخاب مي شوند كه نمايانگر پرتو نور خورشيد باشند(تبديل كورسوي اميد به منبع فيض، سعد و سعادت)

موش در فرهنگ تركمن نماد دشمن زبون و خوارشده آن ملت است كه درپي شكست از تركمن ها راه فرار را در پيش گرفته است و نقش
"سئچان ايزي" ردپاي موش) درواقع نمادي از اين دشمنان شكست خورده مي باشد كه فرار كرده و تنها ردپايي از خود به جا گذاشته اند. "سئچان ايزي" از كهن ترين نمادهاي فرش تركمن است و چه بسا از آغاز اولين جنگهاي تاريخي تركمن ها با آنان بوده است!

نقش "قييچاق" فرم هندسي تغيير يافته نيزه مي باشد كه به اوساط چهارضلع "يانقاق" گونه انسان كه كمي به طرف خارج برجستگي دارد، متصل مي شود و عمود برآن قرار مي گيرد. طول "قييچاق" در جهت طول افقي بلندتر و در جهت عمودي كوتاه تر است. اين نقش از نمادهاي جنگ است و سمبلي براي تهييج احساسات تركمن براي شركت در نبرد براي حفظ خاك به شمار مي رود. آثار شبيه به اين نقوش را مي توان در ميان قبايل سرخپوست


آمريكا و نيز قبايل ازتك در آمريكاي لاتين مشاهده نمود. نيزه در اين نقش به وسط گونه انسان خورده است و اين به اين معناست كه مي‎توان با افزار جنگ، دشمن را مغلوب كرد. وخاك وطن را از هجوم دشمن حفظ نمود. منجوق از ديگر نقوش كهن تركمني مي باشد كه از رواج اعتقاد به طلسم و جادو براي دفع ارواح خبيثه در بين اقوام تركمن در عهدقديم حكايت مي كند. هنرمند تركمن در تقسيم بندي نقوش، هرخطي راسمبل بخشي از بدن جانور يا قسمتي از گياه گرفته است. درخت درنظر تركمن سمبل رشد و بالندگي و رسيدن به كمال است. نقش كبوتر مظهر پرواز و رسيدن به اوج است و نيز از ديگر شاخصه هاي فرش تركمن استفاده از دواير پيچ در پيچ به شكل هندسي بسيار زيبا مي باشد. و اين نقوش پرتارك فرش تركمن فراوان مي نشينند. اگرچه بافنده تركمن به لحاظ تئوري آگاهيي نسبت به علم هندسه ندارد اما خود هندسه دادن ماهري است كه چگونگي بكارگيري زوايا، مناظر، خطوط و نقاط را نيك مي داند و به پيچيده ترين شكلي هندس را درك مي كند! نقوش هندسي غير از دستبافته ها، در زيورآلات، قاب دعا، گل يقه ها و حتي سنگ مزارها و در آرايش احشام تركمن ها نيز به چشم مي خورند. بايد گفت تركمن اهل نقش است، "نقشبند" است و شيفته نقوش هندسي و ناقئش (گول) در كلام تركمن هنر نقش اندازي براساس نگاره هاي كهن، جادويي، اسطوره اي و حماسي مي باشد. صداي حركت ايل( صداي سم اسبان وحشي در دشتهاي هزارتو، سبز و بيكران، هي هي مردان، همهمه گوسفندان) صداي آب و


باد و طوفان، صداي نفس هاي صيادان و نمدمالان، خنده ها و گريه هاي كودكان و مناجات مردان و زنان؛ در برخورد با احساسات، تمنيات، آرزوها و ذهنيات يك بافنده به شكل نقشمايه هاي فرش متجلي مي گردد و درواقع "نقش" چيزي جز ورود يك ذهن پرسش گر به تاريكترين و اسرارآميزترين هزارتوهاي زندگي بيش نيست و حديث مكاشفه بافنده زن فرش تركمن در رابطه با ايل و طبيعت نيز درهمين نكته متجلي مي‎گردد.

ثروت و فقر، سلامت وبيماري، غم و شادي، بيم واميد، جنگ و صلح، هستي و نيستي در بين اقوام تركمن به يكديگر پيوسته اند و براساس اين مبارزه و جدائل دائمي انسان ومحيط براي هستن و بودن است كه حماسه‎ها جان مي گيرند، افسانه ها و داستانها از دل انسان ها زائيده مي شوند و نمادها، نشانه ها و سمبل ها به وجود مي آيند و به اين ترتيب باورها و برداشتها بر خاك دل و تارك ذهن مي نشينند و عصاره فرهنگ، هنر واعتقادات مردم تركمن بصورت نقشمايه هاي جان در تار و پود قالي جان مي گيرد و جاودانه مي شود.

درباره معماري ذهني بافندگان زن تركمن بايد گفت تركمن هاـ بنا به شرايط محيط و نحوه زيست قبيله اي داراي ذهنيت ساده و درك بي‎واسطه‎اي از زندگي هستند ولي اين سادگي ذهن را در قالب پيچيده ترين طرحها بازتاب

داده اند. زن تركمن كنش عقلمند ساده و بي پيرايه اي دارد ولي اين كنشها به غامض ترين اشكال و رمزآلودترين نوع در نقوش فرشها بازنمايي مي‎شوند. وي براساس معماري ذهن خود ساده ترين شكلهاي طبيعي را به صورتي پيچيده به نقش مي كشد و به باوري، وي ساده مي انديشد و پيچيده مي‎آفريند.
 
بالا