• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

فيلمسازي يعني ثبت زندگي؛ بكش بكش و اكشن را نمي‌فهمم!

B a R a N

مدير ارشد تالار
بانی فیلم آنلاین: سریال «خانه‏ای روی تپه» به شکل کامل تحویل شده یا اینکه کماکان مشغول مونتاژ و روتوش هستید؟
مجتبي احمدي - كارگردان تله‌فيلم‌هاي «حس تماس»، «فراموشي»، «مسافر باران» و «حبيب» كه اين روزها سريال «خانه‌اي روي تپه» را روي آنتن دارد، مهمان يك فنجان چاي «باني فيلم» شد تا از ساخته اخيرش براي شبكه دوم سيما صحبت كند او كه تحصيلكرده كارگرداني و فيلمنامه نويسي سينما را با مديريت توليد، دستياري، برنامه‌ريزي و... آغاز كرده و با فيلم «دخيل» طعم سينما را نيز چشيده است. ياري كه اين روزها مشغول ساخت مستند سينمايي «كربلا جغرافياي تاريخ» است در گفت‌و‌گو با «باني فيلم» از چون و چرا‌هاي فيلمنامه، انتخاب تيم بازيگران، كارگرداني اين سريال و البته نقاط ضعف و قوت كارش گفت.
  
سریال «خانه‏ای روی تپه» به شکل کامل تحویل شده یا اینکه کماکان مشغول مونتاژ و روتوش هستید؟
- کل کار تحویل شده مگر بخشي اصلاح پخش بخورد که ما را صدا می کنند و اصلاحات انجام می شود.
برنامه بعدی ات چه خواهد بود؟
-کاری دارم برای سینماي مستند با عنوان «کربلا جغرافیای تاریخ». تهیه کننده این کار هم آقای بهروز مفید هستند که به سفارش حوزه هنری ساخته خواهد شد. بخش هایی از این کار در عاشورای امسال کار شد و بخش هایی هم در اربعین امسال و در کربلا تولید خواهد شد. خیلی دلم با این کار است.
فیلمنامه جابر قاسمعلی «خانه ای روی تپه» چگونه به دست تو رسید؟
-یک روز آقای مفید مرا صدا کرد و گفت کاری با این خصوصیات درحال نگارش است. بعد هم آقای فریدون حسن پور گفت آیا وقت ساختن این سریال را داری؟ ایشان یک روز آمد دفتر من نشستیم و با هم گپ و گفت مفصلی زدیم. دیدم كار فضای خوبی دارد. در واقع ایده هايی که به آقای جابر قاسمعلی داده بود به نظرم جذاب آمد.
چرا خودش (فریدون حسن پور) سریال را کار نکرده بود؟
-فکر کنم فریدون داشت درگیرکاری می شد که این روزها تصویربرداری می‏کند.
 فیلمنامه اولیه با چه فاکتورهایی برایت جذاب آمد؟
-به فریدون گفتم تو حساسیت مرا راجع به فیلمنامه می‏دانی، لطف یک کار برای من در این است که با گروه نویسندگانم راجع به فیلمنامه یک کار درگیر شوم.
پیش از این با قاسمعلی تجربه همکاری داشتید؟
-خیر، اما دغدغه هایم را به فریدون گفتم و از علاقه‏ ام برای رنگ آمیزی یک فیلمنامه پیش از تولید سریال صحبت کردم. اصولا از آن دست کارگردانانی نیستم که فیلمنامه را به دستم بدهند و بگویند این نسخه دعاست بروم سر صحنه و کار کنم. من اصولا فیلمساز تکنیکی و اپراتوری نیستم و اصلا هم این شیوه را رد نمی کنم. چه بسا هستند کارگردانانی که تکنیکال کار می کنند، فیلم می سازند، دستشان هم درد نکند کارهای خوبی هم می سازند. برای خیلی ها هم تکنیک اهمیتی ندارد، بلکه آن جان حرف و آن زندگی که در فیلم به دنبالش هستند را پي می‏گیرند. گاهی می‏بینيم شاید نورپردازی و قاب بندی شان هم در فیلم خوب نیست، اما آن جنس زندگی و بازی خوب باید اتفاق بیفتد تا کارگردان راضی شود. شاید من از آن جنس کارگردانان هستم. به همین دلایل گفتمان در خصوص فیلمنامه میان من، تهیه کننده و نویسنده (آقای جابر قاسمعلی) اهمیت داشت. خوشبختانه این ارتباط به خوبی برقرار شد.
فیلمنامه به شکل کامل تحویل شما شد؟
-نه حدود 6 قسمت از فیلمنامه را گرفتم. خواندم وصحبت هایی داشتيم. بخشی از حرف های من مورد نظر آقای مفید هم بود و البته با بخش هایی هم مخالف بود. در نهایت به یک توافق سه نفره رسیدیم. جابر هم برگشت و دستی در فیلمنامه برد و در نهایت با فریدون حسن‌پور به عنوان طراح اولیه ایده گپ و گفت‏هایی هم داشتیم. دستکاری‏هایی روی شخصیت‏ها شد و در نهایت جابر کار را پیش برد.
همزمان فیلمنامه در زمان تولید به گروه تزریق می شد یا؟
- نه من قسمت یک را که شروع کردم به ساخت، جابر قاسمعلی مشغول نگارش قسمت 9 و 10 بود و البته هیچ گاه عقب نماند.
اتفاقات صحنه‏ای هم در زمان تولید به او منتقل می شد تا قصه برآن مبنا پیش برود؟
-بله دقیقا، اتفاقات سر صحنه هم به او انتقال پیدا می کرد. نمونه اش هم در مورد شخصیت رسول بود. رسول خیلی دوست داشت که یک هتلی مثل هتل رامسر داشته باشد. با آقای مفید و آقای قاسمعلی صحبت‏ هایی داشتیم و گفتیم خب، رسول بیاید این کارها را بکند و در نهایت پولدار و صاحب هتل هم بشود. در این شرایط فقط براي خودش کار کرده و تماشاگر قهرمانی را که تنها برای خودش کار کرده باشد، دوست ندارد و نمی‏ پسندد. اگر روزی آرش کمانگیر حماسه داستان‏ های ما می شود به خاطر این است که آرش تیر را برای ما می‏کشد نه برای من. آمدیم و گپ و گفت‏ هایی داشتیم و تصمیم گرفتیم به اینکه رسول در نهایت به این مسئله نرسد که هتلی بسازد و... . او حتی آن ماکت را آتش می‏زند، شما در قسمت های آتی خواهید دید. ما می‏خواستیم رسول به اين برسد که باید دهکده ام را به یک دهکده توریستی تبدیل کنم. کاری کنم که برای همه مردم روستایم مفید باشم.
در واقع نگاهی که از جزء به کل تبدیل می‏ شود.
- دقیقا وقتی که قرار است این منفعت برای کل دهکده باشد و منحصر به یک نفر نباشد. مخاطب هم این قهرمان را بیشتر دوست خواهد داشت. ما با تهیه کننده، جابر قاسمعلی و حتی مسعود صبا (مدیر فیلم وسریال شبكه 2) جلساتی داشتیم و در نهایت خودم هم با آقای صبا جلسه‏ای جدا داشتم و در این گفتمان به نتایج خوبی رسیدیم. مسعود صبا می‏گفت باید به یک زندگی ساده و صمیمی از زندگی ایرانی برسیم. آن چیزی که مرا در همان نگاه اول ـ که فریدون حسن پور قصه را تعریف کردـ جذب کرد، همین مسئله بود. من هم نگاه ویژه ای به این مسئله داشتم.
احیانا نخواستند سریال را به سمت کار کودک ببرید؟
-نه واقعا، اتفاقا با هم به این نتیجه رسیدیم که سریال، سریال کودک نباشد. این نظر آقای مفید و البته آقای صبا هم بود.
چرا که اگر قهرمان سریال تان کودک است اما نگاهش قرار است تعریف ملی داشته باشد.
-درست می گویی دقیقا همین است. این مسئله و نگاه ملي هم در آن جلسات بسیار مطرح می شد. من هم به عنوان کارگردان به دنبال این بودم که خوب بشنوم و امانت دار خوبی نسبت به محوری اصلی کار باشيم. اما یک چیز دیگری هم اینجا برایم اهمیت داشت، یکی سلیقه های خودم راجع به فیلمنامه بود که خوشبختانه ما در مورد این مسئله با آقای مفید بسیار نزدیک هستیم، چون کارهای بسیاری را با هم انجام داده‏ایم و باز با ارتباط خوبی که با آقای صبا دارم، سلیقه او را می‏شناسم و او هم به من اعتماد دارد. اگر مسئله‏ای را مطرح می‏کردم یا می گفت نه و یا می‏گفت خوب است و برو اجرایش کن! واقعا پس از اجرا هم غلطي نمی دیدیم.
قسمت به قسمت کار را در اختیار شبکه قرار می دادید؟
-نه من قسمت 8 را می گرفتم که قسمت اول را مونتاژ شده تحویل شبکه دادیم.
شنیده ایم به بحث دورخوانی پیش از کلید زدن کار به شدت اهمیت می دهی؟
-دورخوانی به مراتب از شوتینگ کار برایم مهمتر است، چون من سر صحنه هیچ حرفی با بازیگرانم نخواهم داشت. همه چیز باید در دور خوانی انجام بگیرد. ما در دورخوانی جدا از خواندن دیالوگ ها، کار تحلیل هم انجام می‏دهیم بازیگران راجع به شخصیت‏های دیگر نظر می‏دهند. درباره انگیزه‌های شخصیتی حرف زده می شود.
در واقع زندگی در پيش تولید کار شکل می گیرد؟
-دقیقا، در واقع آنها هستند که به من جاهای مختلف قصه را گوشزد می‏کنند، جاهایی که شاید من و نویسنده به آن توجه ویژه‌اي نداشته ایم. جاهایی که شخصيت‏ها از آن صحبت می‏کنند و نیاز است که گل درشت تر دیده شود. گاهی حرف‏هایی می‏زنند و دیالوگ‏ها را تغییر می‏دهند، من اگر مناسب باشند آن را سریعا به نویسنده ام منتقل می کنم.
پس بايد با بازيگران باهوشي سر صحنه طرف باشيد و انتخاب بازيگر در كارهاي مختلف تو بسيار اهميت دارد؟
ـ بله خيلي بازيگر مهم است. من در فيلم «حبيب» با حميد فرخ‌نژاد ارتباط بسيار خوبي برقرار كردم. جاهايي فكر مي‌كردم كه اين بازيگر چقدر خوب فيلمنامه را درك مي‌كند. اصلاً جنس بازي‌اش مهم نبود، مهم اين بود كه چقدر خوب فضا را درك كرده است. گاهي احساس مي‌كردم اگر حواسم نباشد فرخ‌نژاد از من در بحث فيلمنامه جلو مي‌زند؟ و من به عنوان كارگردان ممكن است جا بمانم! (مي‌خندد) ببين من يك تله‌فيلم را 16 تا 18 روز ممكن است بسازم انواع سريال بود و ما فرصت زيادي براي اين پيش توليد و دورخواني مفصل نداشتيم.
اما كار در شمال فرصتي بود كه بازيگران تمام وقت در اختيار پروژه باشند؟
ـ بله ضمن اينكه اپيزود ـ اپيزود كار را مي‌گرفتيم. ما يكسري بازيگر ثابت داشتيم كه در اختيار گروه بودند، فيلمنامه را مي‌خواندند و صحبت‌‌هايمان را مي‌كرديم. گاهي همين رسول صحبت‌هايي مي‌كرد كه بسيار مهم و حياتي بود. حالا من بايد منتظر مي‌ماندم تا آتيلا پسياني برسد، بيژن امكانيان و ... برسد. نظرات اين دوستان هم مطرح و گپ و گفت‌ها زده مي‌شد. من آن را به تهيه‌كننده و نويسنده منتقل مي‌كردم. او اگر فرصت بود در فيلمنامه اعمال مي‌كرد يا اينكه سر صحنه خودم تغييرات لازم را لحاظ مي‌كردم.
وضع بودجه‌اي سريال شما چگونه بود؟
ـ معمولي، واقعاً خيلي خوب نبود. چطور؟
تيم بازيگران مهمان شما خيلي خوش رنگ و لعاب است!
ـ (مي‌خندد)
بازيگر شخصيت «رسول» هم گويا پيش از كنكاش بسيار انتخاب شد؟
ـ بله، يك جورهايي معجزه بود. ما پس از گشت و گذار در بسياري از شهرها، 2 بازيگر انتخاب كرديم كه آمدند در هتلي در تهران اسكان داشتند. چند بازيگر معروف سينما و تلويزيون را هم انتخاب كرديم، ولي هيچكدام به دل من و تهيه‌كننده ننشسته بود و حس مي‌كرديم آن كه بايد باشد اينها نيستند. مشكل ما اين بود قهرمان سريال يك پسر تازه به سن بلوغ رسيده بود با خصوصيات ويژه‌اي كه در چهره پسران در اين سن و سال نمايان مي‌شود. من براي آخرين بار رفتم كه بچه‌ها‌ي بومي محل را يك بار ديگر برانداز كنم. ديدم پسري كنار درب هتل ايستاده اين جنس سينه كفتري و ايستادن و شلوار پارچه‌اي پيراهن و دست به كمر ايستادنش را خيلي دوست داشتم. در آن ميزانسن حس بسيار خوبي به من مي‌داد. صدايش كردم بيا اينجا پسر! گفتم تو اينجا تست دادي؟ گفت نه بابا! اين آبجي ما اومد اينجا تست داد اصلاً به ما هم نگفت خيلي هم حال ما رو گرفت! گفتم دوست داري بازي كني؟ گفت كاش بشه بازي كنم، اونوقت بهت مي‌گم چيكار مي‌كنم! گفتم خب برو اونجا چند تا عكس بگير بيار، رفت بعد از چند دقيقه ديدم عكاس با داد و بيداد اومد بيرون! گفت: اين كيه؟ هر شاتري كه من مي‌زنم ميگه از من عكس بگير! اين پدر منو درآورده، اصلاً مگر اين جزو بازيگران كار است؟ گفتم: آهان اين مي‌تونه حق خودشو بگيره، روحيه رسول تو اين آدم هست! عكس ها رو ديدم، ديدم عكسش از خودش هم بهتره، گفتم خدايا رسول همينه خودتم كمكمون كن، مثل اينكه اين بچه‌ رو خودت فرستادي چون انتخاب ما انتخاب درستي نبود!
و فاطمه گودرزي؟
ـ خانم گودرزي انتخاب اول من بود.
 ما كم خانم گيلكي در آن سن و سال نداريم. چه ويژگي‌هايي در بازي فاطمه گودرزي بود كه او شد مادر رسول؟
ـ خوشبختانه شما هم با من فكر مي‌كنم هم عقيده باشيد كه بازيگران ما حداقل اين را بلد هستند كه يك لُر چگونه يك گيلاني را بازي كند! (يا بر عكس) يك كرد ـ لري مثل فرهاد اصلاني چگونه مي‌آيد يك عرب داغاني مثل ابن زياد را بازي مي‌كند. گريم و لباس هم كمك مي‌كند، اما زحمت بازيگر بيشتر مي‌شود.
%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D9%88%D8%B4%20%D9%8A%D8%A7%D8%B1%D9%8A.jpg

عكس از شراره سامعي - باني فيلم​
فكر مي‌كنم «مادر بودن» را بيش از خيلي بازيگران مي‌شد از فاطمه گودرزي بيرون كشيد؟ (نگراني مادرانه و...)
ـ درست مي‌گويي! فاطمه گودرزي بازيگري است كه نگاه مادرانه دارد و اين همان چيزي است كه من مي‌خواستم. نگراني و استرس زني كه شوهر ندارد و هم مرد خانه است و هم زن، من يك نگاه گرم و صميمي از مادر مي‌خواستم كه هميشه در صورت خانم گودرزي شاهد آن هستيم.
بحث ويلاي اجاره‌اي و بچه‌هايي كه اين شغل كاذب را در سرتاسر شمال در فصول مختلف به خصوص تابستان و بهار محل كسب درآمد خود مي‌كنند، موضوع بكري بود كه تا به حال از آن استفاده بهينه نشده بود. به نظرم سريال شما هم به اندازه كافي از اين سوژه (به درستي انتخاب شده) استفاده نكرد. فكر مي‌كنم اين خط قصه لايه‌هايي داشت كه مي‌شد از آن به قصه‌هاي جذاب متفاوتي رسيد؛ مسافران ويلا، اتفاقات رخ داده در آن ويلاها و... (فكر مي‌كنم تمركز بيشتر روي رسول و هدفش اين فرصت را از سريال سلب كرده است)
ـ چيزي كه مي‌گويي خيلي درست است و من قبول دارم. من هم وقتي قصه را خواندم، حس كردم ما داريم روي بچه‌هايي كه ويلا اجاره مي‌دهند فوكوس مي‌كنيم كه اين خيلي خوب است. حتي بچه‌هاي كار هم مي‌توانست نكته‌اي باشد از دل اين قصه، اما سريال «خانه روي تپه» درخصوص بچه‌هايي كه ويلا اجاره مي‌دهند، نيست، بلكه درباره بچه‌اي است كه توانايي‌هاي خودش را باور دارد و مي‌خواهد ديگران را هم مجاب كند به توانايي خودش در رسيدن به هدف. ابزار او نيز صداقت و صميمت اوست.
قبول، اما مي‌شد در راستاي مضاعف كردن جذابيت‌هاي نمايش سريال به آن سمت و سو هم رفت.
ـ قبول، اما موضوع ويلا اجاره دادن يك جورهايي داراي محدوديت است. اگر قرار باشد تو موضوع ويلا اجاره دادن را صادقانه و با رئاليته بالا مطرح كني مجبوري به سمت مسائلي بروي كه شايد نتوان آن را رسانه‌اي كرد رفتن به سمت رفتارشناسي بچه‌هايي كه ويلا اجاره مي‌دهند و ... شايد مسائلي باشد كه تماشاگر آن را برنتابد يا حتي مديران هم تحمل نكنند. ما نمي‌خواستيم به تماشاگرانمان دروغ بگوييم. هر چند تا آنجا كه شد، به سمت مسائل ملتهب هم رفتيم كه در آينده خواهيد ديد. (قصه دهم) يكي از بچه‌ها مي‌زند و ديگري را مي‌كشد و...
برعكس بسياري از كارگردانان كه پاي دوربين‌شان كه به شمال مي‌رسد مي‌روند سراغ قاب عكس‌هاي زيبا از جنگل و دريا، شما در سريال‌تان به شدت از اين مسئله دوري كرديد و تنها دو ـ سه نما آن هم از دريا و آن پل را با اين تفكر برداشت كرديد؟ علت چه بود؟ نمي‌خواستيد روايت قصه‌تان تحت الشعاع استاتيك و زيبايي شناسي منطقه شود؟
ـ خيلي نگران اين بودم چقدر درست ديدي و چقدر درست مطرح كردي،...
حتي از دستپخت خوب مادر مي‌شنويم، اما نمايي از اينگونه تزئينات سفره و غذاهاي مرسوم بومي نمي‌بينيم.
ـ مسئله درستي را اشاره كردي. روزي كه كار را شروع كرديم با تصويربردار و طراح صحنه‌ام درباره اين موضوع مفصل صحبت كردم. گفتم ما داريم مي‌رويم شمال، مه مي‌آيد، چهار تا گل خوب مي‌بينيد، چهار تا فضاي خوب مي‌بينيد، قاب‌بندي‌هاي عجيب و غريب اينطوري من نمي‌خواهم!‌دوستان ما نمي‌رويم شمال عكاسي! ما داريم مي‌رويم فيلم بسازيم. فيلمي كه رفتار شناسي در قصه‌گويي آن به شدت اهميت دارد. فرهنگ عامه مهم است. لحن و لهجه براي من مهم است. روحيه و انگيزه‌هاي آدم‌ها مهم است. من خودم هم دچار اين اشتباه در شمال شده‌ام گاهي يك پلان زيبا، تمام ذهنيت پلان و ميزانسن را برهم مي‌ريزد و كارگردان بايد خيلي در اين راستا احتياط كند. كم گوي و گزيده گوي چون در واقعاً در سريال‌سازي در شمال خيلي اهميت دارد. (مي‌خندد)
همين فريدون حسن‌پور مشاور شما در اين سريال، در سريال قبلي‌اش از نمايش هرگونه عكس زيبا و كارت پستال در دل سريالش خودداري نكرد.
ـ (جوابي نمي‌دهد) من هم زواياي قشنگ را به تماشاگرم نشان دادم، اما به دوستان گفتم بياييد سريال را قرباني نماي زيبا نكنيم.
استفاده از امير نوري هم يك پاساژ و يا نمك بود در تلطيف فضاي سنگين كار يا هدف‌ ديگري از حضور او داشتيد؟
ـ من در تجارب قبلي مثل سريال «مدرسه ما» دريافته بودم كه بچه‌ها در يك سني كه سن همين رسول ماست متمايل مي‌شوند به عضويت در گروه‌هاي هم سن. معمولاً در اين گروه‌ها يكي عيار گروه مي‌شود به خاطر زور و بازويش، يكي فكر گروه مي‌شود و... يك جامعه كوچك شكل مي‌گيرد. خيلي دوست داشتم اين مسئله در اجرا در بيايد و گروه «همسالان» يك گاد فادر هم داشته باشد. امير نوري خاصيتي دارد و آن هم اين است كه عليرغم سن زياد، لحن كلامش هم سن بچه‌ها مي‌تواند باشد. البته بازي مي‌كند. در واقع مي‌تواند نشان دهد با هيكل بزرگتر دانشي هم اندازه بچه‌ها دارد. يك گاد فادر بامزه مي‌شد از او درآورد.
لطف بيش از حد او به رسول كليد زننده يك ماجراي عاشقانه در سريال است؟
ـ بله، ما اين را از آقاي قاسمعلي خواستيم و او هم بسيار خوب آن را وارد بدنه فيلمنامه كرد. لطف او به رسول با يك نگاه اينگونه مي‌تواند همراه باشد. مثل قصه گردنبند.
اين قصه عاشقانه فرجامي هم دارد؟
ـ ببين! اين بچه‌ها دارند بازي مي‌كنند پس تا آخرش بايد بازي كنند. اگر امير نوري مي‌آيد و آن پول را مي‌دهد و گردنبند خواهر رسول را پس مي‌گيرد مثل ديگر بچه‌ها در حال بازي كردن است.
پس بزرگ نمي‌شود؟
ـ بله بزرگ نمي‌شود. اگر به خواستگاري برود ديگر بزرگ شده است، اما بايد بگويم قصه سريال «خانه‌اي روي تپه» نمي‌تواند يك 15 قسمتي باشد. دوستان، مديران و ... اين كار بايد 60 قسمت به خانه‌هاي مردم برود تا بتواند آرام آرام تفكر خود را منتقل كند در اين زمان كوتاه اين فكر، تنها يك مهمان مي‌ماند.
چرا خانواده رسول آن هم در دل يك محله بومي هيچ خويشاوندي ندارد، چرا به ارتباط خانوادگي آنها اصلاً نپرداختيد؟
ـ (فكر مي‌كند) راست مي‌گويي! باور كن الان كه گفتي دارم به اين مسئله فكر مي‌كنم. (مي‌خندد) شايد نياز قصه نبوده، عمو دارد ولي ...
نظرت راجع به پخش هم زمان سريال با سريال «يادآوري» از I film چيست؟
ـ يعني اينقدر دستمان پر است كه دو سريال همزمان پخش مي‌كنيم؟ اي كاش شرايط طوري بود كه من مي‌توانستم سريال «حجت» را ببينم، چون كارهاي او را واقعاً دوست دارم. من ناراحت هر دو كار هستم. ما هميشه زمان داريم كه به برخي از سريال‌هاي طنز بدهيم چهار نفر بيايند بگوييم و بخنديم، در اتوبوس هم كه مي‌نشينيم همان تيكه كلام‌ها را به كار ببريم.
اين يعني شما كار طنز نخواهيد كرد؟
ـ طنز اگر اين است كه چند تا بازيگر بيايند جلوي دوربين هر كار مي‌خواهند بكنند و بروند نه، طنز كار نمي‌كنم. فيلم پليسي را هم كه چون اكشن است و بكش بكش، اصلاً نمي‌فهمم!
حرف آخر...
ـ من از خيلي‌ها آموخته‌ام كه سينما نمايش زندگي است منهاي لحظات كسالت بارش، اين تعريف جدي من است. آن زندگي هم تابع لحن است كه تو بر مي‌گزيني و در نهايت مي‌شود «سينما لحن»، لحن هم به قول استاد ناصر تقوايي از فيلمنامه بيرون مي‌آيد. بسيار سخت است كه تو در فيلمي كه قرار است نمايشي از زندگي باشد لحظات كسالت آور را خارج كني. من در اين تجربه چلنج فيلمنامه با خودم را دوست داشتم كه چگونه لحظات كسالت آور را از زندگي خارج كنم و اينكه نكند لحظه‌اي مهم از زندگي به نظرم كسالت‌آور باشد و حذف شود يا برعكس! تمام تلاشم نمايش زندگي بود.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار

تاپیک تأیید شد .

 
بالا