گفتيم كه بناي شعر كهن بر دو اصل قافيه و وزن استوار است و وجود اين دو اصل همراه با برخي ملاحظات سخن منظوم را از منثور جدا مي كند .
قافيه در لغت به معني از پي رونده و پساوند است و در اصطلاح به آخرين كلمة شعر گفته مي شود . در تعريف دقيقتر بايد گفت قافيه عبارت است از تكرار يك يا چند حرف در آخرين كلمه دو مصراع يا مصراعهاي آخر يك قطعه شعر . نويسندگان دايره المعارف فارسي در تعريف قافيه گفته اند :
(( يك مصوت يا رشته اي از چند صامت و مصوت ، كه در آخرين كلمة ابيات يك قطعه شعر يا در آخرين كلمة مصراعهاي يك بيت تكرار شود ، ولي اين تكرار تكرار يك كلمه با معني واحد نباشد ، والاّ اين كلمة مكرر را رديف مي خوانند و كلمة ماقبل آن مأخذ قافيه است ، مثلاً در بيت :
عكس روي تو چو در آينه ي جام افتاد صوفي از خنده ي مي در طمع خام افتاد
كلمة افتاد ، كه در دو مصراع به عينه و با يك معني تكرار شده است ، رديف خوانده مي شود و (( ام )) در جام و خام قافيه است . در ميان ادباي قديم بر سر اينكه قافيه آيا بر تمام كلمه اطلاق مي شود يا بر حروف مشترك ، يا بر آخرين حرف كلمه ، اختلاف است . ))
قافيه در اشعار اروپايي نيز وجود دارد ، اما چون كاربرد آن در اشعار اروپايي با اشعار سنتي فارسي و عربي تفاوت دارد تعريف آن نيز تا حدودي متفاوت است . اگر بخواهيم خلاصه اي از تعاريف گوناگون غربيها در مورد قافيه بدهيم بايد بگوييم قافيه تكرار صداهاي مشابه يا بازگشت صداهاي مشابه است يا به صورت ديگر قافيه صداهاي مشابه دو هجاي آخر در پايان شعر است .
در حال حاضر در اشعار زبانهاي مختلف اروپايي از قافيه استفاده مي شود ، اما هيچگاه به آن درجه از اهميتي كه در شعر عرب يا سنتي فارسي دارد نرسيده است . در اغلب اشعار اروپايي شاعر پس از استفاده دو يا سه قافيه در يك قطعه آن را عوض مي كند ، اما در اشعار فارسي و عربي وحدت قافيه حتي در قصايد بلند حفظ مي شود . در اشعار سنتي اروپا بيشتر به وحدت هجاها و سيلابها اهميت داده مي شد ولي با ظهور سمبوليسم در فرانسه نظم الكساندرن ( مصراع دوازده هجايي ) در هم ريخته شد و قافيه نيز تغيير يافته ساده تر گرديد ، يعني چند قافية ناقص به جاي قافيه هاي كامل مورد قبول قرار گرفت و قواعد و مقررات دست و پاگير مربوط به قافيه از ميان برداشته شد .
ايراد و انتقاد به قافيه ، از زمانهاي دور تا زمان حال وجود داشته و به عنوان عيوب شعر مطرح شده است . نكات مورد انتقاد ، كه توسط منتقدان ، چه اروپايي و چه عرب و ايراني ، اقامه مي شده هميشه يكسان بوده است . اهم اين نكات را مي توان بدين قرار خلاصه كرد :
1 . پايبندي به قافيه و رعايت آن به عواطف و احساس شاعر خدشه وارد ساخته ، آزادي فكر و انديشه را از او سلب مي كند .
2 . رعايت قافيه و پايبندي به آن وحدت موضوع را از بين برده موجب مي شود كه معاني پراكنده اي در يك قطعه شعر وارد شود . همچنين شاعر به سبب توجه به وحدت وزن و قافيه از وحدت معني غافل مي گردد .
3 . قافيه سازي موجب مي شود كه گاه شاعر سخني را در شعر بياورد كه خود بدان اعتقاد نداشته باشد .
4 . قافيه سازي ، شاعران دوره هاي گذشته را به آوردن كلمات مهجور عربي در شعر فارسي تشويق كرده و از اين را بسياري از لغات عربي وارد زبان فارسي شده است .
5 . رعايت قافيه و پايبندي به آن موجب مي شود كه كلمات زائد در شعر گنجانده شود و شاعر ناچار زيبايي شعر را به عيب حشو زايل سازد !
قافيه تنها از سوي منتقدان و مخالفان آن مورد ايراد و انتقاد واقع نشده بلكه موافقان قافيه و برخي از قافيه سازان نيز گاه آن را مخل به حساب آورده اند چنانكه مولوي گفته است :
لفظ و قول و حرف را بر هم زنم تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم
و در جاي ديگر :
قافيه انديشم و دلدار من گويدم منديش جز ديدار من
در اينكه قافيه ( در شعر سنتي ) شاعر را مقيد مي سازد و مشكلاتي در كار شاعر به وجود مي آورد ترديدي نيست ، اما در برابر امتيازات بسياري كه قافيه به شعر مي دهد .
(( روشن است كه قافيه و بحر سدّ راه و مشكل عظيمي براي بيان هنرمند است و اگر هنرمند انديشه و احساس خود را مي توانست در قالب نثر بيان كند بهتر اداي معني مي كرد ؛ ولي رمز آفرينش شعر و وجه امتياز آن در همين نكته است كه شاعر توائا و هنرمند ( به معني واقعي ) آن است كه با وجود همين حدود و قيود بيان خود را به بهترين و زيباترين صورت ادا كند ، به طوري كه غالباً شعر هنرمندي چون حافظ را اگر بخواهند به نثر برگردانند زيباتر و رساتر از شعر وي نخواهد شد ... ))
در مورد ارزش و اهميت قافيه در شعر محققان و پژوهشگران قديم و معاصر مطلب زيادي نوشته اند . دكتر عيدالحسين زرين كوب در (( شعر بي دروغ ، شعر بي نقاب )) مي گويد :
(( در قافيه چند خاصيت هست : اول آنكه با تكرار و تراجع اصوات آخر كلمه حالتي به كلام مي بخشد كه در حقيقت موسيقي وزنش را تكميل مي كند و بدين گونه قدرت و تاثير صنعت عجاب انگيز شاعر را مي افزايد ... خاصيت ديگر قافيه آن است كه نظم و ترتيبي به شعر مي دهد واجزاء آن را متناسب مي كند . ضبط و ربط آنها را آسان مي نمايد ، وزن و آهنگ را هم تقويت مي كند و گويي به قول بعضي فايدة آن سر و سامان دادن است به شعر ... ارتباط قافيه با معني هم قابل توجه است و مهم . شوتسه ، محقق آلماني در رساله اي كه به زبان آلماني نوشته شده است سبب زيبايي قافيه را اصل تعدد در وحدت نتيجه مي گيرد ، يعني كه بي اين تعدد وحدت شعر چيزي نيست جز يكجور يكنواختي تحمل ناپذير . بعلاوه به اهميت آن در مساعدت به حافظه نيز توجه كرده اند .... ))
مؤلف (( موسيقي شعر )) تحقيق جامع و كاملي در زمينة نقش قافيه انجام داده به نحوي عالمانه اهميت و مقام قافيه را در شعر روشن ساخته است . به طوري كه كار هر پوينده اي را در اين زمينه آسان كرده است . او با توجه به نظريات ناقدان غرب و تأملات برخي معاصران از راز پيوستگي قافيه با شعر و مقام آن در زيبايي شعر سخن گفته ، نقش مهم قافيه را در پانزده مورد مشخص ساخته است . آنچه در پي مي آيد اشارة مختصري است به موارد پانزده گانه كه تمامي آن مربوط به پژوهشگر مزبور است و از كتاب موسيقي شعر تلخيص شده است .
قافيه در لغت به معني از پي رونده و پساوند است و در اصطلاح به آخرين كلمة شعر گفته مي شود . در تعريف دقيقتر بايد گفت قافيه عبارت است از تكرار يك يا چند حرف در آخرين كلمه دو مصراع يا مصراعهاي آخر يك قطعه شعر . نويسندگان دايره المعارف فارسي در تعريف قافيه گفته اند :
(( يك مصوت يا رشته اي از چند صامت و مصوت ، كه در آخرين كلمة ابيات يك قطعه شعر يا در آخرين كلمة مصراعهاي يك بيت تكرار شود ، ولي اين تكرار تكرار يك كلمه با معني واحد نباشد ، والاّ اين كلمة مكرر را رديف مي خوانند و كلمة ماقبل آن مأخذ قافيه است ، مثلاً در بيت :
عكس روي تو چو در آينه ي جام افتاد صوفي از خنده ي مي در طمع خام افتاد
كلمة افتاد ، كه در دو مصراع به عينه و با يك معني تكرار شده است ، رديف خوانده مي شود و (( ام )) در جام و خام قافيه است . در ميان ادباي قديم بر سر اينكه قافيه آيا بر تمام كلمه اطلاق مي شود يا بر حروف مشترك ، يا بر آخرين حرف كلمه ، اختلاف است . ))
قافيه در اشعار اروپايي نيز وجود دارد ، اما چون كاربرد آن در اشعار اروپايي با اشعار سنتي فارسي و عربي تفاوت دارد تعريف آن نيز تا حدودي متفاوت است . اگر بخواهيم خلاصه اي از تعاريف گوناگون غربيها در مورد قافيه بدهيم بايد بگوييم قافيه تكرار صداهاي مشابه يا بازگشت صداهاي مشابه است يا به صورت ديگر قافيه صداهاي مشابه دو هجاي آخر در پايان شعر است .
در حال حاضر در اشعار زبانهاي مختلف اروپايي از قافيه استفاده مي شود ، اما هيچگاه به آن درجه از اهميتي كه در شعر عرب يا سنتي فارسي دارد نرسيده است . در اغلب اشعار اروپايي شاعر پس از استفاده دو يا سه قافيه در يك قطعه آن را عوض مي كند ، اما در اشعار فارسي و عربي وحدت قافيه حتي در قصايد بلند حفظ مي شود . در اشعار سنتي اروپا بيشتر به وحدت هجاها و سيلابها اهميت داده مي شد ولي با ظهور سمبوليسم در فرانسه نظم الكساندرن ( مصراع دوازده هجايي ) در هم ريخته شد و قافيه نيز تغيير يافته ساده تر گرديد ، يعني چند قافية ناقص به جاي قافيه هاي كامل مورد قبول قرار گرفت و قواعد و مقررات دست و پاگير مربوط به قافيه از ميان برداشته شد .
ايراد و انتقاد به قافيه ، از زمانهاي دور تا زمان حال وجود داشته و به عنوان عيوب شعر مطرح شده است . نكات مورد انتقاد ، كه توسط منتقدان ، چه اروپايي و چه عرب و ايراني ، اقامه مي شده هميشه يكسان بوده است . اهم اين نكات را مي توان بدين قرار خلاصه كرد :
1 . پايبندي به قافيه و رعايت آن به عواطف و احساس شاعر خدشه وارد ساخته ، آزادي فكر و انديشه را از او سلب مي كند .
2 . رعايت قافيه و پايبندي به آن وحدت موضوع را از بين برده موجب مي شود كه معاني پراكنده اي در يك قطعه شعر وارد شود . همچنين شاعر به سبب توجه به وحدت وزن و قافيه از وحدت معني غافل مي گردد .
3 . قافيه سازي موجب مي شود كه گاه شاعر سخني را در شعر بياورد كه خود بدان اعتقاد نداشته باشد .
4 . قافيه سازي ، شاعران دوره هاي گذشته را به آوردن كلمات مهجور عربي در شعر فارسي تشويق كرده و از اين را بسياري از لغات عربي وارد زبان فارسي شده است .
5 . رعايت قافيه و پايبندي به آن موجب مي شود كه كلمات زائد در شعر گنجانده شود و شاعر ناچار زيبايي شعر را به عيب حشو زايل سازد !
قافيه تنها از سوي منتقدان و مخالفان آن مورد ايراد و انتقاد واقع نشده بلكه موافقان قافيه و برخي از قافيه سازان نيز گاه آن را مخل به حساب آورده اند چنانكه مولوي گفته است :
لفظ و قول و حرف را بر هم زنم تا كه بي اين هر سه با تو دم زنم
و در جاي ديگر :
قافيه انديشم و دلدار من گويدم منديش جز ديدار من
در اينكه قافيه ( در شعر سنتي ) شاعر را مقيد مي سازد و مشكلاتي در كار شاعر به وجود مي آورد ترديدي نيست ، اما در برابر امتيازات بسياري كه قافيه به شعر مي دهد .
(( روشن است كه قافيه و بحر سدّ راه و مشكل عظيمي براي بيان هنرمند است و اگر هنرمند انديشه و احساس خود را مي توانست در قالب نثر بيان كند بهتر اداي معني مي كرد ؛ ولي رمز آفرينش شعر و وجه امتياز آن در همين نكته است كه شاعر توائا و هنرمند ( به معني واقعي ) آن است كه با وجود همين حدود و قيود بيان خود را به بهترين و زيباترين صورت ادا كند ، به طوري كه غالباً شعر هنرمندي چون حافظ را اگر بخواهند به نثر برگردانند زيباتر و رساتر از شعر وي نخواهد شد ... ))
در مورد ارزش و اهميت قافيه در شعر محققان و پژوهشگران قديم و معاصر مطلب زيادي نوشته اند . دكتر عيدالحسين زرين كوب در (( شعر بي دروغ ، شعر بي نقاب )) مي گويد :
(( در قافيه چند خاصيت هست : اول آنكه با تكرار و تراجع اصوات آخر كلمه حالتي به كلام مي بخشد كه در حقيقت موسيقي وزنش را تكميل مي كند و بدين گونه قدرت و تاثير صنعت عجاب انگيز شاعر را مي افزايد ... خاصيت ديگر قافيه آن است كه نظم و ترتيبي به شعر مي دهد واجزاء آن را متناسب مي كند . ضبط و ربط آنها را آسان مي نمايد ، وزن و آهنگ را هم تقويت مي كند و گويي به قول بعضي فايدة آن سر و سامان دادن است به شعر ... ارتباط قافيه با معني هم قابل توجه است و مهم . شوتسه ، محقق آلماني در رساله اي كه به زبان آلماني نوشته شده است سبب زيبايي قافيه را اصل تعدد در وحدت نتيجه مي گيرد ، يعني كه بي اين تعدد وحدت شعر چيزي نيست جز يكجور يكنواختي تحمل ناپذير . بعلاوه به اهميت آن در مساعدت به حافظه نيز توجه كرده اند .... ))
مؤلف (( موسيقي شعر )) تحقيق جامع و كاملي در زمينة نقش قافيه انجام داده به نحوي عالمانه اهميت و مقام قافيه را در شعر روشن ساخته است . به طوري كه كار هر پوينده اي را در اين زمينه آسان كرده است . او با توجه به نظريات ناقدان غرب و تأملات برخي معاصران از راز پيوستگي قافيه با شعر و مقام آن در زيبايي شعر سخن گفته ، نقش مهم قافيه را در پانزده مورد مشخص ساخته است . آنچه در پي مي آيد اشارة مختصري است به موارد پانزده گانه كه تمامي آن مربوط به پژوهشگر مزبور است و از كتاب موسيقي شعر تلخيص شده است .