كرگدن موجودی است قدیمی، باقی مانده از عهد دایناسورها، با پوستی كلفت، چهرهای نه چندان زیبا، شاخی بیخاصیت، چشمانی كم سو و شامهای همیشه منتظر، كرگدن موجودی است قوی و بزرگ و ترسناك اما هیچ آزاری به دیگر حیوانات جنگل نمیرساند. او نه شكار میكند و نه شكار میشود، از ریشه گیاهان تغذیه میكند و به پرندگان كوچك اجازه میدهد تا بر پشتش بنشینند. كرگدن موجودی است آرام. با اینكه ضربه شاخش میتواند فولاد را هم پاره كند اما كمتر كسی یا چیزی كرگدن را عصبانی میكند. كرگدن موجودی است تنها. او تنهای تنها، دشتها و جنگلها را در مینوردد و همیشه در سفر است. كرگدن موجودی است منتظر؛ سالهای سال است مشتاق منتظر آمدن روزی است كه افق به تاخیر افتاده عهدشان، دشت را به رنگ خون كند.... درباره این موجود 2 متری چه كار میشود كرد؟ این آناتومی عجیب و پیچیده كه حتی دانشمندان هم هنوز نتوانسته اند تجزیه و تحلیلش كنند، چه امكاناتی برای قصه گویی و آفرینش ادبی به ما میدهد؟ اگر شما بخواهید با عنصر كرگدن قصه بنویسید، چه كار میكنید؟ ما اینجا برای شما انواع جوابهای ممكن را ردیف كردهایم. بهانه مان هم نمایش پرستاره "كرگدن" بود كه این روزها حسابی سر و صدا كرده است. 1) آنكه شگفت زده ماند تعداد داستانهایی كه كرگدن شخصیت اصلی آنهاست، واقعا كم است. بیشتر نویسندهها انگار هنوز مات و مبهوت مانده باشند، از كرگدن فقط با شگفتی یاد كردهاند؛ مثلا در رمانهای چالرز دیكنز (لیتل دوریت و اولیور تویست و هدیه كریسمس یا همان "اسكروچ" آشنای خودمان). وقتی كسی را میخواهند بگویند صحیح و سالم است میگویند: "مثل كرگدن قوی است". كانن دویل در "ماجراهای شرلوك هولمز"، 3 بار دیدن كرگدن را نشانه متمول بودن و دور دنیا گشتن شخصیتهای مختلف آورده (البته خود شرلوك هولمز چندان با كرگدن میانه ندارد و در داستان، "از میان در جادویی"، قهقهه دشمنش، پرفسور موراتی را به خنده كرگدن تشبیه میكند). "مكبث" شكسپیر هم (در پرده 4 از صحنه 3) كرگدن را به سر سختیاش میستاید. الكساندردوما در "سه تفنگدار"، تفنگارهای شاه را در وقت شكوه و عظمت به كرگدن تشبیه كرده است. در "جزیره دكتر مونروئه" اچ جی ولز،كرگدنها به اندازه اسبها هستند و درتر پراچت – رقیب اصلی جی كی رولینگ و هری پاتر- در رسی فانتزی "دنیای دیسس" اش- همان مجموعه ای كه میگویند رقیب هری پاتر است- كرگدن صورتی را وارد قصه كرده. اما از همه نویسندهها بیشتر، رودیارد كیپلینگ – ملك الشعرای ملكه ویكتوریا- بود كه عاشق كرگدن بود. كیپلینگ كه خودش هم در هند تحت استعمار انگلیس بدنیا آمده بود، داستانهای متعدی درباره كرگدنها نوشته و از جمله در داستانی، پوست كلفت كرگدن را به همنشینی او با زرتشتیهای ایران باستان نسبت داده. كیپلینگ در "كتاب جنگل" (منبع اصلی كارتونهای "تارزان" و "پسر جنگل" ) هم صحنه رد شدن كرگدنی تنها را با شكوه تمام تصویر كرد. در ضمن، آن كرگدنهایی كه در فیلم اول "نارنیا" در سپاه اصلان حضور دارند و علیه جادوگر سفید میجنگند، در اصل داستان سی اس لوییس حضور ندارند و تیم فیلمسازی – احتمالا برای استفاده از عنصر هیكلشان – آنها را به داستان اضافه كرده اند. 2) آنكه وحشت كرد اما خیلی از نویسندهها هم هستند كه از كرگدن وحشت دارند؛ مثلا در هری پاتر (جام آتش)، خانواده خاله هری نگران كرگدنی هستند كه از باغ وحش لندن در رفته است. در طول كتابها هم چند بار عصبانیت عمو ورنو (كه همان شوهر خاله ماگل هری است؛ توضیح برای آنها كه كتاب را نخواندهاند) به كرگدن تشبیه میشود. هرژه در دومین داستان تن تن یعنی "تن تن در كنگو"، بیخود و بی جهت یك كرگدن را میكشد؛ تنها به این دلیل كه تن تن میخواهد امتحان كند پوست كرگدن چقدر كلفت است و دینامیت به آن كارگر است یا نه؟ آلدوس هاكسلی در "دنیای قشنگ نو" (فصل 6) و ارنست همینگوی در داستان كوتاه "زندگی خوش فرانسیس مكومبر" كسانی را كه قابل تعلیم نیستند، به كرگدن تشبیه میكنند. معلم "فارست گامپ" (رمان وینستون گروم كه تبدیل به فیلمی معروف تر از خود رمان شد) هم او را به خاطر كندی یادگیری اش به كرگدن تشبیه میكند. در "جادوگر شهر" لیمن فرانك، هیولای جادوگر با سری شبیه به كرگدن تصویر شده. اووین كالفر در "آرتمیس فاول" (جلد 2، فصل 13) شكافی تنگ را به له شدن زیر كرگدن تشبیه میكند. اما نویسنده ای كه بیشتر از هر كسی از كرگدن میترسد، رولد دال است. دال در "چارلی و كارخانه شكلات سازی"، آنهایی را كه پرخوری میكنند، و چاق میشوند، به كرگدن تشبیه كرده. دركتاب "جیمز و هلوی غول پیكر" هم همان اول قصه، یك كرگدن وحشی كه از باغ وحش فرار كرده، پدر و مادر جیمز را میخورد، درحالی كه كرگدن اصلا گیاهخوار است! 3) آن كه نماد ساخت اوژن یونسكو داستان "كرگدن"هایش را وقتی نوشت كه كشورش -فرانسه- تحت اشغال نازیها بود و همین یك نكته، برای اینكه بفهمیم با داستانی سمبلیك طرفیم، بس است. داستان و بعد هم نمایشنامه "كرگدن" یونسكو، ماجرای شهری است كه مردمش، همه بی خیال و خوشحال همان زندگی عادیشان را میكنند، ولی یك مرتبه، مرضی در شهر شایع میشود. این بیماری مسری است؛ مرض كرگدن شدن! كرگدنها در مناطق گرم زمین زندگی میكنند؛ یعنی فقط در هند، مالزی و صحرای آفریقا، فرق كرگدنهای آسیایی و آفریقایی در این است كه آفریقاییها 2 شاخ دارند و آسیاییها یك شاخ. اروپاییها در 1515 برای اولین بار یك كرگدن هندی را دیدند. این كرگدن را ملوانهای پرتغالی برای پادشاهشان برده بودند. 4) آنكه افسانه ساخت اسم اسب تك شاخ را شنیدهاید؟ این، داستانی است كه آنهایی كه یك موجود عجیب و غریب را نمیتوانستند درك كنند، درست كرده اند. افسانه تك شاخ دقیقا در دو طرف زیستگاه اصلی كرگدنها، یعنی چین و اروپا رواج پیدا كرده و مثلا در متنها و قصههای قدیمیخودمان، هر كجا را كه بگردید، یك كلمه هم درباره اسب تك شاخ پیدا نمیكنید. توصیفهایی هم كه در اولین منابع از اسب تك شاخ شده، دقیقا توصیف یك كرگدن است؛ مثلا در داستان آمده است كه تك شاخی آمد و خبر تولد كنفوسیوس را به مادرش داد و پیش بینی كرد كه این پسر، پادشاهی بی تاج خواهد شد. این تك شاخ، این طور توصیف شده:" شكل گاو بود و بدنش مانند اژدها فلس داشت و در بینی او شاخی روییده بود". 70سال بعد ،به كنفوسیوس خبر دادند كه صیادی یك تك شاخ را شكار كرده. كنفوسیوس گفت كه این علامت مرگ اوست. طبق افسانه 18 قرن بعد، سربازان چنگیز تك شاخی را در هند دیدند كه به آنها گفت: "خداوند از خون ریزی بیمناك است". چنگیز ترسید و دستور توقف جنگ را داد. تك شاخ در قصههای برادران گریم، در داستانهای كریستین آندرسن، نمایشنامههای شكسپیر، "موبی دیك"، "جنگ و صلح" و در هری پاتر هم هست. 5) آنكه شوخی كرد شل سیلور استاین یا همان عمو شلبی خودمان، با همه چیز شوخی میكرد و سعی میكرد به جای قصههای سرگرم كننده، به بچهها یاد بدهد چگونه كفر مامان و بابایشان را درآورند. او این كار را با كرگدن هم كرد. در كتاب مصور" كسی یك كرگدن ارزون نمیخواد؟". عمو شلبی چیزهایی هم درباره كرگدن گفته كه در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. عمو شلبی به خوانندههایش میگوید به جای وحشت و حیرت، میتوانند از شاخ كرگدن برای جالباسی، آباژور، درباز كن، وسیله خاراندن پشت و ترساندن ملت در ساحل (وقتی كه كرگدن زیر آب رفته و فقط شاخش مثل باله كوسه از آب بیرون باشد) استفاده كرد. با خودش قایم موشك بازی كرد و در مواقعی كه كارنامه آدم چیز ضایعی بود، زحمت خوردنش را به كرگدن داد! 6) آنكه آموزش عرفانی داد در هند و مالزی، افسانههای متعددی درباره كرگدن وجود دارد. و مردم این كشورها، بیش از هر ملتی با كرگدن آشناهستند. بودا – یكی از آموزگاران مردم این سرزمین- برای آموزش تعلیماتش از مثال كرگدن استفاده كرده. از بودا – شاهزادهای كه تاج و تخت را رها كرد تا به روشنایی رسید- متنی مانده است به نام "دمه بده" كه "راه-آیین" معنی میدهد. این كتاب پر از سرود است. یكی از معروف ترین این سرودها، سرود كرگدن است. كه در آن به رهرو، شیوه درست آموزش داده شده؛ "چوب را برای هر آنچه زندگی میكند به دورافكن/ وكسی را با آن میازار چون عشقی برای فرزند نه؛ پس چگونه عشقی برای اوست؟/ همچون كرگدن تنها سفر كن/شاخههای خیزران پیچ خورده و در هماند/ كه سودا زده زن و فرزند هستند/ هم بدان سان كه شاخههای بالای درخت از كجی آزاد است/ همچون كرگدن تنها سفر كن/ همه جا رها، تنهای تنها/ و به این سو و آن خرسند/ خطرها را بی باك به جان خریدار/ همچون كرگدن تنها سفر كن...". این سرود در ایران هم پرطرفداراست و مثلا دكتر علی شریعتی هم (در كتاب "كویر") آن را ترجمه كرده است. كرگدن در متنهای كهن فارسی آنكه توصیف كرد در ادبیات ایرانی، جز فردوسی كه "گیو" – پهلوان ایرانی، پسر گودرز و داماد رستم- را به خاطر درشتی و دلیریاش كرگدن لقب داده، یك بار اسكندر را به خاطر شكار نافرجام كرگدن فرستاده و چند جایی از تشبیهات كرگدنی استفاده كرده (مثلا برای نشان دادن عصبانیت : "برآشفت ضحاك برسان كرگ" "كرگ" مخفف كرگدن است). كرگدن در داستانها چندان نقشی ندارد. حتی در داستانهایی كه حیوانات قهرمانهای اصلیشان هستند (مثل كلیله و دمنه) هم خبری از كرگدن نیست. به جایش ایرانیها، از قدیم الایام تا توانسته اند به تعریف و توصیف و تلاش برای شناخت بهتر این موجود عجیب پرداخته اند. ما چند نمونه از متنهای كهن فارسی درباره كرگدن را میآوریم تا خودتان این تلاش را ببینید. *كرگدن جانوری است عظیم. در اقلیمی كه وی بود، سه باشد یا چهار. ماده وی به عمری یك بچه آورد و باشد كه بچه را بخورد و چند سال بچه در شكم وی بماند. چون بزاد، دندانها و سرو (شاخ) و سنب، سخت و محكم كرده بود. اگر بچه از مادر گریزد، بماند و اگر نه، وی را بلیسد و زبانی تیز دارد، وی را بكشد و كرگدن مست گردد، از بانگ وی آدمی بمیرد. جانوری است مهلك، به بهایم (چهارپایان اهلی) ماند. به سنب و سرو و دنبال (دم) گاو. و به سباع (درندگان) ماند كه دست و پای شیر دارد و گردن اسب و یك سروی محكم از پیشانی برآمده. عوام گویند كه فیل را به سرو بردارد. دروغ است اما با فیل عداوتی دارد. جنگ كند. * وكرگدن از عمران (آبادی) دور باشد و شگفتی این است كه چهار قوائم (پایه) دارد و دو جناح (بال) دارد. و این نادر است و عقل قبول نمیكند. در میان درختهای خلج (دورنگ) گردد، سوار را برباید. بر جزیره برطائیل (جزیره ای افسانه ای در هند كه از كوهش همیشه صدای دف و طبل میآید) چره كنند چون گاو. سروبی از وی به بهای عظیم بخرند. سبب آنكه از هم باز كنند، صورتی پدید آید، در وی از آن آدمی یا شیر یا مرغ و ماهی. اگر زمین سرو، سپید بود، صورت سیاه نماید و اگر اصل سرو سیاه بود، صورت سپید نماید. و در آن ولایت، آن صورت كه بنماید، بر آن حكمها كنند و احم بن فضلان (جهانگرد مسلمان كه به قطب رفت) گوید در پیش ملكی رفتم، سه طیفوریات (ظرفهای تو گود) دیدم چون جزع یمانی (نوعی سنگ قیمتی) پیش وی. مرا گفت "این سروی از كرگدن كرده اند". (عجایب نامه – محمد بن محمود همدانی- قرن 6- بازخوانی جعفر مدرس صادقی –نشر مركز 1375 – ص 264 و 265) *جانوری باشد شبیه گاو میش و بر سر بینی شاخ دارد. گویند بچه آن در شكم مادر پنج سال میماند و بعد از یك سال سربر میآورد و علف میخورد و چرا میكند به همین طریق، تا 4 سال. بعد از آن برمیآید و میگریزد و حكمت در این، آن است كه زبان مادر او بسیار درشت است و بچه در نهایت نزاكت، تاب لیسیدن مادر را ندارد و پوستش پاره میشود و بعضی گویند كرگدن پرنده ای است كه پیل ده ساله را شكار كند و بعضی دیگر گفته اند كه جانوری است بغایت بزرگ و فیل شكار. برپشت او خارها باشد مانند ستونی و هر فیل را شكار كند برپشت اندازد و به جهت بچههای خود آورد. گویند چون فوت او نزدیك شود، فیلی بر پشت او باشد و فراموش كند تا آن فیل بگندد و كرم در آن افتد و چون فیلم تمام شود، كرمان سر به جان او گذارند و او را شروع در خوردن كنند. هم بدان جهت بمیرد. والله اعلم. • (برهان قاطع- قرن 11- به نقل از لغت نامه دهخدا- انتشارات دانشگاه تهران،چاپ 12 دوره جدید، 1377،جلد 12 – ص 18280) منبع: همشهری جوان/ شماره 191 |