Maryam
متخصص بخش ادبیات
.
خنده باعث می شود انرژی از منبع درونی وجود شما به سطح بیاید.
انرژی همانند سایه ای ، خنده را دنبال میكند و به دنبال آن جاری میشود. آیا تاكنون توجه كرده اید اوقاتی كه واقعا و از ته دل میخندید و به طور عمیق در حالت مدیتیشن قرار دارید ، در واقع در این لحظات فكر كردن كاملا متوقف می شود.اصلا غیر ممكن است كه در یك زمان هم فكر كرد و هم خندید.
خندیدن و فكر كردن دقیقا متضاد یكدیگرند . اگر واقعا بخندید ، فكر كردن متوقف میشود - ولی اگر فكر كردن ادامه پیدا كند ، خنده ، واقعی و از ته دل نخواهد بود. هنگامی كه شما عمیقا می خندید ، ناگهان ذهن ناپدید میشود. تا آنجایی كه من میدانم ، خندیدن و سماع كردن ، بهترین ، ساده ترین و طبیعی ترین راه های خلاصی از شر ناآرامی های ذهن هستند. هنگامی كه شما عمیقا وارد سماع میشوید نیز فكر كردن متوقف میشود . هنگام چرخ زدن شما تبدیل به یك گرداب میشوید و به این ترتیب در هستی ذوب و محو می گردید و هستی نیز در شما ناپدید میشود و در حقیقت دیگر مرزی میان شما و هستی وجود نخواهد داشت.
خندیدن میتواند مقدمه ای بسیار زیبا برای وارد شدن به مرحله توقف افكار و بی ذهنی باشد .
هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب و قبل از باز كردن چشمانتان ، به خوبی بدنتان را كش و قوس دهید و خستگی احتمالی را به این ترتیب از تن خود بیرون كنید.
پس از 3 یا 4 دقیقه ، همان طور با چشمان بسته شروع به خندیدن كنید .
برای مدت 5 دقیقه فقط بخندید. در ابتدا ممكن است خنده شما واقعی نباشد ، ولی پس از مدتی صدای این خنده مصنوعی باعث خواهد شد تا واقعا بخندید . خود را كاملا به این خنده بسپارید . ممكن است چند روزی طول بكشد تا این حالت به طور واقعی اتفاق بیفتد . این مدیتیشن تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت و باعث میشود تا كل روز شما تغییر كند .
در ژاپن داستانی درباره بودایی معروف به بودای خندان به نام ** هوتی ** وجود دارد . تمام تعلیمات این بودای عجیب ، فقط و فقط خنده بود . او از یك شهر به شهر دیگر و از یك روستا به روستای دیگر سفر میكرد و هنگامی كه به شهر یا روستایی میرسید ، در میدان اصلی می ایستاد و شروع به خندیدن میكرد .
البته خنده او از نوعی خاص بود كه به همه سرایت میكرد و واگیر داشت .
او به قدری با شدت می خندید كه روی زمین میافتاد و همین طور می غلتید. افرادی كه به دور او جمع شده بودند نیز شروع به خنده میكردند و پس از مدت كوتاهی موج عظیمی از خنده تمام آن شهر یا روستا را فرا میگرفت.مردم همیشه منتظر هوتی بودند تا به شهر یا روستای آنها سفر كند . زیرا او با خودش شادی و سرور را به همراه میآورد.
او هرگزحتی كلمه ای نیز سخن نگفت . اگر درباره بودا از او سوال میكردی ، در جواب فقط میخندید . اگر در باره اشراق و به كمال رسیدن از او می پرسیدی ، پاسخش چیزی جز خنده نبود . خنده تنها پیام این بودا بود .