• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مسابقه ی جمله سازی ... با جایزه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
دوستان عزیز پنجمین مسابقه ویژه ی 30 هزار پسته شدن نگار عزیز امروز 22 ام مهرماه در این تاپیک برگزار خواهد شد.
نوع مسابقه: جمله سازی
ساعت آغاز: 21 امشب
نوع جایزه: کارت شارژ 10000 ریالی ایرانسل

شرایط و قوانین مسابقه:
1- هر یک از دوستان فقط میتوانند 1 جمله در یک پست ارسال کنند.
2- طول متن های ارسال شده نباید بیش از 5 سطر باشد.

نحوه ی انتخاب برنده مسابقه:
دوستان برنده ی مسابقه رو تعداد پسند ها و تشکر های اعضا مشخص خواهد نمود.
*هر تشکر توسط 1 کاربری 1 امتیاز .
*هر پسند توسط 1 کاربری 2 امتیاز .
*هر تشکر همراه با پسند توسط 1 کاربری 3 امتیاز .

دوستان عزیز، با توجه به اینکه برنده ی این مسابقه توسط تشکر های و پسندهای کاربران تعیین خواهد شد لطفاً در امتیاز دهی خود از پستها و لطیفه های ارسالی دقت کنید:
اگر فکر میکنید جمله ای جالب نیست، تشکر و یا پسند نکنید.
اگر فکر میکنید جمله ای جالب است ولی توانایی خندادن شمارا ندارد تشکر کنید. (1 امتیاز)
اگر فکر میکنید جمله ای جالب است و لبخند را بر لبانتان مینشاند دکمه ی میپسندم را بزنید. (2 امتیاز)
و اگر جمله ای بسیار جالب به نظرتان رسید و باعث خنده ی شما شد تشکر همراه با پسند داشته باشید. (3 امتیاز)

دوستان تا ساعت 21 فردا برای ارسال جمله ای خود در این تاپیک فرصت دارند.

موفق باشید
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
مسابقه از همین الان شروع میشه و دوستان باید با کلمات زیر یک جمله بسازند...

تمام کلمات گفته شده باید در جمله ارائه شده ی شما بکار رفته باشند.

با کلمات زیر یک جمله بسازید:

دختر اقدس خانوم
برنامه 90
خلبان
بام تهران
کارت گرافیک
شطرنج
بزغاله
صحافی
شلنگ
ناپلئون بناپارت
هاگیر واگیر
دمپایی
چرخ خیاطی کاچیران

کلمات انتخابی از کلمات خود دوستان در تاپیک بازی مازی انتخاب شده اند.
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
مگه همراه اول 1000 تومنی هم دارررررررره؟؟؟:تعجب::تعجب: آهان..از طریق کارت عابر داره..:نیش:

با اینا باید کتاب بنویسیم علی آقا....گرفتی ماروووووو؟؟:فکر::عصبانی: :تعجب:
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
مگه همراه اول 1000 تومنی هم دارررررررره؟؟؟:تعجب::تعجب: آهان..از طریق کارت عابر داره..:نیش:

با اینا باید کتاب بنویسیم علی آقا....گرفتی ماروووووو؟؟:فکر::عصبانی: :تعجب:

ایرانسل صحیح بود که اصلاح شد.
کتاب؟! باید با کلمات داده شده جمله بسازید ...
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
قانون حداکثر سطور مسابقه از 3 سطر به 5 سطر افزایش یافت.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
سال گذشته توی محله مون واقع در بام تهران یه مسابقه شطرنج گذاشتن ، همه اون هایی که رنگ سیاه و از سفید تشخیص میدادن توی اون مسابقه شرکت کردن حتی دختر اقدس خانوم ! درست شب قبل از مسابقه کارت گرافیکی کامپیوترم سوخت و از ناراحتی بیخیال دیدن برنامه 90 شدم ! با خودم تصمیم گرفتم به خاطر خرید کارت گرافیگی جدید هم که شده نفر اول بشم . بلاخره روز مسابقه رسید ، فقط مونده بود خلبان محلمون و توی اون هاگیر واگیر بین شرکت کننده ها ببینم ! اون روز با همه تلاشی که کردم باز هم نفر سوم شدم ! به نفر اول یه چرخ خیاطی کاچیران دادن به نفر دوم یه کتاب صحافی شده جنگ های ناپلئون بناپارت و به نفر سوم یعنی من یه جفت دمپایی به رنگ شلنگ حیاط خونمون !! که اگه به بزغاله میدادن اونو نمیپوشید ! :ناراحت:
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
یه روز من و علی رفتیم تهران پیش مهدی. باهم رفتیم بام تهران. تو راه مهدی از همون اول شروع کرد به حرف زدن:نیش:از برنامه90 که دیشب دیده بود گرفته تا خاطرات تلخ جدایی خودش از دختر اقدس خانم:نیش:بالاخره رسیدیم و من و علی یه نفس راحت کشیدیم:نیش:اونجا آدمای زیادی بودن بعضیا داشتن شطرنج بازی میکردن بعضی ها هم افتاده بودن دنبال یه بزغاله بدبخت هی با دمپایی میزدنش:نیش:تو اون هاگیر واگیر صاحب بزغاله اومد و با شلنگ افتاد دنبال بقیه:نیش: ماهم رفتیم یه جا نشستیم و باهم کمی صحبت کردیم:نیش:مهدی دوست داشت نمایندگی چرخ خیاطی کاچیران رو داشته باشه و از صحافی کردن کتاب هم خوشش میومد:نیش:علی هم دوست داشت بشه یکی مثل ناپلئون بناپارتو به همه دستور بده:نیش:از تعمیرات کارت گرافیک هم خوشش میومد:نیش: منم دوست داشتم خلبان بشم آخه روز نیروی هوایی متولد شدم:نیش:.


علی اگه شکلکارو از توش برداری میشه همون 5 سطر :چشمک:
 
آخرین ویرایش:

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت

یه روز که من و امید و مهدی و اقا هوشنگ بام تهران دور هم جمع بودیم، امید شروع کرد با آقا هوشنگ حرف زدن از دختر اقدس خانوم و همش از کمالاتش میگفت که از هر انگشتش یه هنر میریزه و باباش صحافی داره و از بس با استعداده براش چرخ خیاطی کاچیران خریده.:خنده2: همزمان مهدی که داشت با آقا هوشنگ شطرنج بازی میکرد شروع کرد به تعریف از خودش که میخواد خلبان بشه .:بدجنس: من که دیشب پای برنامه ی 90 نشسته بودم و خوابم میومد همش چرت میزدم تو خواب و بیداری داد میزدم کارت گرافیک ، کارت گرافیک ...:giggle: تو این هاگیر واگیر یه بنده خدایی که کمبود ذهنی از قیافه اش میباریید، گیر داده بود به آقا هوشنگ که شما شبیه ناپلئون بناپارت هستی که دیروز بزغاله منو ازم قرض گرفت ولی بهم پسش ندادی!:خنده2:خلاصه همه ریخته بودیم سر آقا هوشنگ و بلوایی بود، تا اینکه یهو آقا هوشنگ از کوره در رفت و عصبانی شد و تو یه دستش شلنگ و تو دست دیگه اش دمپایی افتاد دنبال ماها که چقدر حرف میزنید، سرم درد گرفت بابا... :شاد:​
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
چرا از ایده من تقلید میکنی علی؟؟؟ :نیش: :تعجب:
تازه 7 سطر شد اینی که نوشتی
اگه میشد بیشتر نوشت من خودم یه چیزایی اضافه میکردم که از خنده غش کنین همتون و فقط چون جا نمیشد مجبور شدم حذفشون کنم
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
خب امید جان داستان من فقط برای بالا آوردن تاپیک بود و تشویق دوستان ...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
سلام:گل:
به نظر من هر 3 تاش خوب بود. حالا به کی امتیاز بیشتر بدیم؟:فکر:
به هر 3 تاشون امتیاز میدم. فوقش دعوا میشه :شاد:
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
ما دیشب خونه دختر اقدس خانم دعوت بودیم.اتفاقا شوهرش صحافی داشت.یه کامپیوتر داشتن که خیلی کند بود.منم خیلی سعی کنم درستش کنم دیدم کارت گرافیکش حذف شده بود و منم نصب کردم.تو کیسشون یه سیم وجود داشت عین شلنگ بود.گفتم که دیگه کیس رو باز کنیم بیاید یه جاروبرقی بزنیم تمیز شه.همین که جارو رو روشن کردیم یه قطعه جارو یه قطعه شطرنج رو قورت داد.بالاخره اونو درآوردیم که آلبوم عکس هاشونو آوردن.یه عکس داشتن که کنار بام تهران گرفته بودیم.خوشبختانه تلویزیونشون روشن بود و رو شبکه سه که یه دفعهه دیدم برنامه 90 داره شروع میشه.خوب هممون نشستیم و نگاه می کردیم.داداشم و پسرشون هم داشتن بازی می کردن.اون پسر یه اسباب بازی داشت که صدای بزغاله می داد.همین طور داشتیم نگاه می کردیم که بچه ها خلبان بازی می کردن که یه دفعه پسرشون یه دمپایی به عنوان موشک پرتاب کرد و به سرم خورد و افتاد رو چرخ خیاطی کاچیرن .از شدت درد هاگیر واگیر شده بودم و ناپلئون بناپارت در سرم می چرخید .
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
دوستان تا ساعت 21 فردا شب وقت رو تمدید میکنیم ...
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
سلام به همه منم اومدم :نیش:

یه روز داشتم با علی صحبت میکردم که گفت یکی رو پسند کرده و اونم دختر اقدس خانوم بود :نیش: بعد بهم گفت که چند روز پیش با هم رفته بودیم بام تهران ، بعد بهش گفتم راستی علی دیشب برنامه 90 رو دیدی گفت داشتم با کارت Tv نگاش میکردم که یکدفعه کارت گرافیکم سوخت و منم اعصابم خیلی خراب شد تو اون هاگیر واگیر بود که یه موش رو دیدم منم با دمپایی افتادم دنبالش که یدفه رفت توی جعبه چرخ خیاطی کاچیرانمون بعدش با علی خداحافظی کردم . منم که تو خیابون بود دیدم یه بزغاله داره تو خیابون چرخ میزنه :نیش: بعده 1 دقه دیدم یکی با شلنگ افتاده دنبالش فهمیدم صاحابشه بعد فهمیدم این همون خلبانست که دیده بودمش منم بهش گفتم ناپلئون بنا پارت چطوری که یدفعه با شطرنج زد تو سرم :تنبیه: منم بهش گفتم اگه اون کتابت رو صحافی کردم برات بعد فرار کردم رفتم .

این بود انشای من :غش2:

درست 5 خط شد .
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
از اونجایی که علی و امین عزیز متناشون بیشتر از 5 سطر شد بهشون هیچ امتیازی نمیدم تا حالشون جا بیاد و قوانین بازی رو رعایت کنن :بله: :50:

به احمد هم 2 امتیاز دادم چون متنش جالب بود ولی یکم تخیلی بود :نیش:
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
از اونجایی که علی و امین عزیز متناشون بیشتر از 5 سطر شد بهشون هیچ امتیازی نمیدم تا حالشون جا بیاد و قوانین بازی رو رعایت کنن :بله: :50:

به احمد هم 2 امتیاز دادم چون متنش جالب بود ولی یکم تخیلی بود :نیش:
مال من کجاش از 5 خط بیشتر شد؟
 

amin khan

مدیر انجمن
تو ایران انجمن بودم و برا خودم چرخ میزدم یهو دیدم یه تاپیکی به نام مسابقه جمله سازی ...با جایزه بالا اومده که نوشته بود با کلمات زیر یک جمله بسازید:
برنامه 90،خلبان،بام تهران،کارت گرافیک،شطرنج،بزغاله،صحافی،شلنگ ،ناپلئون بناپارت،هاگیر واگیر ،دمپایی، چرخ خیاطی کاچیران
دو سه دقیقه ای فکر کرد دیدم خیلی کلمات بی ربطی هستندو از وقت مسابقه فقط 1 ساعت مونده انجمن رو بیخیال شدم و رفتم دنبال دختر اقدس خانم :غش2:​






 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا