• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشخصه های غزل معاصر

چاووش

متخصص بخش ادبیات
غزل معاصر یکی از مطرح ترین قالبهای شعر امروز ماست که هر روز تجربه‌های نو تری را در آن می‌بینیم و شاعران زیادی در این زمینه کارهایی را عرضه می‌کنند. این غزل به خصوص در بین نسل جوان اخیرا مورد یک باز بینی جدی قرار گرفته و برخلاف آن که در سالهای آغازین تحول در شعر فارسی یعنی شکستن وزن‌های عروضی و تحولاتی که در محتوا آمد گمان می‌رفت قالب‌های کلاسیک به کلی به حاشیه کشیده شدند غزل نه تنها توانست هویتش را حفظ کند بلکه توانست به دنیاهای تازه تری هم که تا به حال کسی به آنها سری نزده بود دست یابد. تا جایی که نمی‌توانیم دیگر اینقالب را در حوزه کارهای امروزی آن در چوکات قالب‌های کلاسیک قرار دهیم.به این معنی که اصطلاح کلاسیک در مورد غزل‌های مدرن و حتی فرا مدرن امروزی دیگر جواب گو نیست. و جالب اینجاست که این قالب با پویایی تمام هر روز در حال حرکت و تغییر است و هر روز کارهای تازه تری در این قالب را می‌توان سراغ گرفت.


غزل معاصر یکی از مطرح ترین قالبهای شعر امروز ماست که هر روز تجربه‌های نو تری را در آن می‌بینیم و شاعران زیادی در این زمینه کارهایی را عرضه می‌کنند. این غزل به خصوص در بین نسل جوان اخیرا مورد یک باز بینی جدی قرار گرفته و برخلاف آن که در سالهای آغازین تحول در شعر فارسی یعنی شکستن وزن‌های عروضی و تحولاتی که در محتوا آمد گمان می‌رفت قالب‌های کلاسیک به کلی به حاشیه کشیده شدند غزل نه تنها توانست هویتش را حفظ کند بلکه توانست به دنیاهای تازه تری هم که تا به حال کسی به آنها سری نزده بود دست یابد. تا جایی که نمی‌توانیم دیگر این قالب را در حوزه کارهای امروزی آن در چوکات قالب‌های کلاسیک قرار دهیم. به این معنی که اصطلاح کلاسیک در مورد غزل‌های مدرن و حتی فرا مدرن امروزی دیگر جواب گو نیست. و جالب اینجاست که این قالب با پویایی تمام هر روز در حال حرکت و تغییر است و هر روز کارهای تازه تری در این قالب را می‌توان سراغ گرفت.
به طور مثال با رونق گرفتن بازار شعر نیمایی در حوزه زبانی ما و بعد از آنکساد شدن بازار این نوع شعر توسط شعر سپید و تحولات زیادی که در ایننوع شعر در طول چند دهه ای که از تولد این نوع شعر در ادبیات ما می‌گذردغزل را به عنوان یک وزنه سنگین در مقابل این آثار می‌بینیم هر چند در سالهای آغازین تولد شعر نیمایی و سپید و شاخه‌های مختلف آن غزل باتکاء به پشتوانه چند صد ساله خود در مقابل این قالب‌ها توانست اینجایگاه را برای خویش حفظ کند. وگر نه کارهایی که در آن زمان در حوزه غزلو دیگر قالب‌های کلاسیک صورت می‌گرفت در ذات خویش توانایی ایستادن در مقابل این موج را نداشت و فقط همان پشتوانه و هویت اصیل غزل بود که او را به دست کسانی مانند سیمین بهبهانی حسین منزوی و علی بهمنیرساند و چهره‌هایی از این دست مخاطب را با رنگ دیگری از غزل روبرو کردند.تفاوتهایی که غزلهای اولیه اینان با غزل گذشته داشت هر چند آن قدرهچشم گیر نبود که آدم می‌توانست آنها را به عنوان یک موج جدید بپذیرد ولیمنکر راه گشایی این کارها برای کارهای جدی تری که بعد از آن کارهای اولیه صورت گرفت نمیتوان شد. یعنی این کارها بودکه به بازنمایی غزل از زاویه ایتازه تر پرداخت و در مقابل تحولاتی که در ظاهر شعر آمده بود متوسل به شکستاندن نظام‌های درونی شعر شد. البته این بدان معنی نیست که حرکتنیما صرف یک تحول در ظاهر شعر بود. بسیار بدیهی است که پیشنهادات نیمتنها خلاصه به این مسئله نمی‌شد و همان قدر که در شکستاندن نظام عروضی شعر کارهایی انجام داد هویت زبانی و محتوایی شعر را نیز تغییر داد و حتی نمی‌توان از تاثیر گذاری او بر کارهای کلاسیکی که بعد از او صورت گرفت هم غافل شد. از این جاست که منشاء تحول غزل نیز پیدا می‌شود وکسانی که به ظرفیت‌های درونی این قالب باور داشتند با استفاده از قسمتیاز تجربه‌های نیما درغزل دست به کارهایی زدند و حتی از نگاه شکل نیز تکانهخوبی بود برای کسانی مانند سیمین بهبهانی که در دالان‌های مفاعیل مفاعیل به دنبال وزن‌های جدید تری بگردد که حتی بعضی از آنها تا آن زمان در شعر فارسی استفاده ای نداشت.
اما به یک نکته دیگر که باید اشاره کرد این است که قالب چهار پاره با این که تقریبا یکی از قالب‌های مدرن شعر ماست اما نمی‌توان از شباهت بسیار نزدیک آن به قالب‌های کلاسیک منکر شد توانست به واسطه این نزدیکی شکلی تاثیراتی بر شکل گیری غزل مدرن بگذارد. یعنی قالب چهارپاره با وصف داشتن زنجیره وزنی به شکل کاملا کلاسیک آن و داشتن بند‌هایی که از نگاه قافیه ای شباهتی به قطعه دارند از اولین تجربه‌هایی به شمار می‌رود که در چوکات وزن و قافیه مدرن ترین بیان را دارند و این قالب طوری که گفتیم بهعلت شباهت‌هایی که به غزل داشت توانست به عنوان مدل خوبی بر سر راه غزل قرار گیرد با وصف این که خود آن بعد از مدتی به حاشیه کشیده شد و چندان جایی برای خویش در شعر ما نتوانست باز کند. تجربه‌های اولیه فروغ فرخ زاد در دایره شعر را بیشتر در این قالب می‌بینیم و هم چنین سیمین بهبهانی کارهای بسیار زیادی در این قالب عرضه کرده است و نادر نادر پور نیز به عنوان یکی از وزنه‌های این قالب به شمارمی رود
بانگ برداشتم : آه دختر
وای ازین مایه بی بند و باری
بازگو ، سال از نیمه بگذشت
از چه با خود کتابی نداری ؟
می‌خرم ؟
کی ؟
همین روزها
آه
آه ازین مستی و سستی و خواب
معنی ی وعده‌های تو این است
نوشدارو پس از مرگ سهراب
از کتاب رفیقان دیگر
نیک دانم که درسی نخواندی
دیگران پیش رفتند و اینک
این تویی کاین چنین باز ماندی
دیده ی دختران بر وی افتاد
گرم از شعله ی خود پسندی
دخترک دیده را بر زمین دوخت
شرمگین زینهمه دردمندی
گفتی از چشمم آهسته دزدید
چشم غمگین و پر آب خود را
پا ،‌ پی پا نهاد و نهان کرد
پارگی‌های جوراب خود را
بر رخش از عرق شبنم افتاد
چهره ی زرد او زردتر شد
گوهری زیر مژگان درخشید
دفتر از قطره یی اشک ، تر شد
اشک نه ، آن غرور شکسته
بی صدا ، گشته بیرون ز روزن
پیش من یک به یک فاش می‌کرد
آن چه دختر نمی‌گفت با من
چند گویی کتاب تو چون شد ؟
بگذر از من که من نان ندارم
حاصل از گفتن درد من چیست
دسترس چون به درمان ندارم ؟
خواستم تا به گوشش رسانم
ناله ی خود که : ای وای بر من
وای بر من ، چه نامهربانم
شرمگینم ببخشای بر من
نی تو تنها ز دردی روانسوز
روی رخسار خود گرد داری
اوستادی به غم خو گرفته
همچو خود صاحب درد داری
خواستم بوسمش چهر و گویم
ما ، دو زاییده ی رنجچ و دردیم
هر دو بر شاخه ی زندگانی
برگ پژمرده از باد سردیم
لیک دانستم آنجا که هستم
جای تعلیم و تدریس و پندست
عجز و شوریدگی از معلم
در بر کودکان ناپسندست
بر جگر سخت دندان فشردم
در گلو ناله‌ها را شکستم
دیده می‌سوخت از گرمی‌ی اشک
لیک بر اشک وی راه بستم
با همه درد و آشفتگی باز
چهره ام خشک و بی اعتنا بود
سوختم از غم و کس ندانست
در درونم چه محشر به پا بود


 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (2)


در این چهار پاره زیبا از سیمین بهبهانی که از مجموعه جای پای اوست و در بین سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۵ سروده شده می‌بینیم دغدغه‌های درونی شعرچه قدر به دغدغه‌های نیما نزدیک است در این شعر سراغی از آن زبان فاخر را نمی‌توان گرفت و هم چنان از نظر محتوایی و عناصر شاعرانه نیز دیگر شاعر در بین دیوان‌های چند صد ساله سرگردان نیست بلکه عناصر شعرشرا به راحتی از اطرافش بر داشته و زبان ش را هم از دربارهای شاهان قدیم به عاریت نگرفته بلکه زبان ساده و صمیمی‌روز مره اوست بدون هیچ کم و کاستی و از طرفی سراغی از معشوقی دست نیافتنی و یگانه را هم در آن نمی‌توان گرفت که شاعر در خیالاتش شراب سرخ را در جام زرنگار با او بنوشد و ترسش از محتسب نباشد. در این جا به راحتی با جریان ساده یکصنف درس روبروییم محیطی که شاعر شاید در واقعیت امر تجربه اش را داشته و با عبور دادن این تجربه از صافی شاعرانه اش از حالت یک روایت معمولی آن را بیرون آورده و به شعری بسیار زیبا مبدل کرده است. در این جا سراغی از کلی گویی‌های معمول در شعر کلاسیک آن زمان را هم نمی‌توان گرفت.

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می‌گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

گرشد از جور شما خانه ی موری ویران
خانه ی خویش محال است که آباد کنید

کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم “بهار”
شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید


در این غزل از ملک شعرا بهار می‌بینیم چه قدر تفاوت بین زبان و نگرش آننسبت به عناصر محیط است در این غزل که شاید در بین کارهایی از دستخودش بتوان آن را از بهترین غزلهای آن زمان برشمرد می‌بینیم که کلی گوییبیداد می‌کند آن هم توسط عناصری که کثرت استعمال در تاریخ شعر فارسیاز آنها کلیشه‌هایی ساخته که با همان نگرش کلاسیک برای چندمین بار بیان شده اند. در این غزل هر چند با زبانی محکم روبروییم و تسلط شاعر برزبان به خوبی مشهود است اما زبان انسان امروزی نیست مخاطب امروزیبیشتر از این که با سرو و شمشاد سر و کار داشته باشد با تیر برق مواجه است. در قسمتی از چهار پاره بالا دیدم که شاعر می‌گوید:

گفتی از چشمم آهسته دزدید
چشم غمگین و پر آب خود را
پا ،‌ پی پا نهاد و نهان کرد
پارگی‌های جوراب خود را


این تجربه آنقدر عینی است که ناخود آگاه مخاطب را در خویش غرق می‌سازد.در این جا دیگر با تصاویری روبرو نیستیم که شاعر از لابلای دیوان‌های کهن به یاد داشته و به اقتضای قافیه در لابلای شعرش آورده است.

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید





 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (3)

به هر حال می‌توان گفت برای باز شدن پای غزل به دنیای مدرن در حقیقت چهارپاره کمک زیادی کرد و سنگ تهداب غزلهایی که امروز داریم گذاشته شد.در قدم اول باید نگاهی به زبان غزل امروز داشت زبانی که ازلابلای زبان مردمبیرون آمده و شاعر به دنبال واژه‌های فاخر و نمی‌دانم ازاین دست نمی‌گردد و معتقد است که این نوع استفاده واژه‌ها در شعر است که می‌تواند متضمن هویت آنها باشد. در شعر امروز دیگر سراغی از واژه‌های شاعرانه و غیرشاعرانه را نمی‌توان گرفت بلکه این توانایی شاعر است که به یک واژه بار شاعرانه می‌هد و یا به کلی واژه را مسخ می‌کند. غزل امروز جواز ورود هر واژه ای را به شعر صادر کرده است با این شرط که البته آن هم برای شاعریاست که می‌خواهد شعر خوب بگوید که بتواند جایگاهی در شعر داشته باشد. و هم چنین در جایگاه درستش بنشیند.
سادگی و صمیت زبان نیز یکی از خصوصیات بیشتر غزل‌های معاصر ماستالبته غزل‌هایی که واقعا غزل معاصرند نه غزل‌هایی که صرف از نگاه زمانیدر این دوره شکل یافته اند. شاعر با صمیمیت کامل با مخاطبش شروع به صحبت می‌کند مثل کسی که با دوستی صمیمی‌و چندین ساله روبرو شدهبه فکر فخر فروشی برای مخاطب نیست و نه هم قصد فلسفه بافی دارد بلکهبا زبانی که هم خود او با آن راحت تر است و هم برای مخاطبش زبانی نا آشنو یا حداقل غیر صمیمی‌نیست حرف‌هایش را بیان می‌کند.

شب میوزد به باغچه، سارا چه میشود
آینده چیست حدس بزن‌ها ، چه میشود

« سارا » درخت کوچک همسایه سوخته
مرگ همیشه می‌وزد اینجا ، چه میشود

« سارا » حیاط کوچک ما نقشه جهان
بعد از گذشت یک صده ، آیا چه میشود

« سارا » نماز صبح وشب قهوه‌های تلخ
سجاده و نیایش و «خرما» چه میشود

« سارا » مرا کنار همین حوض دفن کن
«دفتر چه‌های شعر »من اما ، چه میشود

می‌دانمت که از پس این گریه‌های تلخ
اندوه «چشمهای تو » دریاچه میشود

بس می‌کنم بخند، ببین چای می‌خوری ؟
شب روشن است بیهوده ما را چه میشود
حتما بدوز « دکمهء پیراهن مرا »
بگذار بگذریم که فردا چه میشود


در غزل بالا که از کورش احمدی شاعر ایرانی بود می‌بینیم چه از نگاه زبانو چه از دریچه عناصری که در شعر دیده می‌شوند مخاطب با چیز نامانوسیروبرو نیست حتی چیزهایی که در شعر حضور پیدا کرده اند همان عناصری اندکه که مخاطب و شاعر همه روزه با آنها سر و کار دارند فقط دید گوینده نسبت به آنها شاعرانه است. ترکیباتی از دست حیاط کوچک، نقشه جهان، دگمه پیراهن، قهوه‌های تلخ و دفترچه‌های شعر قسمتی از همه چیزهایی است که روزی چندین مرتبه با آنها سر و کار داریم و جزئی از دنیای تجربی ماستنه دنیایی که در خیال برای خویش ترسیم کرده ایم البته این حرف به آن معنینیست که بیاییم و خیال را از غزل امروز مجزا کنیم بلکه آن است که در غزلامروز تلاش می‌شود با عناصر خیلی ملموس و ساده زندگی، شعر شکل یابد نه اینکه مخاطب مجبور باشد برای فهمیدن شعر شاعر به حافظه تاریخیخود و فرهنگ‌های قطور لغت مراجعه کند آن هم فقط برای فهمیدن شعر ، از رابطه عاطفی برقرار کردن با آن می‌گذریم.
در غزل‌های امروز اگرشاعر با معشوقش صحبت می‌کند دیگر مخاطب او معشوقی نیست که قرن‌ها پیش می‌زیسته بلکه کسی است که در دنیای مدرن امروزی زندگی میکند و از این زاویه شاعر احساس می‌کند که دیگر با آن کلمات و عبارت‌هایی که در گذشته در شعر داشتیم نمی‌تواند به شکلدلخواه با مخاطبش حرف بزند. او دیگر نمی‌آید و از کبوتر نامه رسان و بادیکه می‌تواند پیامبر معشوق باشد حرفی به میان نمی‌آورد و به راحتی ازتلفن که هم برای او و هم برای مخاطبش عینیت دارد و شاید روزی چندینبار به آن بر بخورد و با آن سر و کار داشته باشد سخن می‌گوید. و هم چنیناست دیگر عناصر روزمره و معمولی که وارد شعر میشوند.شاعر صادق امروزدیگر نمی‌تواند سخن از قافله و ساربان و شتر و از این دست چیزها بزند چرکه آنها برای او فقط در حد کلمات معنی دارند و او هیچ تجربه ای واقعی از آنهندارد و اگر شاعری بیاید و این کار را هم بکند درواقع اقتباسی از قدما صورتگرفته یا مثلا اگر در شعر خیام سخن از کاسه سفالی به میان می‌آید دلیلشاین است که تمام عمرش را در این نوع ظرف غذا خورده و نوشیدنی نوشیده اما انسان مدرن امروزی بسیار کمتر با ظروف سفالی سر و کار دارد. ولی تماماین حرف‌ها به معنی قید گذاشتن برای شعر نیست که باید فلان واژه را چون عینیت آن امروز چندان وجود ندارد درغزل استفاده نکرد و اگر سری بکارهایامروزی غزل بزنیم می‌بینیم که از آنها درکنار واژه‌های امروزی حتی استفاده-های خوبی هم صورت گرفته اما نه به پیمانه تعدادی از غزل‌هایی که امروز به نام غزل معاصر شکل می‌یابند ولی در واقع چیزی جز تقلیدهایی ناشیانه و فاش از شعر کلاسیک ما نیستند.

ما از این سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم


بی گمان زیباست ازادی ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم

محمد علی بهمنی
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (4)

اما این مسئله در مورد کلماتی صادق است که امروز جایگزین آنها را درفرهنگ گفتاری خویش داریم و هم چنین برای نمود‌های عینی آنها چیزی‌هایدیگری را داریم. اما بسیاری ازکلماتی که امروز درزبان ما مورد استعمال دارندکلماتی بسیار قدیمی‌اند که شاید بعضی از آنها هم سن و سال زبان فارسیباشند ولی این مسئله دلیل نمی‌شود که ما از آنها کناره بگیریم بلکه حرف ما بر سر واژه‌هایی بود که امروز سراغی از آنها رادر تکلم مردم نمیتوانیم بگیریمو در حقیقت واژه‌های متروک به شمار می‌روند. در کنار این مسئله باید توجه داشت که گاهی با آمدن تلمیح در شعر واژه‌هایی از این گونه وارد شعر می‌شود که این نکته هم چیزی جدا از استفاده مقلدانه و ناشیانه از واژه‌هایمتروک و کلیشه شده به تبع دیوان‌های کهن به شمار می‌رود. استفاده از تلمیحات بسیار ریشه دار در شعر کهن ما گاهی غزل امروز را در فضای شعر کلاسیک جلوه می‌دهد. در حالی که در مواردی اگر دقیق تر به سمت ایناستفاده‌ها نگاه کنیم می‌بینیم دیگر آن بر خورد کلاسیک در آنها وجود ندارد و یا حد اقل شاعر با یک کشف تازه وارد میدان شده و به سمت آن حکایت یا شخصیت از زاویه دیگری نگاه کرده است.
تفاوت من و اصحاب کهف در این است
که سکه‌های من از ابتدا رواج نداشت


کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
فاضل نظری

در بسیاری از غزلهایی که در دایره ادبیات کلاسیک می‌گنجند دیده می‌شود که واحد اندازه گیری شعر در حقیقت تک بیت است. تک بیت‌هایی با وزن قافیه و ردیف مشترک که به دنبال یک دیگر چیده شده اند و به غزل مسمی‌شده اند و اوج این پراکندگی بین بیت‌های یک غزل واحد را در کارهای سبکهندی می‌بینیم طوری که بیت‌های زیادی از این آثار را پیدا می‌کنیم که بهضرب المثل تبدیل شده اند و بر سر زبا نها اند طوری که بعد از خواندن آنها مخاطب احساس نمی‌کند با یک شعر ناقص روبروست و این پراکندگی بین بیتهای یک غزل از این زاویه حسن خود را دارد که به راحتی در ذهن مخاطب می‌ماند اما به طور مثال اگر مخاطبی با یکی از غزل‌های معاصر روبرو شود نمی‌تواند یک بیت را در ذهن خویش نگه دارد که از آن استفاده کرده همبتواند به این دلیل که در این کارها دیگر بیت نیست که به تنهایی می‌تواند یک شعر کامل باشد بلکه در این دست کارها بیت‌های به هم پیوسته ای به نام غزل اند که واحد اندازه گیری نوعی از شعر به شمار می‌روند. و اگر بعضیاز بیت‌های آنها را به شکل جدا از غزل بخوانیم مثل این است که جمله ای را از بین یک متن جدا کنیم و بدون هیچ مقدمه و موخره ای به مخاطب تحویلدهیم.
دیروز پس از مردن آدم برفی
شد آب تمام تن آدم برفی


امروز دوباره کودکی را دیدم
سر گرم به جان دادن آدم برفی

او دگمه چشم‌های زیبایش را
می‌دوخت به پیراهن آدم برفی

او شال ندارد نه ولی دستش را
انداخته بر گردن آدم برفی

خورشید طلوع کرد کودک برداشت
آهسته سر از دامن آدم برفی

هی برف به آفتاب می‌زد می‌گفت
برگرد برو دشمن آدم برفی

در این غزل می‌بینیم که دیگر بیت‌ها به تنهایی نمی‌توانند برای لذت بردن مخاطب از شعر کاری از پیش ببرند. یعنی مثلا اگر”او شال ندارد نه ولی دستشرا/ انداخته بر گردن آدم برفی”که یکی از بیت‌های این غزل است را از بین اینغزل بسیار زیبا بیرون بیاوریم هیچ حسنی که هیچ که از نظر معنایی هم مخاطب را سر گیجه می‌کند. اما وقتی مخاطب شعر را از اول می‌خواند می‌بیند که با بیت بسیار زیبایی روبرو است که تصویری بکر در آن نهفته است و این حکم در باره تک تک ابیات این غزل صادق است یعنی هیچ کداماز بیت‌های آن به تنهایی نمی‌توانند زیبا باشند در حالی که در طول شعربه زیبایی نشسته اند. و این مسئله را در بیشتر غزل‌های امروز می‌تواندید البته به این شرط که شعر نه از نظر زمانی بلکه واقعا شعر امروز باشد. دراین دست کارها نه تنها از نگاه معنی که فضای زبان ودیگر عناصر شعر نیز به هم وابسته است آن هم یک وابستگی تنگاتنگ که گاه مخاطب در نیمه‌هایشعر هم احساس می‌کند در فضای همان بیت اول قرار دارد و در بیت‌هایدیگر دارد از زاویه‌های مختلف همان بیت اول را می‌بیند که از هر زاویه البته با چیز‌های تازه تری هم روبرو می‌شود. در این گونه شعر‌ها نه تنها مفاهیمو معنی بلکه تصاویر و دیگر مواد شعر هم آنقدر پراکنده و زیاد نیست که ذهنمخاطب را دچار سر در گمی‌کند و اجازه لذت بردن درست از شعر را به اوندهد. در این کارها مخاطب اگر در هر بیت با تصاویر و ترکیبات و تازه روبرومی‌شود عناصری است که بر خواسته از همان فضایی اند که شاعر در بیت اول برای شعر ایجاد کرده و خیلی راحت مخاطب می‌تواند با سابقهذهنی ای که از بیت‌های قبلی غزل داشته با آنها انس بگیرد و یک بارگی احساس بیگانگی به او دست ندهد. در غزل‌هایی از این دست وقتی مخاطبوارد شعر می‌شود با فراغ خاطر فرصت این را دارد که بتواند همه زیبایی‌هایشعر را ببیند و دیگر با آن تراکم تصاویر، معانی و فضا‌ها روبرو نیست که تا بخواهد یک تصویر را بخوبی ببیند با انبوهی از تصاویر روبرو گردد و تازه ایناول کار است چرا که با معانی مختلف هم روبرو می‌شود و گاهی فضای شعر هم تغییر می‌کند.
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (5)

روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
چون شود لبریز جامت، از خمار اندیشه کن
بوی خون می‌آید از آزار دلهای دو نیم
رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن
گوشه‌گیری درد سر بسیار دارد در کمین
در محیط پر شر و شور از کنار اندیشه کن
پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد
زینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن




در این چهار بیت که قسمتی از یکی از غزل‌های صائب تبریزی است همان انفرادی بودن بیت‌ها که سخن از آن رفت به خوبی دیده می‌شود در بیت اولمی‌بینیم که سخن از گذر زمان است و پر شدن پیمانه زندگی و در بیت بعدیآن سخن از حذر کردن از آزار دلهای دو نیم است و در بیت سوم حرف از دردسر داشتن گوشه گیری است و در بیت پایانی هم سرزنش محتسب را می‌بینیم. در این چند بیت می‌بینیم که تنها وجه اشتراک وزن قافیه و ردیفاست با اینکه هر بیت به تنهایی خود زیباست اما از نگاه محتوایی دیدیم کهچه قدر تفاوت با یک دیگر دارند. و طوری که گفتیم تراکم تصاویر هم به شدت در آنها دیده میشود و هر بیت فضای خاص خود را نیز دارد. برعکس غزل آدمبرفی که دیدیم عناصر تشکیل دهنده نسبت به این غزل بسیار کم بود وهمان تعداد اندک هم به هم بسیار نزدیک بود و تمام شعر در یک فضای واحدشکل یافته بود.
در غزل‌های کلاسیک اوج پراکندگی بین بیت‌های یک غزل را در سبک هندیمی‌بینیم که حتی می‌توان ادعا کرد در این سبک این ابیات است که تبدیلبه واحد شعر شده است و همین طور در سبک‌های دیگر هم سراغی از اینپراکنده گی را می‌توان گرفت اما نه به شدتی که در سبک هندی مشاهده میشود. درغزل معاصر با تاثیرپذیری از فضای جدید ادبی در حوزه زبان فارسیطوری که در غزل آدم برفی دیدیم به محور عمودی نیز توجه فراوانی صورت گرفته تا جایی که امروز به ندرت می‌توانیم با غزلی روبرو شویم که از بافت معنایی مناسبی بین ابیات خویش بر خوردار نباشد و این توجه نیز تنها در حدمعنی باقی نمانده و به فرم و ظاهر شعر نیز سرایت کرده است معمولا تلاشمی‌شود در طول یک شعر از واژه‌هایی استفاده شود که نه تنها از نظر معنویبلکه از دیدگاه موسیقیایی نیز با هم، هم خوانی داشته باشند. توجه به محور عمودی در غزل معاصر ظرفیت فضا سازی مناسب تری را نیز به شاعر داده است. در غزل معاصر آن چند گانگی و گسست معنایی که در قسمتی از کارهای کلاسیک ما وجود دارد دیده نمی‌شود و مخاطب امروز غزل فارسی دیگر می‌تواند به صراحت ادعا کند که واحد شعر بیت نیست. از زاویه دیگر بیت‌های به هم پیوسته غزل با ظرفیت‌های امروزینی که برای آن دست و پا شده توانمندی این را دارند که در تاثیرگذاری یکدیگر بر مخاطب نیز موثر واقع شوند و بر علاوه تاثیری که به تنهایی بر مخاطب می‌گذارند در تاثیر گذاری بیت‌های دیگر نیز شریک باشند. یک نکته دیگر را هم که باید یاد آور شد این است که در مواردی می‌بینیم که بیت‌های یک غزل از دید دستوری نیز به یک دیگر مربوط اند و گاهی یک بیت از زاویه دستور زبان مکمل بیت پیش از خود می‌باشد چیزی که شاید بتوان ادعا کرد در شعر کلاسیک اصلا وجود نداشته و این مسئله بدیهی است که به محکم تر شدن رابطه معنوی بین ابیات نیز کمک فراوانی را می‌کند.



ببین هنوز صعودی نکرده ام که سقوط
کنم / ترا به خدا رحم کن که عشق منوط




به هیچ چیز به جز عشق نیست ، ترس چه چیز
ترا معامله گر کرده است / شرط و شروط

به دکمه ی یقه ام چنگ می‌زند که نبند
که دست پیش نگیری و بغض راه گلوت…

بکوب ، کوب که در زخم خوردنم سودی ست
بدون کرم خودآزاری است کار بلوط!

بدون قاعده بهتر که پا به پا نشدی
فقط بناست بچرخد به دور خود مخروط

چه راحتم به خدا من به من که مربوطم
دقایقی که به تو هرچقدر نامربوط



باید یاد آور شد که این پیوست بین دنیای درونی شعر که همان معنی باشد وفضای بیرونی آن که مربوط به فرم و زبان می‌شود نیز وجود دارد در غزلهاینو همان گونه که زبان و ظاهر کلام در محیطی مدرن نفس می‌کشند عناصردرونی شعر نیز، یا عناصری مدرن هستند و یا نشستن آنها در کنار یک دیگرطوری است که برایشان حالتی مدرن را داده و یا حداقل شکل استفاده شانبه گونه ایست که پیش از آن موردی نداشته است. توجه به این نکات باعث می‌شود که بر علاوه رابطه ای که در ظاهر شعر دیده می‌شود و همان رابطه بین ابیات است از نگاه درونی نیز عناصر شعر به یک دیگر متصل باشند و روشن است که این ویژگی باعث ارتباط بیرون و درون شعر با هم نیز می‌شود

تو آشپز بشوی ماه می‌شود قابت
پس آسمان دیگت آفتاب بشقابت




تو آشپز بشوی باد می‌شود سفره
یک ابر نانت یک ابر کاسه آبت

غذا که تو بپزی نام آن غذا عشق است
فرشته‌ها کمک جمع و جور اسبابت

ستاره‌ها هر یک می‌شون یکی کبریت
که جا بگیرند در دست‌های کم یابت

دو چشم من دو نمکدان دایم آماده
دلم اجاق نه بیچاره ات نه بی تابت

تو آشپز که نه ماهی خدای عزوجل
تو را که ساخته نامیده است مهتابت

الهه سحرت ساختند مردم روم
کتاب قران خواندند بعدا اعرابت

کساد عشق به رویای ما کشانده تو ر
که شکل آشپزی دیده ایم در خوابت


در این غزل زیبا از سید رضا محمدی می‌بینیم با این که عناصر مورد استفاده شعر زیاد است اما تمام آنها به دور یک محور مشخص که همان معشوق باشد می‌چرخند که البته سوژه شعر که همان آشپزی باشد آنها را با معشوق پیوندمی‌دهد اما عناصر این شعر را به دو دسته میتوان تقسیم کرد یکی عناصریکه شاعر آمده معشوق و وسایل مورد استفاده او در این شعر یعنی اسباب آشپزخانه را به آنها تشبیه کرده و دوم همان وسایل آشپز خانه و بعضی چیزهایدیگر مانند دل عاشق که اینها در منطق روزمره بسیار از هم دوراند اما در اینشعر می‌بینیم که به خوبی با هم دیگر جوش خورده اند و شاعر توانسته به وسیله آنها یک شعر واحد را بسازد که هیچ پراکنده گی ای هم در آن دیده نمی‌شود. در این جا یک نکته دیگر را که به آن اشاره می‌کنیم کاملا زمینی بودن این شعر است عاشقانه ای که فقط عشق را به شکل زمینی آن شرحمی‌دهد و معشوق هم ملموس و دست یافتنی است و همان طوری که دیدیم به شکل بسیار عادی آشپزی می‌کند و شاعر آمده و با توصیف آشپزیاو به آن رنگ شاعرانه داده و شعری لطیف و زیبایی را از این حادثه عادی ارائه کرده است چیزی که تقریبا در مورد اکثریت غزلهای معاصر مصداق دارد.

 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (6)

اگر سری به غزل‌های کلاسیک فارسی زده شود در آن با انواع عاشقانه و عارفانه روبرو میشویم که این دو نوع هم در درون خود رابطه نزدیکی به یک دیگر دارند و هردو از فراغ(در اکثر موارد) و وصل معشوق سخن می‌گویند باین تفاوت که معشوق گونه اول معشوقی مادی و ملموس است و در نوع عارفانه در جایگاه معشوق دسته اول خداوند نشسته است. و تمام غزل سرایانکلاسیک ما (به استثناء بعضی از غزل‌های سبک هندی) در این دو دسته می‌گنجند. غزل سرای عاشق به توصیف قد و قامت معشوقش می‌پردازد و سخن از لطافت و زیبایی او می‌راند و غزل سرای عارف یگانگی معشوقش رسرفصل حرف‌هایش قرار داده و به اصطلاح معروف از معشوق حقیقی سخن می‌گوید. معشوقی که عاشق چیزی جز او را نمی‌بیند و تمام هستی را تنها خلاصه در او نه که جزئی از او میداند. اما در غزل معاصر با یک گونه دیگر از غزلسرایی نیز روبرو میشویم که درگذشته سراغ چندانی از آن را به شکلی که بتوان مانند عاشقانه و عارفانه در یک بخش از آن سخن گفت درغزل نداشتیم. و در قالب‌هایی مانند رباعی و قطعه حضور آن را جدی ترمی‌دیدیم. نگاه سیاسی و اجتماعی داشتن در قالب غزل، امروز چیزی است که به شدت رواج پیدا کرده و کمتر غزل سرایی را می‌توانیم سراغ بگیریم که زخمه ای بر این تار نزده باشد با وصف این که محور کار تعداد زیادی از غزل سرایان معاصر ما را این نوع غزل تشکیل می‌دهد. هم زمان با این روند می‌بینیم که سراغ چندانی از غزل عرفانی را در ادبیات معاصر نمی‌توانیم بگیریم با این حساب می‌توانیم بگوییم یک جابجایی صورت گرفته و جای غزل‌های عرفانی را غزل اجتماعی گرفته و باید یاد آور شد که نوع عاشقانهغزل نیز نسبت به گذشته فضای زیاد تری را به خود اختصاص داده تا جاییکه بیشترین غزلهایی که امروز شکل می‌یابند عاشقانه‌های لطیفی است که هیچ ارتباط و وابسته گی ای به متافزیک ندارند همان طوری که پیشتر نیزاشاره ای به این موضوع شد. با این حساب در غزل معاصر البته از نگاه محتوفقط با دو نوع جدی روبرو هستیم که در قدم اول غزل‌های عاشقانه قرار دارد و بعد از آن هم غزل‌های سیاسی اجتماعی که در این چهارچوب شاعرانبه نقد ناهنجاری‌های سیاسی و اجتماعی محیط شان پرداخته اند. به طور مثال غزلهایی که در دوره شعر مقاومت و بعداز آن که تا امروز هم ردپایآنها را می‌بینیم در افغانستان شکل یافتند نمونه خوبی از این کارها به شمارمی‌روند که به کارهای کسانی مانند شریف سعیدی، قهار عاصی، سمیع حامد، کاظم کاظمی‌و دیگرانی که در این حوزه کار کرده اند می‌توان اشاره کرد

این پیاده می‌شود، آن وزیر می‌شود
صفحه چیده می‌شود، دار و گیر می‌شود


این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ
در پیادگان چه زود مرگ و میر می‌شود

فیل کج روی کند، این سرشت فیل‌ها ست
کج روی در این مقام دلپزیر می‌شود

اسپ خیز می‌زند، جست و خیز کار اوست
جست و خیز اگر نکرد، دستگیر می‌شود

آن وزیر می‌کشد، آن وزیر می‌خورد
خورد و برد او چه زود چشمگیر می‌شود

ناگهان کنار شاه خانه بند می‌شود
زیر پای فیل، پهن، چون خمیر می‌شود

آن پیاده ضعیف عاقبت رسیده است
هر چه خواست می‌شود، گر چه دیر می‌شود

این پیاده ، آن وزیر. . . انتهای بازی است
این وزیر می‌شود ، آن به زیر می‌شود


در این غزل از شاعر برجسته افغان یعنی محمد کاظم کاظمی‌می‌بینیم کهروحیه ای کاملا سیاسی اجتماعی حاکم است و در حقیقت شاعر در غزلوارد فضایی گردیده که غزلسرایان ادبیات کلاسیک ما یا اصلا وارد آن نشده اندو اگر وارد شده اند محور اصلی شعر قرار نگرفته و شاعر با این صراحت به بیان حرفهایی از این گونه نپرداخته است. البته نباید فراموش کرد که صراحتبه معنی رک بودن و شعاری بودن اثر نیست بلکه آن است که همانطوری که در این غزل دیده می‌شود محتوای شعر به گونه ایست که جز شعر سیاسی اجتماعی نامیدن اسم دیگری را برای آن نمی‌توان گذاشت.

نکته دیگری که در مورد این غزل صادق است و هم چنین می‌توان آن را به عنوان یکی دیگر از ویژگی‌های غزل امروز بر شمرد این است که شاعر برای بیان حرف‌های کلانش از عناصری بسیار محدود استفاده کرده عناصری که شاید اگر در ادبیات کلاسیک به عنوان یک شعر شکل می‌یافت فقط دست مایه یک بیت قرار می‌گرفت اما در این جا می‌بینیم که شاعر به یاری آنها یک غزل هشت بیتی سروده طوری که نه برای مخاطب خسته کن وتکراری است و نه هم این که بتوان گفت حرفی برای گفتن ندارد. بلکه دیده می‌شوددر قالب یک تخته شطرنج فضای متشنج و آشوب زده کشور جنگ دیده ای مانند افغانستان به خوبی در آن به تصویر کشیده شده و عواقب آن که بی-عدالتی‌ها و نابرابری‌ها باشد محور اصلی شعر قرار گرفته است. باید اشارهکرد که کم بودن عناصر در غزل را می‌توانیم در تعداد قابل ملاحظه ای از غزل‌های امروزی ببینیم که این نکته از تراکم تصاویر در یک شعر نیز می‌کاهدو این اجازه را به مخاطب می‌دهد تا از زاویه‌های مختلف بتواند به راحتی تمام آنچه که در شعر وجود دارد رابه راحتی درک کند. ولی این خطر نیز وجود دارد که شعر بعد از یکی دو بار خواندن دیگر آن جاذبه اولیه را برای مخاطب نداشته باشد به این دلیل که خواننده شعر با همان یکی دو بار اول که شعر را خوانده تمام زوایای آن را به خوبی دیده و وقتی برای چندمین بار آن را می‌خواند چیزی تازه ای را از درون آن به دست آورده نمی‌تواند.

استفاده از عناصر دم دست درغزل معاصر و پرداختن به جزئیات یکی دیگر از خصوصیات بارز آن است خصوصیتی که باعث گردیده دایره واژگانی در شعر معاصر بسیار گسترش یابد و کلمات زیادی که تا پیش از این به آنها توجهی در شعر صورت نگرفته بود وارد دنیای آن شوند. که البته آغاز این حرکت ازسبک هندی بود که به جزئیات و عناصر دم دست توجه فراوانی را مبذول داشت.
اگر سری به دیوان‌های غزل در سبک عراقی زده شود می‌بینیم که محور بیشتر غزل‌های این سبک می‌و ساقی و چمن و چند عنصر محدود دیگر از همین خانواده است و اگر کلمات دیگری هم وارد شعرها گردیده درحاشیه نشسته اند البته باید یاد آور شد که این یک حکم کلی نیست و شایددر مورد قسمتی از غزل‌هایی که در این سبک شکل یافته اند مصداق نداشته باشد اما بر بیشتر کارهای آن می‌توان این حکم را جاری کرد. اما جزئی گرایی و پرداختن به عناصر دم دست در شعر معاصر به شدت وجود دارد و همان طوری که گفتیم دایره واژگانی غزل معاصر را بسیار گسترده نموده و از زاویه دیگر باعث کشف تصاویر و ترکیبات جدیدی نیز گردیده است که به غنای درونی آثار نیز کمک فراوانی کرده است.






 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (7)

بیان ساده و بدون تکلف یکی دیگر از خصوصیات غزل معاصر است شاعران امروز دیگر به فکر پیچاندن مخاطب دردستگاه خیال خویش نیستند.غزل امروزحتی نسبت به غزل‌های سبک عراقی هم زبان ساده و بدون تکلف تری را دارد زبانی که مخاطب مجبور نیست به خاطر کشف معنی کلی در دستگاه خیال شاعر پیچ و تاب بخورد و ملزم باشد که از آگاهی‌های ادبی برخوردار باشد تا به مفهوم مورد نظر شاعر پی ببرد. در اینجا تاکید مخاطب بر عاطفه شعر است و تلاش صورت می‌گیرد زبان شعر بسیار ساده و صمیمی‌باشدتا خواننده به راحتی بتواند آن را درک کند و از آن لذت ببرد.
در غزل‌های کلاسیک ما یکی از دغدغه‌هایی که جسته و گریخته دیده می‌شود بیان مسائل فلسفی است و خود این نکته شعرها را به سمت پیچیدگی‌های بیشتری برده که این دغدغه هم در غزل امروز بسیار کم دیده می‌شود و اگر هم نظری به آنها باشد با زبانی بسیار ساده ارائه گردیده است.

نهاده ایم قدم از عدم به سوی عدم
حیات نام مده فصل انتقالی را


یکی از مهم ترین ویژگی‌های بیان ساده شاعر امروز این است که باعث شده تا شعر مخاطبین زیاد تری را برای خود دست و پا کند و حتی کسانیکه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند به وسیله قوه شنوایی از آن بتوانند لذت ببرند.

یکی دیگر از مسائلی که امروز در غزل زیاد تر می‌بینیم توجه به وزن، قافیه و ردیف‌های جدیدتر است که چه از نظر موسیقیایی و چه از نگاه محتوا و درونمایه تفاوت‌هایی را بین غزل امروز و غزل کلاسیک ایجاد نموده است شاخص ترین چهره ای که درعرصه وزن غزل معاصر کارهای زیادی را انجام داده سیمین بهبهانی است که در مجموعه آثار او با وزن‌های زیادی روبرو می‌شویم که تا پیش از او مورد استفاده نداشته اند. زیاد شدن دایره اوزاندر غزل معاصر این اجازه را به شاعر می‌دهد تا از بین تعداد زیاد تری گزینه وزنی را مناسب با فضا و روحیه شعرش بر گزیند و هم چنین خود این نکته باعث می‌شود مخاطب با شعری روبرو شود که با پیش زمینه‌های ذهنی او متفاوت تر است و در نتیجه شعر باعث تولید لذت بیشتری برای مخاطب می‌شود.
در قسمت قافیه و ردیف هم می‌بینیم تلاش‌هایی صورت گرفته و شاعران امروز می‌خواهند از قافیه‌ها و ردیف‌هایی استفاده کنند که کمترمورد استفاده قرار گرفته اند و یا هم تا به حال استفاده نشده اند که این نکته باعث شده در قسمت ردیف شاعران بیشتر به ردیفهای ترکیبی روی بیاورندتا بتوانند در این زمینه کارهای جدید تری را ارائه دهند.

در قسمت شعرهای موزون و مقفی نمی‌توان منکر این قضیه شد که در تصویر-سازی و ترکیب سازی در یک شعر ردیف و قافیه هم شریک هستند و در حقیقت قسمتی از وظیفه شاعر را آنها به دوش می‌کشند و در سرایش یکاثر با او هم کاری می‌کنند. وقتی شاعر کلمه ای را وارد شعرش می‌کند مجبور است مصلحتی با ردیف و قافیه هم داشته باشد و در تصمیم گیری آنها هم شریک هستند حالا اگر این ردیف و قافیه‌ها نوتر و یا به کلی نو باشند طبیعتا آرا جدید تری را برای شاعر ارائه می‌کنند.
با این حساب وقتی شاعربه سراغ قافیه و ردیف‌های جدیدتر میرود طبعا بر نو شدن ترکیبات و تصاویرشعرش نیز تاثیرات چشم گیری را می‌گذارد.

غزل تازه ی من، تازه شدن از لج تو
گفته باشم پس از این نه تو، نه من از لج تو


تو که با لختی هفتاد و دو تن رقصیدی
شده ام عاشق هفتاد و دو زن از لج تو

گفته بودی که بدت آمده از مرد ودهل
پس بیا این من و این هم دددن از لج تو

زدم آتش به همه مال و منالم لیلا !!
عکس لیلا سه عدد بیست تومن از لج تو

آخرین بیت غزل خودکشی من شده است
هی نپرس از لج کی قاعدتن از لج تو
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
مشخصه های غزل معاصر (8)

و آخرین نکته این که در غزلهای کلاسیک ما سراغی از اسم خاص را نمیتوان گرفت و معمولا از معشوق با نام‌هایی مانند ساقی، یار، خود کلمه معشوق و امثال اینها یاد شده اما در شعر امروز که غزل معاصر نیز جزئی از آن است حضور اسم‌های خاص را بسیار زیاد می‌بینیم که این نکته بر علاوه این که شعر را مقداری خاص تر میکند در صمیمیت آن نیز تا اندازه ای تاثیرگذار است.
شاید یکی از دلایل نبودن اسم‌های خاص در غزل‌های کلاسیک ما خود فضای شاعرانه باشد که فضایی کلی بود و شعر به اندازه امروز شخصی نشده بوداما در تعداد زیادی از غزل‌های امروز مخاطب با تجربه‌های شخصی شاعر روبروست تجربه‌هایی که شاعر آنها را از فضای خاص زندگی خود به دستآورده و طبعا همراه این تجربیات یک سری اسم‌ها نیز وارد شعر می‌شونداسم‌هایی که از آدم‌هاییست که با شاعر سر و سری دارند و ساعت‌ها از زندگی اش را با آنها سپری کرده یا میکند.
وقتی می‌گوییم اسم دیگر منظورما از اسم‌های مانند لیلا یا شیرین نیست که تقریبا تغییر معنی داده اند وتبدیل به اسم‌هایی مانند یار و ساقی شده اند. وقتی در غزل معاصر باسم‌هایی مانند مریم سارا و امثال اینها روبرو می‌شویم این‌ها می‌توانندهویت بیرونی داشته باشند هویت که قسمت از تجربه‌های شاعر با آنها شکل یافته همان طوری که در غزل سارا از کوروش احمدی دیدیم سارای این غزل دیگر یک سارای عمومی‌نیست که البته می‌توان برداشت عمومی‌هم از آن داشت ولی فضای شعر نشان می‌دهد که این سارا می‌تواند عینت داشته باشد و شاعر آمده و فقط برشی از زندگی اش را در ظرفی به نام غزل ریخته است.

هم چنین شاید بتوان یکی دیگر از دلایلی را که حضور اسم‌های خاص را در ادبیات کلاسیک ما نمی‌بینیم و یا اگر دیده هم می‌شود همان اسم‌هاییست که برای مدح و ستایش شاهان وارد شعر گردیده بسته تر بودن فضا در آن دوره باشد و شاعر نمی‌توانسته مستقیم نام معشوقشرا وارد شعر کند. با وصف این حرف‌ها نمی‌توان منکر این قضیه شد که ورود اسم‌های خاص به شعر از تاویل پذیری آثار می‌کاهد به طور مثال شاید امروز قسمتی از غزل‌های عاشقانه شعر فارسی به نام شعر عرفانی خوانده می‌شوند و مخاطبین فکر می‌کنند با معشوقی متافزیکی روبرو هستند در صورتی که مثلا اگر در این کارها ردپایی از اسم‌های خاص دیده می‌شد امروز کسی نمی‌توانست آنها را تاویل عرفانی کند.

باید یاد آور شد که ورود اسم‌های خاص فقط محدود به نام معشوق نمی‌شود و گاهی می‌بینیم که شاعر نام‌های دیگری را نیز وارد یک غزل می‌کند.

هنوز ، اصغر توی سرم پفک می خورد
هنوز مریم با خرده‌هایی از نان داشت . . .




محبوبه ، گربه ، بسته ی کبریت ، من ، اِسی
بازی شروع . . . از هیجان مقدّسی

زهره میان چند مگس با دهان باز
در خوابهاش توی لباس پرنسسی

روح الامین امینی



پایان
 
بالا