Maryam
متخصص بخش ادبیات
معرفی شعر پست مدرن
جک کرواک (1969-1922)
جک کرواک فرانسوی – کانادایی تبار در ماساچوست به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد، سپس در دانشگاه کلمبیا و در رشته فوتبال تحصیل کرد. در این دانشگاه او با آلن گینزبرگ و ویلیام باروز آشنا شد و این سه تبدیل به اعضای مرکزی نویسندگان نسل بیت شدند. در سال 1964 او با نیل کسدی که الهام بخش دین موریاتی خصیت اصلی رمان تاثیر گذارش «در راه» (1957) بود، آشنا شد. برخلاف اولین رمانش «شهر و ولایت» (1950) که عامه فهمتر بود، رمان «در راه» با سبک فیالبداهه گویی جاز نوشته شده، اثری که کرواک بعدها آن را «عروض رقص فی البداهه» نامید. او در مقاله کوتاه خود با عنوان «اصول نثر فی البداهه» نوشت:
نه «گزینش» بیان، بلکه تداعی آزاد ذهن در دریای بی حد و مرز تفکر، شنا کردن در دریای زبان بی هیچ نظمی به جای پرداختن به عبارتهای بیانگرانه و خطابی بلاغی، به مانند یک مشت که کوبیده میشود بر روی میز با بیانی کامل، بنگ !... هرگز نباید تصمیم به «بهبود» یا تاثیرگذارتر کردن شعر گرفت... بهترین نوشتار همیشه با بیرون کشیدن شخص از گهوارهی گرم و نرم ذهن محافظه کار حاصل میشود...
روش فیالبداهه نویسی کرواک بر شاعران نسل بیت تاثیر گذاشت، «زوزه» و «kaddish» و کلا بیشتر شعرهای بلند گینز برگ تحت تاثیر آن چیزی است که کرواک در «سرچشمه های لذت در شعر» در مورد نوعی شعر جنونمند ذن گونه قدیم – جدید میگوید ... «روش نشان دادن چیزها به طور مستقیم، صریح، ناب، بدون گزینش و یا توضیح، دنگ دنگ آوای آبی حقیقی انسان». آثار منتخب در کتاب «مکزیکو سیتی بلوز» ( 1959) به یاد ماندنیترین اثر کرواک است. «شعرهای پراکنده» مجموعه ی دیگری است که در سال 1971 و پس از مرگش منتشر شد.
صد و بیست و هفتمین سرود
هیچکس چهرهی دیگهی خونهی منو
نمی شناسه
کنج من
اون جایی که متولد شدم،
گیتار های غبار آلود
خیابان کوچک خسته ی من
اونجایی که با پاهای کوچک ام
آویزون شدم و التماس کردم
با خواهرام
و در منتظر موندم تا عصر که غروب
یکی از بچه ها رو صدا بزنه
و ماما منو احیاء کنه
با یه تزریق عالی
در همون حالی که نون پزی رو میشوره و لوبیا پاک کن رو
اون دشت ناب دوست داشتنی
مومینو
جایی کنار صدها و
میلیون های بی شمار
سال های سال پیش
وقتی که روشنی وقتی که شادی
هنوز
کانون دریاچهی نور بود.
سرود 149
من هی عاشق مادرم می شم
توی این همه آدم
مخصوصا نمیخوام که مادرم آسیب ببینه.
هر وقت که می بینمش
پیرتر شده
اما همیشه سیمای اون
حیرت زدهم میکنه
به خاطر اون ساده گی هلندی
و عروسک مآبی اش
پا چنبری وای میسه
در مسیر عروسکی
تو رویاهای من،
تا به من خدمت کنه.
و من فقط یک آپاچی ام
که سیگاری میکشه
تو یه «کاباشی» قدیمی
کنار آباژور.
منبع: ماهنامه نسیم هراز/ شماره 43