• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفی دانشمندان و مشاهیر فیزیک و فوتونیک

parisa

متخصص بخش
[h=2]جیمز ماکسول
maxwell.jpg


پژوهشهای ماکسول در زمینه برق در سال۱۸۴۴ آغاز شد این پژوهشها به دو چرخه گسترده تقسیم می شوند چرخه اول از زمان پنج مقاله عمده است در زمینه برق مغناطیس چرخه دوم با تنظیم «رساله ای درباره برق و مغناطیس» و بیشتر از ده مقاله کوتاهتر در زمینه مسائل خاص ادامه می یابد.
جیمز. کلارک. ماکسول در سیزدهم نوامبر سال ۱۸۳۱ در ادینبرای اسکاتلند متولد شد از کودکی به ریاضیات و فیزیک علاقه فراوان داشت از سال ۱۸۴۱ ماکسول در فرهنگستان ادینبرا حضور می یافت و در آنجا با لوئیس کمبل زندگینامه نویس و دانش پژه افلاطونی و دوست تمام عمر دیدار می کرد در ۱۸۴۷ وارد دانشگاه ادینبرا شد و تحت تأثیر جیمز دیوید فاربز و سر ویلیام همیلتن قرار گرفت در ۱۸۵۰ به کمبریج رفت و زیر نظر معلم خصوصی بزرگ ویلیام هاپکنز به تحصیل پرداخت و همچنین تحت تأثیر استوکس و ویلیام هیوئل واقع شد او در سال ۱۸۵۴ از تحصیل فراغت یافت و در سال ۱۸۵۵ به عضویت ترینیتی برگزیده شد ماکسول از سال ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۵ استادی کالج مارشال در ابردین و کالج کینگ در لندن را عهده دار بود آنگاه از کارهای منظم دانشگاهی کناره گرفت تا به نگارش اثر معروفش «رساله ای درباره برق و مغناطیس» بپردازد در ۱۸۷۱ به عنوان نخستین استاد فیزیک تجربی در کمبریج منصوب شد و نقشه آزمایشگاه کوندیش را طرح کرد و آن را گسترش داد ماکسول علاوه بر پژوهشهای انقلابی در برق مغناطیس و نظریه جنبشی گازها که نام وی را در تاریخ علم جاودان ساختند خدمات قابل توجه دیگری در چندین زمینه انجام داد نخستین مقاله اش درباره روش جدید ترسیم یک مرغانه کامل زمانی انتشار یافت که وی چهارده ساله بود کارهای ابتدایی او در نورشناسی هندسی بود از جمله کشف عدسی «چشم ماهی» (۱۸۴۳) و نور اکشسانی (۱۸۴۰) که با استفاده ازیک جفت منشور قطبنده که ویلیام نیکل به وی داده بود صورت پذیرفت ماکسول در سال ۱۸۳۹ پژوهش در مخلوط رنگها را درآزمایشگاه فاربز آغاز کرد و آنقدر پیش رفت تا دانش رنگ سنجی کمی را آفرید او ثابت کرد که نظیر همه رنگها را می توان با مخلوط کردن عامل طیفی بوجود آورد مشروط بر اینکه افزایش یا کاهش عاملها امکان پذیر باشد او نظریه تامس یانگ درباره سه گیرنده در دیدن رنگها را احیا کرد و نشان داد که کور رنگی به علت ناکارآیی یکی یا بیشتر ازیکی از این گیرنده هاست او اولین عکس سه رنگی را طرح ریزی کرد (۱۸۵۱) بیشتر وقت ماکسول بین سالهای ۱۸۴۵ و ۱۸۴۹ صرف بررسیهای ریاضی حرکات و پایداری حلقه های کیوان (زحل) گردید.
ماکسول بر اثر مطالعه در حلقه های زحل که مسأله تعیین حرکات تعداد زیادی از اجسام متصادم را پیش آورد و بر اثر مقالات کلاوزیوس (۱۸۴۷ و ۱۸۴۸) با تصوری از احتمال و مسیرهای آزاد و نیز در نتیجه مطالعات قبلی (یعنی نظریه جنبشی گازها) به فرمول های آماری برای توزیع سرعتها در گازی با فشار یکنواخت انجامید و از آغاز عصر نوینی در فیزیک خبر داد که از تازگی فوق العاده اندیشه ماکسول درباره توصیف فرایندهای عملی فیزیک به وسیله تابعی آماری پدید آمد پژوهشهای ماکسول درباره توصیف فرایندهای عملی فیزیک به وسیله تابعی آماری پدید آمد پژوهشهای ماکسول در زمینه برق در سال۱۸۴۴ آغاز شد این پژوهشها به دو چرخه گسترده تقسیم می شوند چرخه اول از زمان پنج مقاله عمده است در زمینه برق مغناطیس چرخه دوم با تنظیم «رساله ای درباره برق و مغناطیس» و بیشتر از ده مقاله کوتاهتر در زمینه مسائل خاص ادامه می یابد.
اندازه گیری های ناروانی گازی در فشارها و دماهای مختلف که ماکسول و همسرش در سال ۱۸۵۵ انجام دادند در آن زمان مفید ترین خدمت به فیزیک تجربی بود مقاله «نظریه پویشی گازها» که بعد از آن عرضه شد بزرگترین تک مقاله ماکسول بود و ماکسول در آن نظریه تازه ای پرورد که در آن مولکولهای گاز به صورت مراکز نیرویی بودند دستخوش نیروی رانش مولکولی از درجه n ام و به جای میانگین مسیر آزاد زمان مشخص کننده ای را قرار می داد و آن «مدول زمان واهلش» تنشها در گاز بود فرایند های کوتاه مدت که با زمان واهلش مقایسه شوند کشسانند و فرایندهایی که طول مدتشان درازتر باشد ناروانند این نظریه واهلش کشش آغازگر تغییر شکل ماده شد و به طور نامستقیم به هر شاخه فیزیک اثر گذاشت ماکسول در دو سال آخر عمر خود دو مقاله بسیار قوی درباره فیزیک مولکولی منتشر ساخت کتاب درسی ماکسول به نام Theory of Heat «نظریه گرما» در سال ۱۸۷۰ منتشر شد و چندین چاپ با تجدید نظر بسیار انتشار یافت همچنین در سال ۱۸۷۳ کتاب خود را به نام «دوره الکتریسیته و مغناطیس» منتشر ساخت و بلافاصله به سمت استاد کرسی فیزیک دانشگاه انتخاب شد ولی عمرش کوتاه بود و در پنجم نوامبر سال ۱۸۷۹ در چهل و نه سالگی وفات یافت.



سایت ایران علمی
 

parisa

متخصص بخش
دكتر ابوالقاسم غفاری محقق ناسا

دكتر غفاری در 25 خرداد ماه سال 1285 هجری شمسی در تهران متولد شد و تحصیلات پایۀ خود را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید. ریاضیات و فیزیك را در دانشگاه نانسی فرانسه تحصیل كرد و دیپلم ستارهشناسی و آنالیز عالی ریاضیات را نیز از آنجا دریافت نمود. او دكترای ریاضیاتِ فیزیك را از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ كرد.

دكتر ابوالقاسم غفاری، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی در حوزه علوم ریاضی، فیزیك و صنعت فضاست. ایشان نخستین ایرانی راه یافته با سازمان فضایی آمریكا، ناسا میباشد. دكتر غفاری تنها خارجی حاضر در پروژه بزرگ آپولو بوده است. پیش از آن نیز در زمینه علوم ریاضی و فیزیك، فعالیت های فراوانی به انجام رسانیده است كه یكی از برجستهترین آنها، همكاری با پروفسور اینشتین در زمینه نظریه وحدت میدانها میباشد. نظریهای كه سالها ذهن دانشمندان را به خود مشغول داشته است و تلاشی است در جهت یگانهكردن كل نیروهای جهان هستی.وی در صد سالگی هم از تلاشهای علمی دست بر نداشته و به تحقیقات خود مشغول است.


15804583094333750042.jpg

"پروفسور ابوالقاسم غفاری" دانشمند حوزهٔ علوم ریاضی، فیزیک و صنعت فضا و اولین ایرانی شاغل در سازمان فضایی ناسا در آمریکاست و همین طور تنها غیرآمریکایی فعال در بخش محاسبات مسیریابی برنامهٔ بزرگ سفر به ماه (آپولو) بوده‌ از مهمترین پژوهش هاش همکاری با "آلبرت اینشتین" در مرکز مطالعات پیشرفته ی پرینستون در نیوجرسی آمریکا بر روی نظریهٔ «وحدت میدان» و الکترومغناطیس بوده
 

parisa

متخصص بخش
دکتر بهرام مبشر: مشکل ما بی‌سوادی باسوادهاست

کیهان‌شناس برجسته ایرانی و عضو تیم کشف‌کننده دورترین اجسام شناخته‌شده عالم هم‎اکنون مهمان کافه‌خبر خبرآنلاین است. شما کاربر عزیز می توانید پرسش های خود را از این استاد شناخته‌شده در اینجا مطرح کنید.

استاد فیزیک و نجوم کاربردی دانشگاه کالیفرنیا-ریورساید در بخش نخست صحبت‌های خود به بررسی وضعیت ترویج علم در دانشگاه‌ها و تفاوت‌های بین دانشگاه‌های داخلی و دانشگاه‌های خارج از کشور می‌پردازد.
به روز شده در 8:45: در بخش دوم صحبت‎ها، دکتر مبشر در مورد سیاست‌گذاری علمی و نقش مردم در حمایت از پروژه‌های علمی صحبت می‌کند. وی حضور خود در کافه‌خبر را حاصل علاقه مردم به نجوم می‌داند. وی با یادآوری آخرین ماموریت تعمیر تلسکوپ فضایی هابل بر نقش کلیدی حمایت مردمی در به ثمر رسیدن پروژه‌های موفق علمی تاکید کرد.
به روز شده در 8:57: دکتر مبشر با اشاره به وقایعی که منجر به انتخاب رشته نجوم رصدی (به جای فیزیک ذرات بنیادی یا نجوم نظری) در دوره دکترا شد، توصیه استاد خود یکی از مهم‌ترین عوامل برشمرد. دکتر مبشر، خود به دانشجویانش توصیه می‌کند که کیهان‌شناسی رصدی را انتخاب کنند، چراکه زمان فارغ‌التحصیلی آنها مقارن با آغاز به کار تلسکوپ فضایی جیمزوب است.
پاسخ به سوالات کاربران: چه شد که استاد فیزیک دانشجوی مهندسی اپتوالکترونیک شد؟
1.png


دکتر مبشر پس از اخذ دکترای فیزیک و نجوم رصدی به خاطر علاقه شخصی، سر کلاس‎های مهندسی اپتوالکترونیک و پس از آن دیپلم مهندسی مایکروویو رفت.



دکتر مبشر می‌گوید: « هیچ مشکلی سر حضور در این کلاس نداشتم؛ چراکه علاقه داشتم. وقتی شما به یادگیری علاقه داشته باشی، هیچ مشکلی وجود ندارد. تنها مشکلی که وجود داشت، این بود که اغلب دانشجویان آن کلاس پیش‎زمینه مهندسی داشتند و من پیش‎زمینه علوم‌پایه داشتم. نوع نگاه ما به مساله متفاوت بود. وقتی سیگنالی می‎آمد؛ آنها آن را یه سیگنال می‎دیدند و من، الکترون‌هایی را که می‌دیدم که واکنش‌های متعددی برای ایجاد این سیگنال انجام می‎دهند».
 

parisa

متخصص بخش
[h=2]شهید دکتر مجید شهریاری
شهید مجید شهریاری استاد دانشگاه شهید بهشتی٬ فیزیک‌دان و دانشمند هسته‌ای متولد زنجان که در تاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ در ایران ترور شد.
زندگی نامه
وی با کسب رتبه دو در سال ۶۳ در آزمون ورودی دانشگاه صنعتی امیر کبیر در رشته الکترونیک پذیرفته شد.سپس در سال ۶۷ باکسب رتبه نخست در رشته مهندسی هسته‌ای پذیرفته شد.و در نهایت در سال ۷۷ موفق شد که دکترای خود را رشته تکنولوژی فناوری هسته‌ای را از دانشگاه امیر کبیر دریافت کند. وی پس از استعفا از دانشگاه امیرکبیر به خاطر نبود بستر مناسب برای همکاری وی در سال ۱۳۸۰ به دانشگاه شهید بهشتی پیوست. و در سال ۸۵ با راه‌اندازی دانشکده مهندسی هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی به عضویت هیئت علمی آن درآمد.
ترور
ترور استادان فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی ایران در تهران در ۸ آذر ۱۳۸۹ باعث شهید ‌شدن یک تن از این استادان شد. این انفجارها که برای ترور مجید شهریاری و فریدون عباسی دو تن از استادان فیزیک دانشگاه شهید بهشتی انجام شد موجب شهید ‌شدن مجید شهریاری و مجروع شدن ۲ نفر از همراهان وی شد.
نحوه بمب‌گذاری
در تروری مشابه فریدون عباسی هم مورد سوء قصد قرار گرفت که وی از این حمله جان بدر برد.این دو حادثه در بلوار ارتش و میدان دانشگاه شهید بهشتی در ولنجک روی داد. به گفته رسانه‌ها افراد موتور سوار با چسباندن یک وسیله انفجاری به خودروی پژو ۴۰۵ مجید شهریاری او را به قتل رساندند. به گفته شاهدان عینی دو دستگاه موتورسیکلت با نزدیک شدن به خودروی یکی از اساتید دانشگاه بمبی را به سمت خودرو او پرتاب نموده و سپس از محل حادثه گریخته‌است. انفجار دوم نیز با نحوه مشابهی بر روی خودروی پژو ۲۰۶ فریدون عباسی روی داد که او از این انفجار جان سالم به در برد.


سوابق و مقالات علمی همراه با دکتر مسعود علیمحمدی، دکترای فیزیک ذرات بنیادی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، از مشاوران ایران در پروژه مهم سزامی بودند.
برگزاری دوره‌هایی چون «کارگاه آموزشی آشنائی با کدهای محاسباتی راکتورهای هسته ای» از جمله سوابق دکتر شهریاری بوده‌است. یکی از طرح‌های مهم دکتر شهریاری، طراحی‌های تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید راکتورهای هسته‌ای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت.


خاطرات
1. ايشان ماشين و راننده داشت. صبحها خودش مي‌رفت دانشگاه. من هم با ماشين خودم مي‌‌رفتم. آن موقعي كه طرح زوج و فرد را اجرا مي‌كردند. پلاك ماشين من فرد بود. آن روز دوشنبه بود. گفت: بيا با هم برويم. چقدر خداوند اين را جور كرد. من كه مدتها بود اين اواخر تنها مي‌آمدم، آن روز اتفاقي با هم همراه شديم. او جلو پيش راننده بود و من هم پشت سرش.500 مترازاتوبان ارتش را طی نکرده بودیم که با ترافیک ابتدای اقدسیه مواجه شدیم. راننده سرعت را کم کرد تا از منتهی الیه سمت راست به سمت دارآباد برود. يادم هست كه چند ثانیه قبل از انفجار يك چيزي از او پرسيدم. برگشت و جواب مرا داد. بعداً در نامه‌هايش كه مي‌گشتم، ديدم همان روز بعد از ظهر در دانشگاه شريف جلسه دفاع داشته. در آن لحظه تز آن دانشجو جلويش باز بود و داشت مطالعه مي‌كرد. سرش به آن گرم بود. راننده هم داشت رانندگي مي‌كرد. عين آب خوردن آمدند و بمب را چسباندند. چون سرش پايين بود. آن لحظه متوجه نشد. من داشتم بيرون را نگاه مي‌كردم. از پنجره سمت دكتر موتوري را ديدم. راننده هم متوجه شد و سريع نگه داشت. موتوري چسباند و رفت. او كه رفت، من آنتن بمب را ديدم. چون به در چسبانده بود. زير شيشه. من از توي شيشه آنتن را ديدم. راننده داد زد دكتر بريد بيرون. دو زاريم افتاد. همان لحظه صداي مجيد را شنيدم كه گفت چي شده. راننده بيرون پريد. من هم سريع پريدم كه برم در را برايش باز كنم. قبل از اين كه بيرون برم، دست مجيد را ديدم كه رفت كمربند را باز بكند. در اين فاصله‌اي كه من از در عقب پياده شدم. ظاهرأ كمربند را باز كرده و برگشته بود تا در را باز بكند. من هم رفتم در جلو را باز كنم. بمب خيلي بزرگ بود. يك چيزي مثل گوشي تلفن‌هاي سيار. آنتن بلندي هم داشت. خواستم در را باز بكنم كه دكتر پياده بشود. دستم نرسيد. منفجر شد. اينها چون مي‌خواهند طرف را بكشند،‌ بمب را طوري طراحی می‌کنند كه موجش به سمت داخل باشد. تمام موج روي مجید من منتقل شد. انفجار من را پرت كرد. آن طرفتر سمت عقب ماشين افتادم. دردي احساس نكردم. فقط يك لحظه آن سوزش اوليه بمب روي صورتم حس کردم. بعدأ‌ فهميدم كه همه صورت و موها و چشم و ابرويم سوخته بود. خيلي هم هوشيار بودم. آمدم بلند شوم. ديدم كه نمي‌توانم. پاي چپم كامل خرد شده بود. ولي درد نداشتم. هر بار آمدم بلند شوم، مي‌افتادم. ديدم كه نمي‌شود. راننده هم در همين اثتا بالاي سرم رسيد. بهش گفتم من را ببر پيش دكتر. ديدم كه توي سر خودش مي‌زند. يك عابر اين صحنه را فيلمبرداري كرده است. با همان حالت و با آرنجم خودم را روي زمين كشيدم. تنها دردي كه احساس كردم، وقتي بود كه خودم را روي آسفالت ‌كشيدم. دستم پاره شده بود و گوشتش روي آسفالت كشيده مي‌شد. به هر حال خودم را تا در جلو كشيدم. روي زمين بودم. ديدم كه دكتر روي صندلي نشسته. من چيز منهدم شده نديدم. فقط ديدم كه سرش روي صندلي افتاده است. البته بعدا گفتند که پای راست و دست چپ دکتر کاملا از بین رفته بود. چون هوشيار بودم، مي‌دانستم كه تمام شده است. خيلي دلم مي‌خواست كه مي‌توانستم بالا بروم و مي‌دانستم كه آخرين لحظه‌اي است كه او را مي‌بينم. اگر اين برانكاردي‌ها دو تا آدم پخته بودند،يك لحظه من را مي‌بردند بالای سرش. ولي دو تا پسر بچه بودند. به خودم می گفتم اگر من امدادگر بودم آن لحظه فكر مي‌كردم كه اين آخرين لحظه‌اي است كه اين فرد مي‌تواند بدن گرم عزيزش را احساس بكند. شايد خودم اين پيشنهاد را مي‌دادم كه مي‌خواهي ببرمت تا بغلش بكني... ولي دو تا بچه بودند. از امدادگر پرسيدم دکتر مرده؟ خيلي بچه سال بود. گفت شما راحت باشيد. گفتم به من بگو مرده؟ گفت: شما آرام باشيد. گفتم بچه جان به من بگو ديگر. پيش خودم گفتم كه بچه است ديگر. چكار بكند. ولي مي‌دانستم كه تمام شده است. دکتر به ملکوت پرواز کرده بود و من در اثر شدت جراحت وارده و در حسرت دیدن چهره مجید برای آخرین بار، توسط نیروهای امدادگر منتقل شدم. (همسرشهید)
2. پیش ایشان هیچ کس نمی‌توانست پشت سر دیگری صحبت کند. اگر احیانا احساس می‌کرد که بحث دارد به سمت غیبت می‌رود، سریع بحث راطوری عوض می‌ کرد که آدم خودش هم متوجه نمی‌شد.
3. كمتر ديدم به كسي بگويد چه بكن. معمولا اهل گفتن زباني نبود. عملش بهترين تشويق بود. وقتی براي نماز به نمازخانه مي‌رفتيم، همه به دكتر مي‌گفتند امام جماعت بايستيد. مي‌گفت امام جماعت اول از همه مي‌آيد؛ بپرسيد چه كسي اول آمده، او بايد امام جماعت بشود.(محمدشاهی؛ راننده و محافظ شهید)
4. عقيده قلبي‌اش اين بود كه تا اذن خدا نباشد، برگي از درخت نمي‌افتد. ما و دیگر دوستان وقتی جایی، مخصوصا بيرون از تهران مي‌رفتيم خیلی مراقب امنیت دکتر بودیم. تأكيد داشت كه اینقدر سخت نگيريد. می‌گفت ما همه وسيله‌ايم و كاري نمي‌توانيم بكنيم. اگر مقدر الهي باشد، مطمئن باشيد هيچكسي نمي‌تواند جلواش را بگيرد. )محمدشاهی؛ راننده و محافظ شهید)
5. يكي از مسئولين‌گفت: خانم دكتر بالاخره دكتر امر به معروف مي‌كرد يا نمي‌كرد؟ گفتم امر به معروف دكتر اين بود كه اگر سه تا دانشجو داشت که دو تاي‌شان فكلي بودند و يكي ريش داشت،جلوي پاي هر سه تا بلند مي‌شد. برايش فرقي نمي‌كرد كه فكلي است یا چادری. هر كس به دفترش مي‌آمد، جلوي پايش بلند مي‌شد. جواب سؤالات و مشكلات‌شان را يك جور مي‌داد. اگر به اين مي‌گفت دخترم. به آن هم مي‌گفت دخترم. سر اذان هم كه تكبير مي‌گفتند، نمي‌گفت بروید نماز؛ همانجا آستين‌هايش را بالا مي‌زد. بدون هيچ حرفي. اين منتهاي امر به معروف است. بچه‌ها مي‌ديدند كه چكار باید بكنند. يكي‌شان مي‌گفت كه ما هم برويم و نماز بخوانيم. همين بچه فكلي را من سال بعد در نمازخانه ديدم. نماز اول وقتش به راه بود و قرآن بعد از نمازش هم. (همسر شهید)
6. روز عرفه اول وقت آمد پايين، طبقه دوم. با هم نشستيم، كسي در نمازخانه نبود. دكتر شروع كرد نماز خواندن. نماز ظهرش را كه خواند، گفتم دكتر امروز روز عرفه است. مثل اينكه سرت خيلي شلوغ است، دعاي عرفه را چكار كنيم؟ مهديه امام حسن(ع) مراسم دارد. برویم؟گفت من كه وقت نمي‌كنم. گفتم پس دعايي بكن که آنجا ما به يادت باشيم. گفت من دعا مي‌كنم همه آخر و عاقبتمان ختم به خير بشود. چند روز قبل از شهادتش بود. اين جمله را گفت و رفت از نمازخانه بيرون. (حاج غلام؛ خدماتی)
 

parisa

متخصص بخش
[h=2]پروفسور عبدالسلام
این محقق عالیقدر ،به تدریج به چهره ای مطرح در عرصه سیاست و علوم بین الملل تبدیل شد. وی سفرهای متعددی به نقاط مختلف جهان نمود و قادر بود در بحثهایی که بین وی وسران کشورها و دولتمردان در می گرفت، آنان را در جهت پیشبرد اهداف خود در راستای بازشناسی و اعتلای علم و دانش در کشورهای متبوعشان در خدمت بشریت متقاعد سازد.

این مرد بزرگ که یکی از چهره های شاخص علم فیزیک قرن محسوب می گردد، در سال 1926 در کشور پاکستان دیده به جهان گشود. اوپس از طی مراحل تحصیلی و آکادمیک در دانشگاه پنجاب، دانشکده سنت جان ،آزمایشگاه کاوندیش ،سرانجام در سال 1952 موفق به اخذ درجه دکتری فیزیک از دانشگاه کمبریج گردید. و سپس به موطن خویش بازگشت و درمقام استاد دانشکده های دولتی پنجاب و لاهور به امر تعلیم و آموزش پرداخت .اما پس از مدتی به دلیل مهجور ماندن از محافل و رویدادهای علمی و نیز به دلیل عدم وجود امکانات علمی و آموزشی،بار دیگر به دانشکده کمبریج بازگشت.
او این بار در مقام یک سخنران انجام وظیفه نمود. در سال 1957 وی به سمت استادی عالی رتبه فیزیک نظری دانشکده سلطنتی منصوب گردید.عبدالسلام که همواره از عدم امکانات آموزشی در کشور خود رنج می برد، بر آن شد تا شاید بتواند برای علاقمندان علم فیزیک راهی را بگشاید و تسهیلاتی برای آنان فراهم نماید.در پی همین تصمیم ،اندیشه
ایجاد تاسیس مرکز بین المللی فیزیک نظری با تکیه بر سرمایه های انجمنهای بین المللی در ذهن وی قوت گرفت.

شهرت پروفسور عبدالسلام به دلیل نظریه "الکتروضعیف "است که مشتمل بر ادغام نظری و ریاضی تعاملهای الکترومغناطیسی و ضعیف است .این نظریه در حال حاضر در روندی قرار گرفته است که در نهایت تمامی نیروهای بنیادی طبیعی را یکپارچه قلمداد می کند. دستیابی به نظریه فوق موفقیت دیگری را نصیب وی کرد:در سال 1979 پروفسور عبدالسلام به اتفاق استیون واینبرگ و شلدون گلشو آمریکایی به اخذ جایزه نوبل نایل آمد..اعتبار نظریه مذکور بارها و بارها از طریق آزمایشات گوناگون به اثبات رسیده است .نظریه این دانشمند بزرگ تاکنون هسته و بنیان مدل معیار فیزیک محسوب می شود. این مرد بزرگ که در طول زندگی پربار خود از هیچ کوشش و تلاشی در جهت اعتلای علم فروگذار ننموده بود ،پس از یک دوره طولانی بیمار ی سخت ،سرانجام در روز 21 نوامبر سال 1996 میلادی د رآکسفورد چشم از جهان فروبست .پیکر وی در موطنش یعنی پاکستان به خاک سپرده شد. یادش گرامی باد.
 
بالا