• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفی و نقد فيلم بيليارد باز | The Hustler

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
بیلیاردباز (اسم اصلی: اغواگر)
The_Hustler_%28_1_%29.jpg

کارگردان:رابرت راسن

بازیگران: پل نیومن - جکی گلیسون - جرج سی اسکات - پایپر لاری

محصول: آمریکا - ۱۹۶۱ - ۱۳۴ دقیقه

جوایز: کاندید ۹ اسکار و برنده ۲ اسکار و کاندید وبرنده ۲۵ جایزه مهم دیگر

تحليلي بر «بيليارد باز » ساخته رابرت راسن


بیلیاردباز فیلمی است با داستانی بسیار روان و ساده بدون هرگونه پیچیدگی و صحنه اکشن. با این حال آنقدر جذاب است که بیننده را تا پایان به دنبال خودش بکشد. داستانی که در آن همه چیز هست: رقابت، عشق، جاه طلبی و انسانهایی که هرکدام در پشت نقابی در پی کسب منافع خودشان هستند...

اگر تنها همین فیلم «بیلیاردباز» (رابرت راسن/1961) در كارنامه بازیگری «پلنیومن» ثبت میشد، كافی بود تا نقشی ماندگار از او در ذهنمان به جا بماند. جملات بالا را یك بار در ذهنمان مرور كنیم و بازی پراوج و فرود پل نیومن در حین ادا كردنشان را در فصل پایانی به یاد بیاوریم تا به تواناییهای او ایمان بیاوریم. بغض به موقع، احساس گناه به موقع، عصیان و به سیم آخر زدن به موقع و حسرت خوردن برای عشقی از دست رفته...

نقش خوب نوشته شده «ادی خوشدست»، یك فرصت طلایی است كه نصیب هر بازیگری نمیشود.
بازی درخشان پلنیومن در «بیلیاردباز» تركیبی از لودگی و بیریشگی برگرفته از قشر لمپنمنش و تقدیرگرایی و عصیانی است كه آشنایی و بُر خوردن ادبی با سارا میتواند زمینه سازش باشد. ما پیشدرآمدهای این تقدیر محترم ادی را در همان ابتدای فیلم میبینیم. اولین اُدال ادی با همه افهگیری خوبش وارد «لوز» نمیشود.

یا ادی از چارلی كه برایش حریف جور میكند میخواهد كه با او یك پارت بیلیارد بازی كند. چارلی در پاسخ به این تقاضای ادی با لحن كنایهآمیزی میگوید: «برات گرون تموم میشه». یا توجه كنیم به شروع بعد از فصل عنوانبندی كه آن كارگر سیاهپوست باشگاه بیلیارد كه پایش میلنگد پرده كركره را بالا میكشد. چالی در بدو ورودشان به باشگاه به ادی میگوید: «چه ساكته.» ادی با شوخطبعی خاصی جوابش را اینطور میدهد: «آره مثل كلیساست.» اما «چارلی» با نوعی آیندهنگری همسنخ تقدیر «ادی»، چنین تصویری از محیط باشگاه ارائه میدهد: به نظر من كه شبیه قبرستونه. «این میزها هم درست مثل تختههای مردهشورخونه میمونه.»

از اینجا به بعد وارد دنیای خاكستری و پركنتراست «ادی فلسن» میشویم كه آیندهای از غرور و استیصال، رجزخوانی و یكدنگی و شكست و... است. او بلافاصله بعد از جمله دوستش چارلی با آن چهره متبسم و حالات تیپیكش كه سیگاری به گوشه لب دارد میگوید: «ولی من از اینجا زنده میرم بیرون چارلی» او در حالی كه خودش شار را داخل لوز میاندازد ادامه میدهد: «كی میتونه منو شكست بده چارلی؟» اما این لبخند ظاهری ادی دیری نمیپاید و وقتی «بشكه مینهسوتا» از كارگر سیاهپوست باشگاه میخواهد شارها را بچیند، ما در نگاه ادی نشانههایی از دلواپسی و نگرانی را میبینیم.

عبور ادی از مقابل كارگر سیاهپوست لنگ و نگاه آن دو به هم، این وضعیت نامطمئن را تشدید میكند. در اینجا جنس بازی پلنیومن، تركیبی از تیپ و شخصیت میشود. او با لبخندی ظاهری سعی میكند نگرانیاش را پنهان سازد و با گفتن «شار بهت نمیدم» (خطاب به بشكه)، برای خودش اعتماد به نفس كسب كند. با افتادن شار مورد نظر بشكه در داخل «لوز»، ادی گویا تازه سر ذوق میآید و شروع به رجزخوانی میكند: «به دلم افتاده پیرمرد از حالا نوبت منه، توز ووگل به چپ». دوربین به ادی نزدیك میشود تا ما شاهد همان نوقع نگاه مصممانهاش باشیم و با ادامه رجزخوانی او همراه شویم: «خیلی به این بازی فكر كرده بودم پیرمرد، تو راه كه میاومدم همهاش فكر تو میكردم.»

حالا دوربین كاملا با ادی همراهی و همآوایی دارد تا آن نمای معروف از خم شدنش روی میز بیلیارد و نشانه گرفتن برای یكی از شارها شكل بگیرد. حالت نگاه ادی به شار مورد نظرش بهگونهای است كه انگار تقدیرش را نشانه رفته است. اما او با تكمیل رجزخوانیاش، اصرار بر فاصله گرفتن از تقدیر محتومش دارد: «دیگه این میز مال منه، من حاكمشم».
ظاهرا رابرت راسن نمیخواهد آب خوش از گلوی این ضدقهرمان غریزیاش پایین برود و در این طی طریق، او را در معرض همه گونه آزمون و تنبیه و قصاصی قرار میدهد. قاعدتا این به قابلیتهای یك بازیگر بستگی دارد تا بتواند به فاصله كوتاهی بعد از این كركریخواندنها و برنده شدن مقطعی، شكست و استیصال را در وجود و چهرهاش نشان دهد.

توجه كنیم به آن مكثهای دوربین روی چهره خسته و بههمریخته ادی بعد از باختش به بشكه در ادامه بازی. او حتی در اینجا نیز در اوج درماندگی باز نمیخواهد كوتاه بیاید و میگوید: «بازی وقتی تمومه كه بشكه بگه». یا در حین شار زدن، متوجه برت گوردون (جرج.سی.اسكات) میشود و با این بهانه كه او باعث بدشانسیاش شده، میگوید: آهای آقا! ممكنه از اونجا بلند شی. الان چند ساعته اونجا نشستی، منو ناراحت میكنی.»

در ادامه میبینیم كه ادی با «برت گوردون» (تصویری از همین تقدیر ناگزیرش)، نوعی بازی كودكانه و «قایم باشك» دارد. او در نقطه مقابل، شمایلهای واقعبینانهای چون بشكه و سارا را جدی نمیگیرد و آنها را پس میزند. در جایی بشكه به او میگوید «بازی تمومه ادی». اما ادی با لجاجت نمیخواهد طعم شكست را پذیرا باشد و تنها دویست دلاری باقی مانده برایش را به سوی بشكه دراز میكند و با درماندگی فریاد میزند: «بشكه بیا، آی بشكه».

سكندری خوردن ادی كنار میز بیلیارد، یكی از همان مجازاتهای تداركدیدهشده از سوی رابرت راسن نگاه كنیم به حضور مقتدرانه بشكه در آن نمای رو به پایین در جلوی قاب و وضعیت شكستخورده ادی را در میانه قاب و خروج برت گوردون و بشكه و بقیه شرطبندها از داخل كادر و فید شدن تصویر همراه با بسته شدن درِ باشگاه.

در برخورد و آشنایی بعدی ادی با سارا نیز شاهد جلوههای دیگری از یك بازی پیچیده و بهشدت تأثیرگذار هستیم. ادی در جایجای همنشینی و همكلامیاش با سارا، نیاز و تمنای غریزی خود و نابلدیاش در ابراز عشق را به راحتی نشان میدهد.
مواجهه میان ادی و برت گوردون، جدا از نمایش تواناییهای دو بازیگر، بیانگر بضاعت و ظرفیتهای واقعی ادی است. برت با عنوان كردن «شخصیت بشكه» و «استعداد ادی»، هم او را تحقیر میكند و هم سر ذوق میآورد و ادی با سادگی كودكانهای، با این قواعد بازی برت گوردون كنار میآید.

در "بیلیاردباز" شاهد بازی درخشان هنرپیشگان هستیم."رابرت راسن" توانسته از تمام توان بازیگران فیلمش به خوبی بهره گیرد. "پل نیومن" که 3 سال پیش از این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود با ایفای نقش "ادی" به نوعی تکامل رسید. ضمن آنکه "پیپر لاوری" نیز بابازی درخشانش و نامزدی اسکار به تنها افتخار دوران بازیگریش رسید. "جکی گلیسون" هم در نقش "بشکه مینه سوتا" فوق العاده است. اما چیزی که بیش از همه به چشم می آید بازی درخشان "جرج سی اسکات " در نقش "برت گوردون" می باشد.

"رابرت راسن" در سال 1949 برای فیلم "همه فرمانبران شاه" و در سال 1969 به خاطر "بیلیاردباز" در 5 رشته نامزد دریافت جایزه اسکار شد، اما هیچ گاه آن را بدست نیاورد. او 5 سال پس از ساختن "بیلیاردباز" در سال 1966 و در سن 58 سالگی درگذشت.







محمد خليلي نژاد

كافه نقد
 
بالا