Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
کارگردان : Ken Loach
نویسندگان : Paul Laverty, Donal O'Kelly
بازیگران : Barry Ward, Simone Kirby, Andrew Scott
خلاصه داستان : جیمی گرالتون یک فعال سیاسی است، که پس از یک دهه دوری و اقامت در ایالات متحده در اوایل دهه ۱۹۳۰ به وطن خود یعنی ایرلند باز میگردد و به کمک به مادرش در کارهای مزرعه مشغول میشود. تا اینکه جوانان از او تقاضا میکنند تالاری که در گذشته ساخته بود را بازگشایی کند ...
----۳۰ مه ۲۰۱۴ -
-- درام،تاریخی -
--۱۰۹ دقیقه
منتقد: پیتر برادشاو (گاردین)-امتیاز ۶.۰ از ۱۰ (۳ از ۵)
تالار پیرس کانلی همان تالار مورد بحثی است که در دهه ۱۹۲۰ توسط رهبر کمونسیت کاریزماتیک ایرلندی به نام جیمی گرالتون در شهرستان لیتریم بنا شد. (این بنا به افتخار پاتریک پیرس و جیمز کانلی نام گذاری شده است؛ رهبران "شورش عید پاک" مردم ایرلند علیه انگلیس، که در سال ۱۹۱۶ میلادی اعدام شدند.) گرالتون با مبادرت به تبدیل این بنا به محلی که در شب یک تالار رقص بود و تا نیمهی شب سر و صدای آن به گوش میرسید و در روز محلی عمومی برای تشکیل کلاسهای آموزشی بود، خشم و غضب رهبران کلیسا و حکومت را برافروخت. اما مردم در کمال تعجب بسیار به تفریح و گذراندن اوقاتشان در این مکان علاقه نشان میدادند. خوش گذرانی و دین گریزی؟ یکی از دیگری خلافتر و ناخوشایندتر. کارگردان و فیلمنامه نویس اثر یعنی به ترتیب کن لوچ و پل لاورتی زندگی و روزگار جیمی و تالارش را به صورت دراماتیکی تصویر کرده اند. این داستان به یک دوئل تبدیل میشود، که یک سر آن گرالتونِ تند و بی پروا (با بازی بری وارد) و سر دیگر آن کشیش ترسناک محلی (با بازی جیم نورتن) قرار دارد، که مدرنیته را مورد نکوهش قرار میدهد و ماموریت دارد این چپ گرای بی ایمان را از صحنه به در کند.
این اثر فیلمی تماشایی، عمیق و تا حدودی آموزشی همراه با لحظاتی شگفت انگیز است، که با صداقت و جدّیت مثال زدنی ارائه شده و به هیچ عنوان رنگ طعنه و انتقاد به خود نگرفته است. گرچه لاورتی و لوچ ممکن است تا حدود بسیار اندکی تحت تاثیر اثر مشابهی از جان فورد به نام «مرد ساکت/The Quiet Man» (با این تفاوت که مرد آنها بسیار پر سر و صداست) و احتمالا کمی هم تحت تاثیر فیلم «سرخها/Reds» اثر ۱۹۸۱ وارن بیتی - که در مورد جان سی رید کمونیست آمریکایی است - قرار گرفته باشند، اما تِم این فیلم اساسا به اثر پیشین آنها که نخل طلا را برد یعنی «بادی که کشتزار جو را تکان میدهد/The Wind that Shakes the Barley» باز میگردد، که به اختلافات ایرلند پس از جنگ داخلی میپرداخت: حس استیصال و خروش جاری در میان نسل جوان پس از اینکه پی میبرند رئیسان سیاسی جدیدشان به همان اندازه اربابان بریتانیایی چپاولگر و مرتجع هستند. «تالار جیمی» از بسیاری جهات فیلم بسیار قدرتمندی است، با این حال به نقصی آشکار و عجیب مبتلا است: با این که از ابتدا کشیش را به عنوان دشمن خونین و سرسخت گرالتون معرفی میکند، به ناگه چرخش غیر معقول و بی دلیلی در او شکل میگیرد و با گرالتون سازش میکند. پس از آن همه ستیز و مخالفت با هر عملی که گرالتون به آن معتقد است، به طرز گیج کنندهای گاه و بی گاه پافشاری او بر عقایدش را مورد ستایش قرار میدهد. شاید پل لاورتی به این علت که در جبههی پیروز تاریخ قرار دارد، از روی حس ترحم نخواسته است کشیش را بیش از حد قصی القلب و بی رحم تصویر کند. اما در هر صورت این جانبداری از هر دو طرف به این شکل جای بسی تعجب دارد.
شخصیت جیمی گرالتون که بری وارد به نمایش میگذارد، مردی است که پس از یک دهه دوری و اقامت در ایالات متحده در اوایل دهه ۱۹۳۰ به وطن خود یعنی ایرلند باز میگردد. او به چشم خود رکود اقتصادی بزرگ آمریکا و سقوط وال استریت را دیده است. برادرش به تازگی مرده است و برنامه خاصی جز کمک به مادرش در کارهای مزرعه ندارد. خیلی زود جوانان و کم سن و سالان که از خستگی کلافه شدهاند، از او تقاضا میکنند تالاری که قبلا تحت عنوان یک پروژه مشارکتی با اهالی آنجا ساخته بود را مجددا باز کند: تفریح بیشتر، خندههای بیشتر، افکار چپگرای بیشتر. گرالتون با گرامافونی که از ایالات متحده با خود آورده همه را حیرت زده میکند. برایشان جدیدترین آلبوم های جاز را پخش میکند و کمی رقصهای شاد یادشان میدهد، که لحظات مفرح سورئالی را رقم میزند. اما بازگشایی تالار همانا و سر باز کردن زخمهای قدیمی همانا: یک جرقه کوچک باعث دامن زدن به شعلهی عشق زنی که در گذشته عاشقش بوده و هست (با بازی سایمون کِربی) و ایجاد درگیری با اوباش گردن کلفت ارتش جمهوریخواه ایرلند (IRA) که حالا بخشی از ساختار سیاسی حاکم هستند میشود. تالار جیمی حالا دیگر به کانون ناخشنودی تبدیل میشود و یک مرکز قدرت رقیب به حساب میآید.
این فیلم روایتهای پذیرفته شده در مورد مهاجرت از ایرلند به ایالات متحده را به شیوه جالبی به چالش میکشد: آمریکا صرفا جایی برای فرصتهای تجاری نیست، بلکه مکانی برای رشد عقاید برانداز گرانه سیاسی و صادر کردن آن به دیگر نقاط جهان است. اینجا مبارزان انقلابی قهرمان نیستند. اوکیف (با بازی بریایان اف اوبایرن) یکی از اعضای ارتش جمهوریخواه ایرلند (IRA) یک گردن کلفت ظالم و متحجّر است. به طرز طعنه آمیزی، این کشیش است که در مورد حقایق نظریه و فرمانروایی استالین گرالتون را به چالش میکشد و گرالتون با موکول کردن بحث بر سر این موضوع به بعدا از آن طفره میرود. اما طعنه نیشدارتر این است که کشیش با دید به کرسی نشاندن فرمان خود، بحث استالین را پیش میکشد.
این فیلم به هنگام بیان یک آرمان گرایی به شکلی ساده و با صداقت ذاتیاش در بهترین حالتش قرار دارد. یک سکانس بسیار جالب وجود دارد که در آن مردم صرفا برای یک نوع جلسه نقد و بررسی به صورت حلقه در تالار جیمی مینشینند: در مورد شعری از شاعر شهیر ایرلندی ویلیام باتلر ییتس به نام «سرود اینگوس (خدای عشق، جوانی و شاعرانگی) سرگردان» بحث میکنند و در مورد برداشتشان از آن با یکدیگر صحبت میکنند. دوست دارم ساعتها به نظاره این چنین صحنههای ساده و عمیقی بنشینم.
اختصاصی منبع: نقد فارسی
مترجم: سید مجتبی حسینی
نویسندگان : Paul Laverty, Donal O'Kelly
بازیگران : Barry Ward, Simone Kirby, Andrew Scott
خلاصه داستان : جیمی گرالتون یک فعال سیاسی است، که پس از یک دهه دوری و اقامت در ایالات متحده در اوایل دهه ۱۹۳۰ به وطن خود یعنی ایرلند باز میگردد و به کمک به مادرش در کارهای مزرعه مشغول میشود. تا اینکه جوانان از او تقاضا میکنند تالاری که در گذشته ساخته بود را بازگشایی کند ...
----۳۰ مه ۲۰۱۴ -
-- درام،تاریخی -
--۱۰۹ دقیقه

منتقد: پیتر برادشاو (گاردین)-امتیاز ۶.۰ از ۱۰ (۳ از ۵)







این فیلم به هنگام بیان یک آرمان گرایی به شکلی ساده و با صداقت ذاتیاش در بهترین حالتش قرار دارد. یک سکانس بسیار جالب وجود دارد که در آن مردم صرفا برای یک نوع جلسه نقد و بررسی به صورت حلقه در تالار جیمی مینشینند: در مورد شعری از شاعر شهیر ایرلندی ویلیام باتلر ییتس به نام «سرود اینگوس (خدای عشق، جوانی و شاعرانگی) سرگردان» بحث میکنند و در مورد برداشتشان از آن با یکدیگر صحبت میکنند. دوست دارم ساعتها به نظاره این چنین صحنههای ساده و عمیقی بنشینم.
اختصاصی منبع: نقد فارسی
مترجم: سید مجتبی حسینی