Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : آرژانتین، ایتالیا، هلند و اسپانیا
محصول : لیتا استانتیک
کارگردان : لوکرسیا مارتل
فیلمنامهنویس : لوکرسیا مارتل
فیلمبردار : فلیکس مونتی
آهنگساز(موسیقی متن) : آندرس گرسنتسون
هنرپیشگان : ماریا آلچه، آلخاندرو اورداپیلتا، مرسدس موران، خولیتا سیلبربرگ، کارلوس بلوسو، مارتا لوبوس و میا مائسترو
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۶ دقیقه
شاید تعریف کردن پیرنگ فیلم احمقانهترین کار ممکن باشد چون اصولا اینجا با فیلمسازی طرف هستیم که با هر متریال دیگری هم میتوانست شاهکاری درخشان خلق کند. مارتل همچون همهی اسلاف نابغهاش با دستمایه قرار دادن داستانی معمولی -حضور چند روزهی تعدادی دکتر در شهرستانی در آرژانتین برای شرکت در همایشی پزشکی- اما با خلق روایتی اعجابانگیز و سبکی خارقالعاده، فیلمی ساخته به تمام معنا هنری (اگر بشود از این صفت برای یک فیلم استفاده کرد).
استراتژی فیلم (و بالطبع فیلمساز) بر پایهی حذف بنا شده. حذف موقعیت شهری، حذف درام، حذف نقطهی اوج، حذف اکشن، حذف فضا، حذف جذابیتهای مقطعی (چند صحنهی محدود جنسی فیلم در بدیعترین حالت ممکن نمایش داده میشوند) و اساسا حذف همهی آنچه فیلمسازان دیگر بهعنوان نقطهی اتکا از آن استفاده میکنند. در کل فیلم ما از شهر بجز یک خیابان و یک مغازه ( که صاحب مغازه هم جزو آسهای فیلم هست از قضا) چیزی نمیبینیم. همینطور از کل هتل محل اقامت گروه که به فضای دو اتاق (یکی متعلق به مرد اصلی داستان و یکی متعلق به زن اصلی) و یک سالن و البته استخر آن قناعت شده. نحوهی برش بین فضاها هم طوری طراحی شده تا بیننده تا آخر گیج باشد که اساسا معماری هتل به چه صورت است.
در کنار آن تم محوری، کاراکتر اصلی ماجرا دختریست که فکر میکند وظیفهای مقدس او را به ارشاد دکتر (که علاوه بر داشتن زن و بچه به مادر دختر هم علاقهمند شده و ضمنن بیاطلاع از مادر رابطهای منحرفانه هم با خود دختر دارد) هدایت میکند.
این فشردگی روابط و ماجراها از قضا در بهترین شکل در خود فیلم هم نمود پیدا کرده. فیلمساز هوشمندانه با انتخاب میزانسنهایی شلوغ (با استفاده از لنز واید و استفاده از عمق میدان مثلا)، سردرگمی کاراکترها در فضایی مالیخولیایی و اگزوتیک را به تصویر کشیده است.
بداعت بصری فیلمساز در استفاده از قطر کادر، در کنار استفاده از عمق میدان و استفاده از تمام فضاهای کادر منجر به تجربهای تماما استتیک میشود که در همسویی کامل با اتنخاب پیرنگی به شدت رادیکال در دادن اطلاعات به مخاطب (بیرون داستانی) و به کاراکترها (درون داستانی) میشود.
شاید بد نباشد برای درک درستتر از فیلم قسمتهایی از آن را از اینجا ببینید.
فیلمهایی از این دست قطعا با یک بار دیدن، درست درک نمیشوند اما به قطع و یقین مضاعف با همان یکبار دیدن میشود به آن دل باخت.
مهدي فهيمي
كافه نقد
کشور تولیدکننده : آرژانتین، ایتالیا، هلند و اسپانیا
محصول : لیتا استانتیک
کارگردان : لوکرسیا مارتل
فیلمنامهنویس : لوکرسیا مارتل
فیلمبردار : فلیکس مونتی
آهنگساز(موسیقی متن) : آندرس گرسنتسون
هنرپیشگان : ماریا آلچه، آلخاندرو اورداپیلتا، مرسدس موران، خولیتا سیلبربرگ، کارلوس بلوسو، مارتا لوبوس و میا مائسترو
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۶ دقیقه
شاید تعریف کردن پیرنگ فیلم احمقانهترین کار ممکن باشد چون اصولا اینجا با فیلمسازی طرف هستیم که با هر متریال دیگری هم میتوانست شاهکاری درخشان خلق کند. مارتل همچون همهی اسلاف نابغهاش با دستمایه قرار دادن داستانی معمولی -حضور چند روزهی تعدادی دکتر در شهرستانی در آرژانتین برای شرکت در همایشی پزشکی- اما با خلق روایتی اعجابانگیز و سبکی خارقالعاده، فیلمی ساخته به تمام معنا هنری (اگر بشود از این صفت برای یک فیلم استفاده کرد).
استراتژی فیلم (و بالطبع فیلمساز) بر پایهی حذف بنا شده. حذف موقعیت شهری، حذف درام، حذف نقطهی اوج، حذف اکشن، حذف فضا، حذف جذابیتهای مقطعی (چند صحنهی محدود جنسی فیلم در بدیعترین حالت ممکن نمایش داده میشوند) و اساسا حذف همهی آنچه فیلمسازان دیگر بهعنوان نقطهی اتکا از آن استفاده میکنند. در کل فیلم ما از شهر بجز یک خیابان و یک مغازه ( که صاحب مغازه هم جزو آسهای فیلم هست از قضا) چیزی نمیبینیم. همینطور از کل هتل محل اقامت گروه که به فضای دو اتاق (یکی متعلق به مرد اصلی داستان و یکی متعلق به زن اصلی) و یک سالن و البته استخر آن قناعت شده. نحوهی برش بین فضاها هم طوری طراحی شده تا بیننده تا آخر گیج باشد که اساسا معماری هتل به چه صورت است.

در کنار آن تم محوری، کاراکتر اصلی ماجرا دختریست که فکر میکند وظیفهای مقدس او را به ارشاد دکتر (که علاوه بر داشتن زن و بچه به مادر دختر هم علاقهمند شده و ضمنن بیاطلاع از مادر رابطهای منحرفانه هم با خود دختر دارد) هدایت میکند.
این فشردگی روابط و ماجراها از قضا در بهترین شکل در خود فیلم هم نمود پیدا کرده. فیلمساز هوشمندانه با انتخاب میزانسنهایی شلوغ (با استفاده از لنز واید و استفاده از عمق میدان مثلا)، سردرگمی کاراکترها در فضایی مالیخولیایی و اگزوتیک را به تصویر کشیده است.

بداعت بصری فیلمساز در استفاده از قطر کادر، در کنار استفاده از عمق میدان و استفاده از تمام فضاهای کادر منجر به تجربهای تماما استتیک میشود که در همسویی کامل با اتنخاب پیرنگی به شدت رادیکال در دادن اطلاعات به مخاطب (بیرون داستانی) و به کاراکترها (درون داستانی) میشود.
شاید بد نباشد برای درک درستتر از فیلم قسمتهایی از آن را از اینجا ببینید.
فیلمهایی از این دست قطعا با یک بار دیدن، درست درک نمیشوند اما به قطع و یقین مضاعف با همان یکبار دیدن میشود به آن دل باخت.
مهدي فهيمي
كافه نقد