Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
کلاس ( کلاس درس ) (به فرانسوی: Entre les murs) فیلمی فرانسوی است ساختهٔ لورن کانته که جایزهٔ نخل طلای جشنواره فیلم کن را در ۲۰۰۸ بردهاست. کارگردان آن لورن کانته میگوید: «این فیلم را تحت تاثیر سینمای عباس کیارستمی ساختهام». منبع اقتباس این فیلم یک رمان فرانسوی به همین نام است از فرانسوا بگودو(به فرانسوی: François Bégaudeau).
تماشای فیلم را که تمام می کنی , دلت می خواهد واقعا" به تعطیلات پایان سال تحصیلی بروی... همانگونه که فیلم هم با اتمام دوره ی تحصیلی پایان می یابد, انگار که خسته ای از کلاس و درس و مدرسه, حال اینکه حداقل دوازده سال در فضاهای آموزشی به مراتب پرفشارتر گذرانده ایم اما گویی تحمل " یک زنگ " در این کلاس توان ما را تمام کرده است.
اگر به زمان دو ساعته فیلم دقت کنیم و بعد زمان هایی را که بیرون از کلاس درس می گذرد از آن کم کنیم , به همان به قولی " یک زنگ " کلاس می رسیم. یک زنگ کلاس را با بیست و چهار دانش آموز دختر و پسر گذرانده ایم.
"لارن کانته " کارگردان فیلم , کارنامه پر فیلمی نه , ولی پر افتخاری دارد. در کارنامه کانته تنها دو فیلم کوتاه و پنج فیلم بلند اکران شده وجود دارد ولی با همین تعداد اثر , بیست و هفت جایزه از فستیوال های فیلم در گوشه و کنار دنیا دارد و پانزده نامزدی برای دریافت جوایز , از فستیوال های کم فروغی مثل فستیوال فیلم آرژانتین گرفته تا جایزه نخل طلائی کن و کاندید بهترین فیلم خارجی اسکار برای همین فیلم " کلاس درس ". این یعنی زندگی هنری پر افتخار , کمیت کم و کیفیت و محتوایی غنی.
بهتر می دانم بحث در مورد تفاوت های سیستم آموزشی آنچه در این فیلم به عنوان قسمتی از ساختار آموزشی فرانسه و یا اروپا ارائه می شود را کنار بگذاریم , چون مشخضا" این نکات را آشکار می دانم و نیز پرداخت به آنها ما را از بررسی فیلم دور کرده و مباحث غیر مربوطی به این نوشته اضافه خواهد کرد , فقط نم توانم از این تعریف بگذرم که در یک جمله کشورهای پیشرفته شاید همراه و همسو با دیگر روش های حل ناهنجاری های اجتماعی شان , روش آموزش با حرف , حرف و حرف زدن را جایگزین روش های بدوی کرده اند.. شبیه به دیپلماسی مبتنی بر گفتگو و صبوری تا جنگ طلبی و خط و نشان کشیدن.
"لارن کانته "در سکانس دوم فیلم , یعنی دقیقا" آنجا که " مارین "- معلم کلاس وارد ساختمان مدرسه می شود و عده ای مشغول کارهای ساختمانی هستند , امضای کوچکی از خود به جا می گذارد. ترکیب رنگ های سفید , آبی و قرمز که نماد پرچم فرانسه هستند.. هرجند که شاید این امضا را از کیشلفسکی کپی کرده باشد یا نشانی از اعلام ارادت او به کیشلفسکی و سه گانه رنگی اش باشد... یا اگر به تعبیر " مانولا دارگیس MANOHLA DARGIS " در نیویورک تایمز نگاهی کنیم که فیلم را روشی برای تربیت آینده ی فرانسه می داند , مفهوم جدیدی برای حضور رنگ های پرچم فرانسه در محل تربیت صاحبان آینده ی فرانسه متصور شویم.
لارن کانته مثل تقریبا" هر فیلم درام دیگری با ساختار کلاسیک , چندین سکانس ابتدایی را با معرفی شخصیت ها آغاز می کند , معرفی معلمان برای دیگر معلمان در ابتدای سال تحصیلی و سپس معرفی دانش آموزان به معلم و یکدیگر , اما نه آن معرفی کلاسیک شخصیت شناسانه , فقط نام ها , آنچه ساختار این فیلم را متفاوت کرده است , تداوم وجود مولفه ی معرفی شخصیت ها , در دقیقه به دقیقه و تا انتهای فیلم است.. در هر لحظه از فیلم و در هر دیالوگی که می شنویم شخصیت های ناشناخته دانش آموزان برای ما روشن و روشنتر می شود.. این روند از آغاز تا پایان فیلم و در هر لحظه وجود دارد و قدرت قضاوت و پیش بینی رفتار شخصیت ها را از بیننده می گیرد. این نکته ی بسیار تحسین برانگیز در روند فیلم است . خوب و بد میان دانش آموزان مفهوم مطلقی ندارد , برای مثال "سلیمان " را که بحث انگیزترین دانش آموز است زیر نظر بگیرید , در هر لحظه قضاوت شما را نسبت به او بازی می دهد و این دقیقا" همان فضایی است که نویسنده و کارگردان قصد ایجاد آن را داشته اند, معلم نمی تواند با پیش قضاوت و یا شاید حتی بتوان گفت قضاوت قطعی به دانش آموزان اش نگاه کند... شما هم به عنوان بیننده با آنکه خود را همدرد معلم در این کلاس سرسخت می یابید اما از قضاوت ناتوانید...
این نکته برای " مارین "- معلم کلاس هم صدق می کند , در تمام طول دو ساعته ی فیلم از شخصیت او تنها و تنها نام او را می دانید , از زندگی شخصی , عاطفی و مالی اش بی خبرید.. چه چیز هایی را دوست دارد , چه اتومبیل یا خانه ای دارد و ... هیچ نمی دانید... چهارچوب کاراکتر او را فقط و فقط در کلاس و سپس اندکی در جمع دیگر معلمان و معدود دیالوگ های رد و بدل شده می شناسید , یعنی فقط و فقط از او به انداره ای می دانید که دانش آموزان می دانند و می شناسند.. فراموش نکنید شما هم در تمام طول فیلم در آن کلاس حضور دارید!
کانته – کارگردان کلاس درس , با این فیلم یکی از تئوری های بحث انگیز سینما را تقریبا" به اثبات می رساند. تئوری با عنوان " میزانسن همه چیز یک فیلم است " یا " یک فیلم فقط و فقط میزانسن است و نه چیز دیگر ".
میزانسن چیست ؟ میزانسن در لغت و معنای اولیه آن که اتفاقا" کلمه ای فرانسوی نیز هست به معنای چیدمان و آرایش صحنه است. اما منظور فقط آراستن صحنه به معنی دکور و طراحی اشیا و ملزومات صحنه ( اکسسوار ) نیست , بلکه بعلاوه ,چیدمان بازیگران و حرکت ایشان , زمان ادای دیالوگ ها , تنظیم حرکت و زاویه دوربین و همسو کردن این حرکت با جابجایی بازیگران و یا بالعکس.. زمان بندی بین هر حرکت , اضافه شدن هر چیز به صحنه و جای دادن چه چیزهایی در کادر بندی است.
این تعریف یعنی تمام آنچه بر عهده کارگردان است , به معنای ساده تر این کارگردانی است.
حال تصور کینید که در کلاس درس به هم پیچیده با فضای محدود برای مانور های حرکتی , دانش آموزانی که هریک پست سر دیگری نشسته اند و تصویر همدیگر را پوشانده اند و در هر لحظه جندین نفر از آنها در حال حرف زدن و اظهار نظر و چانه زنی با معلم است , چه کار سخت و دشواری بر عهده کارگردانی است که خود هم می دانسته و آمده است که کاری غیر ممکن را عملی سازد.
تنها در یکی از سکانس های فیلم که در کلاس می گذرد ,خود را روی صندلی کارگردانی فرض کنید, حال سعی کنید تا میزانسن را بچینید و به هرکس بگویید که جه زمانی و چه بگوید و هریک در مقابل دیگری چه ری- اکشن یا واکشی نشان بدهد و فیلم بردار چه کند و ... کار پیچیده ای برای اینچنین فیلمی است , نه ؟! حالا این را هم به این سختی ها اضافه کنید که در بسیاری از مواقع کارگردان دوست دارد تا پلان های بسیار طولانی و بدون کات بگیرد , بجای آنکه یک کات آن وسط ها بزند و کار را ساده تر کند.. که البته این تعداد برداشت های زیاد و تمرین های شدید قبل از فیلم برداری با بازیگران را نیز نشان می دهد.
این فیلم با سه دوربین (HIGH DEFENITION) HD تصویربرداری شده است , که بصورت همزمان تصویر گرفته اند تا از بازی ها و دیالوگ های تک تک این بیست و پنج نفر در کلاس چیزی گم نشود و حتی امکان استفاده از موقعیت های سوخته یا احتمالا" بداهه (البته اینجا به معنی پیش بینی نشده ) نیز بوجود آید.
در نهایت بازی ها و شکل و شیوه تصویر برداری مستند گونه و شناور دوربین ( به اصطلاح : دوربین روی دوش ), عدم وجود موسیقی متن و استفاده از صدا و افکت های محیطی و از همه مهمتر اینکه اصلا" هیچ یک از دانش آموزان کوچک ترین تاثیری از حضور دوربین در فضا نمی گیرند, ما را از فضای داستانی دور می کند و غالبا" شک می کنیم که شاید بازی و بازیگری در کار نیست و دوربین ها مخفیانه چندین ساعت از یک کلاس را بدون اطلاع دانش آموزان ضبط کرده اند و بعد این فیلم استخراج شده است.. حال اینکه ابدا" چنین نیست و تک تک این دانش آموزان بازیگران خبره ای تربیت شده و یا به به ذات و کشف شده اند.
برای کارگردانانی که با کودکان یا نوجوانان کار کرده اند , حضور چندین بازیگر در این سن و سال یک کابوس است , مطمئنا" علی رغم اینکه ایشان بازیگرانی خوبی هستند اما کار کردن با بازیگران بنام و بزرگسال بسیار ساده تر و کم دردسر تر است تا انتخابو تمرین با بیست و چهار بازیگر نوجوان بدون کارنامه بازیگری. بخصوص که در تمام ط.ل فیلم و تقریبا" با روندی بی وقفه , دیالوگ گویی جریان دارد. فیلم دو ساعته ای با یک ساعت و پنجاه دقیقه دیالوگ و در بسیاری مواقع دیالوگ روی دیالوگ های دیگر ...
در نهایت وقتی سال تحصیلی تمام می شود , با دیدن پلان کلاسی که حالا خالی از دانش آموزان و شلوغی هاست.. و علی رغم اینکه خستگی و رخوت وجود ما را از آنهمه همهمه و چانه زنی و به نوعی بی نظمی پر کرده , اینگار دلمان برای این جمع چند ملیتی آشفته و کلاسشان تنگ می شود.
کانته در سینمایی که از خود در این فیلم ارائه داده , خود را مولف گونه ای فراموش شده و طرد شده ای از سینما معرفی می کند که تن به جریان رودخانه ی پرشتاب تجاری شدن سینما , با حضور ستاره گان و بزرگان , امکانات عجیب و غریب و منحصر بفرد هالیوودی و بودجه های چند صد میلیون دلاری ( که بسیاری از کارگردانان اروپایی را نیز از سینمای اروپا به دامن هالیوود کشانده ) و زرق و برق تبلیغاتی , زده و یک تنه بر خلاف جهت جریان آن با اقتدار شنا می کند و پیش می رود.
رضا ميلاني
كافه نقد

تماشای فیلم را که تمام می کنی , دلت می خواهد واقعا" به تعطیلات پایان سال تحصیلی بروی... همانگونه که فیلم هم با اتمام دوره ی تحصیلی پایان می یابد, انگار که خسته ای از کلاس و درس و مدرسه, حال اینکه حداقل دوازده سال در فضاهای آموزشی به مراتب پرفشارتر گذرانده ایم اما گویی تحمل " یک زنگ " در این کلاس توان ما را تمام کرده است.
اگر به زمان دو ساعته فیلم دقت کنیم و بعد زمان هایی را که بیرون از کلاس درس می گذرد از آن کم کنیم , به همان به قولی " یک زنگ " کلاس می رسیم. یک زنگ کلاس را با بیست و چهار دانش آموز دختر و پسر گذرانده ایم.
"لارن کانته " کارگردان فیلم , کارنامه پر فیلمی نه , ولی پر افتخاری دارد. در کارنامه کانته تنها دو فیلم کوتاه و پنج فیلم بلند اکران شده وجود دارد ولی با همین تعداد اثر , بیست و هفت جایزه از فستیوال های فیلم در گوشه و کنار دنیا دارد و پانزده نامزدی برای دریافت جوایز , از فستیوال های کم فروغی مثل فستیوال فیلم آرژانتین گرفته تا جایزه نخل طلائی کن و کاندید بهترین فیلم خارجی اسکار برای همین فیلم " کلاس درس ". این یعنی زندگی هنری پر افتخار , کمیت کم و کیفیت و محتوایی غنی.
بهتر می دانم بحث در مورد تفاوت های سیستم آموزشی آنچه در این فیلم به عنوان قسمتی از ساختار آموزشی فرانسه و یا اروپا ارائه می شود را کنار بگذاریم , چون مشخضا" این نکات را آشکار می دانم و نیز پرداخت به آنها ما را از بررسی فیلم دور کرده و مباحث غیر مربوطی به این نوشته اضافه خواهد کرد , فقط نم توانم از این تعریف بگذرم که در یک جمله کشورهای پیشرفته شاید همراه و همسو با دیگر روش های حل ناهنجاری های اجتماعی شان , روش آموزش با حرف , حرف و حرف زدن را جایگزین روش های بدوی کرده اند.. شبیه به دیپلماسی مبتنی بر گفتگو و صبوری تا جنگ طلبی و خط و نشان کشیدن.
"لارن کانته "در سکانس دوم فیلم , یعنی دقیقا" آنجا که " مارین "- معلم کلاس وارد ساختمان مدرسه می شود و عده ای مشغول کارهای ساختمانی هستند , امضای کوچکی از خود به جا می گذارد. ترکیب رنگ های سفید , آبی و قرمز که نماد پرچم فرانسه هستند.. هرجند که شاید این امضا را از کیشلفسکی کپی کرده باشد یا نشانی از اعلام ارادت او به کیشلفسکی و سه گانه رنگی اش باشد... یا اگر به تعبیر " مانولا دارگیس MANOHLA DARGIS " در نیویورک تایمز نگاهی کنیم که فیلم را روشی برای تربیت آینده ی فرانسه می داند , مفهوم جدیدی برای حضور رنگ های پرچم فرانسه در محل تربیت صاحبان آینده ی فرانسه متصور شویم.
لارن کانته مثل تقریبا" هر فیلم درام دیگری با ساختار کلاسیک , چندین سکانس ابتدایی را با معرفی شخصیت ها آغاز می کند , معرفی معلمان برای دیگر معلمان در ابتدای سال تحصیلی و سپس معرفی دانش آموزان به معلم و یکدیگر , اما نه آن معرفی کلاسیک شخصیت شناسانه , فقط نام ها , آنچه ساختار این فیلم را متفاوت کرده است , تداوم وجود مولفه ی معرفی شخصیت ها , در دقیقه به دقیقه و تا انتهای فیلم است.. در هر لحظه از فیلم و در هر دیالوگی که می شنویم شخصیت های ناشناخته دانش آموزان برای ما روشن و روشنتر می شود.. این روند از آغاز تا پایان فیلم و در هر لحظه وجود دارد و قدرت قضاوت و پیش بینی رفتار شخصیت ها را از بیننده می گیرد. این نکته ی بسیار تحسین برانگیز در روند فیلم است . خوب و بد میان دانش آموزان مفهوم مطلقی ندارد , برای مثال "سلیمان " را که بحث انگیزترین دانش آموز است زیر نظر بگیرید , در هر لحظه قضاوت شما را نسبت به او بازی می دهد و این دقیقا" همان فضایی است که نویسنده و کارگردان قصد ایجاد آن را داشته اند, معلم نمی تواند با پیش قضاوت و یا شاید حتی بتوان گفت قضاوت قطعی به دانش آموزان اش نگاه کند... شما هم به عنوان بیننده با آنکه خود را همدرد معلم در این کلاس سرسخت می یابید اما از قضاوت ناتوانید...
این نکته برای " مارین "- معلم کلاس هم صدق می کند , در تمام طول دو ساعته ی فیلم از شخصیت او تنها و تنها نام او را می دانید , از زندگی شخصی , عاطفی و مالی اش بی خبرید.. چه چیز هایی را دوست دارد , چه اتومبیل یا خانه ای دارد و ... هیچ نمی دانید... چهارچوب کاراکتر او را فقط و فقط در کلاس و سپس اندکی در جمع دیگر معلمان و معدود دیالوگ های رد و بدل شده می شناسید , یعنی فقط و فقط از او به انداره ای می دانید که دانش آموزان می دانند و می شناسند.. فراموش نکنید شما هم در تمام طول فیلم در آن کلاس حضور دارید!
کانته – کارگردان کلاس درس , با این فیلم یکی از تئوری های بحث انگیز سینما را تقریبا" به اثبات می رساند. تئوری با عنوان " میزانسن همه چیز یک فیلم است " یا " یک فیلم فقط و فقط میزانسن است و نه چیز دیگر ".
میزانسن چیست ؟ میزانسن در لغت و معنای اولیه آن که اتفاقا" کلمه ای فرانسوی نیز هست به معنای چیدمان و آرایش صحنه است. اما منظور فقط آراستن صحنه به معنی دکور و طراحی اشیا و ملزومات صحنه ( اکسسوار ) نیست , بلکه بعلاوه ,چیدمان بازیگران و حرکت ایشان , زمان ادای دیالوگ ها , تنظیم حرکت و زاویه دوربین و همسو کردن این حرکت با جابجایی بازیگران و یا بالعکس.. زمان بندی بین هر حرکت , اضافه شدن هر چیز به صحنه و جای دادن چه چیزهایی در کادر بندی است.
این تعریف یعنی تمام آنچه بر عهده کارگردان است , به معنای ساده تر این کارگردانی است.
حال تصور کینید که در کلاس درس به هم پیچیده با فضای محدود برای مانور های حرکتی , دانش آموزانی که هریک پست سر دیگری نشسته اند و تصویر همدیگر را پوشانده اند و در هر لحظه جندین نفر از آنها در حال حرف زدن و اظهار نظر و چانه زنی با معلم است , چه کار سخت و دشواری بر عهده کارگردانی است که خود هم می دانسته و آمده است که کاری غیر ممکن را عملی سازد.
تنها در یکی از سکانس های فیلم که در کلاس می گذرد ,خود را روی صندلی کارگردانی فرض کنید, حال سعی کنید تا میزانسن را بچینید و به هرکس بگویید که جه زمانی و چه بگوید و هریک در مقابل دیگری چه ری- اکشن یا واکشی نشان بدهد و فیلم بردار چه کند و ... کار پیچیده ای برای اینچنین فیلمی است , نه ؟! حالا این را هم به این سختی ها اضافه کنید که در بسیاری از مواقع کارگردان دوست دارد تا پلان های بسیار طولانی و بدون کات بگیرد , بجای آنکه یک کات آن وسط ها بزند و کار را ساده تر کند.. که البته این تعداد برداشت های زیاد و تمرین های شدید قبل از فیلم برداری با بازیگران را نیز نشان می دهد.
این فیلم با سه دوربین (HIGH DEFENITION) HD تصویربرداری شده است , که بصورت همزمان تصویر گرفته اند تا از بازی ها و دیالوگ های تک تک این بیست و پنج نفر در کلاس چیزی گم نشود و حتی امکان استفاده از موقعیت های سوخته یا احتمالا" بداهه (البته اینجا به معنی پیش بینی نشده ) نیز بوجود آید.
در نهایت بازی ها و شکل و شیوه تصویر برداری مستند گونه و شناور دوربین ( به اصطلاح : دوربین روی دوش ), عدم وجود موسیقی متن و استفاده از صدا و افکت های محیطی و از همه مهمتر اینکه اصلا" هیچ یک از دانش آموزان کوچک ترین تاثیری از حضور دوربین در فضا نمی گیرند, ما را از فضای داستانی دور می کند و غالبا" شک می کنیم که شاید بازی و بازیگری در کار نیست و دوربین ها مخفیانه چندین ساعت از یک کلاس را بدون اطلاع دانش آموزان ضبط کرده اند و بعد این فیلم استخراج شده است.. حال اینکه ابدا" چنین نیست و تک تک این دانش آموزان بازیگران خبره ای تربیت شده و یا به به ذات و کشف شده اند.
برای کارگردانانی که با کودکان یا نوجوانان کار کرده اند , حضور چندین بازیگر در این سن و سال یک کابوس است , مطمئنا" علی رغم اینکه ایشان بازیگرانی خوبی هستند اما کار کردن با بازیگران بنام و بزرگسال بسیار ساده تر و کم دردسر تر است تا انتخابو تمرین با بیست و چهار بازیگر نوجوان بدون کارنامه بازیگری. بخصوص که در تمام ط.ل فیلم و تقریبا" با روندی بی وقفه , دیالوگ گویی جریان دارد. فیلم دو ساعته ای با یک ساعت و پنجاه دقیقه دیالوگ و در بسیاری مواقع دیالوگ روی دیالوگ های دیگر ...
در نهایت وقتی سال تحصیلی تمام می شود , با دیدن پلان کلاسی که حالا خالی از دانش آموزان و شلوغی هاست.. و علی رغم اینکه خستگی و رخوت وجود ما را از آنهمه همهمه و چانه زنی و به نوعی بی نظمی پر کرده , اینگار دلمان برای این جمع چند ملیتی آشفته و کلاسشان تنگ می شود.
کانته در سینمایی که از خود در این فیلم ارائه داده , خود را مولف گونه ای فراموش شده و طرد شده ای از سینما معرفی می کند که تن به جریان رودخانه ی پرشتاب تجاری شدن سینما , با حضور ستاره گان و بزرگان , امکانات عجیب و غریب و منحصر بفرد هالیوودی و بودجه های چند صد میلیون دلاری ( که بسیاری از کارگردانان اروپایی را نیز از سینمای اروپا به دامن هالیوود کشانده ) و زرق و برق تبلیغاتی , زده و یک تنه بر خلاف جهت جریان آن با اقتدار شنا می کند و پیش می رود.
رضا ميلاني
كافه نقد