• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

معرفی و نقد فیلم گروگان | Pawn

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
( به معنای گروگان،وثیقه و سرباز(در شطرنج)می باشد و هر سه به فیلم ربط دارد )
Pawn%20%28%201%20%29.JPG

اثری از دیوید آرمسترانگ
محصول 2013

نقد فیلم گروگان
نویسنده:سعید گرامی

مقدمه:فیلم گروگان درباره ی سرقت از یک رستوران و گروگان گرفتن مشتری های آن است.عده ای مسلح به رستورانی هجوم می آورند.پلیس وارد ماجرا می شود.سارقین مشتری ها را گروگان می گیرند غافل از اینکه بعضی از این گروگان ها نقشی بیش از یک مشتری در این داستان دارند.
این فیلم را در سه نگاه مورد بررسی قرار می دهیم:
نگاه یک:
فیلم های زیادی با موضوع سرقت و گروگان گیری ساخته شده است.اکثر آنها در بانک،هواپیما و طلا فروشی ها اتفاق می افتد.سرقت و گروگان گیری در رستوران نوعی ساختارشکنی بحساب می آید که فیلمسازان پست مدرن در مقابل سرقت از بانک،هواپیما و...در فیلم های کلاسیک و مدرن انجام داده اند.کوئنتین تارنتینو در فیلم قصه های عامه پسند1994به صورت جزیی این ساختار شکنی را انجام می دهد و دیوید.ای.آمسترانگ آن را محور فیلم خود قرار می دهد.آمسترانگ که پیش از این بعنوان فیلمبردار و نویسنده شناخته شده است،در اولین تجربه ی کارگردانیش فیلمی با سبک پست مدرن می سازد.به نظر می رسد دغدغه ی او ساخت فیلمی مهیج و جذاب در قالبی نو وشکیل بوده و باید گفت در انجام این کار موفق بوده است.شکسته شدن زمان و موازی بودن پی رنگ داستان ازمولفه های پست مدرن این فیلم است.
نقاط قوت:
بارزترین نکته ی فیلم،داستان پیچیده و مهیج آن است.با هر گره گشایی تعلیق بیشتری ایجاد می شود.پیچدگی داستان همراه با ریتم تند و نماهای بسیار فیلم باعث می شود مخاطب تا پایان،فیلم را دنبال کند و خسته نشود.بازی بازیگرها در مجموع خوب است و تدوین فیلم بسیار قوی است.
نقاط ضعف:
فیلم بلحاظ فرمی قوی است اما بلحاظ محتوی حرفی برای گفتن ندارد.محتوایش بی ارزش است.سطحی است.دیالوگ های فیلم نیز غنی نیست.
به نظر من این فیلم یکی از فیلم های خوب سال 2013 است و ارزش دیدن دارد.آمسترانگ می تواند یکی از کارگردانهای خوب پست مدرن باشد اگر بتواند روند رو به رشدش را ادامه دهد.

نگاه دو
(خواندن این نگاه به کسانی که فیلم را ندیده اند توصیه نمی شود)
ابهام زدایی داستان:
یوری میکلاو انسان مرموزی است که جرمهای بزرگی را برنامه ریزی می کند.او صاحب یک رستوران است.در گاوصندوق مجهز رستوران او هاردی است که حاوی اطلاعات سری درباره ی پلیسهای فاسد و دیگر تبهکاران است. بارنرز یکی از آن پلیس هاست که با میکلاو همکاری هایی داشته است.میکلاو متوجه می شود جاسوسی در رستوران هست که اطلاعات را به بارنرز منتقل می کند.او به یکی از پیشخدمت ها به اسم آرون مشکوک است.برای مطمئن شدن نقشه ای می ریزد.میکلاو و چارلی که مسئول رستوران هست این خبر را که مامورین اف.بی.آی قرار است به رستوران حمله کنند و هارد را پیدا کنند،به آرون می رسانند.اگر اقدامی برای دزدیدن هارد بشود معلوم می شود آرون جاسوس بوده.خبر به بارنرز می رسد.گمان می کند میکلاو می خواهد او را به پلیس فدرال لو دهد.بارنرز شخصی به نام بریت را اجیر می کند و از او می خواهد به تنهایی راس ساعت دوازده به رستوران برود و هارد را بدزدد.بارنرز برای اینکه میکلاو به او مشکوک نشود از همکارش که اسمش ویل است می خواهد تا قبل از ساعت دوازده به آن رستوران برود تا هنگام دزدی حضور داشته باشد.ویل یک پلیس فاسد است.حضورش باعث می شود شک میکلاو به بارنرز از بین برود.اما داستان آنطور که باید پیش نمی رود.بریت به جای اینکه تنها راس ساعت دوازده به رستوران برود،با دو دوست خود ساعت یازده وارد رستوران می شوند. میکلاو و چند نفر دیگر در رستوران هستند.شخصی به نام نیک داونپورت در دستشویی رستوران متوجه سرقت می شود.به پلیس اطلاع می دهد و همان جا مخفی می شود.موقعی که ویل وارد رستوران می شود بریت و دوستانش مخفی شده اند.بریت که نمی داند ویل از طرف بارنرز آمده او را می کشد.بریت هارد را برمی دارد اما پلیس ها سر رسیده اند.بارنرز،نیک را بعنوان مسئول سرقت معرفی می کند چرا که اولا نیک سابقه دار است و ثانیا برادر نیک مامور توقیف پلیس های فاسد است.معاون میکلاو که دروغ بارنرز را باورکرده،زن نیک را گروگان می گیرد و در تماسی از نیک می خواهد هارد را برگرداند وگرنه همسر حامله اش را خواهد کشت.کشمکش ها ادامه پیدا می کند تا آنجا که بریت موفق به فرار می شود.با بارنرز تماس می گیرد و ازاو پول بیشتری طلب می کند اما آنکه تلفن بریت را جواب می دهد میکلاو است چرا که بارنرز را کشته است.میکلاو به معاونش دستور آزاد کردن همسر نیک را می دهد.بریت و میکلاو با هم قرار می گذارند.نیک که از آزادی همسرش مطلع نیست جای بریت را پیدا می کند و هارد را می دزدد.بریت و میکلاو و نیک با هم درگیرمی شوند.میکلاو و بریت کشته می شوند.نیک هارد را به برادرش تحویل می دهد و ماجرا خاتمه پیدا می کند.
ایهام در نام فیلم:
به معنای گروگان،وثیقه و مهره ی سرباز(شطرنج)است.Pawnهمانطور که ذکر شد
تناسب نام گروگان با فیلم از آنجاست که در فیلم تعداد زیادی گروگان گرفته شده اند.معنای وثیقه و گرو نیز می تواند اشاره به هارد باشد که بعنوان یک وثیقه و امانت در گاوصندوق قرار دارد.اما معنای سرباز شطرنج بسیار مناسب تر است.در تیتراژ ابتدایی،نام فیلم در زمینه ای شطرنجی نمایان می شود.کف رستوران میکلاو شطرنجی است.بارنرز دیالوگی درباره ی میکلاو می گوید«پشت همه ی کارهای بزرگ،میکلاو مهره های شطرنج را حرکت میده(00:28:51)».فیلم مانند صفحه ی شطرنج است.چارلی،بریت،نیک،گروگان ها و...سرباز هستند.آنکه داستان فیلم را در دست دارد میکلاو است.میکلاو گرداننده ی بازی است.بارنرز رقیبش است.نیک ناخواسته بازی داده شده. بایدحرکت های هم را پیش بینی کنند و مهره ها را جابجا کنند تا در نهایت پیروز شوند.تمام کسانی که دستورات را انجام می دادند سربازان این بازی هستند.میکلاو،جف پرتر و بارنرز هرکدام مهره هایی دارند برای پیروز شدن.انتخاب اسم ایهام دار یکی از ویژگی های فیلم های پست مدرن است.(نه اینکه هر فیلمی که نامش ایهام ندارد پست مدرن نباشد)
انتخاب بازیگر مشهور برای شروع فیلم:
یکی از اقداماتی که بعضی از فیلمسازان پست مدرن انجام می دهند،وارد کردن بازیگران معروف درابتدای فیلم و حذف سریع آنها است.فارست ویتاکر بازیگری تواناست که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را درسال2006برای فیلم «آخرین پادشاه اسکاتلند»دریافت کرد. باحضور او در ابتدای فیلم مخاطب گمان می کند نقش اول اوست و قرار است تا پایان حضور داشته باشد اما ویتاکر در دقیقه ی بیست وسه کشته می شود.این نوعی ساختارشکنی است.چه کسی گفته شخصیت اول باید تاپایان فیلم حضور داشته باشد؟.فیلمساز با کشتن ویتاکر به مخاطب می فهماند که نمی شود به راحتی فیلم را حدس زد.مسلما مخاطبی که با فیلم های مدرن و کلاسیک سر و کار داشته اصلا انتظار ندارد ویتاکر کشته شود و فیلمساز پست مدرن با کشتن شخصیت اصلی،سادگی و قابل پیش بینی بودن فیلم های مدرن را به سخره می گیرد.اینگونه ساختارشکنی را می توان در فیلم مارتین مک دونا به نام «هفت روانپریش2012» نیز دید.
نگاه سه
امتیاز منتقد:
بنده به این فیلم از صد امتیاز خوب 79می دهم
بهترین صحنه:
به نظر من بهترین صحنه ی فیلم صحنه ی بعد از تیر خوردن نیک است.آنجا که معاون میکلاو با سردی دستش را روی شکم همسر نیک می گذارد و باعث ترس او می شود(01:06:08)
بهترین دیالوگ:
دیالوگ های فیلم جنبه ی هنری کمی دارند.به نظر می رسد دیالوگ«اگه باهوش باشین می ترسین،اگه باهوش نباشین نباید بترسین(00:06:55) بهتر از بقیه باشد.



سعيد گرامي
كافه نقد
 
بالا