ادبیات فارسی حضور زنان را چگونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشتهاند؟ و بالاخره تأثیر زنان در پایهگذاری، پیشرفته و تحولات شعر فارسی، این مهمترین جلوة ادبی زبان فارسی، چگونه بوده است؟
با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هماکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار گردیده است و تقریباً همدوش و همراه مرد ایرانی در مراکز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و حتی گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنهها و ایجاد حوادث داستانهای عامیانه در قرون و اعصار مختلف به یک پایه نیست. در روزگاری که زنان در کارهای اجتماعی شرکت میجستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهمیت بیشتری مییافتند. در هر عصری که زنان به پشت پردة انزوا رانده میشدند و از دخالت در امور اجتماعی باز میمانند، از اهمیت و تأثیر آنها کاسته میشد. زنان در حوزه داستاننویسی حضور چشمگیری نداشتهاند مگر در زمان معاصر بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات بیشتر در عرصه شعر بوده است.
در این مقاله با بررسی شعر زنان (پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) که هر کدام تقریباً به دورهای از تحولات اجتماعی ایران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراک آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقی بهار، سهراب سپهری، علی موسویگرمارودی) پرداخته و از بررسی این مقایسه به سطح فکری شعر شاعران مرد میپردازیم. به عبارتی تفاوت شعر زن با شعر مرد که آیا احساسات خاصی مثلاً احساسات ملیگرایانه، مذهبی، اعتقادی و … دارد. خوشبین است یا بدبین، تلقی او نسبت به مسائلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ … چگونه است؟ آیا اثر او درونگرا و ذهنی است یا برونگرا و عینی، با بیرون و سطح پدیدهها تماس دارد یا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است یا عشقگرا …
وجه تمایز تصویری و عاطفی شعر زنان با مردان
چه جنبهها و ابعادی شعر زنان را از شعر مردان جدا میسازد و آیا این ابعاد در شعر شاعر زن فارسی در تمام دورهها دیده میشود یا خیر؟ حقیقت مطلب این است که در موضوعات شعری از قبیل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهای زیادی بین شاعران زن با شاعران مرد دیده میشود؛ این شباهت ممکن است به خاطر تقلیدی بودن شعر زنان و یا اصلاً به خاطر ویژگی و خصوصیات خود این موضوعات باشد که تصویر و زبان و لحن و عاطفه مشابهی را میطلبد. در این نوع اشعار شاید بتوان گفت “مهمترین عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را باید در نحوة اندیشه و نگرش جستجو کرد” نه “تصاویر و زبان حتی اگر زبان صد در صد مردانه باشد.” غیر از نحوه تفکر، به نظر میرسد تنها حوزهای که میتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخیص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زیرا اینجاست که احساسات و عواطف در حیطه شخصی جلوه میکنند و میتوان جنس گویندة آن را تعیین نمود. چنان به نظر میرسد که زن از بین رشتههای مختلف ادبی فقط در قسمتهای مکاتبه، غزلسرایی و رماننویسی توانسته است به کمال هنرنمایی کند و در قسمت درامنویسی، انتقاد ادبی، مقالهنویسی و سرودن اشعار رزمی و هجایی ابداً نام مهمی از خود باقی نگذاشته است. زیرا همین صور ادبی هستند که احساسات شخصی انسان را نمایان میسازند و قسمت عمده زندگانی زن هم آمیخته به عشق و نتیجه احساسات است.
اما آیا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسی انعکاس روشنی دارد؟ برای پاسخگویی به این سؤال بهتر است ابتدا به معنای عاطفه نظری بیفکنیم؛ منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند؛ بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد. به استناد به همین موضوع مطلب را پیمیگیریم و در بخشهای بعدی به اجمال تفاوتهای شعری زن و مرد را بیان خواهیم نمود. پروین اعتصامی
از آن جا که تاریخچه زندگی پروین در این مقاله نمیگنجد لذا روند اصلی موضوعی را که همان محتوا و بنمایه اشعار او از لحاظ فکری است دنبال میکنیم.
پروین در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان میکند. گاه مادری دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی یا ملای روم و عطار و جامی مقامی دارد. او بیشتر نگران وظایف مادری است وقتی از اندیشهها خسته میشود، بیاد لطف خدا میافتد و قطعه لطف حق را مردانه میسراید و خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا میسازد، و در همان حال نیز از وظیفه مادریش دست بر نمیدارد و باز هم مادری است نگران نفس، اهریمن را که روح آریایی با آن وجود دوزخی کینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی میداند، تشکیل خانوادة مهربان و سعادت آرام و بیسر و صدا را نتیجه حیات میپندارد.
دکتر یوسفی مینویسد: “شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است، گویی اندیشهگری توانا حاصل تأمل و تفکرات خود را درباره انسان و جنبههای گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده بیگمان او در این باب از سرچشمه افکار پیشنیان نیز بهرهمند شده است اما نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد بلکه در اندیشه و طرز بیان از اصالت برخوردار است.”
پروین زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. تخیلش از طریق زبان اشیاء و حیوانات کار میکند. ولی هرگز به در هم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد. شعرش هیجانانگیز، پرشور و حال، اعجابانگیز و تکان دهنده نیست.
یکی از بارزترین ویژگیهای اشعار دیوان او این است که در آنها خبری از مسائل عیاشی و عاشقانه که شعر فارسی سرشار از آن است، نیست، او بیشتر به این مسائل پرداخته که به هم میهنان خود یاد بدهد تا به چه صورت یک زندگی پاک و عاقلانه و سعادتمندی را دنبال کنند. اشعار او بیشتر تعلیمی است.
مدار اندیشه پروین بر کار و کوشش، مذهب، رنج و غم مردم میچرخد هر چند که به اقتضای روح لطیف و خواهرانهای که داشته و چه اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری آن نپرداخته است و قلمرو شعری او به مکان زمان و حوادث خاصی محدود نیست.
پروین در اشعارش چند باری بیشتر به عشق اشاره نکرده لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس میدادند. عشقی که جور یار و زردی رخسار و … آن نبود. منظور شاعر عشق الهی و به دور از عشقهای مادی است، به همین سبب در هیچ کجای آن، شعری که مصاحبت مردی در آن آرزو شده باشد نمیبینیم و این آرزوها برای پرنده و چرنده این دفتر هم مفهومی ندارد.
کتاب عشق را جز یک ورق نیست در آن هم، نکتهای جز نام حق نیست
مقامی که پروین برای زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرح میسازد، خیلی بالاتر از مقامی است که مدعیان تجدد برای زن مسلمان ایرانی در نظر داشته و پیشنهاد و تحمیل کردهاند، زن شعر پروین چون خود او موجودی قدسی، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرینش نیکیها و پروردن فرزندان برومندی است. وی حقوق زن و مرد را یکسان میداند در حالی که اکثر شاعران مرد این حق را یکسان بیان نکردهاند.
چه زن، چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا که داشت میوهای از باغ علم، در دامان
و یا در قطعه نهال آرزو تفاوت میان زن و مرد را در دانستن میداند:
به هر که دختر بداند قدر علم آموختن تا نگوید کس، پس هشیار و دختر کودن است
لذا خلاصه موضوع تمام قصاید پروین با توجه به دستهبندی محتوا به صورت زیر ارائه میشود:
۱) خلاصه موضوع تمام قصاید پروین پند و اندرزهای اخلاقی، اعراض از دنیا، هوشیاری در مقابل فریبکاری جهان، زودگذر بودن عمر، نکوهش تن و در مقابل آن تجلیل از روح و روان و عقل و فضل و هنر میباشد و در همة اینها پروین مانند حکیمی پیر و با تجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو میکند.
۲) در قسمت قطعات تمثیلی هم پیام پروین به این صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، یکرنگی با دیگران و دوری از نفاق و بدگویی نسبت به دیگران، کمک به بیچارگان و دوری از دنیا.
۳) در قسمت مثنویها هم این پیامها به چشم میخورد: رعایت حقوق دیگران و کمک به ناتوان، وقتشناسی، و تجلیل از علم و هنر.
۴) در تنها غزل دیوان نیز با اینکه دارای مضمونی اجتماعی است، بلافاصله بعد از چند بیت به مطالبی چون پند و اندرز و یا کشتن و درو برخورد میکنیم.
به تدریج در اشعار پروین، آثار مناشقات اجتماعی و عدم هماهنگی بین ثروت و فقر به چشم میخورد. از مسایل قابل توجه در مورد اشعار پروین این است که مضامین عاشقانه در اشعار نمودی آنچنانی ندارد و اگر از یک غزل آن هم در بینی آغازین و نیز ابیات آغازین و گذرای ۲ تا ۳ قطعه بگذریم که اشارتی گذرا به مسایل عاشقانه دارد دیگر هیچ نشانی از این موضوع در شعر پروین دیده نمیشود.
قضاوت درباره اینکه آیا عواطف عمیق زنانة پرورش در اشعارش منعکس شده است یا خیر، مشکل است؛ زیرا اگر هر عنصر کلامی را ملاک انعکاس عواطف شاعر در شعرش بدانیم باید اذعان کنیم بسیاری از عناصر کلامی که نشانگر روح زنانگی یک شاعر باشند، از قبیل: نخ، سوزن، ماش، عدس و … در شعر پروین وارد شده است، از طرف دیگر بعضی نشانههای معنایی هم دیده میشوند که نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظیر درد و اندوههایی که از زبان دختران یتیم بیان میدارد و یا صحنههای گفتگو و مراقبتی از حیوان به عنوان مادر به نمایش میگذارد. اما اگر تمام جنبههای عاطفی انسان را ملاک قرار دهیم باید بگوییم در انعکاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عمیق زنانه شاعر در شعرش منعکس نشده است فقط به صورت غیرشخصی عاطفه مادری آن هم در هیأت دیگران و گذرا دیده میشود عاطفهای که هیچگاه خود شاعر آن را تجربه نکرد.
دایره لغات اشعار پروین متوسط است و در دیوان او به لغات تکراری، به کرات برخورد میکنیم. اما باید بدانیم که این تکرار حاکی از نظام خاص فکری اوست.
پروین و بهار
اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم به شاعران مرد زمان پروین ملکالشعرای بهار بهترین انتخاب است.
شعر ملکالشعرا در عین دوری از هرگونه تکلف و تصنع زیباست و در عین زیبایی رسا و روان فصیح، معانی تازه و تشبیهات بدیع و توصیفات عالی و تمام، با استعمال الفاظ اصیل و فصیح و ترکیبات صحیح از مختصات شعری اوست. شعر بهار بیان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معنی و لفظ او نوآوریهای ارزندهیی هست که روشنبینی او را در مسائل سیاسی و اجتماعی مینماید به قالب نوگرایشی محدود یافت و گاه شعر خود را با پیکره چهارپارههای امروز پدید آورده است.
شعر او را از نظر موضوع میتوان به سیاسی و انقلابی و اجتماعی و انتقادی و ادبیات شورانگیز عاشقانه تقسیم کرد. با این دستهبندی به چنین عناوینی میرسیم:
۱- منقبت پیامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زیادی از ملکالشعرا به این امر اختصاص داده شده است اما در دیوان پروین از اینگونه اشعار مذهبی خبری نیست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت کاو را فرمانبرند ثابت و سیار
فاطمه فرخنده ماه یازده سرور آن بدو گیتی پدرش سید و سالار
۲- پند و اندرز به پادشاهان و حکام وقت:
در ترکیببند آئینه عبرت به یکی از این نمونههای بسیار مهم و جالب توجه کرده است پروین نیز چون بهار عمل کرده با این تفاوت که او به صورت تمثیل و حکایت پادشاهان را به باد انتقاد میگیرد و یا پند و اندرز میدهد.
۳- توصیف فصلهای سال:
توصیف فصلهای سال و جلوههای گوناگون طبیعت، یکی دیگر از موضوعهای مکرر در دیوان بهار است در حالیکه در دیوان پروین به توصیف فصلها و طبیعت کم پرداخته شده است قدرت خارقالعاده پروین در شرح عواطف قلب و عوالم معنی است و هر جا که به وصف منظرهای طبیعی پرداخته ضعف تخیل و فقد دید زیباشناسی خود را آشکار کرده است.
۴- شعرهای سیاسی و انقلابی:
از موضوعات مهم دیگر دیوان بهار است اما پروین که ۲۰ سال دوران خلاقیت شاعرانه او دقیقاً همان بیست سال فرمانروایی رضاشاه بود که در طی آن حق آزادی سخن پایمال گشت لذا جبراً از صحنه سیاست و اجتماع کشور بر کنار گشته است. هر چند که از طرفی خود زنان تمایل به عنوان کردن مسائل سیاسی نداشتن از طرف دیگر نیر محیط اجتماعی ایران نیز برای شکوفایی استعداد زنی جوان مانند پروین که با تربیتی سنتی بزرگ شده بود چندان سازگاری نداشت.
۵- شعرهای عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زیاد است اکثر غزلها و تغزلها او رنگ و بویی اینچنین دارد اما در دیوان پروین یک غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار “چون غزلسازی ملایم طبع پروین نبوده آن پنج شش غزل را باید قصاید کوتاه خواند.”
۶- مفاخره
اکثر شاعران از قدیم تا امروز گاهی با دواعی و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبیراتی ستودهاند که گاهی بجا و در خور پایگاه بلندشان در سخنرایی است و گاهی نیز به لاف و گزاف مدعیان کم مقدار نزدیکتر است. پروین فقط در یک قطعه شعری که برای سنگ مزار خود ساخته، یعنی می خواسته پس از مرگش دیده شود، خود را “اختر چرخ ادب” نامیده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و اندیشه خویش را میستاید (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگیر خویش یاد میکند در حقیقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برمیخیزد.)
ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافته است قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه کتاب اولش (اسیر، دیوان، عصیان)، بیشتر هوسهای زنانه را به نظم میکشید ولی با (تولدی دیگر) به سوی ایجاد تصاویر زنانه از زندگی خصوصی و اوضاع محیط خود گرائیده است. دیوار دومین اثر وی وضعی را میرساند که شخص میخواهد تمام محدودیتهای سنتی را درهم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانگی در مییابد که دور و برش را دیواری حصار کرده است. در سومین اثرش (عصیان) سادهترین و عمیقترین مضمون کشف شده هویت انسانی هویت شیطانی را و مسأله بنیادی فلسفی اختیار و اجبار را عرضه کرده است.
نوع نوشتههای فروغ بسامد برخی واژهها و کاربرد آن در دید اول هر مخاطبی را بر آن میدارد که این احتمال را بدهد که شاعر این قطعات زن است، زنی که در چهار دیوار اسارت خانگی در برابر سنتها و اخلاقیات معمول خانوادگی میایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را بر ملا میسازد که می توان گفت هم از نظر تصویر و هم از لحاظ فکر و محتوا، خاص اوست.
فکر و محتوا در سه کتاب اول از چهارچوب (من) زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری و پیش پا افتاده است فراتر نمیرود. او به هیچ مسألهای عمیقاً نگاه نمیکند و نمیاندیشد. او چون گزارشگر پرشتابی میماند که عواطف و احساسات ابتدایی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس میکند و در ابراز این احساسات سطحی، بیپرده و بیپروا سخن میراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسیر میخوانیم:
سرشار/ از تمامی خود سرشار/ میخواهمش که بفشردم بر خویش/ بر خویش بفشرد من شیدا را/ بر هستیم به پیچد، پیچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لای گردن و موهایم/ گردش کند نسیم نفسهایش/ چون شعلههای سرکش بازیگر/ در گیر دم به همهمه در گیرد/ خاکسترم بماند در بستر/ در بوسههای پر شررش جویم/ لذت آتشین هوسها را/…
شاید سادگی شعر فروغ، از این سرچشمه میگیرد که بین تجربیات روزمره زندگی و چیزی که او به صورت شعر در میآورد فاصلهای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختیهای عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر ارائه تصویری از خانهای متروک و بیرونق که خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نیز سطح گونههایی که نوعی عصیان و سرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب دوره اول شاعری فروغ است. محتوای کتابهای دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب و پریشانی و عدم رابطة با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یادآوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمینه انعکاس عواطف و روحیات عمیق زنانه پیشتاز زنان شاعر است. او هم در زمینه انعکاس عواطف یک زن صمیمیت و رکگویی خاص خود را دارد و هم در حوزة بیان وجدانهای اجتماعی از دیدگاه یک زن بیانی روشن و آشکار دارد. و “فروغ هیچگاه میل ندارد از پشت پرده سخن گوید و همیشه از روبرو با مسائل برخورد می کند”
فروغ در اشعارش آنچنان صمیمی و صریح حرف میزند که میتوان آن اشعار را نمونهای بارز از “ادبیات شخصی” دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صمیمیت و عاطفه عمیق شاعرانه واقف است و میگوید:
“شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضیها را میشناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند که شاعر هستند بعد تمام میشود؛ دو مرتبه میشوند یک آدم حریص شکموی تنگنظر بدبخت حسود حقیر. من حرفهای این آدم را قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم.”
سهراب سپهری و فروغ فرخزاد
سپهری شاعری است که از دورة ابتدایی شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة یافتن خط فکری مشخص و زبان شعری مختص (که حتی بی امضاء هم شناخته میشود) جهانی آرمانی را میجوید. جهانی که در آن “عشق” پیدا باشد “دوستی” پیدا باشد و “کلمه”، “آب”، “عکس اشیا و آب”، “سمت مرطوب حیات” و “شرق اندوه نهاد بشری” پیدا باشد.
اما همانطور که گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود را درک میکند و به صور گوناگون در اشعارش منعکس میسازد. ولی سپهری تا آخر، جهان آرمانی و ذهنی خود را حفظ میکند. و از جریانهای اجتماعی، سیاسی زمان دور میماند. و اگر احیاناً چشمش به “قطاری” میافتد که “سیاست” را میبرد، آن را خالی میبیند.
من قطاری دیدم ، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت (صدای پای آب صفحه ۲۷۹)
سپهری و فرخزاد در بیان حالات و شدت احساسات تقریباً چون یکدیگر هستند با این تفاوت که “فرخزاد” در بیان خواستهها، آرزو و احساسات شخصی خویش بیپروا و بدون هیچگونه ملاحظهای سخن میگوید (مخصوصاً در سه کتاب دوره اول).
ولی سپهری بندرت تمایلات و خواستههایش را ابراز میکند. او به بیان نفسانیات صرفاً اکتفا نمیکند و تجربه خود را به عوالم نفسانی منحصر نمیکند. او به مرز جدیدی از صمیمیت شاعرانه دست یافته است؛ که در آن تصاویر شعریش، زلال، روشن، پاک و پر اشراق جلوه میکنند و گوئی قداست خاصی بر فضای شعر او حاکم است که او را از اندیشیدن به علائق و پسندهایش به جهان مادی باز میدارد.
طبیعت ستایی یکی دیگر از ویژگیهای شعر سهراب است، از آنجائیکه “پیشه شاعر نقاشی” است حساسیت و ظرافتهای خاصی را در ترسیم نمودن چهرههای مختلف طبیعت بکار میگیرد. در حالیکه فروغ کمتر به توصیف طبیعت پرداخته است. و در یکی دو جا، که به این امر پرداخته بسیار ضعیف و سطحی، سخن رانده است.
شیوه بیان مستقیم یکی دیگر از ویژگیهای مشترک برخی از اشعار سپهری و فرخزاد است و همچنین سطور ساده شعری هم از ویژگیهای مشترک هر دوی آنهاست.
اشاره به آئینها، اصطلاحات دینی و مذهبی، اشاره به اسمهای خاص تاریخی و جغرافیایی، از ویژگیهای شعر “سپهری” است. ولی فرخزاد با اینکه مسافرتهای زیادی به داخل و خارج از کشور داشته است و با “تورات” هم آشنا بوده جز در آیههای زمینی به اطلاعات به دست آمده خویش که حاصل تجربههای فوق باید باشد، اشاره نمیکند.
دید سهراب عمدتاً مثبت بوده در حالی که نگرش فروغ به جهان از دریچه مخالف بوده است.
زندگی رسم خوشایندی است/ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ/ پرشی دارد اندازة عشق/ زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود/ زندگی جذبه دستی است که میچیند/ زندگی بعد درخت است به چشم حشره/ زندگی تجربه شب پره در تاریکی است… (سپهری صدای پای آب صفحه ۲۹۰)
زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد/ زندگی شاید آن لحظه مسدودیست/ که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد/ و در این حسی است/ که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آویخت… (فرخزاد تولدی دیگر صفحه ۱۵۱)
طاهره صفارزاده
از ویژگیهای اشعار صفارزاده توجه به مسائل دینی مخصوصاً مذهب شیعه است.
صدای ناب اذان میآید/ صفیر دستهای مؤمن مردیست که حس دور شدن، گم شدن، جزیره شدن را/ ز ریشههای سالم من بر میچیند/ و من به سوی نمازی عظیم میآیم/ وضویم از هوای خیابان است و/ راهنمای تیره دود/ و قبلههای حوادث در امتداد زمان… (دفتر دوم صفحه ۹۱)
بیان مسائل سیاسی و اشاره به وقایع مهم جهان، دیگر ویژگی فکری او محسوب میشود. او معمولاً در تمام آثارش به جریانهای سیاسی ایران و جهان نظر دارد. و دیگر اینکه اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستیک و عصر ماشین با طبیعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به “زن بودن” خویش اشارههای متعدد دارد و غیر مستقیم دیدگاههای جامعه را نسبت به زنان منعکس میکند. مثلاً آنجائیکه که از تولد خویش یاد میکند چنین مینویسد:
من زادگاهم را ندیدهام/ جایی که مادرم/ بار سنگین بطنش را/ در زیر سقفی فرو نهاد/ هنوز زندهست/ نخستین تیک تاکهای قلب کوچکم/ در سوراخ بخاری/ و درز آجرهای کهنه/ و پیداست جای نگاهی شرمسار/ بر در و دیوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صدای خفهیی گفت/ دخترست!…
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عامیانه، حتی مطرح کردن شعارها، تلاش میکند به شعر و زبان مردمی نزدیکتر شود. شاید به همین دلیل، از آوردن واژهها و اسامی، از زبانهای بیگانه خودداری میورزد. و از رمز و اشارههای دور و دراز چشم میپوشد.
علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بکارگیری بسامد واژههایی که مبین “زن بودن” سراینده است با شعر زنان مشترک است. و از جنبههای مختلف دیگر، مخصوصاً فکر و محتوا، تفاوتهای آشکاری با آنان دارد. از دیگر سو، وجه تمایز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ میکند. اشعار وی با گرمارودی در یک خطوط فکری مشترک است. گرمارودی در آثار خود، هم در قالبهای کهن شعر فارسی و هم در شعر نیمایی (بحور شکسته و چاره پاره) و هم در شعر سپید طبع آزمایی کرده است.
گرمارودی در بیشتر اشعارش به بیان عقاید مذهبی و گرایشهای دینی خویش پرداخته و به مناسبتهای مختلف مذهبی، شعرهای متنوعی سروده است. و از این نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقایسه است. قطعات “بهار در خزان”، “سایهسار نخل ولایت”، “افراشته باد قامت غم” و “خاستگاه نور” از زیباترین اشعاری محسوب میشوند که به همین مناسبتها سروده است.
از دیگر ویژگیهای شعر او، توجه به مسائل سیاسی و وقایع روز است. که به گستردگی به آن پرداخته است. و دیگر آنکه توجه به طبیعت و جلوههای گوناگون آن از ویژگیهای شعری اوست در حالیکه صفارزاده به ندرت به طبیعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودی اندیشههای شکل یافته است که در قالب کلمات عرضه میشود. حال آنکه شعر واقعی کلماتی شکل یافته است که اندیشهای را عرضه میکند در اشعار آن دو، بیشتر اندیشه به معنای خاص خودش جریان دارد تا تصویر؛ یعنی شعرشان حاوی فکر و اندیشهای است که خواننده را به دانستنی جدیدی فرا میخواند و زمینه نوعی تأثر را در او بوجود میآورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعری مواجه میشود که اسلوب گرمارودی را در زبانی فشرده و موجزتر و با بار بیشتر از لحاظ اندیشه و تفکر میبیند هر دوی آنها، با استفاده از تعابیر مذهبی و قصص و آیات قرآن به صورت تلمیح و جهان مداری و سیاست محوری، رنگ و بوی خاص به اشعارشان بخشیدهاند. سیاست محوری، در هر مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحتگویی و بیان مستقیم متمایل میکند. با این حال اشعار صفارزاده و گرمارودی از نظر اسلوب زبانی جاذبهای برای نسل جوان نداشته است.
جمعبندی و نتیجهگیری:
۱- معمولاً اکثر زنان و مردان شاعر معاصر واقعگرا (برونگرا) هستند. یعنی به رویدادهای جامعه و تحولات اجتماعی و سیاسی توجه دارند، با این تفاوت که: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، با دیدی بازتر به طرح مسائل و وقایع مختلف میپردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجا که محدودیتهای خانه و اجتماع اجازه دهد. پروین که کمتر خوانندهای پیدا میشود که دیوانش را بخواند و تحت تأثیر همدردیهای او (با محرومان و ستمدیدگان جامعه) قرار نگیرد. او همچنین در قالب تمثیل چهره ستمکاران و زورگویان زمانه را ترسیم میکند. و به این ترتیب توجه مردم را به مصائب و مشکلاتشان جلب میکند. فروغ نیز در دو کتاب “تولدی دیگر” و “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” از خود محوری بیرون میآید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر میکند. و طاهره صفارزاده هم از همان ابتدای شاعری و در اولین مجموعه اشعارش “رهگذر مهتاب” با قطعه ” کودک قرن” به طرح مشکلات و رویدادهای اجتماعی و تا حدودی سیاسی میپردازد و در آثار دیگرش، تقریباً تمام قطعات شعری او را مضامین اجتماعی، سیاسی و بعدها مذهبی در برمی گیرد.
و اما شاعران مرد، به خاطر آزادی عمل بیشتر، به طرح عینیتر مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازند. در تاریخ ادبیات ایران شاید کمتر شاعری به اندازه بهار اشعارش را به ثبت رویدادهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی زمان اختصاص داده باشد. و از این نظر با هیچ شاعری قابل قیاس نیست.
از مردان شاعر این دوره که کمتر به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نشان داده است میتوان به سهراب اشاره کرد که درونگرایی اختیار کرده و از این جهت مورد انتقاد معاصرانش قرار میگیرد. گرمارودی هم که در سر تا سر اشعارش به مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی توجه تام و تمام نشان میدهد.
۲- در بیان مسائل عاطفی و خانوادگی و با احساساتی حادتر از مردان، شعر گفتن، یکی دیگر از ویژگیهای شعر زنان است که کمتر در شعر مردان جلوه کرده است. پروین که بسامد بالایی از اشعارش را به ترسیم چهره کودکان بیسرپرست و بینوا اختصاص داده است و با هنرمندی تمام و ایفای نقش مادرانه به توصیف حالات مختلف کودکان خردسال پرداخته است. فروغ هم که در چند قطعه از سه کتاب نخستینش و یکی دو قطعه در دو کتاب دیگر عاطفه و مهر مادری را مطرح کرده است. در حالی که در اشعار مردان به ندرت به شعری با احساس و عاطفه بر میخوریم.
۳- هر چند از نظر روانشناسی، زنان در بروز احساستشان راحتترند. ولی اکثر زنان شاعر ایرانی به اصول و آداب اجتماعی و مذهبی پایبند هستند و از ابراز علائق و گرایشهای شخصی و خصوصی خودداری میکنند. و یا اگر “بندرت” اشاره میکنند با حجب و حیا و پوشیده و غیر مستقیم است.
۴- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نیستند. در دیوان پنجهزار و چند بیتی “پروین اعتصامی” فقط در یکی دو جا از خود میگوید:
اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است.
در حالیکه مردان شاعر به تبعیت از سنت معمول و مرسوم دیرینه ادب فارسی، به کرات خویشتن را مطرح میسازند و به اشعار خود میبالند.
۵- تا زمان فروغ شعر فارسی از داشتن معشوق مرد، معشوق مردی که از دیدگاه جنسی، عاطفی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد، محروم مانده است. و نیز میتوان بر این نظر تأکید کرد که غالب شاعران زن ما، جهان درون و بیرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه کردهاند و همانند آنان عاشق زلف سیاه و خط و خال معشوقی زنبور میان بودهاند. ما هیچگاه نگاه زنانة عمیقی به جهان در ادبیات خود نداشتهایم. در حالی که شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به این مسئله اشاره داشتهاند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود بر میخوریم.
در شعرهای پروین در حوزه لغات و ترکیبات نشانههای زن بودن او پیداست و اگر عاطفهای در شعرش منعکس شده است عاطفه مادرانه است در حالی که خود او یک مادر نبوده است. اما پس از تقریباً هزار و دویست سال سابقه ادبیات فارسی فروغ موضوعاتی را با تصاویری جدید برای اولین بار در شعر فارسی مطرح کرد و مضامین جدید آفرید؛ مثلاً شاعران کهن جز به ندرت درباره زندگی خصوصی خود سخن نگفتهاند. با تسلطی که او به شعر داشت چه بسا که توانست نگاههای زنانة خود را به جهان درون و بیرون تبدیل به اشعاربلندی کند و به غنای ادبیات عاطفی و صمیمانة ما بیفزاید.
به هر حال بعد از فروغ بود که زنان شاعر به ارائه تصاویر و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خود پرداختند. البته نه به مهارت و خوبی فروغ بود و از طرفی دیگر با شدت و ضعفها و تفاوتهایی همراه بود.
۶- در شعر مردان وسعت بکارگیری از قالبهای شعری و رعایت قافیهها و اصول ادبی بیشتر از شعر زنان به چشم میخورد.
۷- مردان شاعر در ترکیب آفرینی خلاقتر هستند. در حالی که بسامد برخی از واژهها در شعر زنان تفاوت معنیداری با شعر مردان دارد؛ که همین امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجه میکند.
۸- از نظر فکری شعر اکثر زنان وجه تمایز خاصی با شعر مردان دارد.
۹- حوزه شعر زن در زمینه ادبی، محدودتر از شعر مردان است.
۱۰- زنان در بیان مسائل احساسی و عاطفی، پیشگامتر از مردان هستند.
۱۱- مهمترین نکتهای که در اولین برخورد با شعر شاعرههای جوان معاصر به چشم میخورد کمبود اصالت و فقدان استقلال لازم شعری است. اکثریت اشعار شاعرههای جوان سوزناک و دردآور است و میبینم که حتی از تأثیر تصویرسازی دلنشین هم در این اشعار خبری نیست و آنچه اصالت کار شاعران بزرگ است در شعر شاعرهها دست نزده باقی مانده است و تنها رویه کار مورد تقلید است. به سادگی میتوان یکی از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراک شرایط زندگی آنها دانست. اکثر شاعرههای ما به علت شرایط زندگی و نیز به خاطر موقعیت سنی خویش “عشق” را مظهر اصلی شعر خود برگزیدهاند و در حدود ۸۰% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح “عاشقانه” است.
شاعرهها در تصویرسازی دو روش دارند؛ یا از همان فوت و فن قدیمیها استفاده میکنند که خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معنی است لکن کهنه و تکراری و تقلیدی محسوب میشود . یا به تقلید از شعر موج نو دست به ساختن تصاویر تازه اما بسیار دور از ذهن میزنند و شاید یکی از علل پراکندهگوییشان همین عدم رعایت اصول در خلق اجزاء شعری است. لذا ملاحظه میشود که نه تنها در گذشته بیشتر اشعار شاعران زن از جهت تصاویر و نیز انعکاس عواطف جنبهای تقلیدی داشته است، بلکه بعد از فروغ هم که حرکتی تحولی از این جهت آغاز شده بود جنبة تقلید و حتی کتمان عواطف همچنان ادامه مییابد. چیزی که در شعر شاعران مرد امروزی به ندرت دیده میشود.
با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هماکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار گردیده است و تقریباً همدوش و همراه مرد ایرانی در مراکز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و حتی گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنهها و ایجاد حوادث داستانهای عامیانه در قرون و اعصار مختلف به یک پایه نیست. در روزگاری که زنان در کارهای اجتماعی شرکت میجستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهمیت بیشتری مییافتند. در هر عصری که زنان به پشت پردة انزوا رانده میشدند و از دخالت در امور اجتماعی باز میمانند، از اهمیت و تأثیر آنها کاسته میشد. زنان در حوزه داستاننویسی حضور چشمگیری نداشتهاند مگر در زمان معاصر بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات بیشتر در عرصه شعر بوده است.
در این مقاله با بررسی شعر زنان (پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) که هر کدام تقریباً به دورهای از تحولات اجتماعی ایران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراک آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقی بهار، سهراب سپهری، علی موسویگرمارودی) پرداخته و از بررسی این مقایسه به سطح فکری شعر شاعران مرد میپردازیم. به عبارتی تفاوت شعر زن با شعر مرد که آیا احساسات خاصی مثلاً احساسات ملیگرایانه، مذهبی، اعتقادی و … دارد. خوشبین است یا بدبین، تلقی او نسبت به مسائلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ … چگونه است؟ آیا اثر او درونگرا و ذهنی است یا برونگرا و عینی، با بیرون و سطح پدیدهها تماس دارد یا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است یا عشقگرا …
وجه تمایز تصویری و عاطفی شعر زنان با مردان
چه جنبهها و ابعادی شعر زنان را از شعر مردان جدا میسازد و آیا این ابعاد در شعر شاعر زن فارسی در تمام دورهها دیده میشود یا خیر؟ حقیقت مطلب این است که در موضوعات شعری از قبیل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهای زیادی بین شاعران زن با شاعران مرد دیده میشود؛ این شباهت ممکن است به خاطر تقلیدی بودن شعر زنان و یا اصلاً به خاطر ویژگی و خصوصیات خود این موضوعات باشد که تصویر و زبان و لحن و عاطفه مشابهی را میطلبد. در این نوع اشعار شاید بتوان گفت “مهمترین عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را باید در نحوة اندیشه و نگرش جستجو کرد” نه “تصاویر و زبان حتی اگر زبان صد در صد مردانه باشد.” غیر از نحوه تفکر، به نظر میرسد تنها حوزهای که میتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخیص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زیرا اینجاست که احساسات و عواطف در حیطه شخصی جلوه میکنند و میتوان جنس گویندة آن را تعیین نمود. چنان به نظر میرسد که زن از بین رشتههای مختلف ادبی فقط در قسمتهای مکاتبه، غزلسرایی و رماننویسی توانسته است به کمال هنرنمایی کند و در قسمت درامنویسی، انتقاد ادبی، مقالهنویسی و سرودن اشعار رزمی و هجایی ابداً نام مهمی از خود باقی نگذاشته است. زیرا همین صور ادبی هستند که احساسات شخصی انسان را نمایان میسازند و قسمت عمده زندگانی زن هم آمیخته به عشق و نتیجه احساسات است.
اما آیا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسی انعکاس روشنی دارد؟ برای پاسخگویی به این سؤال بهتر است ابتدا به معنای عاطفه نظری بیفکنیم؛ منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند؛ بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد. به استناد به همین موضوع مطلب را پیمیگیریم و در بخشهای بعدی به اجمال تفاوتهای شعری زن و مرد را بیان خواهیم نمود. پروین اعتصامی
از آن جا که تاریخچه زندگی پروین در این مقاله نمیگنجد لذا روند اصلی موضوعی را که همان محتوا و بنمایه اشعار او از لحاظ فکری است دنبال میکنیم.
پروین در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان میکند. گاه مادری دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی یا ملای روم و عطار و جامی مقامی دارد. او بیشتر نگران وظایف مادری است وقتی از اندیشهها خسته میشود، بیاد لطف خدا میافتد و قطعه لطف حق را مردانه میسراید و خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا میسازد، و در همان حال نیز از وظیفه مادریش دست بر نمیدارد و باز هم مادری است نگران نفس، اهریمن را که روح آریایی با آن وجود دوزخی کینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی میداند، تشکیل خانوادة مهربان و سعادت آرام و بیسر و صدا را نتیجه حیات میپندارد.
دکتر یوسفی مینویسد: “شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است، گویی اندیشهگری توانا حاصل تأمل و تفکرات خود را درباره انسان و جنبههای گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده بیگمان او در این باب از سرچشمه افکار پیشنیان نیز بهرهمند شده است اما نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد بلکه در اندیشه و طرز بیان از اصالت برخوردار است.”
پروین زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. تخیلش از طریق زبان اشیاء و حیوانات کار میکند. ولی هرگز به در هم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد. شعرش هیجانانگیز، پرشور و حال، اعجابانگیز و تکان دهنده نیست.
یکی از بارزترین ویژگیهای اشعار دیوان او این است که در آنها خبری از مسائل عیاشی و عاشقانه که شعر فارسی سرشار از آن است، نیست، او بیشتر به این مسائل پرداخته که به هم میهنان خود یاد بدهد تا به چه صورت یک زندگی پاک و عاقلانه و سعادتمندی را دنبال کنند. اشعار او بیشتر تعلیمی است.
مدار اندیشه پروین بر کار و کوشش، مذهب، رنج و غم مردم میچرخد هر چند که به اقتضای روح لطیف و خواهرانهای که داشته و چه اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری آن نپرداخته است و قلمرو شعری او به مکان زمان و حوادث خاصی محدود نیست.
پروین در اشعارش چند باری بیشتر به عشق اشاره نکرده لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس میدادند. عشقی که جور یار و زردی رخسار و … آن نبود. منظور شاعر عشق الهی و به دور از عشقهای مادی است، به همین سبب در هیچ کجای آن، شعری که مصاحبت مردی در آن آرزو شده باشد نمیبینیم و این آرزوها برای پرنده و چرنده این دفتر هم مفهومی ندارد.
کتاب عشق را جز یک ورق نیست در آن هم، نکتهای جز نام حق نیست
مقامی که پروین برای زن قائل است، و آنرا بارها در اشعارش مطرح میسازد، خیلی بالاتر از مقامی است که مدعیان تجدد برای زن مسلمان ایرانی در نظر داشته و پیشنهاد و تحمیل کردهاند، زن شعر پروین چون خود او موجودی قدسی، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرینش نیکیها و پروردن فرزندان برومندی است. وی حقوق زن و مرد را یکسان میداند در حالی که اکثر شاعران مرد این حق را یکسان بیان نکردهاند.
چه زن، چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا که داشت میوهای از باغ علم، در دامان
و یا در قطعه نهال آرزو تفاوت میان زن و مرد را در دانستن میداند:
به هر که دختر بداند قدر علم آموختن تا نگوید کس، پس هشیار و دختر کودن است
لذا خلاصه موضوع تمام قصاید پروین با توجه به دستهبندی محتوا به صورت زیر ارائه میشود:
۱) خلاصه موضوع تمام قصاید پروین پند و اندرزهای اخلاقی، اعراض از دنیا، هوشیاری در مقابل فریبکاری جهان، زودگذر بودن عمر، نکوهش تن و در مقابل آن تجلیل از روح و روان و عقل و فضل و هنر میباشد و در همة اینها پروین مانند حکیمی پیر و با تجربه به خوانندة اشعار خود گفتگو میکند.
۲) در قسمت قطعات تمثیلی هم پیام پروین به این صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، یکرنگی با دیگران و دوری از نفاق و بدگویی نسبت به دیگران، کمک به بیچارگان و دوری از دنیا.
۳) در قسمت مثنویها هم این پیامها به چشم میخورد: رعایت حقوق دیگران و کمک به ناتوان، وقتشناسی، و تجلیل از علم و هنر.
۴) در تنها غزل دیوان نیز با اینکه دارای مضمونی اجتماعی است، بلافاصله بعد از چند بیت به مطالبی چون پند و اندرز و یا کشتن و درو برخورد میکنیم.
به تدریج در اشعار پروین، آثار مناشقات اجتماعی و عدم هماهنگی بین ثروت و فقر به چشم میخورد. از مسایل قابل توجه در مورد اشعار پروین این است که مضامین عاشقانه در اشعار نمودی آنچنانی ندارد و اگر از یک غزل آن هم در بینی آغازین و نیز ابیات آغازین و گذرای ۲ تا ۳ قطعه بگذریم که اشارتی گذرا به مسایل عاشقانه دارد دیگر هیچ نشانی از این موضوع در شعر پروین دیده نمیشود.
قضاوت درباره اینکه آیا عواطف عمیق زنانة پرورش در اشعارش منعکس شده است یا خیر، مشکل است؛ زیرا اگر هر عنصر کلامی را ملاک انعکاس عواطف شاعر در شعرش بدانیم باید اذعان کنیم بسیاری از عناصر کلامی که نشانگر روح زنانگی یک شاعر باشند، از قبیل: نخ، سوزن، ماش، عدس و … در شعر پروین وارد شده است، از طرف دیگر بعضی نشانههای معنایی هم دیده میشوند که نشانگر روح زنانه و عاطفه مادرانة اوست نظیر درد و اندوههایی که از زبان دختران یتیم بیان میدارد و یا صحنههای گفتگو و مراقبتی از حیوان به عنوان مادر به نمایش میگذارد. اما اگر تمام جنبههای عاطفی انسان را ملاک قرار دهیم باید بگوییم در انعکاس عواطف خود ناتوان است و عاطفه عمیق زنانه شاعر در شعرش منعکس نشده است فقط به صورت غیرشخصی عاطفه مادری آن هم در هیأت دیگران و گذرا دیده میشود عاطفهای که هیچگاه خود شاعر آن را تجربه نکرد.
دایره لغات اشعار پروین متوسط است و در دیوان او به لغات تکراری، به کرات برخورد میکنیم. اما باید بدانیم که این تکرار حاکی از نظام خاص فکری اوست.
پروین و بهار
اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم به شاعران مرد زمان پروین ملکالشعرای بهار بهترین انتخاب است.
شعر ملکالشعرا در عین دوری از هرگونه تکلف و تصنع زیباست و در عین زیبایی رسا و روان فصیح، معانی تازه و تشبیهات بدیع و توصیفات عالی و تمام، با استعمال الفاظ اصیل و فصیح و ترکیبات صحیح از مختصات شعری اوست. شعر بهار بیان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معنی و لفظ او نوآوریهای ارزندهیی هست که روشنبینی او را در مسائل سیاسی و اجتماعی مینماید به قالب نوگرایشی محدود یافت و گاه شعر خود را با پیکره چهارپارههای امروز پدید آورده است.
شعر او را از نظر موضوع میتوان به سیاسی و انقلابی و اجتماعی و انتقادی و ادبیات شورانگیز عاشقانه تقسیم کرد. با این دستهبندی به چنین عناوینی میرسیم:
۱- منقبت پیامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زیادی از ملکالشعرا به این امر اختصاص داده شده است اما در دیوان پروین از اینگونه اشعار مذهبی خبری نیست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت کاو را فرمانبرند ثابت و سیار
فاطمه فرخنده ماه یازده سرور آن بدو گیتی پدرش سید و سالار
۲- پند و اندرز به پادشاهان و حکام وقت:
در ترکیببند آئینه عبرت به یکی از این نمونههای بسیار مهم و جالب توجه کرده است پروین نیز چون بهار عمل کرده با این تفاوت که او به صورت تمثیل و حکایت پادشاهان را به باد انتقاد میگیرد و یا پند و اندرز میدهد.
۳- توصیف فصلهای سال:
توصیف فصلهای سال و جلوههای گوناگون طبیعت، یکی دیگر از موضوعهای مکرر در دیوان بهار است در حالیکه در دیوان پروین به توصیف فصلها و طبیعت کم پرداخته شده است قدرت خارقالعاده پروین در شرح عواطف قلب و عوالم معنی است و هر جا که به وصف منظرهای طبیعی پرداخته ضعف تخیل و فقد دید زیباشناسی خود را آشکار کرده است.
۴- شعرهای سیاسی و انقلابی:
از موضوعات مهم دیگر دیوان بهار است اما پروین که ۲۰ سال دوران خلاقیت شاعرانه او دقیقاً همان بیست سال فرمانروایی رضاشاه بود که در طی آن حق آزادی سخن پایمال گشت لذا جبراً از صحنه سیاست و اجتماع کشور بر کنار گشته است. هر چند که از طرفی خود زنان تمایل به عنوان کردن مسائل سیاسی نداشتن از طرف دیگر نیر محیط اجتماعی ایران نیز برای شکوفایی استعداد زنی جوان مانند پروین که با تربیتی سنتی بزرگ شده بود چندان سازگاری نداشت.
۵- شعرهای عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زیاد است اکثر غزلها و تغزلها او رنگ و بویی اینچنین دارد اما در دیوان پروین یک غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار “چون غزلسازی ملایم طبع پروین نبوده آن پنج شش غزل را باید قصاید کوتاه خواند.”
۶- مفاخره
اکثر شاعران از قدیم تا امروز گاهی با دواعی و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبیراتی ستودهاند که گاهی بجا و در خور پایگاه بلندشان در سخنرایی است و گاهی نیز به لاف و گزاف مدعیان کم مقدار نزدیکتر است. پروین فقط در یک قطعه شعری که برای سنگ مزار خود ساخته، یعنی می خواسته پس از مرگش دیده شود، خود را “اختر چرخ ادب” نامیده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و اندیشه خویش را میستاید (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگیر خویش یاد میکند در حقیقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برمیخیزد.)
ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافته است قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه کتاب اولش (اسیر، دیوان، عصیان)، بیشتر هوسهای زنانه را به نظم میکشید ولی با (تولدی دیگر) به سوی ایجاد تصاویر زنانه از زندگی خصوصی و اوضاع محیط خود گرائیده است. دیوار دومین اثر وی وضعی را میرساند که شخص میخواهد تمام محدودیتهای سنتی را درهم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانگی در مییابد که دور و برش را دیواری حصار کرده است. در سومین اثرش (عصیان) سادهترین و عمیقترین مضمون کشف شده هویت انسانی هویت شیطانی را و مسأله بنیادی فلسفی اختیار و اجبار را عرضه کرده است.
نوع نوشتههای فروغ بسامد برخی واژهها و کاربرد آن در دید اول هر مخاطبی را بر آن میدارد که این احتمال را بدهد که شاعر این قطعات زن است، زنی که در چهار دیوار اسارت خانگی در برابر سنتها و اخلاقیات معمول خانوادگی میایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را بر ملا میسازد که می توان گفت هم از نظر تصویر و هم از لحاظ فکر و محتوا، خاص اوست.
فکر و محتوا در سه کتاب اول از چهارچوب (من) زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری و پیش پا افتاده است فراتر نمیرود. او به هیچ مسألهای عمیقاً نگاه نمیکند و نمیاندیشد. او چون گزارشگر پرشتابی میماند که عواطف و احساسات ابتدایی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس میکند و در ابراز این احساسات سطحی، بیپرده و بیپروا سخن میراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسیر میخوانیم:
سرشار/ از تمامی خود سرشار/ میخواهمش که بفشردم بر خویش/ بر خویش بفشرد من شیدا را/ بر هستیم به پیچد، پیچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لای گردن و موهایم/ گردش کند نسیم نفسهایش/ چون شعلههای سرکش بازیگر/ در گیر دم به همهمه در گیرد/ خاکسترم بماند در بستر/ در بوسههای پر شررش جویم/ لذت آتشین هوسها را/…
شاید سادگی شعر فروغ، از این سرچشمه میگیرد که بین تجربیات روزمره زندگی و چیزی که او به صورت شعر در میآورد فاصلهای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختیهای عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر ارائه تصویری از خانهای متروک و بیرونق که خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نیز سطح گونههایی که نوعی عصیان و سرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب دوره اول شاعری فروغ است. محتوای کتابهای دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب و پریشانی و عدم رابطة با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یادآوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمینه انعکاس عواطف و روحیات عمیق زنانه پیشتاز زنان شاعر است. او هم در زمینه انعکاس عواطف یک زن صمیمیت و رکگویی خاص خود را دارد و هم در حوزة بیان وجدانهای اجتماعی از دیدگاه یک زن بیانی روشن و آشکار دارد. و “فروغ هیچگاه میل ندارد از پشت پرده سخن گوید و همیشه از روبرو با مسائل برخورد می کند”
فروغ در اشعارش آنچنان صمیمی و صریح حرف میزند که میتوان آن اشعار را نمونهای بارز از “ادبیات شخصی” دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صمیمیت و عاطفه عمیق شاعرانه واقف است و میگوید:
“شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضیها را میشناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند که شاعر هستند بعد تمام میشود؛ دو مرتبه میشوند یک آدم حریص شکموی تنگنظر بدبخت حسود حقیر. من حرفهای این آدم را قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم.”
سهراب سپهری و فروغ فرخزاد
سپهری شاعری است که از دورة ابتدایی شعرش تا دورة جستجو و از آن دوره تا دورة یافتن خط فکری مشخص و زبان شعری مختص (که حتی بی امضاء هم شناخته میشود) جهانی آرمانی را میجوید. جهانی که در آن “عشق” پیدا باشد “دوستی” پیدا باشد و “کلمه”، “آب”، “عکس اشیا و آب”، “سمت مرطوب حیات” و “شرق اندوه نهاد بشری” پیدا باشد.
اما همانطور که گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود را درک میکند و به صور گوناگون در اشعارش منعکس میسازد. ولی سپهری تا آخر، جهان آرمانی و ذهنی خود را حفظ میکند. و از جریانهای اجتماعی، سیاسی زمان دور میماند. و اگر احیاناً چشمش به “قطاری” میافتد که “سیاست” را میبرد، آن را خالی میبیند.
من قطاری دیدم ، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت (صدای پای آب صفحه ۲۷۹)
سپهری و فرخزاد در بیان حالات و شدت احساسات تقریباً چون یکدیگر هستند با این تفاوت که “فرخزاد” در بیان خواستهها، آرزو و احساسات شخصی خویش بیپروا و بدون هیچگونه ملاحظهای سخن میگوید (مخصوصاً در سه کتاب دوره اول).
ولی سپهری بندرت تمایلات و خواستههایش را ابراز میکند. او به بیان نفسانیات صرفاً اکتفا نمیکند و تجربه خود را به عوالم نفسانی منحصر نمیکند. او به مرز جدیدی از صمیمیت شاعرانه دست یافته است؛ که در آن تصاویر شعریش، زلال، روشن، پاک و پر اشراق جلوه میکنند و گوئی قداست خاصی بر فضای شعر او حاکم است که او را از اندیشیدن به علائق و پسندهایش به جهان مادی باز میدارد.
طبیعت ستایی یکی دیگر از ویژگیهای شعر سهراب است، از آنجائیکه “پیشه شاعر نقاشی” است حساسیت و ظرافتهای خاصی را در ترسیم نمودن چهرههای مختلف طبیعت بکار میگیرد. در حالیکه فروغ کمتر به توصیف طبیعت پرداخته است. و در یکی دو جا، که به این امر پرداخته بسیار ضعیف و سطحی، سخن رانده است.
شیوه بیان مستقیم یکی دیگر از ویژگیهای مشترک برخی از اشعار سپهری و فرخزاد است و همچنین سطور ساده شعری هم از ویژگیهای مشترک هر دوی آنهاست.
اشاره به آئینها، اصطلاحات دینی و مذهبی، اشاره به اسمهای خاص تاریخی و جغرافیایی، از ویژگیهای شعر “سپهری” است. ولی فرخزاد با اینکه مسافرتهای زیادی به داخل و خارج از کشور داشته است و با “تورات” هم آشنا بوده جز در آیههای زمینی به اطلاعات به دست آمده خویش که حاصل تجربههای فوق باید باشد، اشاره نمیکند.
دید سهراب عمدتاً مثبت بوده در حالی که نگرش فروغ به جهان از دریچه مخالف بوده است.
زندگی رسم خوشایندی است/ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ/ پرشی دارد اندازة عشق/ زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود/ زندگی جذبه دستی است که میچیند/ زندگی بعد درخت است به چشم حشره/ زندگی تجربه شب پره در تاریکی است… (سپهری صدای پای آب صفحه ۲۹۰)
زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد/ زندگی شاید آن لحظه مسدودیست/ که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد/ و در این حسی است/ که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آویخت… (فرخزاد تولدی دیگر صفحه ۱۵۱)
طاهره صفارزاده
از ویژگیهای اشعار صفارزاده توجه به مسائل دینی مخصوصاً مذهب شیعه است.
صدای ناب اذان میآید/ صفیر دستهای مؤمن مردیست که حس دور شدن، گم شدن، جزیره شدن را/ ز ریشههای سالم من بر میچیند/ و من به سوی نمازی عظیم میآیم/ وضویم از هوای خیابان است و/ راهنمای تیره دود/ و قبلههای حوادث در امتداد زمان… (دفتر دوم صفحه ۹۱)
بیان مسائل سیاسی و اشاره به وقایع مهم جهان، دیگر ویژگی فکری او محسوب میشود. او معمولاً در تمام آثارش به جریانهای سیاسی ایران و جهان نظر دارد. و دیگر اینکه اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستیک و عصر ماشین با طبیعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به “زن بودن” خویش اشارههای متعدد دارد و غیر مستقیم دیدگاههای جامعه را نسبت به زنان منعکس میکند. مثلاً آنجائیکه که از تولد خویش یاد میکند چنین مینویسد:
من زادگاهم را ندیدهام/ جایی که مادرم/ بار سنگین بطنش را/ در زیر سقفی فرو نهاد/ هنوز زندهست/ نخستین تیک تاکهای قلب کوچکم/ در سوراخ بخاری/ و درز آجرهای کهنه/ و پیداست جای نگاهی شرمسار/ بر در و دیوار اتاق/ نگاه مادرم/ به پدرم/ و پدربزرگم/ صدای خفهیی گفت/ دخترست!…
صفارزاده معمولاً با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عامیانه، حتی مطرح کردن شعارها، تلاش میکند به شعر و زبان مردمی نزدیکتر شود. شاید به همین دلیل، از آوردن واژهها و اسامی، از زبانهای بیگانه خودداری میورزد. و از رمز و اشارههای دور و دراز چشم میپوشد.
علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده
شعر صفارزاده، فقط در بکارگیری بسامد واژههایی که مبین “زن بودن” سراینده است با شعر زنان مشترک است. و از جنبههای مختلف دیگر، مخصوصاً فکر و محتوا، تفاوتهای آشکاری با آنان دارد. از دیگر سو، وجه تمایز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ میکند. اشعار وی با گرمارودی در یک خطوط فکری مشترک است. گرمارودی در آثار خود، هم در قالبهای کهن شعر فارسی و هم در شعر نیمایی (بحور شکسته و چاره پاره) و هم در شعر سپید طبع آزمایی کرده است.
گرمارودی در بیشتر اشعارش به بیان عقاید مذهبی و گرایشهای دینی خویش پرداخته و به مناسبتهای مختلف مذهبی، شعرهای متنوعی سروده است. و از این نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقایسه است. قطعات “بهار در خزان”، “سایهسار نخل ولایت”، “افراشته باد قامت غم” و “خاستگاه نور” از زیباترین اشعاری محسوب میشوند که به همین مناسبتها سروده است.
از دیگر ویژگیهای شعر او، توجه به مسائل سیاسی و وقایع روز است. که به گستردگی به آن پرداخته است. و دیگر آنکه توجه به طبیعت و جلوههای گوناگون آن از ویژگیهای شعری اوست در حالیکه صفارزاده به ندرت به طبیعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودی اندیشههای شکل یافته است که در قالب کلمات عرضه میشود. حال آنکه شعر واقعی کلماتی شکل یافته است که اندیشهای را عرضه میکند در اشعار آن دو، بیشتر اندیشه به معنای خاص خودش جریان دارد تا تصویر؛ یعنی شعرشان حاوی فکر و اندیشهای است که خواننده را به دانستنی جدیدی فرا میخواند و زمینه نوعی تأثر را در او بوجود میآورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعری مواجه میشود که اسلوب گرمارودی را در زبانی فشرده و موجزتر و با بار بیشتر از لحاظ اندیشه و تفکر میبیند هر دوی آنها، با استفاده از تعابیر مذهبی و قصص و آیات قرآن به صورت تلمیح و جهان مداری و سیاست محوری، رنگ و بوی خاص به اشعارشان بخشیدهاند. سیاست محوری، در هر مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحتگویی و بیان مستقیم متمایل میکند. با این حال اشعار صفارزاده و گرمارودی از نظر اسلوب زبانی جاذبهای برای نسل جوان نداشته است.
جمعبندی و نتیجهگیری:
۱- معمولاً اکثر زنان و مردان شاعر معاصر واقعگرا (برونگرا) هستند. یعنی به رویدادهای جامعه و تحولات اجتماعی و سیاسی توجه دارند، با این تفاوت که: مردان شاعر، به علت حضور همه جانبه در اجتماع، با دیدی بازتر به طرح مسائل و وقایع مختلف میپردازند و زنان به فراخور حال و تا آنجا که محدودیتهای خانه و اجتماع اجازه دهد. پروین که کمتر خوانندهای پیدا میشود که دیوانش را بخواند و تحت تأثیر همدردیهای او (با محرومان و ستمدیدگان جامعه) قرار نگیرد. او همچنین در قالب تمثیل چهره ستمکاران و زورگویان زمانه را ترسیم میکند. و به این ترتیب توجه مردم را به مصائب و مشکلاتشان جلب میکند. فروغ نیز در دو کتاب “تولدی دیگر” و “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” از خود محوری بیرون میآید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل متعدد آن نظر میکند. و طاهره صفارزاده هم از همان ابتدای شاعری و در اولین مجموعه اشعارش “رهگذر مهتاب” با قطعه ” کودک قرن” به طرح مشکلات و رویدادهای اجتماعی و تا حدودی سیاسی میپردازد و در آثار دیگرش، تقریباً تمام قطعات شعری او را مضامین اجتماعی، سیاسی و بعدها مذهبی در برمی گیرد.
و اما شاعران مرد، به خاطر آزادی عمل بیشتر، به طرح عینیتر مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازند. در تاریخ ادبیات ایران شاید کمتر شاعری به اندازه بهار اشعارش را به ثبت رویدادهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی زمان اختصاص داده باشد. و از این نظر با هیچ شاعری قابل قیاس نیست.
از مردان شاعر این دوره که کمتر به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نشان داده است میتوان به سهراب اشاره کرد که درونگرایی اختیار کرده و از این جهت مورد انتقاد معاصرانش قرار میگیرد. گرمارودی هم که در سر تا سر اشعارش به مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی توجه تام و تمام نشان میدهد.
۲- در بیان مسائل عاطفی و خانوادگی و با احساساتی حادتر از مردان، شعر گفتن، یکی دیگر از ویژگیهای شعر زنان است که کمتر در شعر مردان جلوه کرده است. پروین که بسامد بالایی از اشعارش را به ترسیم چهره کودکان بیسرپرست و بینوا اختصاص داده است و با هنرمندی تمام و ایفای نقش مادرانه به توصیف حالات مختلف کودکان خردسال پرداخته است. فروغ هم که در چند قطعه از سه کتاب نخستینش و یکی دو قطعه در دو کتاب دیگر عاطفه و مهر مادری را مطرح کرده است. در حالی که در اشعار مردان به ندرت به شعری با احساس و عاطفه بر میخوریم.
۳- هر چند از نظر روانشناسی، زنان در بروز احساستشان راحتترند. ولی اکثر زنان شاعر ایرانی به اصول و آداب اجتماعی و مذهبی پایبند هستند و از ابراز علائق و گرایشهای شخصی و خصوصی خودداری میکنند. و یا اگر “بندرت” اشاره میکنند با حجب و حیا و پوشیده و غیر مستقیم است.
۴- زنان شاعر، معمولا اهل مفاخره نیستند. در دیوان پنجهزار و چند بیتی “پروین اعتصامی” فقط در یکی دو جا از خود میگوید:
اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است.
در حالیکه مردان شاعر به تبعیت از سنت معمول و مرسوم دیرینه ادب فارسی، به کرات خویشتن را مطرح میسازند و به اشعار خود میبالند.
۵- تا زمان فروغ شعر فارسی از داشتن معشوق مرد، معشوق مردی که از دیدگاه جنسی، عاطفی و جسمانی یک زن دیده و تصویر شده باشد، محروم مانده است. و نیز میتوان بر این نظر تأکید کرد که غالب شاعران زن ما، جهان درون و بیرون را از چشم شاعران مرد ملاحظه کردهاند و همانند آنان عاشق زلف سیاه و خط و خال معشوقی زنبور میان بودهاند. ما هیچگاه نگاه زنانة عمیقی به جهان در ادبیات خود نداشتهایم. در حالی که شاعران مرد از ابتدا در شعرهاشون به این مسئله اشاره داشتهاند و در شعر آنها به وفور به علاقه خود به زن و معشوق زن خود بر میخوریم.
در شعرهای پروین در حوزه لغات و ترکیبات نشانههای زن بودن او پیداست و اگر عاطفهای در شعرش منعکس شده است عاطفه مادرانه است در حالی که خود او یک مادر نبوده است. اما پس از تقریباً هزار و دویست سال سابقه ادبیات فارسی فروغ موضوعاتی را با تصاویری جدید برای اولین بار در شعر فارسی مطرح کرد و مضامین جدید آفرید؛ مثلاً شاعران کهن جز به ندرت درباره زندگی خصوصی خود سخن نگفتهاند. با تسلطی که او به شعر داشت چه بسا که توانست نگاههای زنانة خود را به جهان درون و بیرون تبدیل به اشعاربلندی کند و به غنای ادبیات عاطفی و صمیمانة ما بیفزاید.
به هر حال بعد از فروغ بود که زنان شاعر به ارائه تصاویر و همراه آن عواطف مخصوص زنانه اشعار خود پرداختند. البته نه به مهارت و خوبی فروغ بود و از طرفی دیگر با شدت و ضعفها و تفاوتهایی همراه بود.
۶- در شعر مردان وسعت بکارگیری از قالبهای شعری و رعایت قافیهها و اصول ادبی بیشتر از شعر زنان به چشم میخورد.
۷- مردان شاعر در ترکیب آفرینی خلاقتر هستند. در حالی که بسامد برخی از واژهها در شعر زنان تفاوت معنیداری با شعر مردان دارد؛ که همین امر خواننده را به زن بودن شاعر متوجه میکند.
۸- از نظر فکری شعر اکثر زنان وجه تمایز خاصی با شعر مردان دارد.
۹- حوزه شعر زن در زمینه ادبی، محدودتر از شعر مردان است.
۱۰- زنان در بیان مسائل احساسی و عاطفی، پیشگامتر از مردان هستند.
۱۱- مهمترین نکتهای که در اولین برخورد با شعر شاعرههای جوان معاصر به چشم میخورد کمبود اصالت و فقدان استقلال لازم شعری است. اکثریت اشعار شاعرههای جوان سوزناک و دردآور است و میبینم که حتی از تأثیر تصویرسازی دلنشین هم در این اشعار خبری نیست و آنچه اصالت کار شاعران بزرگ است در شعر شاعرهها دست نزده باقی مانده است و تنها رویه کار مورد تقلید است. به سادگی میتوان یکی از علل توجه شاعرها به شعر فروغ فزخزاد، اشتراک شرایط زندگی آنها دانست. اکثر شاعرههای ما به علت شرایط زندگی و نیز به خاطر موقعیت سنی خویش “عشق” را مظهر اصلی شعر خود برگزیدهاند و در حدود ۸۰% از مجموع اشعار آنها به اصطلاح “عاشقانه” است.
شاعرهها در تصویرسازی دو روش دارند؛ یا از همان فوت و فن قدیمیها استفاده میکنند که خود به خود، اگر شعرشان روشن و با معنی است لکن کهنه و تکراری و تقلیدی محسوب میشود . یا به تقلید از شعر موج نو دست به ساختن تصاویر تازه اما بسیار دور از ذهن میزنند و شاید یکی از علل پراکندهگوییشان همین عدم رعایت اصول در خلق اجزاء شعری است. لذا ملاحظه میشود که نه تنها در گذشته بیشتر اشعار شاعران زن از جهت تصاویر و نیز انعکاس عواطف جنبهای تقلیدی داشته است، بلکه بعد از فروغ هم که حرکتی تحولی از این جهت آغاز شده بود جنبة تقلید و حتی کتمان عواطف همچنان ادامه مییابد. چیزی که در شعر شاعران مرد امروزی به ندرت دیده میشود.
آخرین ویرایش: