Silver Star
مدير ارشد تالار
در مقاله گذشته به شرح زندگی و فعالیت های هنری پل سزان پرداختیم. گفتیم که با وجود مخالفتهای اولیه ، سزان موفق شد جایگاه خود را به عنوان یک هنرمند پیشرو تثبیت کند. اما چگونه این اتفاق رخ داد؟ برخورد و موضع منتقدین هنری دربرابر وی چگونه بود؟ اینها سوالاتی است که در این نوشتار به دنبال پاسخگویی به آنها خواهیم بود.
«ماریوس رو» در نخستین یاد کرد چاپی درباره ی سزان نوشت:«او به مکتبی تعلق دارد که از امتیاز برانگیختن انتقاد برخوردار است. » متن نوشته که به مرور بر یکی از قصه های زولا می پرداخت که به سزان تقدیم شده بود در 1865 در یکی از روزنامه های اکس به چاپ رسیده بود.
در این مقاله هیچ اثر خاصی از سزان مورد بحث قرار نگرفته بود. اگرچه زولا انتظار داشت که « رو » به سزان توجه کند اما خود او از این فرصت بهره نگرفت تا در این مرحله آثار نقاشی دوستش را مورد بررسی قرار دهد. زولا می توانست به آسانی این کار را در مقالات خود درباره ی « سالن»، که به نقاشان مردود نیز می پرداخت، انجام دهد. به جای آن در 1866 مجموعه ی مقالات «سالن» خود را موسوم به سالن « سالن من» به پاس دوستی و بلندپروازی های مشترکشان به سزان تقدیم کرد.
سزان با نخستین نمایش نقاشی هایش در « سالن مردودان» در 1863 هیچ واکنشی انتقادی بر نیانگیخت. هنگامی که بار دیگر در 1867 کارش را به نمایش گذاشت- و این بار در « سالن» - منتقدری به نام آرنول مورتیه در « لوفیگارو» به طرزی ریشخندآمیز به او اشاره کرد، همچنانکه آقای سزان تا آنجا پیش رفت که گفت کار او سزاوار آن است که از سالن بیرون انداخته شود.
زولا در لوفیگارو به دفاع از سزان برخاست و در ضمن یاد آوری اشتباهات توصیف های مورتیه، او را متهم کرد که هرگز واقعاً کار سزان را ندیده است.
در 1870 کاریکاتوری از سزان و نقاشی هایش به چاپ رساید که نشان می داد کارهای او را به سالن راه نداده اند. در 1874 هنگامی که سزان در نخستین نمایشگاه امپرسیونیستها شرکت کرد بیش از پیش مورد توجه ناقدان قرار گرفت. مقالات 1874 نسبت به طراحی کژوماوژ امپرسیونیستها، رنگ عجیب و غریب و ترکیب بندی نامعقول آن لحن انتقادی تند داشتند.
سزان کمتر از همه پذیرفتنی تلقی شده بود هم موضوع کار و هم سبک او مورد تمسخر واقع شده بود و انحرافهای خاص او از معیار های صوری پذیرفته شده منتقدی به نام مارک دو مونتی فو را واداشت که اورا " نوعی دیوانه " توصیف کند که "در عین عذابهای هذیان آلود نقاشی می کند. "
سه سال بعد در سومین نمایشگاه امپرسیونیستها بار دیگر بسیاری از نویسندگان سزان را سخت مورد مورد حمله قراردادند. اما یک استثنا در میان بود. منتقد جوانی به نام ژرژ ریوی یر در فرمهای سزان "عظمتی حماسی " حس کرد که آن را با عظمت یونانیان باستان برابر می دانست.
بعد از طرز تلقی روی هم رفته فاجعه آمیزی که سزان در دو نمایشگاه با آن رو برو شد تا 1889 ازچشم عامه دوری گزید.
درمقاله های جدید سزان دیده نمی شود. با این حال تا اوایل دهه ی 1880 اشارات تحقیر آمیز نسبت به سزان همچنان ادامه یافت.
با آنکه زولا منتقد هنری پر آوازه ای بود، خاصه از رهگذر دفاع از مانه در دهه ی 1860، تنها دو بند مطلب روشن و صریح در باره کار سزان به قلم آورد، یکی در 1877 و دیگری در 1880 و تازه این دومین متضمن برخی خورده گیری ها بود. بازتاب کاملتر آراء زولا در باب سزان و امپرسیونیست ها را می توان در رمان « اثر » ( یا « شاهکار » ) که در 1886 منتشر شد بازیافت
دیدگاه زولا به سزان
هیچ گزارشی از شیوه ای که در آن روزگار به سزان می نگریستند بدون گفتگوی مفصل تر در باره دیدگاه امیل زولا به دوست دوره کودکی اش کامل نخواهد بود.
با آنکه زولا منتقد هنری پر آوازه ای بود، خاصه از رهگذر دفاع از مانه در دهه ی 1860، تنها دو بند مطلب روشن و صریح در باره کار سزان به قلم آورد، یکی در 1877 و دیگری در 1880 و تازه این دومین متضمن برخی خورده گیری ها بود.
بازتاب کاملتر آراء زولا در باب سزان و امپرسیونیست ها را می توان در رمان « اثر » ( یا « شاهکار » ) که در 1886 منتشر شد بازیافت.
کلود لانتیه شخصیت اصلی داستان در هیئت یک نقاش برجسته امپرسیونیست تصویر شده است که رهبر یک مکتب جدید نقاشی است و در جریان کوشش بیهوده خود برای « تحقق » کارش دست به خود کشی می زند.
از اشارات زولا بر می آمد که لانتیه بر الگوی شخصیت سزان ساخته شده است. آیا هنرمند « متحقق » در نظر زولا چه خصوصیتی داشت ؟
شاید کسی کارش « تمام »و کامل بود که می توانست در نزد عامه پذیرفتنی جلوه کند. زولا به گوستاو ژو فروا اقرار کرد که از مانه، امپرسیونیستها و سزان به سبب فقدان «تمامی» و « پذیرش » خصیصه ای بود که کار بعدی و توفیق خود زولا را تضمین کرد.
از این رو زولا در داستانهایش ناتوانی خود را در قبول اینکه فی البداهگی می تواند اساس آثار هنری، که گاه گاه به صورت آثار تمامت ناپذیر جلوه گر می شود، قرار بگیرد آشکار ساخت.
زولا به سادگی نمی توانست در ذهن تصور کند که مسائل مرتبط با عمل ادراک به عنوان هنر عرضه شود. زولا گمان می کرد که این مسئله به جای آنکه هنر مند را از گزند نگاه دارد، او را به جنون می کشاند.
آثار لانتیه ( سزان ) بیش از اندازه جاه طلبانه بوده اند و نمی توانستند تحقق بیابند به این معنی که نمی شد یک راه حل تصویری بسته بر آنها تحمیل کرد.
ادامه دارد...
«ماریوس رو» در نخستین یاد کرد چاپی درباره ی سزان نوشت:«او به مکتبی تعلق دارد که از امتیاز برانگیختن انتقاد برخوردار است. » متن نوشته که به مرور بر یکی از قصه های زولا می پرداخت که به سزان تقدیم شده بود در 1865 در یکی از روزنامه های اکس به چاپ رسیده بود.
در این مقاله هیچ اثر خاصی از سزان مورد بحث قرار نگرفته بود. اگرچه زولا انتظار داشت که « رو » به سزان توجه کند اما خود او از این فرصت بهره نگرفت تا در این مرحله آثار نقاشی دوستش را مورد بررسی قرار دهد. زولا می توانست به آسانی این کار را در مقالات خود درباره ی « سالن»، که به نقاشان مردود نیز می پرداخت، انجام دهد. به جای آن در 1866 مجموعه ی مقالات «سالن» خود را موسوم به سالن « سالن من» به پاس دوستی و بلندپروازی های مشترکشان به سزان تقدیم کرد.
سزان با نخستین نمایش نقاشی هایش در « سالن مردودان» در 1863 هیچ واکنشی انتقادی بر نیانگیخت. هنگامی که بار دیگر در 1867 کارش را به نمایش گذاشت- و این بار در « سالن» - منتقدری به نام آرنول مورتیه در « لوفیگارو» به طرزی ریشخندآمیز به او اشاره کرد، همچنانکه آقای سزان تا آنجا پیش رفت که گفت کار او سزاوار آن است که از سالن بیرون انداخته شود.
زولا در لوفیگارو به دفاع از سزان برخاست و در ضمن یاد آوری اشتباهات توصیف های مورتیه، او را متهم کرد که هرگز واقعاً کار سزان را ندیده است.
در 1870 کاریکاتوری از سزان و نقاشی هایش به چاپ رساید که نشان می داد کارهای او را به سالن راه نداده اند. در 1874 هنگامی که سزان در نخستین نمایشگاه امپرسیونیستها شرکت کرد بیش از پیش مورد توجه ناقدان قرار گرفت. مقالات 1874 نسبت به طراحی کژوماوژ امپرسیونیستها، رنگ عجیب و غریب و ترکیب بندی نامعقول آن لحن انتقادی تند داشتند.
سزان کمتر از همه پذیرفتنی تلقی شده بود هم موضوع کار و هم سبک او مورد تمسخر واقع شده بود و انحرافهای خاص او از معیار های صوری پذیرفته شده منتقدی به نام مارک دو مونتی فو را واداشت که اورا " نوعی دیوانه " توصیف کند که "در عین عذابهای هذیان آلود نقاشی می کند. "
سه سال بعد در سومین نمایشگاه امپرسیونیستها بار دیگر بسیاری از نویسندگان سزان را سخت مورد مورد حمله قراردادند. اما یک استثنا در میان بود. منتقد جوانی به نام ژرژ ریوی یر در فرمهای سزان "عظمتی حماسی " حس کرد که آن را با عظمت یونانیان باستان برابر می دانست.
بعد از طرز تلقی روی هم رفته فاجعه آمیزی که سزان در دو نمایشگاه با آن رو برو شد تا 1889 ازچشم عامه دوری گزید.
درمقاله های جدید سزان دیده نمی شود. با این حال تا اوایل دهه ی 1880 اشارات تحقیر آمیز نسبت به سزان همچنان ادامه یافت.
با آنکه زولا منتقد هنری پر آوازه ای بود، خاصه از رهگذر دفاع از مانه در دهه ی 1860، تنها دو بند مطلب روشن و صریح در باره کار سزان به قلم آورد، یکی در 1877 و دیگری در 1880 و تازه این دومین متضمن برخی خورده گیری ها بود. بازتاب کاملتر آراء زولا در باب سزان و امپرسیونیست ها را می توان در رمان « اثر » ( یا « شاهکار » ) که در 1886 منتشر شد بازیافت
دیدگاه زولا به سزان
هیچ گزارشی از شیوه ای که در آن روزگار به سزان می نگریستند بدون گفتگوی مفصل تر در باره دیدگاه امیل زولا به دوست دوره کودکی اش کامل نخواهد بود.
با آنکه زولا منتقد هنری پر آوازه ای بود، خاصه از رهگذر دفاع از مانه در دهه ی 1860، تنها دو بند مطلب روشن و صریح در باره کار سزان به قلم آورد، یکی در 1877 و دیگری در 1880 و تازه این دومین متضمن برخی خورده گیری ها بود.
بازتاب کاملتر آراء زولا در باب سزان و امپرسیونیست ها را می توان در رمان « اثر » ( یا « شاهکار » ) که در 1886 منتشر شد بازیافت.
کلود لانتیه شخصیت اصلی داستان در هیئت یک نقاش برجسته امپرسیونیست تصویر شده است که رهبر یک مکتب جدید نقاشی است و در جریان کوشش بیهوده خود برای « تحقق » کارش دست به خود کشی می زند.
از اشارات زولا بر می آمد که لانتیه بر الگوی شخصیت سزان ساخته شده است. آیا هنرمند « متحقق » در نظر زولا چه خصوصیتی داشت ؟
شاید کسی کارش « تمام »و کامل بود که می توانست در نزد عامه پذیرفتنی جلوه کند. زولا به گوستاو ژو فروا اقرار کرد که از مانه، امپرسیونیستها و سزان به سبب فقدان «تمامی» و « پذیرش » خصیصه ای بود که کار بعدی و توفیق خود زولا را تضمین کرد.
از این رو زولا در داستانهایش ناتوانی خود را در قبول اینکه فی البداهگی می تواند اساس آثار هنری، که گاه گاه به صورت آثار تمامت ناپذیر جلوه گر می شود، قرار بگیرد آشکار ساخت.
زولا به سادگی نمی توانست در ذهن تصور کند که مسائل مرتبط با عمل ادراک به عنوان هنر عرضه شود. زولا گمان می کرد که این مسئله به جای آنکه هنر مند را از گزند نگاه دارد، او را به جنون می کشاند.
آثار لانتیه ( سزان ) بیش از اندازه جاه طلبانه بوده اند و نمی توانستند تحقق بیابند به این معنی که نمی شد یک راه حل تصویری بسته بر آنها تحمیل کرد.
ادامه دارد...