خوشبینی و بدبینی
در جواب اینکه آیا خوش بین هستم یا بدبین باید بگویم که دانش من بدبین است ولی تمایلات و
آرزوهایم خوش بین . از تجربه ی این بی هدفی و سرگردانی در مورد آنچه در جهان امروز اتفاق می افتد سخت بدبینم. من تنها در لحظاتی بس کوتاه از زنده بودن احساس خوشحالی کرده ام . با اندوهی انباشته از دریغ به این همه درد که در جهان وجود دارد نگریسته ام، نه به آن دردی که از بشر است بلکه رنج تمام خلقت. از این انباشته ی رنج و تحمل بشر هرگز احساس روگردانی نکرده ام.
بنظر من کاملا طبیعی می رسد که هر کس قسمتی از این انحطاط را مثل قسمتي از سهمش بدوش بردارد.
از آن هنگام که شاگرد کوچکی در مدرسه بودم یقین داشتم که در این جهان جائی برای تعبیر شیطان نیست . تمام این تعبیرات به سفسطه می گراید و در پایان همه به این نتیجه می رسد که هیچ راهی بجز تقسیم این درماندگی در میان همه وجود ندارد . نتیجه گیری های نابخردانه مانند آنچه " لایب نیتس " به آن میرسد ، که اگرچه این دنیا خوب نیست ، آن چیزیست که می باید باشد ، هرگز نتوانسته مرا قانع کند.
با تمام نگرانیم در باره وضع تیره این جهان هرگز بخود اجازه نداده ام که در برابر این نابسامانی سر خم کنم .
من همیشه ایمان داشتم که هر کس می تواند در بپایان رسانیدن این انبوه دهشت و بدبختی قسمتی از بار را بر دوش کشد. بنابر این تدریجا به این نتیجه راسخ رسیده ام که
تنها یک چیز است که ما همه می باید درک کنیم و آن اینکه هر کدام ما می توانیم براه خود برویم بشرط آن که مقصود نهائی بوقوع رسانیدن تحولی واحد باشد.
من هم به این معتقدم که وضع حاضر بشر سخت تیره و ناامید کننده است. من نمی توانم خود را قانع کنم که وضع از آنچه بنظر می رسد بهتر است ، ولی می دانم که ما در راهی هستیم که اگر ادامه یابد ما را در سراشیب یک شخصیت جدید خواهد گذارد.
معیارهای اسفناک مادی و معنوی که بشر امروزه به آن اتکا نهاده و ناشی از کناره گیری اوست از جامعه ، خود مایه ی بسیاری از افکار تاثر آمیز دیگریست و من خود را نشانه و شریک این سیر در قهقرا می دانم و با این همه خوشبین مانده ام.
فکر و اعتقادی که از بچگی داشته ام و توانسته ام آن را تا به امروز نگاه دارم چنانکه هیچ گاه آن را از دست نخواهم داد ، اعتقاد است به حقیقت .
ایمان دارم که نیروئی که از این حقیقت می تراود بر جبر محیط برتری دارد.
در نظر من هیچ چیز نمی تواند در بر کف گیری روح و قوای فکری مانع شود و این تنها تقدیر ماست. بنابراین باور ندارم که می بایست راه را تا به آخر به بیهودگی بپیمائیم.
اگر بشر در برابر نا بخردي قیام کند طوري كه روح توسعه و ترقی معنوی همانند نیروئی از آن بتراود ، آنچنان نیروئی پدید خواهد آمد که می تواند تمامی تقدیر انسان را در بر گیرد.چونکه من به نیروی حقیقت و حقانیت معتقدم ، به آینده ی بشر نیز خوشبین ام . حتی قبول علم اخلاق بتنهائی خود خوشبینی شگرفی در بر دارد که هرگز نمی توان انکار کرد، زیرا که هیچ گاه از تصادم با واقعیت تلخ روی گریز نیست و آن را واقع بینانه می نگرد.
در زندگی ام ، نگرانی ، مصیبت و غم آنچنان بمن صدمه زده که اعصابم دیگر به سلامت و درستي کار نمی کند ، می بایست که در زیر فشار کار از پای در آمده باشم . خستگی جسمی و مسولیت هائي که سال ها بدون وقفه داشته ام سخت طاقت فرسا بوده است . من نه چندان زندگیم را صرف خود کرده ام ، نه حتی ساعاتی را که دوست داشتم وقف همسر و فرزندم کنم.
ولی من همچنین از مواهب الهی نیز برخوردار بوده ام : قادر بوده ام در خدمت نیکی کار کنم . کار من موفقیت آمیز بوده است ، و از جانب مردم مهربانی و قدرشناسی فراوان دیده ام . یارانی بس مساعد داشته ام که خود را مصروف اینچنین وظیفه ای کرده اند و از آنچنان سلامتی جسمی برخوردار بوده ام که بتوانم سخت ترین وظایف را بر دوش کشم . همين طور از خوی میانه روی برخوردار بوده ام و نیروئی ،که بازده اش آرامی و متانت در کارم بوده است . قادرم از تمامی ان مواهبي که برای من فرستاده شده لذت ببرم و خود را در قبال آن شکرگزار بدانم.
احساس می کنم که قادرم مانند فردی آزاده وظایفم را به انجام رسانم .
آزادی که امروزه بسیاری فاقد آنند، با اینکه بازده کارم ، در نظر اول ، مادی است در عین حال توفیق داشته ام که در محیطی روحانی و روشنفكرانه کار کنم.محیط به راه های گوناگون برای من شرایط مساعدی فراهم آورده و این خود دلیلی است برای من که، فكر كنم زندگیم مثمر ثمر بوده است .
آیا از آنچه در فکر و در برنامه ام دارم ، چقدر قادر خواهم بود که بپایان برسانم ؟
موهایم به سپیدی می گراید . بدنم نشانه های فشاری را که بر آن آورده ام و گذر سال ها را باز می نماید.به گذشته می نگرم . به زمانی که بدون احتیاج به نگهداری قوایم می توانستم تمامی وظیفه ام را بدون وقفه به انتها برسانم. به آرامی و با فروتنی به آینده می نگرم ، که اگر می باید در انجام وظیفه ام بسبب اینچنین ناتوانی وقفه ای ایجاد کنم ، برای این انصراف بی برهان و بدون پیش بینی نباشم.
چه فعالیم و چه نظاره گر ، وظیفه داریم که نیروهای خود را متمرکز کنیم ،
برای اینکه مردمی باشیم که راهشان را درصلح ، که خود جاده ای است بسوی ادراک ، درنوردیده باشيم.
نوشته : آلبرت شوایتزر
ترجمه : پرویز محیط
در جواب اینکه آیا خوش بین هستم یا بدبین باید بگویم که دانش من بدبین است ولی تمایلات و
بنظر من کاملا طبیعی می رسد که هر کس قسمتی از این انحطاط را مثل قسمتي از سهمش بدوش بردارد.
از آن هنگام که شاگرد کوچکی در مدرسه بودم یقین داشتم که در این جهان جائی برای تعبیر شیطان نیست . تمام این تعبیرات به سفسطه می گراید و در پایان همه به این نتیجه می رسد که هیچ راهی بجز تقسیم این درماندگی در میان همه وجود ندارد . نتیجه گیری های نابخردانه مانند آنچه " لایب نیتس " به آن میرسد ، که اگرچه این دنیا خوب نیست ، آن چیزیست که می باید باشد ، هرگز نتوانسته مرا قانع کند.
با تمام نگرانیم در باره وضع تیره این جهان هرگز بخود اجازه نداده ام که در برابر این نابسامانی سر خم کنم .
من همیشه ایمان داشتم که هر کس می تواند در بپایان رسانیدن این انبوه دهشت و بدبختی قسمتی از بار را بر دوش کشد. بنابر این تدریجا به این نتیجه راسخ رسیده ام که
تنها یک چیز است که ما همه می باید درک کنیم و آن اینکه هر کدام ما می توانیم براه خود برویم بشرط آن که مقصود نهائی بوقوع رسانیدن تحولی واحد باشد.
من هم به این معتقدم که وضع حاضر بشر سخت تیره و ناامید کننده است. من نمی توانم خود را قانع کنم که وضع از آنچه بنظر می رسد بهتر است ، ولی می دانم که ما در راهی هستیم که اگر ادامه یابد ما را در سراشیب یک شخصیت جدید خواهد گذارد.
معیارهای اسفناک مادی و معنوی که بشر امروزه به آن اتکا نهاده و ناشی از کناره گیری اوست از جامعه ، خود مایه ی بسیاری از افکار تاثر آمیز دیگریست و من خود را نشانه و شریک این سیر در قهقرا می دانم و با این همه خوشبین مانده ام.
فکر و اعتقادی که از بچگی داشته ام و توانسته ام آن را تا به امروز نگاه دارم چنانکه هیچ گاه آن را از دست نخواهم داد ، اعتقاد است به حقیقت .
ایمان دارم که نیروئی که از این حقیقت می تراود بر جبر محیط برتری دارد.
در نظر من هیچ چیز نمی تواند در بر کف گیری روح و قوای فکری مانع شود و این تنها تقدیر ماست. بنابراین باور ندارم که می بایست راه را تا به آخر به بیهودگی بپیمائیم.
اگر بشر در برابر نا بخردي قیام کند طوري كه روح توسعه و ترقی معنوی همانند نیروئی از آن بتراود ، آنچنان نیروئی پدید خواهد آمد که می تواند تمامی تقدیر انسان را در بر گیرد.چونکه من به نیروی حقیقت و حقانیت معتقدم ، به آینده ی بشر نیز خوشبین ام . حتی قبول علم اخلاق بتنهائی خود خوشبینی شگرفی در بر دارد که هرگز نمی توان انکار کرد، زیرا که هیچ گاه از تصادم با واقعیت تلخ روی گریز نیست و آن را واقع بینانه می نگرد.
در زندگی ام ، نگرانی ، مصیبت و غم آنچنان بمن صدمه زده که اعصابم دیگر به سلامت و درستي کار نمی کند ، می بایست که در زیر فشار کار از پای در آمده باشم . خستگی جسمی و مسولیت هائي که سال ها بدون وقفه داشته ام سخت طاقت فرسا بوده است . من نه چندان زندگیم را صرف خود کرده ام ، نه حتی ساعاتی را که دوست داشتم وقف همسر و فرزندم کنم.
ولی من همچنین از مواهب الهی نیز برخوردار بوده ام : قادر بوده ام در خدمت نیکی کار کنم . کار من موفقیت آمیز بوده است ، و از جانب مردم مهربانی و قدرشناسی فراوان دیده ام . یارانی بس مساعد داشته ام که خود را مصروف اینچنین وظیفه ای کرده اند و از آنچنان سلامتی جسمی برخوردار بوده ام که بتوانم سخت ترین وظایف را بر دوش کشم . همين طور از خوی میانه روی برخوردار بوده ام و نیروئی ،که بازده اش آرامی و متانت در کارم بوده است . قادرم از تمامی ان مواهبي که برای من فرستاده شده لذت ببرم و خود را در قبال آن شکرگزار بدانم.
احساس می کنم که قادرم مانند فردی آزاده وظایفم را به انجام رسانم .
آزادی که امروزه بسیاری فاقد آنند، با اینکه بازده کارم ، در نظر اول ، مادی است در عین حال توفیق داشته ام که در محیطی روحانی و روشنفكرانه کار کنم.محیط به راه های گوناگون برای من شرایط مساعدی فراهم آورده و این خود دلیلی است برای من که، فكر كنم زندگیم مثمر ثمر بوده است .
آیا از آنچه در فکر و در برنامه ام دارم ، چقدر قادر خواهم بود که بپایان برسانم ؟
موهایم به سپیدی می گراید . بدنم نشانه های فشاری را که بر آن آورده ام و گذر سال ها را باز می نماید.به گذشته می نگرم . به زمانی که بدون احتیاج به نگهداری قوایم می توانستم تمامی وظیفه ام را بدون وقفه به انتها برسانم. به آرامی و با فروتنی به آینده می نگرم ، که اگر می باید در انجام وظیفه ام بسبب اینچنین ناتوانی وقفه ای ایجاد کنم ، برای این انصراف بی برهان و بدون پیش بینی نباشم.
چه فعالیم و چه نظاره گر ، وظیفه داریم که نیروهای خود را متمرکز کنیم ،
برای اینکه مردمی باشیم که راهشان را درصلح ، که خود جاده ای است بسوی ادراک ، درنوردیده باشيم.
نوشته : آلبرت شوایتزر
ترجمه : پرویز محیط