خانه ای خواهم ساخت
آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور
ساحت باغچه اش پر زنسیم
حوض ماهی پر آب
قامت پاک درختانش سبز
و تو را خواهم خواند که در این خانه کنارم باشی
سینه آینه تصویر تو را می جوید
که در آیی چون نور
تو به این خانه بیا
در خیابان امید
کوچه باور سبز
نبش میدان صبوری
آن جا
خانه ای خواهی یافت
سر در خانه چراغی روشن
روی سکویش گلدان گلی
در دل خانه اجاقی دلگرم
با حضور تو در این خانه چه جشنی بر پاست
آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم
ناودانش پر موسیقی آب
ای سر آغاز امید
تو بدین خانه درآ
من به دیدار تو می اندیشم
و به آرامش بودن با تو
آرزویم این است که این شهریور جورِ دیگری بیاید آسمان نه مثل هر سال ،امسال جورِ دیگری آبی آفتاب بر بام خانه هامان جورِ دیگری بتابد ابری اگر بارانیست ، جورِ دیگری ببارد روزگار جورِ دیگری با ما
آدمها جورِ دیگری باهم
زندگی جورِ دیگری باشد
آرزویم این است
یک روز حالِ من جورِ دیگری باشد
به سراغت بیایم
جورِ دیگری نگاهم کنی
جراتی داشته باشم
جورِ دیگری بگویم
" دوستت دارم "...
حکایت بارانِ بی امان است این گونه که من دوستت می دارم. شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزاب ها،
به بی راهه و راه ها تاختن.
بی تاب بی قرار دریایی جستن
و به سنگچین باغ ِبسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن.
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت میدارم