baroon
متخصص بخش ادبیات
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟
مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی
از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی!
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی
قلب صدپاره ی من مهره ی صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، ریشه ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
*صابر حسین پور*