1 . تاثير موسيقيايي : قافيه در حقيقت به منزلة دستگاه مولد صوت است زيرا اگر دو غزل با دو قصيده را در يك وزن و يك موضوع اما با دو قافيه مختلف سروده شده است با يكديگر بخوانيم تأثير اين شعر ها با هم متفاوت خواهد بود و اين اختلاف تأثير ، از اختلاف قافيه هاست كه از نظر موسيقيايي هر كدام آهنگ مخصوص به خود دارد .
نكته ديگر در باب جنبة موسيقيايي قافيه اين است كه در گفتگو معمولي و نثر به آهنگ كلمات توجه نداريم ؛ ذهن فقط متوجه معاني است اما در شعر ، با اينكه هرگز از معاني غافل نيستيم ، از آهنگ كلمات نيز لذت مي بريم و اين لذت بيشتر در اثر برگشت قافيه هاست و در حقيقت گوش بوسيلة قافيه ها تحريك مي شود و احساس لذت و خشنودي مي كند .
2 . تشخّصي كه قافيه ها به كلمات خاص هر شعر مي بخشد : در شعر شاعران هنرمند ، آنها كه به تأثير هنري قافيه توجه داشته اند ، اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه اينان به قافيه به عنوان يك كلمة ساده كه براي پايان بندي مصرعها و ابيات به خدمت گمارده مي شود نگاه نمي كرده اند ، بلكه همواره مي كوشيده اند كه قافيه را از كلماتي انتخاب كنند كه در شعر تشخّص و امتياز دارند و يك كلمة ساده نيستند... ناگفته پيداست كه اگر شاعر بخواهد در شعر روي كلمة خاصي تكيه كند ، اگر آن كلمة را در قافيه قرار دهد اين تشخّص و برجستگي در حد اعلاي خود خواهد بود ... گاهي اين تشخّص و امتياز را در قافيه براي آن ايجاد مي كنند كه قافيه علاوه بر معني خود ، از نظر صوتي نيز به اداي مفهوم كمك مي كند .
3 . لذتي كه قافيه از برآورده شدن يك انتظار به وجود مي آورد : قافيه هاي پيش در حقيقت نوعي انتظار در خاطر آدمي به وجود مي آورد و قافيه هاي پس از آن اين انتظار را بر مي آورند . لذتي كه از آمدن قافيه در شعر مي بريم تا حدودي به همين مسئله پيوستگي دارد ، يعني در حقيقت لذت برآورده شدن يك انتظار است ...
4 . زيبايي معنوي يا تنوع در عين وحدت : يكي از لذتهاي ديگر كه قافيه به ما مي بخشد ، نوعي زيبايي معنوي است كه از يك خصوصيت رواني ديگر سرچشمه گرفته و آن عبارت از اين است كه وقتي كلمات مشابه را در پايان ابيات مي خوانيم يا مي شنويم احساس مي كنيم كه اين كلمات در عين وحدت با يكديگر متفاوت اند و در عين تفاوت وحدت دارند .
5 . تنظيم فكر و احساس : يكي از مهمترين هنرهاي قافيه در يك شعر ، تأثيري است كه در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد . هنگامي كه قافيه مي آيد خواننده يا شنونده به ياد قرينه مي افتد و از آن قرينه مطالبي را كه با آن پيوستگي دارند ، تداعي مي كند و اين تداعي باعث مي شود كه وحدت ذهني و حالت كلي تأملات شاعر به خواننده منتقل شود در اين باره قافيه به شخص شاعر اين كمك را كرده است كه احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبي در آورده است ... در حقيقت قافيه عواطف را از پريشاني و بي نظمي باز مي دارد و بدان وحدت شكل مي بخشد .
6 . استحكام شعر : جايگزين شدن و استواري يك كلمه در قافيه چندان به استواري شعر كمك مي كند كه اگر بخواهيم تمام كلمات ديگر شعر را پخته و منسجم و استوار جاي دهيم و يكي را از اين نظر ناديده بگيريم استواري ساختمان شعر از بين مي رود ... قافيه به قول ماياكوفسكي (( چفت و بست شعر )) است و اين سخن او بسيار سخن دقيق و قابل ملاحظه اي است . قافيه طرح و پيكرة صوري و صوتي شعر را به وجود مي آورد و اگر نا استوار باشد مايه ضعف سخن مي شود .
7 . كمك به حافظه و سرعت انتقال : اسپنسر در بارة وزن مي گويد : وزن وسيله اي براي صرفه جويي در توجه ذهن به شمار مي رود و لذتي كه از آن حاصل مي شود نتيجة آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزني معهود و آشنا با هم تلفيق شود ذهن آنها را آسانتر ادراك مي كند ... اين سخن اسپنسر را در بارة قافيه بهتر مي توان مطرح كرد ، زيرا ذهن آدمي با شنيدن يك شعر ، بعد كه بخواهد آن را از حفظ بخواند در بسيار موارد از قافيه كمك مي گيرد ، يعني از ياد آوري كلمات هم آهنگ و هم شكل به ياد جملاتي مي افتد كه اين كلمات در پي آنها بوده اند و ما خود در زندگي خويشتن از اين خاصيت قافيه بهره ها برده ايم و مي توانيم به عنوان يك راه ساده براي حفظ شعر ها از وجود قافيه هاي شعر استفاده كنيم.
8 . ايجاد وحدت شكل : يكي از خصوصيات برجستة قافيه تأثيري است كه در پيوستن مصراعها و دسته بندي آنها به صورت بند ها دارد ، زيرا صداي نخستين هنوز در گوش ما طنين دارد كه صداي دومي – كه مشابه آن است – مي رسد و اين دو يكديگر را مي گيرند . اين خصوصيت پيوند دهندگي تنها در مورد مصراعهانيست ، بلكه گاهي بند ها را نيز به يكديگر پيوند مي دهد و از اين رهگذر وحدت ساختماني شعر را حفظ مي كند .
9 . جدا كردن و تشخّص مصراعها : قافيه در عين اينكه باعث وحدت مصراعها و ايجاد شكل تركيبي شعر مي شود ، وظيفه مقابل اين كار را نيز به عهده دارد . يعني در عين ايجاد وحدت تمايز و دگرگوني و استقلالي نيز به مصراعها مي بخشد .
10 . تداعي معاني : يكي از بزرگترين خصوصيتهاي قافيه مسئلة تداعي معاني است زيرا در موارد بسيار شاعر خود را در اختيار كلمات مي گذارد تا او را به هر وادي كه بخواهند بكشند ... مي دانيم كه (( هر عنصر نفساني كه به قسمت روشن وجدان بازگردد ميل دارد كل حالت نفساني اي را كه خود جزء آن بوده در آنجا احيا كند )) يعني از آمدن هر صورت ذهني يك مشت صور و حالت ذهني ديگر كه همراه آن بوده است . به خاطر آدمي باز مي گردد و اين موضوع خاصيت طبيعي ذهن انسان است كه از هر كلمه مفهومي را و با هر مفهومي يك سلسله مفاهيم ديگر را كه بدان پيوستگي دارند تداعي مي كند از اين خاصيت ذهن كار شعر بيش از هر كار ديگر مي توان سود جست .
11 . توجه دادن به زيبايي ذاتي كلمات : يكي از تأثيرهايي كه قافيه در ذهن ايجاد مي كند مسئلة توجه دادن خواننده است به زيبايي ذات كلمات . بنابر عقيدة schutze وظيفه اي كه قافيه در ايجاد زيبايي دارد اين است كه توجه و فكر ما را به تصديق و مقايسة كلمات به صورت هر چه بيشتر جلب كند . هگل نيز با عقيده اي مشابه به همين نظر معتقد است كه قافيه جنبة فيزيكي الفاظ را از راه جلب توجه ما به كلمات نمايش مي دهد ، بي آنكه توجهي به معاني آنها داشته باشيم ...
12 . تناسب و قرينه سازي : بر روي هم هر نوع تناسب و قرينه سازي ميان اجزاء پراكنده وحدتي پديد مي آورد كه ادارك مجموع اجزاء را سريعتر و آسانتر مي كند و همين نكته خود سبب احساس آسايش و لذت مي شود و بسياري از فلاسفه و محققان زيبايي شناسي مانند ديدرو معتقدند كه (( تناسب اساس ادراك زيبايي است )) ... ابوريحان بيروني هم از قدما ، معتقد است كه (( نفس آدمي به هر چيز كه در آن تناسبي وجود داشته باشد ميل مي كند و از آنچه بي نظام است روي گردان است و مشمئز . ))
13 . ايجاد قالب مشخص و حفظ وحدت : كلمات يك شعر همين كلمات سادة زبان هستند كه در اثر نوع گزينش و پسند شاعر و حالت تركيبي آنها با يكديگر آنقدر برجستگي و تشخّص پيدا مي كنند كه خواننده تصور مي كند . در جايي كه بايد زبان نرم شود قافيه نيز بيش از ديگر كلمات – چنين شكلي به خود مي گيرد و در جايي كه بايد درشت باشد به گونه اي ديگر چهره مي نمايد و در هر مجالي كه شاعر سخن مي گويد قافيه براي او قالب خاص سخن مي آفريند و در هر قسمت وحدت و آهنگ گفتاري او را حفظ مي كند ....
14 . توسعة تصويرها و معاني : مارمونتل مي گويد : لذتي كه كه از قافيه حاصل مي شود نتيجه روشني و زيبايي است كه قافيه در كار بيان شعر مي بخشد و اين سخن درستي است زيراكه مي توان قافيه را به نوعي ترانسفورماتور الكتريكي تشبيه كرد . اگر كلمات و مصراعها را به صورت رشتة سيمي تصور كنيم كه احساسات و عواطف و انديشه هاي شاعر را از خود گذرداده به خواننده منتقل مي كنند قافيه را بايد به منزلة يك ترانسفورماتور به حساب آوريم كه در هر فاصله اي مجموعه اي از احساسات شاعر را به خواننده مي رساند و در هر قسمت آنچه را كه از بخش اول باز گرفته تقويت مي كند و با قسمت اخير مي آميزد ...
15 . القاء مفهوم از راه آهنگ كلمات : اين خصوصيات قافيه همة شعرها نيست . اما قابل توسعه و گسترش است در بسياري از شعرها قافيه علاوه بر اداي وظيفه هايي كه گفتيم از نظر صوتي ترسيم مفهوم شعر است . اگر موضوع شعر حالت ندبه و فرياد كشيدن باشد قافيه نيز اين حالت را از نظر صوتي نمايش مي دهد و اين چيزي است وراي جنبة موسيقيايي قافيه و يا گوشة مشخصي است از همان كه جاي دقت و گسترش بسيار دارد .
نكته ديگر در باب جنبة موسيقيايي قافيه اين است كه در گفتگو معمولي و نثر به آهنگ كلمات توجه نداريم ؛ ذهن فقط متوجه معاني است اما در شعر ، با اينكه هرگز از معاني غافل نيستيم ، از آهنگ كلمات نيز لذت مي بريم و اين لذت بيشتر در اثر برگشت قافيه هاست و در حقيقت گوش بوسيلة قافيه ها تحريك مي شود و احساس لذت و خشنودي مي كند .
2 . تشخّصي كه قافيه ها به كلمات خاص هر شعر مي بخشد : در شعر شاعران هنرمند ، آنها كه به تأثير هنري قافيه توجه داشته اند ، اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه اينان به قافيه به عنوان يك كلمة ساده كه براي پايان بندي مصرعها و ابيات به خدمت گمارده مي شود نگاه نمي كرده اند ، بلكه همواره مي كوشيده اند كه قافيه را از كلماتي انتخاب كنند كه در شعر تشخّص و امتياز دارند و يك كلمة ساده نيستند... ناگفته پيداست كه اگر شاعر بخواهد در شعر روي كلمة خاصي تكيه كند ، اگر آن كلمة را در قافيه قرار دهد اين تشخّص و برجستگي در حد اعلاي خود خواهد بود ... گاهي اين تشخّص و امتياز را در قافيه براي آن ايجاد مي كنند كه قافيه علاوه بر معني خود ، از نظر صوتي نيز به اداي مفهوم كمك مي كند .
3 . لذتي كه قافيه از برآورده شدن يك انتظار به وجود مي آورد : قافيه هاي پيش در حقيقت نوعي انتظار در خاطر آدمي به وجود مي آورد و قافيه هاي پس از آن اين انتظار را بر مي آورند . لذتي كه از آمدن قافيه در شعر مي بريم تا حدودي به همين مسئله پيوستگي دارد ، يعني در حقيقت لذت برآورده شدن يك انتظار است ...
4 . زيبايي معنوي يا تنوع در عين وحدت : يكي از لذتهاي ديگر كه قافيه به ما مي بخشد ، نوعي زيبايي معنوي است كه از يك خصوصيت رواني ديگر سرچشمه گرفته و آن عبارت از اين است كه وقتي كلمات مشابه را در پايان ابيات مي خوانيم يا مي شنويم احساس مي كنيم كه اين كلمات در عين وحدت با يكديگر متفاوت اند و در عين تفاوت وحدت دارند .
5 . تنظيم فكر و احساس : يكي از مهمترين هنرهاي قافيه در يك شعر ، تأثيري است كه در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد . هنگامي كه قافيه مي آيد خواننده يا شنونده به ياد قرينه مي افتد و از آن قرينه مطالبي را كه با آن پيوستگي دارند ، تداعي مي كند و اين تداعي باعث مي شود كه وحدت ذهني و حالت كلي تأملات شاعر به خواننده منتقل شود در اين باره قافيه به شخص شاعر اين كمك را كرده است كه احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبي در آورده است ... در حقيقت قافيه عواطف را از پريشاني و بي نظمي باز مي دارد و بدان وحدت شكل مي بخشد .
6 . استحكام شعر : جايگزين شدن و استواري يك كلمه در قافيه چندان به استواري شعر كمك مي كند كه اگر بخواهيم تمام كلمات ديگر شعر را پخته و منسجم و استوار جاي دهيم و يكي را از اين نظر ناديده بگيريم استواري ساختمان شعر از بين مي رود ... قافيه به قول ماياكوفسكي (( چفت و بست شعر )) است و اين سخن او بسيار سخن دقيق و قابل ملاحظه اي است . قافيه طرح و پيكرة صوري و صوتي شعر را به وجود مي آورد و اگر نا استوار باشد مايه ضعف سخن مي شود .
7 . كمك به حافظه و سرعت انتقال : اسپنسر در بارة وزن مي گويد : وزن وسيله اي براي صرفه جويي در توجه ذهن به شمار مي رود و لذتي كه از آن حاصل مي شود نتيجة آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزني معهود و آشنا با هم تلفيق شود ذهن آنها را آسانتر ادراك مي كند ... اين سخن اسپنسر را در بارة قافيه بهتر مي توان مطرح كرد ، زيرا ذهن آدمي با شنيدن يك شعر ، بعد كه بخواهد آن را از حفظ بخواند در بسيار موارد از قافيه كمك مي گيرد ، يعني از ياد آوري كلمات هم آهنگ و هم شكل به ياد جملاتي مي افتد كه اين كلمات در پي آنها بوده اند و ما خود در زندگي خويشتن از اين خاصيت قافيه بهره ها برده ايم و مي توانيم به عنوان يك راه ساده براي حفظ شعر ها از وجود قافيه هاي شعر استفاده كنيم.
8 . ايجاد وحدت شكل : يكي از خصوصيات برجستة قافيه تأثيري است كه در پيوستن مصراعها و دسته بندي آنها به صورت بند ها دارد ، زيرا صداي نخستين هنوز در گوش ما طنين دارد كه صداي دومي – كه مشابه آن است – مي رسد و اين دو يكديگر را مي گيرند . اين خصوصيت پيوند دهندگي تنها در مورد مصراعهانيست ، بلكه گاهي بند ها را نيز به يكديگر پيوند مي دهد و از اين رهگذر وحدت ساختماني شعر را حفظ مي كند .
9 . جدا كردن و تشخّص مصراعها : قافيه در عين اينكه باعث وحدت مصراعها و ايجاد شكل تركيبي شعر مي شود ، وظيفه مقابل اين كار را نيز به عهده دارد . يعني در عين ايجاد وحدت تمايز و دگرگوني و استقلالي نيز به مصراعها مي بخشد .
10 . تداعي معاني : يكي از بزرگترين خصوصيتهاي قافيه مسئلة تداعي معاني است زيرا در موارد بسيار شاعر خود را در اختيار كلمات مي گذارد تا او را به هر وادي كه بخواهند بكشند ... مي دانيم كه (( هر عنصر نفساني كه به قسمت روشن وجدان بازگردد ميل دارد كل حالت نفساني اي را كه خود جزء آن بوده در آنجا احيا كند )) يعني از آمدن هر صورت ذهني يك مشت صور و حالت ذهني ديگر كه همراه آن بوده است . به خاطر آدمي باز مي گردد و اين موضوع خاصيت طبيعي ذهن انسان است كه از هر كلمه مفهومي را و با هر مفهومي يك سلسله مفاهيم ديگر را كه بدان پيوستگي دارند تداعي مي كند از اين خاصيت ذهن كار شعر بيش از هر كار ديگر مي توان سود جست .
11 . توجه دادن به زيبايي ذاتي كلمات : يكي از تأثيرهايي كه قافيه در ذهن ايجاد مي كند مسئلة توجه دادن خواننده است به زيبايي ذات كلمات . بنابر عقيدة schutze وظيفه اي كه قافيه در ايجاد زيبايي دارد اين است كه توجه و فكر ما را به تصديق و مقايسة كلمات به صورت هر چه بيشتر جلب كند . هگل نيز با عقيده اي مشابه به همين نظر معتقد است كه قافيه جنبة فيزيكي الفاظ را از راه جلب توجه ما به كلمات نمايش مي دهد ، بي آنكه توجهي به معاني آنها داشته باشيم ...
12 . تناسب و قرينه سازي : بر روي هم هر نوع تناسب و قرينه سازي ميان اجزاء پراكنده وحدتي پديد مي آورد كه ادارك مجموع اجزاء را سريعتر و آسانتر مي كند و همين نكته خود سبب احساس آسايش و لذت مي شود و بسياري از فلاسفه و محققان زيبايي شناسي مانند ديدرو معتقدند كه (( تناسب اساس ادراك زيبايي است )) ... ابوريحان بيروني هم از قدما ، معتقد است كه (( نفس آدمي به هر چيز كه در آن تناسبي وجود داشته باشد ميل مي كند و از آنچه بي نظام است روي گردان است و مشمئز . ))
13 . ايجاد قالب مشخص و حفظ وحدت : كلمات يك شعر همين كلمات سادة زبان هستند كه در اثر نوع گزينش و پسند شاعر و حالت تركيبي آنها با يكديگر آنقدر برجستگي و تشخّص پيدا مي كنند كه خواننده تصور مي كند . در جايي كه بايد زبان نرم شود قافيه نيز بيش از ديگر كلمات – چنين شكلي به خود مي گيرد و در جايي كه بايد درشت باشد به گونه اي ديگر چهره مي نمايد و در هر مجالي كه شاعر سخن مي گويد قافيه براي او قالب خاص سخن مي آفريند و در هر قسمت وحدت و آهنگ گفتاري او را حفظ مي كند ....
14 . توسعة تصويرها و معاني : مارمونتل مي گويد : لذتي كه كه از قافيه حاصل مي شود نتيجه روشني و زيبايي است كه قافيه در كار بيان شعر مي بخشد و اين سخن درستي است زيراكه مي توان قافيه را به نوعي ترانسفورماتور الكتريكي تشبيه كرد . اگر كلمات و مصراعها را به صورت رشتة سيمي تصور كنيم كه احساسات و عواطف و انديشه هاي شاعر را از خود گذرداده به خواننده منتقل مي كنند قافيه را بايد به منزلة يك ترانسفورماتور به حساب آوريم كه در هر فاصله اي مجموعه اي از احساسات شاعر را به خواننده مي رساند و در هر قسمت آنچه را كه از بخش اول باز گرفته تقويت مي كند و با قسمت اخير مي آميزد ...
15 . القاء مفهوم از راه آهنگ كلمات : اين خصوصيات قافيه همة شعرها نيست . اما قابل توسعه و گسترش است در بسياري از شعرها قافيه علاوه بر اداي وظيفه هايي كه گفتيم از نظر صوتي ترسيم مفهوم شعر است . اگر موضوع شعر حالت ندبه و فرياد كشيدن باشد قافيه نيز اين حالت را از نظر صوتي نمايش مي دهد و اين چيزي است وراي جنبة موسيقيايي قافيه و يا گوشة مشخصي است از همان كه جاي دقت و گسترش بسيار دارد .