غالباً مشتریان اینان کسانی هستند که از زندگی خود راضی نبوده و دنبال موفقیت و به دست آوردن هستند. دوست دارند موفق شوند! کلمه موفقیت, یک کلمه بازاری و رقابتی و نفسانی می باشد که آن را جایگزین خوشبختی و شادمانی کرده اند. آدوستانی به جای شناخت ماهیت نفس, آن را ترویج می دهند!
موفقیت توهم و وهم پنداری است و واقعی نیست! مردم چه چیز و چه کسی را موفق می دانند!؟
اگر جامعه, یک ثروتمند و قاضی و وزیر وکیل را موفق تر از یک سوپور می پندارند, این واحد اندازه گیری تقلبی است و البته نفسانی. دنباله رو ارزش های نفسانی و غیر واقعی رفتن نفس است و نفس هم خیانتکار است! جامعه ای که انسان معروف را موفق تر و با ارزشتر از انسان گمنام می پندارد, اسیر نفس است. و باید برود و خودسازی بکند. جامعه بی رحم رقابت گر ارزش های کاذب درست می کند و مردمان آنجا را بیمار می کند! اصلا نفس خطرناک ترین ویروس است.
به خاطر آن می گویم موفقیت یک واژه بازاری هست که انسان های با ذهن برتری طلب آن را ساخته اند! انسانی که مدام می خواهد برتر از دیگری باشد و خط کش برتری طلبی را هم خودش درست کرده است که از جنس نفس است!! من انسان های موفق زیادی ملاقات کرده ام که انسان های خوشبختی نبوده اند ولی موفق بوده اند!! آن ها نمی توانستند حتی گره ابروهایشان را باز کنند!
اینان می گویند شما مثبت فکر کنید تا صاحب فلان شغل و یا ویلا و اتومبیل آخرین سیستم شوید! و اگر بدبختید, بگویید خوشبختیم! و تکلیف بدبختی را روشن نمی کنند. و بدینگونه تعارف به بدبختی بودنشان می کنند! می بینیم که فرهنگ تعارف (حلوا حلوا کردن) و (دروغ و خرافه) حتی روی حقیقت را هم می پوشاند.
انرژی ناخودآگاه و درون فکن ما بسیار نیرومند تر از انرژی برون فکن ماست. افکار منفی(تردیدها) را نمی توان سرکوب کرد. افکار منفی (نفس ) را فقط باید شناخت. اگر افکار منفی و نفس را کورکورانه سرکوب کنیم, موقتی خواهد بود و او دوباره در شرایط و شکل و رنگی دیگر و البته بدتر خود را بروز خواهد داد. الکی عاشق همه شدن و همه را دوست داشتن یک نوع سرکوب است! لبخندی که هنوز چه تردیدهایی در آن خفته است, لبخندهای کاذب و خطرناک می باشند. لبخندی که از قلب دستور نگیرد, لبخند غیر واقعی و نفسانی خواهد بود.
اگر کسی دل شما را شکسته است, بهتر است بروید و پیش آن گریه کنید. تا تردیدها محو شوند و به اعتماد تبدیل شوند. و آن گریه بسیار زیباتر از لبخند غیر واقعی خواهد بود. انسان نفسانی قادر به دوست داشتن حتی یک نفر هم نمی باشد و چه برسد به این که همه را دوست داشته باشد! انسان نفسانی فقط کسی را دوست دارد که در قالب نفس های خودش بتواند جا بدهد. و اگر لحظه ای از قالب پا بیرون بگذارد, عشق آن تبدیل به نفرت خواهد شد! اگر این طور نیست پس چرا بعد از طلاق و به هم زدن دوستی ها دشمن می شویم!؟ مگر روزی اینان عاشق و معشوق نبوده اند!
انسان نفسانی همیشه ناراضی و گرسنه است و معده و ذهنش سیر نمی شود.
فال گیرهای مدرن مثبت اندیشی را ترویج می دهند و انسانی که خود را ساخته است, عصاره و جوهر شناخت ماهیت نفس را ترویج می دهد. این خرافه گسترها بازارشان در حضور نفس رونق پیدا می کند و با شناخت ماهیت نفس بازارشان هم تخته می شود. کمتر از یگانگی و شناخت ماهیت نفس هیچ کسی را راضی نکرده است!!! بدون شناخت ماهیت نفس انسان گوهری را کم دارد که بدون آن زندگی جهنم است!! تنها پس از کشف کوچکترین و نامرئی ترین ویروس عالم (نفس) تجربه زندگی- امکان پذیر بوده و خواهد بود. دیدن و گوش کردن و بوسیدن و لمس کردن پس از شناخت ماهیت نفس میسر می باشد.
بزرگترین مشکل بشر حضور نفس می باشد و این ها به آن اشاره نمی کنند. اگر کسی مبتلا به سرطان باشد, او باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد- تا بیماری ریشه کن شود و با مسکن و آسپیرین بیماری سر جای خود خواهد ماند.
از دیدگاه علوم باطنی (خودشناسی), تنها نفس هست که مانع خوشبختی انسان می باشد. لذا هر استادی که این بیماری الیناسیون(خودبیگانگی) را عمل جراحی نکند و ریشه آن را با انسان آشنا نکند, خودش اسیر نفس بوده و استاد کاذب و قلابی می باشد.
روانشناس و روانپزشک و استاد و مرشدی که ماهیت نفس را نشناسد, غیر ممکن است بتواند مشتریان خود را علاج کند!
مولوی می گوید:
هـفـت دريا را در آشـامد هـنوز//کم نگردد ســوزش آن حلق سـوز
عالمی را لقـمـه کرد و در کشـيد//معده اش نعـره زنان من مزيـد
دوزخ است اين نفـس و دوزخ اژدها سـت //کو به دريا ها نگردد کم و کاسـت
موفقیت توهم و وهم پنداری است و واقعی نیست! مردم چه چیز و چه کسی را موفق می دانند!؟
اگر جامعه, یک ثروتمند و قاضی و وزیر وکیل را موفق تر از یک سوپور می پندارند, این واحد اندازه گیری تقلبی است و البته نفسانی. دنباله رو ارزش های نفسانی و غیر واقعی رفتن نفس است و نفس هم خیانتکار است! جامعه ای که انسان معروف را موفق تر و با ارزشتر از انسان گمنام می پندارد, اسیر نفس است. و باید برود و خودسازی بکند. جامعه بی رحم رقابت گر ارزش های کاذب درست می کند و مردمان آنجا را بیمار می کند! اصلا نفس خطرناک ترین ویروس است.
به خاطر آن می گویم موفقیت یک واژه بازاری هست که انسان های با ذهن برتری طلب آن را ساخته اند! انسانی که مدام می خواهد برتر از دیگری باشد و خط کش برتری طلبی را هم خودش درست کرده است که از جنس نفس است!! من انسان های موفق زیادی ملاقات کرده ام که انسان های خوشبختی نبوده اند ولی موفق بوده اند!! آن ها نمی توانستند حتی گره ابروهایشان را باز کنند!
اینان می گویند شما مثبت فکر کنید تا صاحب فلان شغل و یا ویلا و اتومبیل آخرین سیستم شوید! و اگر بدبختید, بگویید خوشبختیم! و تکلیف بدبختی را روشن نمی کنند. و بدینگونه تعارف به بدبختی بودنشان می کنند! می بینیم که فرهنگ تعارف (حلوا حلوا کردن) و (دروغ و خرافه) حتی روی حقیقت را هم می پوشاند.
انرژی ناخودآگاه و درون فکن ما بسیار نیرومند تر از انرژی برون فکن ماست. افکار منفی(تردیدها) را نمی توان سرکوب کرد. افکار منفی (نفس ) را فقط باید شناخت. اگر افکار منفی و نفس را کورکورانه سرکوب کنیم, موقتی خواهد بود و او دوباره در شرایط و شکل و رنگی دیگر و البته بدتر خود را بروز خواهد داد. الکی عاشق همه شدن و همه را دوست داشتن یک نوع سرکوب است! لبخندی که هنوز چه تردیدهایی در آن خفته است, لبخندهای کاذب و خطرناک می باشند. لبخندی که از قلب دستور نگیرد, لبخند غیر واقعی و نفسانی خواهد بود.
اگر کسی دل شما را شکسته است, بهتر است بروید و پیش آن گریه کنید. تا تردیدها محو شوند و به اعتماد تبدیل شوند. و آن گریه بسیار زیباتر از لبخند غیر واقعی خواهد بود. انسان نفسانی قادر به دوست داشتن حتی یک نفر هم نمی باشد و چه برسد به این که همه را دوست داشته باشد! انسان نفسانی فقط کسی را دوست دارد که در قالب نفس های خودش بتواند جا بدهد. و اگر لحظه ای از قالب پا بیرون بگذارد, عشق آن تبدیل به نفرت خواهد شد! اگر این طور نیست پس چرا بعد از طلاق و به هم زدن دوستی ها دشمن می شویم!؟ مگر روزی اینان عاشق و معشوق نبوده اند!
انسان نفسانی همیشه ناراضی و گرسنه است و معده و ذهنش سیر نمی شود.
فال گیرهای مدرن مثبت اندیشی را ترویج می دهند و انسانی که خود را ساخته است, عصاره و جوهر شناخت ماهیت نفس را ترویج می دهد. این خرافه گسترها بازارشان در حضور نفس رونق پیدا می کند و با شناخت ماهیت نفس بازارشان هم تخته می شود. کمتر از یگانگی و شناخت ماهیت نفس هیچ کسی را راضی نکرده است!!! بدون شناخت ماهیت نفس انسان گوهری را کم دارد که بدون آن زندگی جهنم است!! تنها پس از کشف کوچکترین و نامرئی ترین ویروس عالم (نفس) تجربه زندگی- امکان پذیر بوده و خواهد بود. دیدن و گوش کردن و بوسیدن و لمس کردن پس از شناخت ماهیت نفس میسر می باشد.
بزرگترین مشکل بشر حضور نفس می باشد و این ها به آن اشاره نمی کنند. اگر کسی مبتلا به سرطان باشد, او باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد- تا بیماری ریشه کن شود و با مسکن و آسپیرین بیماری سر جای خود خواهد ماند.
از دیدگاه علوم باطنی (خودشناسی), تنها نفس هست که مانع خوشبختی انسان می باشد. لذا هر استادی که این بیماری الیناسیون(خودبیگانگی) را عمل جراحی نکند و ریشه آن را با انسان آشنا نکند, خودش اسیر نفس بوده و استاد کاذب و قلابی می باشد.
روانشناس و روانپزشک و استاد و مرشدی که ماهیت نفس را نشناسد, غیر ممکن است بتواند مشتریان خود را علاج کند!
مولوی می گوید:
هـفـت دريا را در آشـامد هـنوز//کم نگردد ســوزش آن حلق سـوز
عالمی را لقـمـه کرد و در کشـيد//معده اش نعـره زنان من مزيـد
دوزخ است اين نفـس و دوزخ اژدها سـت //کو به دريا ها نگردد کم و کاسـت