مکتب شعری فوتوریسم که از واژهی Futur به معنی "آینده" گرفته شده، نخست در ایتالیا و پس از آن در روسیه به وجود آمد. بنیانگذار ایتالیایی این مکتب "مارینتی" (۱۸۷۶-۱۹۴۴) بود. او بر این باور بود که در سدهی بیستم که عصر صنعت و تکنولوژی و زندگی مدرن ماشینی است، ادبیات باید سبک و زبانی "ماشینی" داشته باشد. مارینتی هرگونه تغزل را از شعرش طرد کرد و سبکی نثرمانند پدید آورد که بیانگر تلاشها و سروصداهای زندگی صنعتی مدرن بود. شعر فوتوریستی سرشار بود از جنبش و هیجان زندگی جدید و فعالیتهای صنعتی و حرکت چرخهای ماشین و هرآنچه دنیای نو را بیان میکرد. فوتوریستها با هرگونه ابراز احساس و بیان هیجان درونی شاعر و رعایت قاعدههای دستور زبان و فنهای معانی و بیان مخالف بودند و تمایل به استفاده از واژههای "غیر شاعرانه" در شعر داشتند، در این راستا دست به واژهسازی مصنوعی زدند و با استفاده از واژههای صنعتی و اصطلاحهای تکنولوژیک و مشتقسازی از آنها و ترکیب کردنشان با واژههای ادبی، زبانی ویژه به وجود آوردند.
فوتوریسم روسی در سال ۱۹۱۰ زاده شد. در این سال ولمیر خلبنیکف (۱۹۲۲- ۱۸۸۵) نخستین شعر فوتوریستی روسی را با عنوان "جادوگری به وسیلهی خنده" منتشر کرد. او در این منظومه، اشتقاقهای گوناگون واژهی "خنده" را از همهی زبانهای اسلاوی سراسر روسیه گرد آورد و به این ترتیب فعلها و صفتها و ضمیرهای تازهای ابداع کرد. این شعر موجب شد که شاعران فوتوریستی که پیرو خلبنیکف بودند زبانی ابداع کنند به نام زبان "فرای معنا". آنها در این زبان نوظهور واژه را از قید و بند معنا میرهاندند و تنها ارزش صوت محض آن را مبنای شعر قرار میدادند و در نتیجه صرف و نحو زبان را نادیده میگرفتند و بیاعتنا به آن به سرودن شعر میپرداختند.در سال ۱۹۱۲ شاعران فوتوریست روس بیانیهی انتقادی ستیزهجو و کوبندهای با عنوان "سیلی بر صورت سلیقهی عوام" منتشر کردند که در واقع بیانیهی اعلام موجودیت این جنبش ادبی در روسیه بود. این بیانیه را خلبنیکوف، مایاکفسکی، برلیوک و کروچونیخ امضا کرده بودند. امضاکنندگان بیانیه گذشتهی ادبی روسیه، بهویژه مکتب سمبولیسم، را به طور قاطع نفی و طرد کردند و اعلام کردند که در پی نگرشی تجربی دربارهی زبانند.فوتوریستهای روسی قیدوبندهای قراردادی قرن نوزدهم را درهمشکستند و خود را از آن رهانیدند. آنها کار دگرگون کردن قالبهای وزنی و کشف امکانهای نو برای عروض شعر روسی را که سمبولیستها آغاز کرده بودند، دنبال کردند. آنها بر ضد این نظر سمبولیستی که شعر را دارای جوهر عرفانی میخواست، مبارزه کردند و شعر صنعتگر را جانشین شعر روحانی و پیامآور و فرانگر ساختند. آنها با پالودن شعر از آنچه طبق سنتهای دیرپا شاعرانه تلقی میشد و پیراستن شعرشان از هرگونه زیبایی رایجی که کمال مطلوب دانسته میشد، به نابود کردن حکمهای گذشته برخاستند و به ساختن زبان تازهای که میبایست فارغ از رابطههای عاطفی کلام باشد، کوشیدند.فوتوریسم روسی گرچه در آغاز پیدایش شباهتهایی به فوتوریسم ایتالیایی داشت ولی تفاوتهای مهمی هم با آن داشت و دارای مختصات ویژهای بود که بهتدریج آن را از سرچشمهی ایتالیاییاش به طور کامل جدا کرد. از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ فوتوریستهای روسی تمام تلاش خود را به کار بردند تا در نشریههای سنتشکن خود که هیچ رسم و قراردادی را به رسمیت نمیشناخت، با نوشتهها و شعرهایی که پایبند هیچ سنتی نبود، همچنین با ظاهر غیر عادی خود در حضور اجتماعی، "بورژواهای سنتگرا" را شگفتزده کنند (مثلاً نقشهای عجیبغریبی بر صورت خود نقاشی میکردند). به همین دلیل شاعران و ادیبان سنتی آنها را به چشم افرادی نامتعادل و روانپریش نگاه میکردند. ولی شیوهی شاعری آنها خیلی زود در شاعران دیگر روسی اثر گذاشت و دیری نگذشت که فوتوریستها نیرومندترین گروه ادبی روسیه شدند. عمل انقلابی فوتوریستها در نوسازی شیوههای صنعت شعر و تخریب طنطنهی آمیخته به عرفان سمبولیسم، شعر بیمار روسیه را که نشانههای بیرمقی و کمخونی در آن آشکار بود، از بیماری نجات بخشید و به آن جان و خونی تازه داد.دو چهرهی شاخص فوتوریسم روسی خلبنیکف و مایاکفسکی بودند.خلبنیکف بنیانگذار و پدر فوتوریسم روسی بود. او برخلاف فوتوریستهای دیگر نوعی عارف بود، ولی عرفانش نه عرفان اندیشهها و سمبولها بلکه عرفان واژهها و چیزها بود. برای او واژهها هستی خاص خود را داشتند و هدف اصلی او از شاعری این بود که دنیای دیگری از واژهها بسازد.خلبنیکف درکی عمیق از طبیعت زبان روسی داشت و احساسش نسبت به این زبان بیآلایش و ساده بود. برای او تمام چیزها در حکم مصالحی بودند که میبایست در بنای دنیای تازهی واژهها به کار روند. زبان شعر او زبانی دیرفهم و دشوار است و جز شاعران نخبه و واژهشناسان خبره کسی درکش نمیکند. با این وجود شعرش برای شاعران سرمشقی آموزنده است. شعرش برای زبانشناسان هم بسیار سودمند است زیرا او بر زبان روسی بینهایت مسلط بود و بر امکانهای نهفتهی واژههایش آگاهی کامل داشت و آنها را در شعرهایش وامیداشت تا این امکانها را تمام و کمال عرضه کنند.مایاکفسکی دومین چهرهی شاخص فوتوریسم روسی بود. او بود که شعر فوتوریستی را به میان مردم کوچه و خیابان برد و آن را به عامهی مردم شعرخوان شناساند. به همین دلیل نزد تودهی مردم شعرخوان نام فوتوریسم مترادف با نام مایاکفسکی بود.مایاکفسکی در سال ۱۸۹۴ زاده شد. در سال ۱۹۱۱ به فوتوریستهایی که تازه شروع به کار سرودن شعرهای فوتوریستی کرده بودند پیوست. در ابتدای کار از فوتوریستهای دیگر چندان متمایز نبود ولی بهتدریج به عنوان چهرهای شاخص و متمایز از دیگران، از درون این جمع سر برآورد و خود را به عنوان شاعری پیشرو، نوآور و مردمگرا به دوستداران شعر و ادبیات شناساند. شعرش که وارسته از "فرای معنا" و سرشار از وابستگیهای بشری و مبتنی بر بلاغتی نو و نامنتظره بود، نه مخصوص انجمنهای ادبی بلکه خاص مردم کوچه و خیابان بود. شعر مایاکفسکی شعری جنجالی و بیپیرایه است. او در شعرهایش بیان زندگی روزمره و سفارشهای اجتماعی زمانه را در هم میآمیزد و آنها را به گونهای تغییر شکل میدهد که با نیازهای شعریاش، در سمت و سویی که در خلاف جهت مسیر سنتهای پیشین شعر است، مطابق باشد. زبان شعرش خالی از عنصر "فرای معنا"ست و در مقام یک زبان شعری، لهجهای تازه است که تمام و کمال ابداع خود اوست. او به گونهای از عنصرهای زبان گفتوگوی عادی استفاده میکند که به صورت چیزهایی جدا از هستی معمول خود نمودار میشوند. آهنگ شعرش با آن ضربههای سنگین و پرطنین و اصوات مشددِ غیرموزیکال، به صدای دهل یا ساکسیفن شبیه است. شعرش شعری غلنبهسلنبه است و طنطنهای مردمپسندانه دارد. مایاکفسکی شاعر مردم است و شعرش کلام خطیب کوچه و خیابان است، به همین دلیل خواننده فراوان دارد و ساده و مستقیم بر مخاطب تأثیر میکند و او را مجذوب میسازد. پارادکسی شگفتانگیز در شعر مایاکفسکی وجود دارد، به این معنا که از یکسو خیلی ساده و راحت با همگان، با هر سطح سواد و معلوماتی، ارتباط برقرار میکند؛ از سوی دیگر ارزش ادبی انکارناپذیری دارد که او را به عنوان شاعری گرانقدر و ادیبی برجسته و توانا جلوهگر میسازد.اینک ترجمهی شعری از او:· گوش فرا دهیداگر ستارگان پرنور میشوندمگر نه آن است که کسی نیازشان دارد که کسی بودنشان را میخواند تا در پرتو آنها تاریکیها را بشکافد؟اوتوفان خاکآلودهی ظهر را میراند.تا خدا میتازدمبادا تأخیری کند.میگرید.بر دستان پینه بستهی خدا بوسه میزند.تمنایی دارد- او ستارهای میخواهد-این شکنجه را بیستاره تحمل نمیتواندسوگند میخورد.از آن پسبا دردش تفریح میکندظاهری آرام به خود میگیردبه ناشناسی میگوید: "حالت که بهتر شده، نه؟ دیگر نباید بترسی خب؟"گوش فرا دهیداگر ستارگانپرنور میشوندمگر نه آن است که کسی نیازشان دارد؟ که ضروریست هر شب آنجا بر فراز بامها دست کم تک ستارهای سوسو زند؟
فوتوریسم روسی در سال ۱۹۱۰ زاده شد. در این سال ولمیر خلبنیکف (۱۹۲۲- ۱۸۸۵) نخستین شعر فوتوریستی روسی را با عنوان "جادوگری به وسیلهی خنده" منتشر کرد. او در این منظومه، اشتقاقهای گوناگون واژهی "خنده" را از همهی زبانهای اسلاوی سراسر روسیه گرد آورد و به این ترتیب فعلها و صفتها و ضمیرهای تازهای ابداع کرد. این شعر موجب شد که شاعران فوتوریستی که پیرو خلبنیکف بودند زبانی ابداع کنند به نام زبان "فرای معنا". آنها در این زبان نوظهور واژه را از قید و بند معنا میرهاندند و تنها ارزش صوت محض آن را مبنای شعر قرار میدادند و در نتیجه صرف و نحو زبان را نادیده میگرفتند و بیاعتنا به آن به سرودن شعر میپرداختند.در سال ۱۹۱۲ شاعران فوتوریست روس بیانیهی انتقادی ستیزهجو و کوبندهای با عنوان "سیلی بر صورت سلیقهی عوام" منتشر کردند که در واقع بیانیهی اعلام موجودیت این جنبش ادبی در روسیه بود. این بیانیه را خلبنیکوف، مایاکفسکی، برلیوک و کروچونیخ امضا کرده بودند. امضاکنندگان بیانیه گذشتهی ادبی روسیه، بهویژه مکتب سمبولیسم، را به طور قاطع نفی و طرد کردند و اعلام کردند که در پی نگرشی تجربی دربارهی زبانند.فوتوریستهای روسی قیدوبندهای قراردادی قرن نوزدهم را درهمشکستند و خود را از آن رهانیدند. آنها کار دگرگون کردن قالبهای وزنی و کشف امکانهای نو برای عروض شعر روسی را که سمبولیستها آغاز کرده بودند، دنبال کردند. آنها بر ضد این نظر سمبولیستی که شعر را دارای جوهر عرفانی میخواست، مبارزه کردند و شعر صنعتگر را جانشین شعر روحانی و پیامآور و فرانگر ساختند. آنها با پالودن شعر از آنچه طبق سنتهای دیرپا شاعرانه تلقی میشد و پیراستن شعرشان از هرگونه زیبایی رایجی که کمال مطلوب دانسته میشد، به نابود کردن حکمهای گذشته برخاستند و به ساختن زبان تازهای که میبایست فارغ از رابطههای عاطفی کلام باشد، کوشیدند.فوتوریسم روسی گرچه در آغاز پیدایش شباهتهایی به فوتوریسم ایتالیایی داشت ولی تفاوتهای مهمی هم با آن داشت و دارای مختصات ویژهای بود که بهتدریج آن را از سرچشمهی ایتالیاییاش به طور کامل جدا کرد. از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ فوتوریستهای روسی تمام تلاش خود را به کار بردند تا در نشریههای سنتشکن خود که هیچ رسم و قراردادی را به رسمیت نمیشناخت، با نوشتهها و شعرهایی که پایبند هیچ سنتی نبود، همچنین با ظاهر غیر عادی خود در حضور اجتماعی، "بورژواهای سنتگرا" را شگفتزده کنند (مثلاً نقشهای عجیبغریبی بر صورت خود نقاشی میکردند). به همین دلیل شاعران و ادیبان سنتی آنها را به چشم افرادی نامتعادل و روانپریش نگاه میکردند. ولی شیوهی شاعری آنها خیلی زود در شاعران دیگر روسی اثر گذاشت و دیری نگذشت که فوتوریستها نیرومندترین گروه ادبی روسیه شدند. عمل انقلابی فوتوریستها در نوسازی شیوههای صنعت شعر و تخریب طنطنهی آمیخته به عرفان سمبولیسم، شعر بیمار روسیه را که نشانههای بیرمقی و کمخونی در آن آشکار بود، از بیماری نجات بخشید و به آن جان و خونی تازه داد.دو چهرهی شاخص فوتوریسم روسی خلبنیکف و مایاکفسکی بودند.خلبنیکف بنیانگذار و پدر فوتوریسم روسی بود. او برخلاف فوتوریستهای دیگر نوعی عارف بود، ولی عرفانش نه عرفان اندیشهها و سمبولها بلکه عرفان واژهها و چیزها بود. برای او واژهها هستی خاص خود را داشتند و هدف اصلی او از شاعری این بود که دنیای دیگری از واژهها بسازد.خلبنیکف درکی عمیق از طبیعت زبان روسی داشت و احساسش نسبت به این زبان بیآلایش و ساده بود. برای او تمام چیزها در حکم مصالحی بودند که میبایست در بنای دنیای تازهی واژهها به کار روند. زبان شعر او زبانی دیرفهم و دشوار است و جز شاعران نخبه و واژهشناسان خبره کسی درکش نمیکند. با این وجود شعرش برای شاعران سرمشقی آموزنده است. شعرش برای زبانشناسان هم بسیار سودمند است زیرا او بر زبان روسی بینهایت مسلط بود و بر امکانهای نهفتهی واژههایش آگاهی کامل داشت و آنها را در شعرهایش وامیداشت تا این امکانها را تمام و کمال عرضه کنند.مایاکفسکی دومین چهرهی شاخص فوتوریسم روسی بود. او بود که شعر فوتوریستی را به میان مردم کوچه و خیابان برد و آن را به عامهی مردم شعرخوان شناساند. به همین دلیل نزد تودهی مردم شعرخوان نام فوتوریسم مترادف با نام مایاکفسکی بود.مایاکفسکی در سال ۱۸۹۴ زاده شد. در سال ۱۹۱۱ به فوتوریستهایی که تازه شروع به کار سرودن شعرهای فوتوریستی کرده بودند پیوست. در ابتدای کار از فوتوریستهای دیگر چندان متمایز نبود ولی بهتدریج به عنوان چهرهای شاخص و متمایز از دیگران، از درون این جمع سر برآورد و خود را به عنوان شاعری پیشرو، نوآور و مردمگرا به دوستداران شعر و ادبیات شناساند. شعرش که وارسته از "فرای معنا" و سرشار از وابستگیهای بشری و مبتنی بر بلاغتی نو و نامنتظره بود، نه مخصوص انجمنهای ادبی بلکه خاص مردم کوچه و خیابان بود. شعر مایاکفسکی شعری جنجالی و بیپیرایه است. او در شعرهایش بیان زندگی روزمره و سفارشهای اجتماعی زمانه را در هم میآمیزد و آنها را به گونهای تغییر شکل میدهد که با نیازهای شعریاش، در سمت و سویی که در خلاف جهت مسیر سنتهای پیشین شعر است، مطابق باشد. زبان شعرش خالی از عنصر "فرای معنا"ست و در مقام یک زبان شعری، لهجهای تازه است که تمام و کمال ابداع خود اوست. او به گونهای از عنصرهای زبان گفتوگوی عادی استفاده میکند که به صورت چیزهایی جدا از هستی معمول خود نمودار میشوند. آهنگ شعرش با آن ضربههای سنگین و پرطنین و اصوات مشددِ غیرموزیکال، به صدای دهل یا ساکسیفن شبیه است. شعرش شعری غلنبهسلنبه است و طنطنهای مردمپسندانه دارد. مایاکفسکی شاعر مردم است و شعرش کلام خطیب کوچه و خیابان است، به همین دلیل خواننده فراوان دارد و ساده و مستقیم بر مخاطب تأثیر میکند و او را مجذوب میسازد. پارادکسی شگفتانگیز در شعر مایاکفسکی وجود دارد، به این معنا که از یکسو خیلی ساده و راحت با همگان، با هر سطح سواد و معلوماتی، ارتباط برقرار میکند؛ از سوی دیگر ارزش ادبی انکارناپذیری دارد که او را به عنوان شاعری گرانقدر و ادیبی برجسته و توانا جلوهگر میسازد.اینک ترجمهی شعری از او:· گوش فرا دهیداگر ستارگان پرنور میشوندمگر نه آن است که کسی نیازشان دارد که کسی بودنشان را میخواند تا در پرتو آنها تاریکیها را بشکافد؟اوتوفان خاکآلودهی ظهر را میراند.تا خدا میتازدمبادا تأخیری کند.میگرید.بر دستان پینه بستهی خدا بوسه میزند.تمنایی دارد- او ستارهای میخواهد-این شکنجه را بیستاره تحمل نمیتواندسوگند میخورد.از آن پسبا دردش تفریح میکندظاهری آرام به خود میگیردبه ناشناسی میگوید: "حالت که بهتر شده، نه؟ دیگر نباید بترسی خب؟"گوش فرا دهیداگر ستارگانپرنور میشوندمگر نه آن است که کسی نیازشان دارد؟ که ضروریست هر شب آنجا بر فراز بامها دست کم تک ستارهای سوسو زند؟