baroon
متخصص بخش ادبیات
یا ایها المعشوق، بعد از السلام والاحوال پرسی انا امیدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد. و اگرانت ازاحوال انا خواسته باشی لا ملال لنا سوای فراقک، که انا هم انشاالله تعالی فی همین ایام دیدارنا و مرادنا حاصلوننا.
باری ، یا ایها العزیز، انا فی آتش العشق کمثل الماهیتابه میسوزم! و جلز و ولزنا در آمده.
فی کل شبها که انا سرم را علی البالش میگذارم، اشکنا کمثل الرودخانه جاریهً علی البستر و آه سوزاننی بسوی آسمان صعوداً !
انا قسم میخورم بجاننی و بجانک که فی کل شبها ابداً خواب فی چشماننا لا داخلون و اغلب الی صبح بیدارون و گریه زارون فی هجرک. رنگم من هجرانک کمثل الزردچوبه اصفر شده و قلبنا کمثل الآلبالو احمر گردیده. آه...آه یا ویلنا که هرنصفه شب بیادکم الگریه می کنم و هر چه نامه جات العاشقانه بسوی انت ارسالون هیچ لاجوابون. گویا انا داخل آدم لا حسابون !!!
به جان انت که از جان الحقیر عزیزتراست قلبنا فی فراقک مجروح و باب القلبنا بر روی انت مفتوح! انا نمی دانم که چرا ازمن فرارون! در صوتی که انا مِن العشقک بیقرارون ، گویا لارحم فی قلبک!!! انا هستم الواحد والجوان و الباسواد و الصاحب المعلومات الکثیره. با تمام این احوال حاضرم حلقه العبودیت و الچاکری ترا فی الگوشم آویزاننا!
ارحم! نگذارمِن جفائک خودم را با اربع نخود تریاک یقتلون!!! انا دیگر طاقت الفراغ ندارم وبه وصالک مشتاقون ولی خداوند به قدر مثقال وفا فی وجودک لاآفریده!!!
انا تا ثلاث ماه دیگر مرتباً فی هرهفته واحد نامه العاشقانه برای انت مینویسم! تا بحال زارنا متفکرون و چنانچه باز همبر درد دلم لایرسون آنقدر اشکنامن الچشمنا سرازیرون تا جان آفرینتسلیمون!!!
الامضا : آنکه من الفراقک زرداً و لاغرون
باری ، یا ایها العزیز، انا فی آتش العشق کمثل الماهیتابه میسوزم! و جلز و ولزنا در آمده.
فی کل شبها که انا سرم را علی البالش میگذارم، اشکنا کمثل الرودخانه جاریهً علی البستر و آه سوزاننی بسوی آسمان صعوداً !
انا قسم میخورم بجاننی و بجانک که فی کل شبها ابداً خواب فی چشماننا لا داخلون و اغلب الی صبح بیدارون و گریه زارون فی هجرک. رنگم من هجرانک کمثل الزردچوبه اصفر شده و قلبنا کمثل الآلبالو احمر گردیده. آه...آه یا ویلنا که هرنصفه شب بیادکم الگریه می کنم و هر چه نامه جات العاشقانه بسوی انت ارسالون هیچ لاجوابون. گویا انا داخل آدم لا حسابون !!!
به جان انت که از جان الحقیر عزیزتراست قلبنا فی فراقک مجروح و باب القلبنا بر روی انت مفتوح! انا نمی دانم که چرا ازمن فرارون! در صوتی که انا مِن العشقک بیقرارون ، گویا لارحم فی قلبک!!! انا هستم الواحد والجوان و الباسواد و الصاحب المعلومات الکثیره. با تمام این احوال حاضرم حلقه العبودیت و الچاکری ترا فی الگوشم آویزاننا!
ارحم! نگذارمِن جفائک خودم را با اربع نخود تریاک یقتلون!!! انا دیگر طاقت الفراغ ندارم وبه وصالک مشتاقون ولی خداوند به قدر مثقال وفا فی وجودک لاآفریده!!!
انا تا ثلاث ماه دیگر مرتباً فی هرهفته واحد نامه العاشقانه برای انت مینویسم! تا بحال زارنا متفکرون و چنانچه باز همبر درد دلم لایرسون آنقدر اشکنامن الچشمنا سرازیرون تا جان آفرینتسلیمون!!!
الامضا : آنکه من الفراقک زرداً و لاغرون
آخرین ویرایش: