• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ناگفته‌هاي سريال «شوق پرواز»

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
قسمت آخر سريال «شوق پرواز» با شهادت عباس بابايي به پايان رسيد، به همين بهانه نگاهي داردیم به حال و هواي پشت صحنه سريال «شوق پرواز» و اتفاقات غيرمنتظره و جذابي كه در پشت صحنه‌ي «شوق پرواز» رخ داد اما مخاطبان، آن را نديدند.


*** حقايقي درباره شخصيت سعيد خجسته فر

با پخش قسمت 21 سريال تلويزيوني «شوق پرواز» بازي شهرام حقيقت دوست در نقش «سعيد خجسته‌فر» به پايان رسيد. سعيد خجسته‌فر دوست دوران کودکي عباس بود که به همراه او وارد ارتش شد، براي آموزش خلباني به امريکا رفت و از مقطعي به بعد در کنار عباس قرار گرفت.

ايفاي اين نقش توسط «شهرام حقيقت دوست» که در اغلب فيلم ها و سريال ها ايفاگر نقش هاي منفي بوده، با استقبال مخاطبان مواجه شد اما شايد بسياري از مخاطبان نمي دانند که «سعيد خجسته فر» تنها يک اسم است که خصوصيات دوستان و نزديکان عباس بابايي را در بَر گرفته است و به همين دليل به دنبال يافتن اطلاعاتي از او به جست و جو در اينترنت مي پردازند!

واقعيت اين است که عباس بابايي دوستان فراواني داشته که امکان پرداختن سريال به تمامي آنها وجود نداشته است. به همين دليل اغلب خصوصيات دوستان او در شخصيتي به نام «سعيد خجسته فر» جمع شده است. ماجراي ازدواج يک دانشجوي خلباني با دختري امريکايي قصه اي است که در آن سال ها در ميان دانشجويان ايراني اتفاق افتاده است. جلوگيري از پرواز اين خلبان ها نيز در ابتداي انقلاب موضوعي واقعي بوده که در سريال به آن اشاره شده است. حتي صحنه شهادت سعيد نيز پشتوانه اي واقعي دارد و اين اتفاق براي خلباني به نام «هاشم آل آقا» رخ داده است اما براي پرهيز از زياده گويي در داستان، تمامي اين اتفاق ها در يک شخصيت جمع شده است.


*** بچه هايي که نقش فرزندان عباس بابايي را ايفا کردند

فيلم سازي اغلب اوقات براي آدم بزرگ ها هم کاري سخت و طاقت فرسا است، چه برسد به بچه ها که هم توان بدني کمتري نسبت به بزرگ ترها دارند و هم کم حوصله تر هستند.

به همين دليل در اغلب پروژه هاي طولاني مدت انتخاب بازيگران کودک و نوجوان کاري سخت و پيچيده است. در اين فيلم ها بايد کودکاني انتخاب شوند که هم هوش و توان فکري بالايي داشته باشند و هم قابل کنترل باشند!

در سريال شوق پرواز در يک مرحله «نيکا مهدوي» در نقش کودکي سلما حضور يافت. «ايليا عنبراني» هم يک بار در نقش کودکي حسين بابايي ايفاي نقش کرد اما براي مقطعي که بچه ها بزرگ شده اند نياز به بازيگراني تازه بود. نکته مهم در اين زمينه اين بود که اين بازيگران به عنوان فرزندان يک خانواده بايد به هم شبيه باشند.

در اين مرحله پانيذ رنجبر براي نوجواني سلما انتخاب شد. «آريا صادقي» هم براي نقش نوجواني حسين بابايي انتخاب شد و براي نقش محمد هم که کودکي اش در داستان ديده نشده بود، «پارسا رئيس قاسم» در يک مهد کودک پيدا شد. نکته جالب توجه اينکه اين بخش نيز با خانواده شهيد بابايي هماهنگ بود و فرزندان شهيد بابايي بعد از تماشاي بازيگراني که قرار بود نقش کودکي آنها را ايفا کنند، شباهت آنها به دوران کودکي خود را تاييد کردند.

روزهاي اول تصويربرداري، فضاي کار براي بچه ها جذاب بود اما به مرور آنها از شرايط کاري کم حوصله شدند و مرتب به دنبال راهي براي فرار مي گشتند! تمهيد گروه کارگرداني براي جلوگيري از خستگي بچه ها اين بود که هر بار آنها بي حوصله مي شدند، از بچه ها تقاضا مي کردند براي جمع جوک بگويند يا ترانه بخوانند اما اين تمهيد هم خيلي زود اثرش را از دست داد. در طول روزها بعد بچه ها گاه چنان شيطنت مي کردند که حوصله شهاب حسيني سر مي رفت. در ميان بچه ها فقط پانيذ شهاب حسيني را به عنوان يک بازيگر مي شناخت و دو پسربچه ديگر، نه شناختي از شهاب داشتند و نه به تذکرهاي او توجهي مي کردند. يکبار شهاب تهديد کرد که اگر بچه ها به حرف گروه کارگرداني گوش ندهند، اجازه بازي به آنها نخواهد داد. دو پسر بچه هم از اين حرف استقبال کرده و گفتند: آخ جون! پس حالا بريم بازي کنيم!


*** فضاي سنگين شهادت

به گزارش ايسنا به نقل از سايت رسمي سريال «شوق پرواز»، در برخي فيلم ها و سريال ها ميان آنچه که در مقابل دوربين به تصوير کشيده مي شود با پشت صحنه فيلم شباهت هايي وجود دارد.

در سريال شوق پرواز چند سکانس شهادت وجود داشت و در همه اين صحنه ها حس و حالي خاص در پشت صحنه حاکم بود. همه عوامل به نوعي غمگين بودند و اين فضاي سنگين در کليت کار هم ديده مي شود.

هنگام ضبط سکانس شهادت سعيد خجسته فر نيز که با تولد او همراه بود، چنين فضايي در پشت صحنه حاکم بود. در روز تصويربرداري اين صحنه ها نيز گروه به دستور کارگردان با سکوت و آرامش فراواني کار مي کرد و حتي هيچ کس در سر صحنه بلند صحبت نمي کرد. يدالله صمدي تاکيد داشت اين آرامش در صحنه حاکم باشد تا و از کسي صداي اضافه بلند نشود تا تاثير اين فضاي سنگين در مقابل دوربين اثر بگذارد و ديده شود.

در آن روزها حتي بچه ها هم متوجه اين وضعيت شده بودند و با وجود سن و سال کم، خيلي چيزها را رعايت مي کردند و در فواصل فيلم برداري هم ساکت و آرام در گوشه اي بازي مي کردند.


*** نماز خواندن عباس بابايي

عباس بابايي يک مسلمان واقعي و شش دانگ بوده اما چرا در طول سريال هيچگاه صحنه نماز خواندن او نمايش داده نشده است؟

اين سوال بسياري از مخاطبان اين سريال است که در قسمت 21 با نمايش نماز خواندن عباس در کنار خليج فارس پاسخ داده شد.

نکته مهم اين است که براي معرفي يک قهرمان بايد اعمال و حرکات او درست نمايش داده شود و بر همين اساس «بد معرفي کردن»، بزرگ ترين آسيبي است که مي توان به يک قهرمان وارد آورد. در قسمت 21 عباس در شرايطي نماز خواند که دوست قديمي اش را از دست داده بود اما توکل خود را به خدا از دست نداده بود. اين صحنه کوتاه به مراتب بيش از صحنه هاي تکراري مي تواند بر مخاطب تاثير بگذارد.


*** اکبر عبدي دير آمد

دير رسيدن اکبر عبدي اتفاقي نيست که فقط در برنامه «بازم مدرسه ام دير شد» بيفتد. او بازيگر پيش بيني نشده اي است و در ابتداي هر کاري اندکي گير دارد و از ميان خصلت هاي جالبش يکي هم توانايي سر كار گذاشتن ديگران و تاخير در حضور بر سر قرار است.

آنچه در قسمت نوزدهم سريال «شوق پرواز» از حضور اکبر عبدي در مقابل دوربين ديديد، اولين صحنه حضور او مقابل دوربين سريال «شوق پرواز» بود. براي اين صحنه هماهنگي هاي لازم براي حضور وي در ساعت 10 صبح در لوکيشن انجام شده بود اما او با کمال خونسردي ساعت 15 سر صحنه حاضر شد! عبدي در ابتداي اين حضور و در اين لوکيشن تسلط زيادي روي قصه نداشت اما به مرور با قصه آشنا شد و در قسمت هاي بعدي بازي بهتري ارائه کرد.

بد نيست بدانيد در اين صحنه که تعدادي از خلبان هاي نيروي هوايي خاطرات خود را براي مسعود روايت مي کنند، برخي از بازنشستگان نيروي هوايي در کنار بازيگران عادي حضور داشتند.


*** پرنده مرده

نکته جالب ديگر درخصوص قسمت 19 سريال شوق پرواز، سفري است که در يکي از فلاش بک هاي خلبان ها روايت مي شود که طي آن عباس بابايي هنگام خروج از پايگاه، با پرنده مُرده اي برخورد مي کند و سپس آن را دفن مي کند.

براي تصويربرداري اين سکانس، ابتدا چيزي شبيه پرنده درست شد و سپس به نخي بسته شد و دستيار اول کارگردان با قرار گرفتن بر روي سقف پاترول در حال حرکت، چندين بار اين شيي را به شيشه کوبيد تا صداي مطلوب اين برخورد توسط صدابردار که داخل اتوموبيل بود به شکل طبيعي ثبت شود.

براي ادامه تصويربرداري اين سکانس به «گنجشک مُرده» اي نياز بود. در آن حوالي گنجشک زياد بود و مي شد با استفاده از ابزاري به نام تفنگ ساچمه اي يا قلاب سنگ، يکي از آنها را براي فيلم مُرده کرد اما يدالله صمدي که فردي به شدت مهربان است، راضي به کُشتن يک پرنده براي تصويربرداري نبود. او از گروه تدارکات خواست تا گنجشک مرده اي را بياورد. با راهنمايي يکي از اعضاي گروه آنها به مولوي رفتند. در اين منطقه در کنار چيزهاي مختلفي که عرضه مي گردد، «گنجشک مرده» هم عرضه مي شود که خوراک پرندگاني مانند عقاب و شاهين است.

ساعتي بعد گروه سازنده با يک گنجشک واقعي مُرده بازگشتند و آنچه شهاب حسيني دفن کرد، واقعا يک گنجشک مُرده بود.


*** انگشتر عباس بابايي و توافق سه نفره

در سريال تلويزيوني شوق پرواز در تمامي صحنه ها عباس بابايي حلقه ازدواج به دست دارد اما در اغلب عکس هاي واقعي اين شهيد بزرگوار که در سايت هاي مختلف وجود دارد چنين چيزي ديده نمي شود. علت چيست؟

موضوع اين انگشتر توافقي ميان يدالله صمدي کارگردان، سرکار خانم حکمت همسر شهيد عباس بابايي و شهاب حسيني بازيگر اين نقش بود.

عباس هميشه انگشتر عقيق داشته و هميشه اين انگشتر در دستش بوده است. البته به گفته همسرش او حلقه ازدواج هم داشته اما تاکيد فيلم بر روي نمايش حلقه نشانه اي براي تاکيد بيشتر بر مسئله «علاقه مندي او به خانواده» است که به شکل هاي ديگري هم در فيلم بروز يافته است.


*** تجهيز هواپيماها

تجهيز هواپيماها به موشک هاي فونيکس هم جزو نکات جالب اين قسمت بود. اين موشک ها در حدود 40 سال قبل و همزمان با خريد اين هواپيماها به ايران فروخته شد. موشک هاي فوق العاده گران قيمتي است که شايد بي اغراق بتوان گفت ارزش آنها کمتر از ارزش هواپيما نيست. هنگام تجهيز اينها ترکيبي از هيجان، ترس و جذابيت در صحنه حاکم بود و براي عوامل فيلم جالب بود که از نزديک شاهد نصب اين تجهيزات بر روي هواپيما هستند.


*** انتظار براي قطار

در صحنه به تصوير کشيدن مهاجرت عباس و خانواده اش به تهران نيز اتفاق بامزه اي رخ داد.

در فيلم نامه نوشته شده بود که اتوموبيل عباس هنگامي که به تهران نزديک مي شود از کنار «خط آهن» رد مي شود. کارگردان گفت حالا که اين مسئله در فيلم نامه قيد شده و چنين مکاني هم براي تصويربرداري انتخاب شده بهتر است اتوموبيل عباس وقتي از اين مکان عبور کند که در پس زمينه قطاري هم حرکت مي کند تا به اين شکل تصوير زيباتر شود.

اين تصميم مورد موافقت همه قرار گرفت اما بايد کسي از حرکت قطار و ساعت آن با خبر مي شد ولي اين موضوع به گونه اي مبهم بود و حتي روابط عمومي شرکت راه آهن نيز اطلاعي نداشت که از آن نقطه خاص و مشخص، در چه ساعتي و چه قطاري عبور خواهد کرد؟!

در نهايت دو تيم سه نفره انتخاب و در دو طرف ريل آهن به حرکت درآمدند و قرار شد تا فاصله چند کيلومتري محل فيلم برداري دور شوند تا در صورت مشاهده قطار، با بيسيم به گروه اطلاع دهند تا آماده فيلم برداري شوند.

دو ساعت بعد با اطلاع يکي از آنها قطاري به نزديکي محل فيلم برداري رسيد و در ساعت هاي پاياني روز، پلان زيبايي از حرکت اتوموبيل عباس در پيش زمينه قطار ثبت شد.

ایسنا



 
بالا