• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نقاشی ایرانی، نمایش عالم مثالی (تحلیل نقاشی ایرانی از دیدگاه فلسفی)

Silver Star

مدير ارشد تالار
هنرمندان نقاشی ایرانی ، تصاویری خلق کرده اند که در عین ظرافت، گویی تجسم بخش عالمی دیگر است. براستی چرا هیچگاه هنرمندان نقاش ما ، به دنبال بکارگیری علم پرسپکتیو در آثار خود نبوده اند؟ آیا دانش ایشان،با وجود نوابغ هندسه و ریاضیاتی چون فارابی، خیام، ابن هیثم،رازی و...، در این امر ناقص بود؟ مسلما نه. در این مقاله به دنبال آن هستیم که دیدگاه فلسفی به جهان پیرامون را از منظر هنرمند مسلمان ایرانی تحلیل کنیم.




9267371922225225212217513570191107176116163.jpg


از میان هنرهای گوناگون،هنر نقاشی می تواند نزدیک ترین پیوند را میان جهان معقول و عالم محسوس برقرار سازد زیرا این هنر نه چون فن موسیقی به یکباره از توسل به نمادهای مادی و عینی برکنار است و نه چون پیکره سازی و معماری کاملا در بند شکل ها و قالب های جهان محسوس است. از آن جا که در این هنر،جهان چند بُعدی که در آن زندگی می کنیم با قواعد و وسایل مخصوصی بر روی صفحه ای که تنها دارای دو بعد یعنی پهنا و درازا است منعکس می شود و به وسیله ی خط و رنگ و شکل ،حالات گناگون درونی و برونی جهان و عوالم مربوط به دریافت انسان را از عالم بازگو می گردد، از این نظر یک قطعه ی نقاشی ممتاز در حد خود نموداری از مجموعه ی حقایق مربوط به هستی است و چون آیینه ای است که برای نمایش عوالم گوناگون وجود در پیش دیدگان بیننده قرار گرفته باشد.

تردیدی نیست که در شیوه های گوناگون نقاشی از دوران پیش از تاریخ گرفته تا اعصار تاریخی و دنیای معاصر ، همواره این آیینه دارای یک نوع منحصر از جلا و درخشندگی نبوده است، بلکه گاهی صفحه ی نقاشی ، همچنان که در فن کاریکاتور متداول است، بسان آیینه ای کاو و کوژف تصویری تغییر شکل یافته از حقیقت پدیدار ساخته است و زمانی همچون آیینه ای تیره و زنگ گرفته، تصویری بی رنگ و پاک شده از جهان نمایش داده است و بالاخره در ادواری ویژه ، به مانند صفحه ی آیینه ای درخشنده ، شکلی واضح و روشن از حقایق عوالم وجود ارائه کرده است و برای رسیدن به این مهم دست به دامان هندسه و ریاضیات شده است.

علم مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به دنبال ارائه ی چنین فضایی ایجاد شد. به کمک این دانش می توان فضاهایی سه بعدی را بر صفحه دو بعدی کاغذ چنان واقعی ترسیم کرد که هر بیننده ای را دچار شبه کند.

تفاوت در نمایش انواع آیینه ها در هر دوره از کجا ناشی می شود؟ و چرا در هر زمان،نمایش نقاشی از شیوه ای خاص پیروی می کند؟

در واقع روشهایی که به وسیله ی هنرمندان انتخاب می شود، نمایشگر فلسفه ی زمان و روح عالمی است که هنرمند در آن به سر می برد ، حال می خواهیم به دنبال چرایی این سوال باشیم که چه عواملی باعث شده است که هنرمندان ایرانی از دیرباز در نقاشی های خود از نمایش فضایی مانند آنچه چشم می بیند، یعنی بکار گیری علم مناظر و مرایا (پرسپکتیو ) دوری جویند؟

چرا هنرمند ایرانی در آثار خود به دنبال عالمی بوده که در آنجا ذوق و بینش بیش از توسل به علوم ظاهری و صنعتگری چشمگیر مورد توجه بوده است و به طور خلاصه چرا در کار اینان، حقایق کیفی بیش از واقعیت های کمی و عینی فرصت تجلی پیدا نموده است؟


از این عالم در بیان اهل ذوق به عالم مثالی و برزخی ، همانند آنچه به هنگام خواب با آن پیوستگی پیدا می کنیم، تعبیر شده است. در این جا حکایتی که دانای بلخ، مولوی در کتاب مثنوی خود درباره ی نقاشان رومی و نقاشان چینی آورده است و هنر نقاشی اخیر را در پرداختن سطح درخشنده ای که منعکس کننده ی نقاشی گروه دیگر بوده است معرفی نموده، به خوبی مصداق پیدا می کند ، زیرا نقشی که آیینه منعکس می کند با آن که دارای شکل و رنگ است و بُعدی را القا می نماید، بر اساس و بنیاد معنوی تری قرار دارد و به همین جهت تمثیلی از جهان ملکوتی به شمار می آید



در این زمینه تاکنون دانشمندان ایرانی و خارجی تحقیقات جالبی کرده اند و به ویژه موضوع را از نظر فلسفی مورد بحث قرار داه اند که مجموعه ی آن بدین امر بر می گردد که برای هنرمند ایرانی و به طور کلی آن دسته از صاحبان فن که به مشرب آنان گرایش دارند، مفهوم کیفی فضا به علت پیوند معنی آنان با عالم ملکوت، بیش از توجه به عالمی که حواس ظاهری ما در می یابد اهمیت پیدا می کند. بدین معنی که واقعیت به طور کلی برای این خالقان تصور، منحصر به آن چه با چشم سر و یا با حواس ظاهری دیگر احساس می کنیم نیست، بلکه در میان دو قطب مختلف قضیه یعنی جهان معقول مجرد، عالم دیگری از ملکوت عالم جسمانی می باشد قرار دارد ، که در آن اشکال و رنگ ها در زمان و مکان متعالی تری به وجود خاص خود موجودند . در این عالم ،که از آن به عالم "صور معلقه" تعبیر شده است، پدیدار ها بی آن که وجود مادی داشته باشد دارای بُعد و رنگ و دیگر خصوصیات اشکال و صور موجود در عالم جسمانی هستند، جز آن که در کیفیت وجودی آن ها ماده ی عالم ظاهر به کار نرفته است.
از این عالم در بیان اهل ذوق به عالم مثالی و برزخی ، همانند آنچه به هنگام خواب با آن پیوستگی پیدا می کنیم، تعبیر شده است. در این جا حکایتی که دانای بلخ، مولوی در کتاب مثنوی خود درباره ی نقاشان رومی و نقاشان چینی آورده است و هنر نقاشی اخیر را در پرداختن سطح درخشنده ای که منعکس کننده ی نقاشی گروه دیگر بوده است معرفی نموده، به خوبی مصداق پیدا می کند ، زیرا نقشی که آیینه منعکس می کند با آن که دارای شکل و رنگ است و بُعدی را القا می نماید، بر اساس و بنیاد معنوی تری قرار دارد و به همین جهت تمثیلی از جهان ملکوتی به شمار می آید.
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
گفتیم که هنرند ایرانی، به دنبال ثبت جان مادی در اثر خود نیست به همین دلیل از تکنیک های شبیه سازی عالم واقع، مانند علم پرسپکتیو، استفاده نمی کند.


از نظر فنی هنگامی که برای ساختن یک پرده ی نقاشی ، سرمشقی مادی، چون پیکر انسان و حیوان و یا منظره را جلو دیدگاه هنرمند بگذاریم ، گرچه ممکن است نگارگرِ صاحبِ الهام، از ورای همان سرمشق ، دنیایی لطیف تر دریابد و آن را نقاشی نماید، ولی معمولا به علت توجه هنرمند به سایه روشن ها و دیگر عوارض وارد شده بر شیء و ایجاد یک نوع علاقه نسبت به این خصوصیات عارضی، چه بسا کوشش نگارگر در جهت تقلید از آن چه می بیند وی را از دریافت ملکوتی که در سرمشق موجود است، باز دارد ؛ ملکوی که واقعیت ظاهری سرمشق، جز تصویر و نمود مادی چیز بیشتر در بر ندارد.

در چنین مواردی عموما فرد به توجه به دنیای مادی عینی در هنرمند یک نوع راحت طلبی و تنبلی ایجاد می کند که وی را به تصویر نمودن آن چه از سرمشق می بیند قانع می سازد؛ چنان که در پایان کار، اگر نقاشیِ وی، همانند سرمشق باشد ذوق زیبایی جویی آن هنرمند ارضا شده است؛ ولی هنگامی که هنر مند برای ایجاد اثر هنری خود چنان که بر حسب معمول درمیان هنرمندان ایرانی متداول بوده است، توجه خود را به سوی عالم درونی خود و نقوشی که قوه ی تخیل وی پدید می آورند معطوف سازد، در آن حال احتمال بیش تر وجود دارد که نقش پدید آمده ، پیوند بیش تری با عالم ملکوت داشته باشد.

هرچه آیینه ی ضمیر نگارگر و قلب او پاکیزه تر باشد و در عین حال طریقه ی نقش کردن عوالم درونی خود را بهتر بشناسد و به رموز فنی آگاه تر باشد ، تصویر پرداخته ی وی ، نقش صادق تری از حقایق جهان لطیف و معنوی ارائه خواد نمود .


نکته ای که در این جا از هر حیث باید مورد توجه قرار گیرد آن است که اگر هنرشناسان غربی ، که در زمینه ی مینیاتور ایرانی تحقیق و تفحص می نمایند ، از رموز هنر نوین کشورهای خود آن طور که باید و شاید آگاهی داشتند و تنها به ملاحضات باستان شناسی درباره ی نقاشی ایرانی اکتفا نمی کردند، به طور یقین کلید مطمئن تری برای شناخت این پدیده ی ذوقی در اختیار داشتند، زیرا مطلبی که مورد بحث ماست و از نظر بعضی از متخصصین فن پوشیده مانده است ، این امر می باشد که دنیایی که هنرپردازان نوین غربی به دنبال آن هستند و گاهی در آثار پاره ای از آنان تجلی می کند ، آن قدر با جهان ملکوت مورد نظر در هنر ایرانی نزدیک است که ادراک هریک از آن ها در حقیقت نزدیک شدن به جهان نمایانده شده در آنِ دیگر است.

موضوع آن قدر دقیق است که اگر آن طور که باید و شاید مورد تحقیق قرار نگیرد برای بسیاری به صورت یک معمای پیچیده باقی خواهد ماند.



زبان رمز عاشقی، و دروازه رسیدن به جهان ملکوتی و روحانی، اگرچه در ابتدا متفاوت است اما در پایان به یک نقطه ختم می شود. این مهم هم در نگارگری ایرانی، که به دنبال ثبت جهانی فرای واقعیت مادی است و هم دربرخی آثار نقاشی نوگرای غربی به خوبی هویداست



بلافاصله لازم است اشاره کنیم که غرض ما از هنرمند نوپرداز غربی ، نه آن عده ای هستند که برای فرار از آموختن فن شریف و دشوار نقاشی همه ی قواعد هنری را ناچیز انگاشته و به دنبال آسان ترین راه ها رفته اند و نه آن گروهی که با شیادی و دغلی ، آثاری بی ارزش و ناچیز را به جای هنر واقعی به مردم ساده دل تحویل می دهند و آن ها را به عقب ماندگی و هنر ناشناسی هم متهم می نمایند، بلکه منظور ما آن دسته از هنرمندان نوپرداز اندیشمندی هستند که دور از هیاهو و جنجال با حوصله و پشتکار و فداکاری و صمیمیت و با تحمل دشواری ها و محرومیت های بسیار ، قدم به قدم در راه یافتنِ خویشتن خویش و آگاهی از اسرار پیچیده ی روان آدمی و بیان درباقت ها و واردات غیبی به وسیله ی علائم و نشانه های خاص نقاشی همچون یک دانشمند، یکه در گوشه ی آزمایشگاه به تحقیق می پردازد با رنگ و قلم و دیگر ابزارها نقوش بدیع برمی انگیزند و به دنیای زیبای دورن خویش شکلی قابل رویت می بخشند، قابل رویت برای آن کس که با این زبان آشنا و از رموز آن باخبر باشد.
زبان رمز عاشقی، و دروازه رسیدن به جهان ملکوتی و روحانی، اگرچه در ابتدا متفاوت است اما در پایان به یک نقطه ختم می شود. این مهم هم در نگارگری ایرانی، که به دنبال ثبت جهانی فرای واقعیت مادی است و هم دربرخی آثار نقاشی نوگرای غربی به خوبی هویداست. کم نبوده اند هنرمندانی که دل در گرو ساختن تمثیلی آن جهانی داشته اند، تصویری که بازتاب جمال حق باشد. در روزگار ما نیز، هنرمندان هنر نو در غرب نیز ، به دنبال جنبشهای ضدواقعنمایی ، قدم در راهی مشابه نهاده اند، و به دنبال آن هستند که در آثار خود ، تجسمی از واقعیت معنوی هر رنگ و شی را واقعیت بخشند و با دوری گزینی از هنر واقع گرا، و توصل به دنیای ذهن و خیال، به دنبال تحقق این هدفند.


نکته این جاست که این اندیشه که امروزه ما تفکر مدرن و زیبایی معاصر می خوانیمش ، سالها پیش در ذهن نگارگر ایرانی ایجاد شده بود و وی توانست با مددجویی از دیدگاه های عرفانی اسلامی به بهترین نحو به آن دست یابد



نکته این جاست که این اندیشه که امروزه ما تفکر مدرن و زیبایی معاصر می خوانیمش ، سالها پیش در ذهن نگارگر ایرانی ایجاد شده بود و وی توانست با مددجویی از دیدگاه های عرفانی اسلامی به بهترین نحو به آن دست یابد.
اگر از دیدگاه هنرمند ایرانی و ذهنیات عارفانه اش مطلع باشیم، این پرده های ظریف و زیبا، عمقی دوچندان پیدا می کنند و ارزشی بی شمار و براستی این دلیل واقعی و فاخر این هنر است.
 
بالا