Maryam
متخصص بخش ادبیات
پیکاسو در طی زندگی طولانی و بسیار فعالش، آثاری به وجود آورد که حتی در نظر کسانی که با ابداعات و نوآوری های مشوش کننده او مخالفت می ورزیدند، از شاهکارهای زیبای هنری به شمار می رفتند؛ برخی از مخالفین معتقدند پیکاسو به جای آنکه همچون یک هنرمند اذهان مردم را نسبت به ژرفنا و تنوع تجربیات بشری روشن کند، تأثیر مخرب بر دیگران دارد.
پیکاسو در سنین جوانی متوجه شد که انسان محصور بین انوار زشت و زیبای شیاطین و فرشتگان است. نخستین تابلوهای او نمایانگر تیره بختی های روزمره در کوچه و خیابان، جنگ و جدال ها و گاوبازیهای زخمی و مجروح اند. او در آثارش تصاویر حیوانات را ترسیم نموده و خصیصه های عاطفی بشری، به ویژه خشونت و بی رحمی را بدانها نسبت می دهد. در تابلوی «گربه و پرنده»، گربه ای با پنجه های زشت و بی قواره در حال دریدن قربانی خود است؛ لیکن چهره گربه در برابر آسمان نیلگون و آرام، هم انسانی و هم گربه صفت به نظر می رسد. در تابلوی «گاوبازی» پیکاسو با دلسوزی و شفقت، تصویر اسبی را که توسط گاوی در میدان گاوبازی دریده و مجروح شده است، نشان می دهد.
تابلوی «طبیعت بی جان با جمجمه گاو» و «کنسرت صبحگاهی» در سال ۱۹۴۲ در طی دوران چهار ساله ترسیم شدند. در این دوران پیکاسو در پاریس که تحت اشغال نازی ها بود، ساکن شد و علیرغم کمبود مواد و وسایل نقاشی، تابلوهای متعدد و شگفت انگیزی خلق کرد. به گفته جان برگر، منتقد انگلیسی، اکثر این تابلوها نمایانگر تجربه شکست، تسلط دشمن و ظهور دهشتناک شرارت که در آن روزها به هیچ وجه امری ذهنی و متافیزیکی نبوده بلکه در کوچه و خیابانهای پاریس و در زیر چکمه های سربازان نازی آشکار بود، هستند.
«طبیعت بی جان» بازتاب فریاد و فغان عزاداری است؛ تاریخ ترسیم آن، درست یک هفته پس از آنکه پیکاسو از مرگ یار دیرینش «خولیو گونزالس» آگاه شد، می باشد. برگر درباره تابلوی «کنسرت صبحگاهی» که آن هم در دوران مصیبت بار جنگ ترسیم شده می نویسد: «مضمون تابلو... شاید عادی باشد: زنی بر روی تختخوابی دراز کشیده و زنی دیگر، نشسته و ماندولینی در دست دارد که آن را نمی نوازد. در رابطه میان این دو زن و اسباب و اثاثیه و اطاق که بدون در و پنجره است و گویی آن دو زن را در خود محبوس کرده است، ترس و وحشت از فضاهای دربسته و محصور در زمان حکومت نظامی و در شهری اشغال شده متجلی است.»
پیکاسو به انسانها ایمان و اعتقاد داشت. در تاریک ترین و سیاه ترین لحظات جنگ جهانی دوم، از بدبینی پیکاسو که در دوران پیش از جنگ بدان مبتلا بود، کاسته شد. پرتره «مردی در حال حمل یک گوسفند» سرآغاز رجعت پیکاسو به سبک ناتورالیستی بود. در این پیکره، همانند تصاویری که دورا، در طی همین دوران کشیده بود، نوعدوستی قرن بیستم با احساسی قوی بیان شده است. به ویژه یکی از پرتره ها (تصویر فردی متین که چهره محزون و فکورانه اش در زمینه ای نیمه آبی و نیمه سیاه ترسیم شده است) کاملاً تحول شیوه نقاشی را از تاریکی و افسردگی به روشنایی و شادی، نشان می دهد. این گونه تابلوها، راهنمای ما در شناخت شیوه اسلوب پیکاسو می باشند. با کمک آنها، متوجه می شویم که آفریده های پیکاسو عبارت از رشته ای از سبک ها و صورتجسمی متغیر ، پرتوافکنی های ناگهانی بر آینده، تجربیات پیشرو و تأمل و رجعت به گذشته می باشند.
«گرنیکا» پرده، نقاشی پیکاسو مملو از افرادی است که فریاد می زنند، پیچ و تاب می خورند، گریه می کنند و بالاخره منهدم می شوند. اسبی از تشنج لحظات احتضار به خود می پیچد. دنیا «گرنیکا» را پیام آزردگی و خشم پیکاسو می داند، پیامی که مبین رنج و اندوه او از کشتار جمعی افراد بی دفاع یک شهر کوچک اسپانیا است که بدون هیچ گونه ترحم و تبعیض موردحمله بمب افکن های نازی قرار گرفتند. «گرنیکا» به عنوان مظهر خشم در تاریخ هنر جهان زنده خواهد ماند. باوجودی که این اثر از نظر هنر گرافیک تصویری انفجار را نشان می دهد، اما به طورکلی تأثیری آرام بخش دارد. لامپ لختی که از سقف آویزان است، در محدوده ای که داخل خانه ای را درنظر می آورد، تراژدی را به صورت کابوسی یخ زده منعکس می کند. در سمت چپ پرده نیمرخ گاوی دیده می شود. این طور به نظر می آید که نگاه سرد و بی تفاوت گاو، قدرت بی عاطفگی حیوانی را تأکید می کند؛ در خاموشی و سکون او تهدیدی نهفته است. در عین سردی و سکون این تابلو حاوی عنصری رمانتیک می باشد؛ گویایی و حرکتی که فرار از مرزهای تابلو را مجسم می کند و تمام سکوت و تناسب را مخدوش می سازد نشانگر این عنصر است. در سمت راست تابلو زنی مثلثی شکل و دگرگون شده، دو دستش را به بالا پرتاب کرده شیون می کند. اسبی شیهه کنان سرش را به عقب پرت کرده و دست و پاهای شخصی که به زمین افتاده به بیرون متمایل بوده و سعی دارد که از محدوده تابلو بگریزد. این اثر با داشتن حرکاتی مهیج و سکوتی تلخ و بی ترحم ترکیبی حساب شده تا حد جنون، مزین و محترم است. سکوت تابلو فریادی وحشتناک و خالی را به یاد می آورد. با گذاشتن تضادها در کنار یکدیگر، گرفتگی و تنشی سهمگین به وجود می آید.
پیکاسو معتقد بود که شادی و یک رنگی تنها در محیط خانواده قابل اکتساب است. در یک سلسله از کارهای او که تحت عنوان عمومی «خانواده دلقک» رده بندی می شود، او قدسیت خانواده را به شیوه خود ترسیم نموده و نشان می دهد که حرارت محبت و عشق به کودکان مأمنی برای گریز از حقایق تلخ و گزنده زندگی است.
یکی دیگر از عقاید مشخص پیکاسو در کارهای اولیه اش، اعتقاد او به پاکی و اصالت نفس بشر است. این ایده، موضوع حاکم بر پرده های «دوره صورتی» است و دوستی بین موجودی قوی و باتجربه که از موجودی نحیف و بی دفاع حمایت می کند تأکید دارد. این دوستی ممکن است بین یک دلقک پیر دنیا دیده و یک جوان خام و ناپخته، و یا بین ورزشکاری قوی و تنومند و یک زن جوان بندباز و یا بالاخره بین یک انسان و یک حیوان، مانند تابلوی «جوان و اسب» باشد.
از آثار برجسته «دوره صورتی»، تابلوی «دختر جوان روی توپ» می باشد. این اثر نمونه چشمگیر از شادابی و زنده دلی پیکاسو در این دوره است. ترکیب و ترسیم موزون این تصویر براساس پیوند خلاقانه قیاس و توازن است که وحدت و هماهنگی تمام اثر را تضمین می کند. ورزشکاری قوی و تنومند و دختر جوان و نحیف، صخره های عظیم و توپی لغزنده، هیکل درشت مرد بر روی صخره نشسته و جثه لاغر و رنجور دختر مانند کاهی در میان باد تاب می خورد. با برداشتن یکی از عوامل تصویر، تمام ساختمان درهم فرو می ریزد: اگر ورزشکار برداشته شود تعادل دختر به هم می خورد؛ و بدون تزلزل خطیر دختر، ورزشکار در زیر وزن زیاد خود متلاشی می شود.
«دختر جوان روی توپ»، مملو از استعارات و تداعیات است. جثه دختر و هیکل ورزشکار، از نظر تضاد و تشابهات تجسمی از وحدت و ارتباط تضادها در اصول موجود در طبیعت و زندگی و انسان است. این تصویر هم چنین حاوی تداعیاتی است که به سمبولیزم قرون وسطی برمی گردد. ورزشکار یادآور روایت دلیری و شجاعت و دختر جوان روی توپ نشانه طالع و سرنوشت است. این اثر خبر از شیوه جدیدی در نحوه تفکر هنری پیکاسو می دهد- سادگی کلاسیک خطوط، تقارن و هماهنگی باطنی و معنوی.
پیکاسو تا پایان حیاتش، نقاش و خلاقی فعال و پرکار باقی ماند. او پیوسته درحال بررسی و تحلیل چهره خویش بود. گواه این امر، پرتره های متعددی است که از چهره خود ترسیم نموده است. در این پرتره ها، خطوط چهره ها به تدریج تغییر کرده و سرانجام مجسم کننده مرگ و نیستی می شوند. «مرد نشسته با کلاه»، که به احتمال زیاد تصویر خود نقاش است، اجمالا حاوی مضامین عمده نقاشی های پیکاسو است. مرد سالخورده ای که بر روی یک صندلی راحتی لمیده و همچون مجسمه ای شکسته و تکه شده در زیر رنگ ها محو شده است، چکیده ایست از تراژدی نقاش و نقاشی که نه در چرخش آکادمیک قلم موی نقاشی سالخورده، بلکه با نیرو و آزادی هنرمندی جوان که تجربیات معاصرینش را جذب کرده و اطمینان دارد هنری که وی آماده دست کشیدن از آن است، امروزه همچون گذشته، قوی و زنده است.
افراد معدودی در قرن بیستم توانسته اند شهرتی نظیر پابلو پیکاسو که در حدود صد سال پیش در شهر مالاگا واقع در جنوب اسپانیا به دنیا آمد کسب کرده و تأثیری چنین عمیق بر هنر قرن بیستم داشته باشند. پیکاسو در طول زندگی ۹۱ ساله طولانی و پرثمرش حدود ۲۰۰۰۰ نقاشی، حکاکی، مجسمه، طرح، رسم و کلاژ خلق کرده، ولی ارزش او تنها به خاطر حجم و تنوع آثارش نیست بلکه او به این سبب قابل ستایش است که شاید هیچ هنرمندی در عصر حاضر نتوانسته است به اندازه او این همه تحت تأثیر وقایع و اتفاقات، شرایط متغیر، و مبارزات زمان خود قرار گرفته و آنها را این چنین شاعرانه منعکس نماید. هنر پیکاسو به عنوان تجلی افتخارات و فجایع، شادی زندگی و مبارزات بی امان بشر قرن بیستم شناخته شده است.
منابع:
۱- کابوسی منجمد. نوشته تارو اوکاموتو
۲- زشتی و زیبایی. نوشته رولاندین رز
۳- کوبیسم چیست؟ نوشته جولیو کارلو آرگانروزنامه کیهان ( روزنامه کیهان )
__________________