اساسی ترین مساله این است که تا چه حد این نوع نگرش –پست مدرن-به شعر در ایران درست است. ما سابقه ای نزدیک به 1100 سال - آن طور که آثار آن باقی است - در ادبیات داریم.این در حالی است که ادبیات مترقی غرب - سوای زبان یونانی - حداکثر 700 سال سابقه دارد و در همین سابقه نیز- در اکثر زبان ها - قدرت نویسندگان بیشتردر داستان نویسی بروز کرده است تا شعر.یعنی اگر افرادی همچون دانته و شکسپیر و امثال آنها را افراز بگیریم شاعرانی جهانی در ادبیاتشان -که حقیقتا به شهرت رسیده و چیزی در چنته برای بروز داشته باشند- کم است چرا که بسیاری از ناشاعران را منتقدان و قدرت سیاسی دولت های آنان به شهرت رساند تا قدرت شعری خود آن ها. در دوران بازگشت ادبی غرب و قرون پس از آن چه بسیار شاعرانی که تحت تاثیر شعرای ایرانی از خیام و حافظ گرفته تا جامی بهترین آثارشان را خلق کردند و هنوز که هنوز است اثری در ادبیات غرب به پای آنها نرسیده است. و اما اکنون در قرن 21 ،اولا آیا درست است که ما با آن بنیان های مستحکم درشعر خود دست به دامان پست مدرن غرب شویم و آن همه افکار و احساسات پنهان و کشف نشده شعرای خود را رها کنیم. همان هایی که بزرکترین ادبای غرب را از خود بی خود می کردند و میکنند. همان هایی که نه در شعر که در نثر هم موج می زند و خود غربی ها هم هر از گاهی در انواع هنر های خود از آن اقتباس و به خود ما عرضه می کنند.دوم آنکه اساسا پس زمینه فلسفی و فکری بروز هنر پست مدرن چه بود؟بعد از آن بلند پروازی های غرب قرن هیجدهم و نوزدهم و انحطاط همه جانبه ی فرهنگی سال های قبل از جنگ جهانی و دوران جنگ جهانی اول و دوم و بروز فلاسفه هم چون سارتر و هایدگر و گذر مسخره ی دادائیسم و اسطوره های خطرناکی همچون نیچه و مرگ ده ها میلیون انسان ظرف سی سال در آتش جنگ و ظهور نویسندگانی با فلسفه بد بینی فوق حاد که متاسفانه نابغه ای چون هدایت را از ما میگیرد و هزاران هزار امراض فکری که فقط در حدور نیم قرن ظهور می یابد، باید منتظر تولد چه فرزندی از آن بود. مطمئنا با وجود چنین اجداد ناخلفی نباید انتظار وقوع معجزه ای را، شبیه آنچه در صنعت ظهور کرد داشته باشیم چرا که اساسا تغییرات فرهنگی بلند مدت است و ظرف سی سال و اندی یا حتی خیلی بیش از این نباید انتظار معجره ای را داشت. آن ضربات را چند نسل سالم باید به سامان کنند.سوم آنکه در اشعار پست مدرن ایران - آنچه تاکنون دیده شده - نه وزن مشخصی وجود دارد،نه قافیه ای،نه موسیقی درونی و معنوی چشم گیری ،غافل گیری های شاعرانه هم از فقر بار معنایی رنج می برد. باید اقرار کنیم که از مهمترین مشخصه های یک شعر کشش و حالت افسون گری و ایجاد شور – در انواع آن - است.چرا که اگر قرار بر آن باشد که یک شعر صرفا بیانی تخلی داشته باشد و جملات عجیب و غریب بدون هیچ طرح خاصی در کنار هم بنشینند در پایان ما شعر منطقی خواهیم داشت و تنها رضایت نظر منطقیان را جلب کرده ایم که البته این هم باز در گرو تاثیر گذاری آن است.از ملزومات اساسی یک شعر - بی بر و برگشت - وزن است.تاکنون شعر بی وزنی دیده نشده که قبول عام یابد و زمزمه بسیاری از افراد گردد. می توان سایر جلوه های ظاهری یک شعر را با مسامحه کنار گذاشت ولی همیشه سحرانگیزی و کشش و شور یک شعر در گرو وزن آن باقی میماند.یا اگر وزن هم هیچ، لا اقل باید موسیقی را رعایت کرد. واقعا هیچ تغییر حسی در آدمی با خواندن اشعار سبک جدید ایجاد نمی شود.سوم کم مایگی مضمون است.اکثر اشعار که عاشقانه است یا شاید چیزی شبیه آن.بعد هم سطحی بودن مایه عاشقانه.یعنی هیچ نشانی ازپاک بازی ها یا شیوه های رندانه بیان مضامین عاشقانه در آن نیست یا سایر اشکال زیبا سازی بیان.بیشتر یک نوع اکروباسی با اشیا پیرامون یا با اندام بدن که گویی از ماده گرایی افراطی هنر پست مدرن و زمینی شدن کاریکاتوروار آن نشئت می گیرد،در اشعار دیده می شود.فقدان اندیشه اجتماعی مشخصی در آن کاملا نمود دارد در حالی که اکثر شعرهایی که مورد نظر واقع میشود مایه اجتماعی دارند .دیگر اینکه مطالب مطرح شده بیشتر به حدیث نفس شبیه است که به حالات درونی شاعر مربوط می شود و در لفافه بودن آن بیش از حد انتظار است. اساسا وقتی یک خواننده برای لحظاتی چند سراغ خواندن شعر میرود میخواهد ازروزمرگی ها و حالات همیشگی دور شود و ظهوری از احساس و اندیشه متعالی را تجربه کند ولی در اکثر اشعار پست مدرن باید کاری شبیه به رمزگشایی کتب باستانی یونان را انجام داد. اتفاقا احساس می شود که یکی از آبشخور های ظهور پست مدرن نگاهی به این گونه کتب باستانی بوده است و در چنین شرایطی خواننده باید مفهوم ابیاتی در یابد که خود نویسنده آن هم شاید نظر مستحکمی روی آن نداشته باشد.
لب کلام اینکه ما با میراثی متعالی فلسفی - چه ایرانی و چه غربی - که داریم و با آن معادن اندیشه که در ادبیات کلاسیک و با توجه به دنیای امروز و اندیشه های نو و با قالب های مستحکم و عالی سنتی ،نیمایی، سپید و آزاد و.... - خلاصه هر کسی مطابق سلیقه خودش - میتوانیم ادبیاتی عالی در دوران خودمان پی بریزیم که هم وظیفه تاریخی خود را به درستی انجام داده باشیم و هم گنجینه ای مطابق زمان خود که در خور این پیشینه روشن باشد فراهم آوریم که مبادا درآینده مورد لعن واقع شویم که ادب فارسی را به ورطه انحطاط هنری کشیدیم.
لب کلام اینکه ما با میراثی متعالی فلسفی - چه ایرانی و چه غربی - که داریم و با آن معادن اندیشه که در ادبیات کلاسیک و با توجه به دنیای امروز و اندیشه های نو و با قالب های مستحکم و عالی سنتی ،نیمایی، سپید و آزاد و.... - خلاصه هر کسی مطابق سلیقه خودش - میتوانیم ادبیاتی عالی در دوران خودمان پی بریزیم که هم وظیفه تاریخی خود را به درستی انجام داده باشیم و هم گنجینه ای مطابق زمان خود که در خور این پیشینه روشن باشد فراهم آوریم که مبادا درآینده مورد لعن واقع شویم که ادب فارسی را به ورطه انحطاط هنری کشیدیم.