• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نقد فیلم کلاشینکف/

B a R a N

مدير ارشد تالار
کارگردان : سعید سهیلی

نویسندگان : مهدی محمدنژادیان , سعید سهیلی
بازیگران : جواد عزتی ، رضا عطاران ، ساعد سهيلي ، جمشید هاشم پور ، شهرام حقیقت دوست ، شقایق فراهانی ، اندیشه فولادوند ، فرهاد اصلانی .
محصول سال 1392 ایران



چرا کلاشینکف را نبینیم

سعید سهیلی فیلمسازی است که تکلیفش با خودش معلوم نیست. وی در هر دوره به سبک و سیاق احوالات عام مردم فیلم ساخته و حداقل در گیشه موفقیت هایی داشته. اواسط دهه هفتاد با سینمای دفاع مقدس (که هنوز هم بر آن پافشاری دارد و دلیلی موجه) ، اواسط دهه هشتاد با کمدی هایی از جنس جواد رضویان و حالا در دهه نود که جامعه به سمت واقع گرایی در سینما رفته ، فیلمهای اجتماعی. در مجموع تنوع ژانر در فیلمسازی به هیچ وجه اتفاق بدی نیست ولی اینکه چرا فیلمساز در ژانر های مختلف فیلم میسازد و آیا واقعا دغدغه ای (خصوصا با ادعا) در پشت این فیلمها وجود دارد مسئله ی مهم تری است. چیزی که در مورد سعید سهیلی (با توجه به کارنامه اش و مصاحبه هایی که انجام داده) بیشتر شبیه به یک پز تو خالی است تا دغدغه.
کلاشینکف داستان سرباز جوانی است که خواهرش مورد ازار چند نفر قرار میگیرد و وی با اسلحه ی خود از نگهبانی بانک که پستش در سربازی محسوب شده فرار کرده و به دل مشکلات می زند. مشکلاتی که انگار خود وی هم با وجود بزرگ بودنشان برایش اهمت چندانی ندارد و در طول فیلم به کرات شاهدیم که مساله ی خواهرش به حاشیه می رود.
بزرگترین مشکل فیلم سرگردانی ژانر است. سهیلی که خوب می داند همچنان کمدین هایی مثل عطاران مردم را به سینما می کشند خیلی بی ربط وی را در این نقش قرار داده و فیلم را بین کمدی و درام مردد کرده است. واقعا تماشاگر نمی داند به بداهه های عطاران بخندد یا از مشکلات عادل شخصیت اصلی فیلم متاثر شود. شوخی های که مشخصا چند تاییش بیشتر در فیلمنامه نبوده و مابقی بداهه های عطاران بوده.فیلمنامه انسجام و حتی منطق درستی ندارد. پسران مقتول در فیلم در هر جایی که عادل حضور دارد از آسمان ظاهر شده و به وی حمله می کنند. بهشت زهرا جای کوچکی است؟ چرا باید دقیقا در روزی که خاکسپاری شوهر خواهر عادل است وی با مینی بوس رضا کلاش به بهشت زهرا برود (سوال اصلی تر همین است) و در این پهنه بزرگ پر از قبر و آدم یکی از آشنایان مقتول عادل را دیده و بعد از گذشت چند دقیقه از دور شدن عادل و رضا از سرویس بهداشتی آنها به راحتی وی را پیدا کرده و زنده به گور می کنند؟ یا چرا در انتهای فیلم رضا باید برای دستشویی رفتن برج میلاد!!!! را انتخاب کند که از سر اتفاق گروه فیلمبرداری ای که نامزد عادل هم جزء آنهاست در آنجا باشند!!!! و بدتر از آن پیدا شدن سرو کله ی پسران شوهر خواهر عادل در آن گیر و دار بدون هیچ دلیل موجهی. فیلمنامه مشکلات بیشتری دارد. نداشتن شناسنامه ی مشخص برای خیلی از شخصیت ها یکی از این مشکلات است. یکیشان رضا عطاران در نقش رضا کلاش. کسی که بیماری دیابتش تنها کارکردی که دارد این است که به عادل کمک کند. چطور؟ عادل وی را نجات داده و وی به عادل مدیون شود. این هم سوال برانگیز است که چرا دقیقا در آن صحنه باید قند وی افت کند؟ وی که همیشه انسولین اش را سر موقع می زند. آن هم اول صبح که معمولا موقع مصرف انسولین است. از این دست سوالات بی جواب در فیلم زیاد است.
کارگردانی چیست؟ این سوال را یک بار در پستی مربوط که به کوبریک پرسیده و جواب دادم. به بهترین شکل تصویر کردن فیلمنامه کارگردانی می گویند. به آثار بزرگ تاریخ سینما نگاه کنید. شاید از نظر دکوپاژ و میزانسن و در نگاه اول نماهای معمولی را شاهد باشیم که نه خبری از حرکت دوربین است و نه چرخش و هر حرکت دیگر(نه به هیچ وجه اما کمتر از این دوره ). اما حرفی که فیلمنامه در درون خود دارد را به زیبایی به بیننده انتقال می دهد. و در پس هر نما و پلان فکری نهفته است.
امروزه و با پیشرفت سینما دکوپاژهای کارگردانان هم تغییر پیدا کرده و به سینما ریتم تند تری بخشیده که تعدادی از آنان از این مساله به شکل درستش استفاده کرده و هیجان خلق می کنند. نمونه اش کارهای گاسپار نوء یا آثار نولان. قبل از ورود به سینما با دوستی که همراهم بود انونس فیلم را شاهد بودیم و من می گفتم که در سینمای ما اینقدر مدیوم شات های معمولی متدوال شده که این نماها در این فیلم غنیمتی است. ولی وقتی فیلم را دیدم فهمیدم این هم بیشتر از یک پز و ادعا چیزی نیست. نمونه اش در ابتدای فیلم و در دعوای عادل با شوهر خواهرش بود که چرخش دوربین با آن سرعت که مثلا می خواست هیجان خلق کند و تنش بالای شخصیت ها را نشان دهد تا انتهای فیلم را مشخص کرد. چرخشی که جز سردرد و خستگی چشم هیچ چیزی در پی نداشت. یکی دیگر از مشکلات فیلمنامه که در کارگردانی هم تداخل پیدا کرده شخصیت عموی عادل است. شخصیتی بی خود و بی جهت و کاملا نا مربوط و بدون پیش برندگی داستان با بازی تلف شده ی فرهاد اصلانی. به نظر می رسد هدف از وجود این شخصیت در فیلم چیزی غیر از آن باشد که میبینیم و این باز به ریا کاری کارگردان بر می گردد هر قدر هم که کارگردان از خانواده ی شهدا باشد. در این سکانس بی ربط شاهد خشونتی بد و بی سابقه در سینمای ایران هستیم که اصلا هم در نیامده. و اصولا دلیلش در همین سکانس بی ربط هم مشخص نیست و آن شکنجه ی عموی عادل توسط پسران شوهر خواهرش است.
بازی ها متاسفانه در پایین ترین کیفیت خود قرار دارد. ساعد سهیلی پسر آقای کارگردان همه ی سعیش را کرده که خوب بازی کند ولی نمره متوسطی می گیرد. عطاران با اینکه در حال بازی است و کارگردانی شده ولی او هم لحظه ای در دره ی شوخی های سخیف سقوط می کند و لحظه ای بعد در افکار فردینی خود. بازی کنترل شده ای که متاسفانه در جاهایی بسیار کنترل شده و در جاهایی کاملا آزاد بوده که این مساله بازی را از یک دستی خود خارج کرده. پسران شوهر خواهر عادل هم کلا تماشاگر را یاد بزن بهادر های فیلمفارسی می اندازند. نکته ی ضعیف تر بازی ها بازی خواهر کوچک عادل و نامزدش هستند که واقعا مشخص نیست در فیلمی با این تیم بازیگری چه می کنند. بازی های کوتاه و بی اثر فرهاد اصلانی، جمشید هاشم پور، جواد عزتی، اندیشه فولادوند ، شقایق فراهانی و شهرام حقیقت دوست هم کمکی به فیلم نکرده. سهیلی در این بی قهرمانی خواسته مثلا قهرمانی نو بسازد. قهرمانی که البته در تمام طول فیلم کارگردانش قصد دارد با صحنه ها، نماها، گریم و حتی موسیقی اش آن را به بهروز وثوقی که نماد قهرمان معترض در سینمای قبل از انقلاب بود پیوند بزند. که لحظه ای هم در این کار موفق نبوده. مقایسه کنید مثلا بهروز وثوقی را در قیصر که وقتی می فهمد به خواهرش تجاوز شده تا لحظه ای که جان قاتلین و متجاوزان به خانواده اش را نگرفته از پا نمی نشیند و عادل که در خیلی از دقایق فیلم به شوخی های عطاران می خندد و لحظه های شادی را برای تماشاگر رقم می زنند. یکی دیگر از ریاکاری ها و ادا بازی های کارگردان گنجاندن یک دختر بچه ی کر و لال به عنوان خواهر عادل است تا وی را همراهی کند و در نهایت سرنوشت ساز شود. چرا این دختر کر و لال است؟ واقعا این مساله تاثیری در فیلم دارد یا فقط برای دلسوزی تماشاگر و ادای فیلم های خاص را درآوردن است. و جالب تر گریه های سردرد آور وی است که وقتی شروع میشود تمامی ندارد. داستان وقتی بدتر می شود که خواهر عادل که به شدت آسیب دیده به کناری افکنده می شود و اهمیت خود را از دست می دهد. یکی دیگر از نکات اذیت کننده فیلم آدمی به نام کوشکی است که از دوستان قدیمی پدر عادل است و واقعا مزخرف، سطحی و بی اثر از آب در آمده. این هم از آن دست صحنه هایی است که به پیشبرد اثر کمکی نمی کند و فقط نویسنده و کارگردان می خواهند بگویند که وای چه روزگار بدی است. این دست صحنه ها را بگذارید در کنار صحنه هایی که باز هم به سطحی ترین شکل دوستان خوب عادل تا جایی که می توانند به وی کمک می کنند. شعار حرف اول و آخر کلاشینکف است.
 
بالا