مرضیه برومند
قــوی سفید؛ همان خدابانویِ پرسفــونِ اسطوره ای است که نماد دوشیزه و ملکه جهان زیرین، زنی پذیرا و دختر مادر است که او را از طریق ربوده شدنش بدست "هیدیز" می-شناسند. پدر در زندگی پرسفون حاضر نیست. پرسفونِ خدابانو را در دو حالت پرستش می کنند؛
در مقام دوشیزه(دختر جوان) و نیز مقام ملکه جهان زیرین.
پ
رسفون جزء خدبانوان آسیب پذیر محسوب می شودکه مظهر یکی از نقش های سنتی زن یعنی دختر است. این خدابانوان آسیب-پذیر رابطه گرایند به نحوی که هویت شان مشروط به رابطه اساسی در زندگی است. از آنجا که خود را با دیگران هماهنگ می کنند آسیب پذیرند. خدابانوان آسیب پذیر ربوده شدند و مورد تجاوز، سلطه جویی و استهزای خدایان مذکر قرار گرفتند. رنج کشیدن جزء ذاتی خدابانوان آسیب پذیر است.
پرسفون، دخترک معصوم و کمخرد کهن الگوی مادر (دیمیتر) مشغول چیدن گل در دشت و دمن بود که توسط هیدیز و با همکاری پدر دزدیده میشود و به اجبار به همسری هیدیز درمیآید و پرسفون و دیمیتر بیتاب و افسرده میشوند و بالاخره با تلاشهای دیمیترِ مادر پرسفون نجات مییابد، غافل از آنکه قبل از نجات یافتن، دانه اناری که هیدیز به او داده را میخورد و این یعنی که پرسفون باید نیمی از سال را نزد هیدیز به دنیای تاریکی و افسردگی برود و راهنمای افسردگان باشد و نیمی دیگر در روشنایی روی زمین بماند. انار راز آگاهیست که همه وقتی به دنیای غم و اندوه درون میروند میبایست بخورند تا به سلامت و رشدیافته بیرون بیایند و در واقع راز افسردگی که تلاش سیستم خود تنظیمی سایکی و روان انسان برای سلامت اوست را بیابند. زن پرسفونی که زندگیش محدود و نیز تحت نفوذ اشخاصی است که می خواهند او را به خود وابسته نگاه دارند مستعد ابتلا به افسردگی است. پرسفون از خدابانوان دیگر محوتر، نامشخص تر و فاقد انگیزه و هدف است اما بیشترین امکان رشد و تحول را هم داراست.
نینــا/قــوی سیاه: نینا مظهرِ کامل یک دختر پرسفونی است. او بالِرینی که با مادرش زندگی می کند و در زندان مادر گرفتار آمده است، مادری زیادهِ دلواپس که از دختر خود چون عروسکی شکننده مراقبت می کند و ناظر تمام رفتارهای اوست. مادری که تسلیم پذیری و احتیاط را در او تشویق کرده است تا همچون یک قوی سفید و پاک بماند. مادری که به او می آموزد احساسات و غرایز خود را ----- کند. دکور و نمای اتاقش با رنگ صورتی و عروسکهایش پر شده و او در جامعه بزرگ نیویورک شکننده و آسیب پذیر به نظر میرسد. نینا بی تردید در زندگی اش قوی سفید، همان دختر پرسفون است که در 28 سالگی با مادرش زندگی می کند و آزارش فقط به خودش میرسد. دختر پرسفونی معمولا "دختر کوچولوی مامانش" است. صفات بارز پرسفون پذیرا بودن است، او واکنشی مغایر با خواست مادر نشان نمی دهد. دختر چنان با مادرش نزدیک است که نمی تواند در خود شخصیتی مستقل از او پرورش دهد.
نینا همان جوانی سپری شده مادر است. مادری که چون او بالرین بوده و خود را شکست خورده این راه می بیند. مادر بدون درنظر گرفتن نیازهای واقعی دختر، همان را می خواهد که خود در کودکی می خواسته و یا کمبودش را احساس می کرده است. دختر پرسفونی هم ذاتا مطیع و پذیرای مادر است و می خواهد رضایت دیگری را جلب کند. مادر هم نیازمند آن است دختر ضامن بقای او باشد تا از طریق او بتواند همانطور که در گذشته می خواسته زندگی کند.
همواره کهن الگوی مادر (خدابانوی غلات و مزرعۀ روزی-دهنده) در وجود خود مستعد پرورش پرسفون درونش است. نتیجه این ارتباط وجود مادر و دختری با ساختار روانی مشترک است. مادر دمیتر و دختر پرسفونی که یکدیگر را گم کرده اند و با پیوند با هم می توانند زایش و بالندگی را از نو آغاز کنند.
تراژدی و داستان رشد نینا از اینجا آغاز می شود که معلم باله اش اعلام می کند در نمایش دریاچه قو می خواهد هر دو نقش قو (سفید/ سیاه) را به یک نفر بسپارد و این قضیه به بزرگترین مشکل نینا تبدیل می شود.
نینا در انجام نقش قوی سفید چون با اگوی خود همسان است موفق است اما مشکل زمانی پدید می آید که باید از عهده انجام نقش قوی سیاه هم به خوبی قوی سفید برآید. او دختر معصوم و باکره صفتی است که در اجتماع غرق نشده است و نقش سیاه را در زندگی به فراموشی سپرده است و برای رسیدن به صحنه آخر فیلم که نمایش کمال اوست باید با لی لی که اغوا و جذبه قوی سیاه را دارد برای گرفتن نقش قوی سیاه بجنگد. نینا برای رسیدن به اجرای نقش قوی سیاه با لایه های زیرین روان و ----- گشته خود آشنا می گردد و این خود مستلزم کَندن از مادر و رویارویی با اوست.
توماس کارگردان باله به کمک او می آید تا نینا را با جنبه های فراموش شده خود آشنا سازد. توماس به نینا توصیه می کند
Perfection is not just about control …….its also about letting go
برای کامل شدن، بجای کنترل رفتارش، خود را رها کند
.
نینا برای آشنایی با قوی سیاه کم کم به لایه های دیگر وجود خود به غیر از وابستگی به مادر توجه می کند. پرهای سیاه در زیر پوست او در حال بیرون زدن از پوستش هستند و خراشهایی را روی پوست خشک و آسیب پذیرش ایجاد کرده-اند. آن زخمها و خراشهای روی بدنش نشانهای از رنجهای عذاب آور روحی اوست ولی با هر زخمی که بر خود وارد می کند، بالغتر می شود. او با کندن اولین پر سیاه و درآوردن آن از پشت شانه اش آماده دیدن قوی سیاه در وجود خود می گردد. اما قوی سیاه با اگوی او همخوانی ندارد. برای او موجودی ناشناخته است.
قوی سیاه در برابر قوی سفید درونش با هم برخورد می کنند و نینا را خسته و پریشان احوال کرده اند. توماس به نینا در آخرین لحظات برای اجرای نمایش می گوید؛ این تویی که در برابر خودت قرار گرفتی. قوی سیاه درونش برای اجرای نقش خود باید بر قوی سفید چیره گردد وگرنه از عهده برآمدن نقش خارج می شود.
نیروی بالقوه کهن الگوی پرسفون در واقع محرکی جنسی است که زن پرسفونی را با توانایی جنسی خود آشنا می کند. توماس سعی دارد با تحریک جنسی نینا و در نهایت رها کردنش او را ترغیب به گم کردن خودش بکند تا با نیروی شر و سیاهی خود آشنا گردد. برای آشنایی با قوی سیاه درونش او ناگزیر با گستره ای از عواطف مدفون شده و غریزه جنسی دفع شده روبرو می شود که او را تا مرز قطع تماس با واقعیت می برد. اگر در نقش آفرینی قوی سیاه، واقعیت را گم کند و خود را در آزمون واقعیت از دست بدهد و توانایی بازگشت به واقعیت معمول را پیدا نکند راهی جز فرو رفتن به دنیای تصورات و اوهام درونی و زندگی خیالی و نهایت بیماری روانی در پیش نخواهد داشت. در همان زندان خواهند ماند و از بین خواهند رفت.
پرسفون، دوشیزه ای بی نام است که هنوز خود را نمی شناسد و از خواستها و توانایی هایش بی خبر است. نینا در چالشی که بین قوی سیاه و قوی سفید است وارد بحرانی میشود که او را تا مرز خودنابودی می برد. قوی سیاه که سرشار از جسارت، بی باکی و اغواگری است در زندگی و زنانگی نینا جایش خالی بوده است. شبیه سازی خیالی و درگیر شدن با قوی سیاه به مثابه کمال مطلوبش، او را وارد بحرانی می-کند که برای او مرز خطرناکی است و باید از این وضعیت بیرون بیاید و به سوی یک ثبات روانی و اجتماعی حرکت کند. سوژه در دام روابط اُدیپی اش افتاده و برای گذر از این بحران و تثبیت جایگاه اجتماعی و روانی، ناگزیر از حل سیر و سلوک اُدیپی اش است.
سوژه آدمی، تا قبل از مرحله دوتایی و روبرو شدن با قسمت شر و وجود سیاه خود، در حس توهم آمیز یکپارچگی با مادر است اما با دیدن بازتاب تصویر ش ، به درکی از خودش و «دیگری» نایل می آید و اسیر نگاه دیگری در رابطة تصویری و نارسیسی می شود. رابطه نینا با قوی سیاه ادامه رابطه او با مادرش است. درک خود و دیگری و حس فاصله و جدایی از مادر که از دیدن تصویر حاصل می شود، سوژه را بر آن می دارد تا از وحدت خود و مادر دست بشوید و این فاصله و جدایی، سرآغاز رشد و یافتن هویت برای سوژه خواهد بود. رابطة مادر و سوژه (سوژه و ابژه)، یک رابطة آمیزشی دو گانة بدون واسطه است. این ساختار دوگانه باید شکسته شود و عنصر سومی وارد ساختار شده تا آن را از خطر ثنویت و دوگانگی برهاند. ثنویت رابطه ای دوتایی است که میان شخص و همنوع آن، یعنی دیگری/other، ایجاد می شود.
جدایی و استقلال سوژه از مادر به او این اجازه را می دهد که سعی در همسان پنداری(identification) با دیگری/Otherداشته باشد. اولین دیگری هم تصویر خود سوژه است و در طی رشد و تکاملش هم دیگران که یاد آور تصویر خودش هستند زمینه را برای همسان پنداری او ایجاد می کنند. نینا در هویت-یابی اش در جدالی مرگبار بین قوی سفید/ قوی سیاه گرفتار آمده است. سوبژکتویته نینا در تقابل قوی سفید و سیاهش با هم تعریف خواهد شد.
فاصله گیری سوژه و رهایی از درگیری خود/دیگری و مرگ حالات دوسویة خود و دیگری نمایانگر دست یابی به بعد نمادین و تثلیثی سوژه و فرد رها شده است.
در این گذار اُدیپی، سوژه، از همسان پنداری تخیلی و نارسیسی که نوع رابطه اش دوگانه یا ثنوی، و ماهیتش توهم و فریب و داشتن تصویری اغواگرانه و بزرگ از دیگری بود، به سوی مرحلة نمادین می رود که در آن سوژه رابطه اش با دیگری ارتباطی تثلیثی و در حیطة زبا ن و قانون شکل می-گیرد. سوژة انسان که در بُعد نمادین زاده شده نقطة انقطاع خود و دیگری، نقطة تلاقی این شورها و حالات است و همیشه خود و دیگری را یکجا در بطن خود دارد.
مشخصات فیلم:
Black Swan (2010), directed by: Darren Aronofsky