• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نگاهی تازه به دیرینگی زبان فارسی

چاووش

متخصص بخش ادبیات
یادآوری این نکته ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف به کار برده نشده و صرفن یک اصطلاح متداول و شناخته‌شده برای دوران پیش از اسلام در شبه‌جزیره است.


* * *
در دوران پیش از اسلام، شعر عرب به درجه ی ممتازی از فصاحت، سلاست و نفاست کلام رسیده بود. شاعران عصر جاهلی شعرهایی آفریده‌اند که پژوهش در آن، گره‌های پر پیچ و تاب فرهنگ عرب و تشکیل زبان عربی را باز می کند. در نظم جاهلی، عنصرهایی نیز هستند که ارزش بسیاری برای پیشبرد دانش دارند. این عنصرها در اصل متعلق به فارسی‌زبانان بوده و با سبب‌های گوناگون وارد زبان و فرهنگ عرب شده است. در دیوان شاعران جاهلی، واژه‌های فراوان فارسی دیده می‌شوند که سخنوران عرب‌زبانِ شبه‌جزیره آن ها را با معنای اصلی فارسی به کار می‌برده‌اند.

«اعشیٰ» یکی از مشهورترین شاعران جاهلی است که شجره‌اش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه و تخلصش «ابوبصیر» است. او در سال ۵۲۹ میلادی ( ۹۴سال پیش از هجرت) زاده شده و در سال ٦۳۰ میلادی (۸ هجری) درگذشته است. از شجره‌نامه‌اش بر می‌آید که او عرب‌تبار است و با مردمان فارسی‌زبان نزدیکی ندارد. با وجود این در شعرهای این شاعر، واژه‌های فراوان فارسی با آب و رنگ گوناگون وارد شده است. ورود واژه‌های فارسی در نظم جاهلیت و وجود صنعت چامه‌سرایی در این نظم، ما را وادار کرد که عوامل تأثیر زبان و تمدن ایرانی در مدنیت عربی را پژوهش کنیم.

آشکار است که در دوران جاهلی، ارتباط فراوانی میان عجم و عرب وجود داشت. اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) در آن دوره با زبان فارسی به خوبی آشنا بودند و از شعرهای جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن به کار رفته است. برای آموختن تأثیر زبان فارسی در زبان عربی، ما چند قصیده و خَمریه‌های شاعران جاهلی عرب را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و به پژوهش های دانشمندان عرب نیز تکیه داده‌ایم. از جمله از دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، بهره گرفته ایم.

در آغاز باید بدانیم که شواهد گسترش و کاربرد زبان فارسی در نواحی عرب پیش از اسلام در کدام منابع ثبت شده‌اند. یکی از منابع معتبر در این زمینه «تاریخ طبری» است که در آن آمده است:
«چون یزدجرد به ملک بنشست، ملک عرب نعمان بود. یزدجرد کس فرستاد و ملک عرب را از حیره بخواند. نعمان بیامد و یزدجرد او را گرامی داشت و گفت: "این فرزند مرا بپرور بدان هوای بادیه و حیره تا مگر بزید." نعمان بهرام را بر گرفت و به جای خویش برد».

از این گزارش برمی‌آید که بهرام گور در دربار نعمان تربیت یافته و پس از مرگ پدرش جانشین او شده است.
ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب بیست جلدی «الأغانی» نوشته است که پس از مرگ نعمان، شخصی به نام زید به امیری حیره برگزیده می‌شود. پسر همین زید که عدی نام داشت به دلیل این که هر دو زبان عربی و فارسی را خوب می‌دانسته است، به عنوان کاتب و مترجم به دیوان شاهنشاه ایران فرستاده می‌شود. از این مأخذ دانسته می‌شود که زبان فارسی در فاصله ی سال‌های ۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی (۲۲۴تا ۱۹۳ پیش از هجرت) یعنی در زمان حکم رانی نعمان و زید در حیره رواج داشته است.
بسیاری از پژوهشگران عدی بن زید را که کاتب و مترجم دربار شاهنشاه ایران بوده است، شاعری خوش ذوق معرفی کرده‌ و عامل شکل‌گیری ذوق بدیعی او را تأثیرپذیری از تمدن ایرانی می‌دانند. گسترش زبان فارسی از حیره تا یمن در بسیاری از منابع یاد شده و شعر جاهلی را متأثر از آن دانسته‌اند. در شعرهای شاعران جاهلیِ عرب، شواهدی وجود دارد که پژوهش در آن ها تأثیر تمدن ساسانی در فرهنگ عربی را تصدیق می‌کنند. مثلن در شعر اعشی آمده است: «و کأس کعین الدیک باکرت حدها»: جامم چون چشم خروس و می‌شتابم به سوی او.
عبارت «عین الدیک» به معنای «چشم خروس» یک تشبیه تصادفی نیست. در موزه ی قاهره یک ابریق برنجی از عصر ساسانی هست که آن را در شهر فیوم مصر یافته‌اند. گردن این ابریق پر نقش ‌و نگار به شکل استوانه و دسته‌اش به مانند ماری شاخ دار است. بر سرپوش ابریق نیز سردیس یک شیر غران نهاده شده و لوله ابریق به شکل خروسی است که در حال بانگ زدن است. چشمان خروس بسیار زیبا و مانند چشمان سُرمه کشیده پری رویان است.

توصیف شاعرانه برابر با ترکیب اجزای این ابریق در شعر جاهلی بسیار دیده شده و شاعران گوناگونی چشمان خروس را وصف کرده‌اند. در «معلقه» عمرو ابن کلثوم آمده است: «و سید معشر قد توجوه/ بتاج الملک یحمی المحجرینا»: تاج زرین برایش گذاشتند، معشر ما چو شاه شد / او حمایت می‌کند هم بوم ما هم خون ما.

در این بیت واژه‌ و ترکیب «توجوه» و تاج الملک به کار رفته‌اند. کلمه ی تاج از زبان پهلوی است. در کتیبه‌های عربی و نظم جاهلی و آثار موزه‌های جهان، کلمه ی «تاج» و تصویر آن به فراوانی دیده شده است. در موزه ی قاهره یک تخته ی نگارینِ چوبی نگه داری می‌شود که بر روی آن تاج بال دار ساسانی دیده می‌شود. در هنر ساسانی عنصرهای دوگانه‌ای همچون دو خروس، دو مار، دو بال، دو شیر و غیره عنصری اصلی به شمار می‌آید. در آن اثر چوبین، این عنصرهای جفت در تاج و در تصویرهای پیرامون آن لحاظ شده‌اند. از کلمه ی تاج در زبان عربی، فعل‌هایی با معنی های گوناگون، عبارت‌های مجازی و صرف‌های فاعلی و مفعولی همچون «تاج السین»، «تاج الاذن»، «تاج العرب صله»، «تاج العقد» و غیره ساخته شده است.
شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عربِ پیش از اسلام حکایت می‌کند و منابع گوناگون این نظر را تأیید می‌کنند. اما دانسته نیست که چرا در دانش ایران شناسی به این منابع و شواهد استناد نمی‌کنند و سرآغاز زبان فارسی را در سده ی هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) قرار می‌دهند؟ مثلن ریچارد فرای نوشته است: «زبان معاصر ادبی فارسی، که الفبایش عربی است، در سده نهم میلادی (سوم هجری) در شرق ایران شکل گرفته و در شهر بخارا (پایتخت سامانیان) به تکامل رسید».
و نعمت میرزا زاده نیز در همین زمینه می‌گوید: «این زبان فقط در خراسان و ماوراء النهر رایج بوده و نه در جای دیگر. چرا که زبان دری را (به جز در خراسان) فقط در دربار پادشاهان بلد بوده‌اند».

چنان چه زبان فارسی در سده نهم میلادی (سوم هجری) شکل گرفته باشد، چه گونه تا این اندازه در نظم جاهلیِ عرب تأثیر نهاده است؟ اگر زبان فارسی، زبان درباری بوده باشد؛ چه گونه از حیره تا یمن منتشر شده و بسیاری از اعراب پیش از اسلام با آن آشنا بوده‌اند؟
اگر شعرهای شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم، نمونه ی واژه‌ها و ترکیب‌های فارسیِ بسیاری در آن دیده می‌شود. مثلن در یک بیت اعشی عینن آمده است: «آس و خیری مرو و سوسن/ کرده مخمور هر هنرمند»: واژهٔ «آس» نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است. کلمه ی «مرو» نیز در غیاث اللغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است. اعشی در بیت دیگری گفته است: «و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس/ یصبحنا فی کل دجن تغیما»: نازبو همراه نرگس و یاسمن/ بوی شادابی پاشند به من».

شاهسپرغم در غیاث‌اللغات مترادف نازبو یا ریحان خوشبو آمده است. در بیت دیگر اعشی: «لنا جلسان عندها و بنفسج/ و سیسنبر و المرزنجوش منمنما»: در گلستانم بنفشه با سیه سنبل نشسته / خویش را نزد مرزنجوش زینت می‌دهند». واژهٔ سیسنبر در غیاث اللغات معرب «سیه سنبل» نامیده شده است. همین منبع، معنای واژه ی مرزنجوش که در بیت بالا آمده است را چنین شرح می‌دهد: «مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعی از ریحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند». در بیت بالا، واژه‌های گلستان، سیه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهای آن ها در زبان فارسی به کار رفته‌اند و نشان می‌دهد که این واژه‌ها در طول پانزده سده تغییر معنایی نداده‌اند.

در شعر های شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایرانی نیز بسیار به کار رفته ‌است. اعشی می‌نویسد: «و مستق صینی و نای و بربط/ یجا و بها صنج اذا ماترنما»: مشته چین و بربط و نای/ هم آهنگ چنگ در ترنم‌ها.» کلمه ی مشته، به معنای «کوبک» و همان زنگ است. چنان چه در شاهنامه آمده است: چه آواز نای و چه آواز چنگ / خروشیدن بوق و آواز زنگ. در این بیت، واژه ی زنگ چون مترادف کوبک یا مشته آمده است. معانی مشته، نای، بربط، چنگ (صنج) در شعرهای اعشی با معنی های امروز این واژه‌ها برابر است و تغییری نکرده است.
در میان اصطلاح‌های معروف موسیقی ایرانی، زیر و بم نیز وجود دارد. صدای نازک را زیر، صدای پر را بم، و پرده‌‌ای از موسیقی را مهین می‌نامیدند. این نام‌ها در بیت اعشی چنین آمده است: «وثنی الکف علی ذی عتب/ یصل الصوت بذی زیر أبح»: تارها از پنجه‌های نازکش / بربیارند صوت زیر دلربا. در شاهنامه نیز آمده است: برآمد خروش از دل زیر و بم/ فراوان شده شادی، اندوه کم.

در همین باره جلال الدین بلخی فرموده است: بی زیر و بی بم تو مایم در غم تو / بنواز جان ما را از راه آشنایی.
واژه ی «زیر» در شعرهای دیگر شاعران جاهلی نیز دیده شده است. واژه‌های فارسی در شعر عربی، به همه ی قانونمندی‌های صرفی و نحوی عربی مطابقت داده شده‌اند، اما تغییر معنایی در آن ها به چشم نمی‌خورد. تغییرات آوایی واژه‌های فارسی در زبان عربی فراوان است. مثلن واژه ی «مرزنگوش» در قاموس‌های عربی به گونه ی «مردقوش» آمده و یا کلمه ی «گلستان» که «جلسان» نوشته شده است.
بسیاری کلمه‌های فارسی در زبان عربی معنی خود را حفظ کرده و اشتقاق‌های فراوان ساختند. اما برخی کلمه‌های فارسی در نظم جاهلی هستند که امروزه در زبان فارسی متداول نیست. مثلن کلمه ی سمسار، در این بیت اعشی: «وأصبحت لا استطیع الکلام/ سوی أن اراجع سمسارها»: من مدار گفتنی گم کرده‌ام/ روی می‌آورم به سمسار شما».

کلمه ی «سمسار» در غیاث‌اللغات به معنی «میانه‌رو» آمده است و اعشی نیز به همین معنی به کار برده است. کلمه ی «دهقان» نیز در شعرهای شاعران جاهلی به معنی حاکم، امیر و ارباب استفاده شده است: «عد هذا فی قریض غیره وأذکرن فی الشعر دهقان الیمن»: بشمرد او این همه در نظم غیر/ لیک ارباب یمن را یاد کرد در شعر خود. در شاهنامه نیز واژه ی دهقان به همین معنای ارباب و حاکم آمده است: به معبد چنین گفت دهقان سغد/ که برناید از خانه باز چغد.
در شعرهای شاعران جاهلی، واژه‌های فارسیِ: انجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب، گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، یاقوت، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته، نرگس، سوسن، سمسار، سیه‌سنبل، تاج، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره به کار رفته است. این نکته مهم را باید یادآور شد که ساخت و تلفظ این کلمه‌ها برابر با زبان پهلوی نیست و با معنی و تلفظ فارسی دری به کار رفته اند.

پرسشی که پیش می‌آید، این است که اگر زبان فارسی در سده هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) پدید آمده و پیش از آن زمان، حداکثر کاربرد درباری داشته است؛ پس چه گونه است که شاعران پیش از اسلامِ عرب زبان تا این اندازه از آن متأثر گشته‌اند؟ مگر زبانی که در دایره محدود دربار روایی داشته و کاربرد گسترده‌ای نداشته و به درجه ی زبان ادبی نرسیده بوده، می‌توانست در زبانی دیگر تا اندازه‌ای تأثیر بگذارد که شاعران زبردستش از واژه‌های آن زبان برای مردمی استفاده برد که هیچ از آن نمی‌فهمیده‌اند؟
اعشی، ابوربیعه و دیگران، به عنوان شاعران شعر جاهلی معروف شده‌اند. شهرت شاعر به واسطه ی شعرهای قابل فهم، دلپسند، جذاب و دل نواز صورت می‌گیرد. شاعری که کلمه‌‌ها و ترکیب‌های ناشناس و بیگانه را به کار برد و خواننده‌اش آن شعرها را نفهمد، شهرت پیدا نمی‌کند. به این ترتیب می‌توان گفت که زبان فارسی سابقه‌ای دراز ‌تر دارد، در زبان عربی تأثیر نهاده و واژگان آن برای مردم عرب‌زبان مفهوم بوده‌ است.
 
بالا