• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد!

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نویسنده: متین لطفی

خود را تصور کنید آن دم که چشمان بسته‌ تان را باز ‌کنند و خود را در مکانی نامعلوم بیابید و ندانید که کجایید؛ این حالت، مصداق کسی‌ست که «خود» را گم کرده؛ حال تصور کنید خود را که از مکان کنونی خویش آگاهید و می‌دانید در کجایید، اما به دلیل نداشتن مقصد و یا ندانستن آدرس آن، ویلان و سرگردانید؛ این حالت نیز مصداق کسی‌ست که «راهش» را گم کرده است!

آدمی گاهی‌اوقات «خود» را گم می‌کند و گاهی‌اوقات نیز «راه» را؛ و در پاره‌ ای موارد هر دو را؛ که این نوع گم‌ شدن به پوچ‌ گرایی منتج می‌شود؛ آری، این عادتِ گم‌ شده‌ هاست که احساس پوچی ‌کنند و خود را تهی ‌یابند؛ تهی یافتن و تهی‌ زیستنی که محصول آن، بیراهه رفتن و بی‌اراده حرکت کردن است؛ بسان بادکنکِ کم وزن یا بی وزنی که در هوا پریشان است و سرگردان و ویلان است؛ هم به «از کجا آمدنش» غافل است و هم به «در کجا بودنش» و هم از «به کجا رفتنش»! چرا که «خود و راه» را گم کرده است.

«وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ…» (الحشر ۱۹)

همسان کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد.

«این حالت شگفتی است، ولیکن حقیقت دارد؛ کسی که خدا را در زندگی فراموش کند، سرگردان و ویلان می‌گردد، و رشته‌ ای در دستش نمی‌ماند تا او را بدان افق والای محکم و استوار ببندد، و هدفی برای این زندگی ندارد تا او را از حیوانات چرنده و سرگشته، برتر ببرد و جدا بکند. چنین انسانی، انسانیت خود را فراموش می‌کند؛ و زمانی که انسان، خود را فراموش کرد، دیگر توشه ای برای زندگی دور و دراز جاویدان، اندوخته نمی‌کند؛ و به اندوخته و پس‌اندازی نمی‌نگرد که دیروز برای خویشتن فرستاده است!»

آری؛ ویلانی و سرگردانی و گم‌گشتکی، تنبیهی‌ست از برای «خدافراموشی»! این در حالی‌ست که زمینه‌های این تنبیه را آدمی، خود تعقیب می‌‌نماید و اسبابش را بواسطه ترجیح مطلوباتِ مِن دون الله بر مطلوباتِ الله و یا مقدم داشتن گزیده‌های ناهمگون با شریعت بر گزیده‌های شریعت، فراهم می‌آورد.

آندم که خنده‌های شیرین و دلربای خدا را با ترشرویی پاسخ می‌دهد و آغوش گرم و صمیمانه‌اش را پشت می‌نهد و رو به سوی خدایان دنیوی کرده و چهره‌اش را به رویشان می‌گشاید و خنده‌هایش را نثارشان می‌کند و – دانسته یا ندانسته – سجده‌ها به سمت شان می‌گزارد و آن قدر می‌رود و می‌رود و «فاصله» را با خدای راستین به درازا می‌رساند که دیگر حضورش را حس نمی‌کند و نوایش را نمی‌شنود و پژواک‌های خیرخواهانه و بنده‌ نوازانه‌ اش را توّهم و تخیّل، تصور می‌کند!

آری، از فرآیند خدافراموشی، خودفراموشی حاصل آید؛ چرا که افراد خدافراموش، در خوشی‌ها با نوازش نعمت و قدرت، مواجه می‌شوند و به ناز لذایذ مبتلا می‌شوند و بدان ها کبر می‌ورزند، و نیز در ناخوشی‌ها به سردرگمی و ناسپاسی دچار می‌آیند، و در هر دو صورت، از مقصود آفرینش غافل شده و هویت و انسانیت خویش را فراموش می‌کنند؛ تلاش شان در جهت رفع مطالبات نفسانی صرف می‌گردد و مبدأ و معاد و عبودیت و الوهیت در نظرشان واژه‌های نامفهوم و مبهمی می‌شوند که تا از این خواب سنگین غفلت نمیرند، بیدار نمی‌شوند!

فراموشی، ‌خطرناک‌ ترین آفت برای آدمی‌ست. کسی که خدا را فراموش کرد، بسان فردی بی‌ راهه، ‌بی‌ رهبر، بی‌ هدف و بی‌ قانون، غرق در تمایلات نفسانی می‌شود و تمام هدف ها و عملکردهایش، سلیقه‌ ای و مبتنی بر ارضای هوس‌هایش می‌شود. کسی که خدا را فراموش کند، نتیجتاً اهداف حکیمانه او در باب خلقت را «فراموش» خواهد کرد و هر که هدف خلقتش را فراموش کند، عمر و سرمایه و استعدادش را هدر داده‌ است.

«نسیان» یا «فراموشی»، کلیدواژه‌ی این نگاشته است که به بررسی سبب و تأثیر وقوع آن در پرتو آیات قرآن، پرداخته می‌شود.

«نسیان» در لغت به معناى «فراموشى» بوده و در مقابل «ذکر» قرار می‌گیرد:

«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ»

و چون دچار فراموشی شدی، پروردگارت را به خاطر آور.

نسیان عبارتست از این که صورت علم به کلى از خزانه ذهن، زایل شود و ذکر برخلاف نسیان، عبارتست از این که آن صورت هم‌ چنان در ذهن باقى‌ باشد. به بیان بهتر، نسیان از یاد رفتن چیزی‌ است که قبلاً معلوم بوده؛ و ذکر، فرآیندی ا‌ست که مانع تحقق نسیان می شود.

نیز در بسیارى موارد، نسیان استعاره از «بی‌اعتنایی و ترک‌ گفتن» است. آندم که حضرت حق تعالی خطاب به آدم و همسرش فرمود: به این درخت نزدیک نشوید که (اگر نزدیک شوید) از ستمگران خواهید بود، اما آنها به سببعدم اتخاذ تصمیم درست و اراده‌ی استوار، فریب شیطان خوردند و ترک فرمان کردند:

«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» (طه ۱۱۵)

مراد از نسیان در اینجا فراموش کردن ذهنی نیست. زیرا بر این فراموشی، عتاب و ملامتی وجود ندارد. به‌ علاوه شیطان، نخوردن از میوه‌ی درخت را با استناد به فرموده آیه‌ی ۲۰ سوره اعراف به یاد آدم آورده بود. لذا مراد، ترک فرمان یا دست‌کم بی‌تفاوتی نسبت به فرمان خداست که به سبب کم‌توجّهی حاصل می‌گردد. در این راستا می‌توان به آیه‌ای دیگر استناد کرد آنجا که بندگان خدا روی به درگاهش می‌آورند و ندای ندامت سر می‌دهند که:

«رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا» (البقرة ۲۸۶)

پروردگارا اگر فراموش (و ترک طاعت) کردیم یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن

که معنای نسیان در اینجا نیز به ترک کردن نزدیک‌ تر است. حال این سئوال پیش می‌آید که چه فرق است میان خطا و نسیان؟ جواب آنست که خطا در گناه اعتبار کند و نسیان در طاعت.
البته این نکته را باید در نظر داشت که «ذکر» همیشه در مقابل نسیان نیست و ای بسا پاره‌ای اوقات در مقابل «غفلت» قرار گیرد:

«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» (الکهف ۲۸)

کسى را که ما دلش را از یاد خود غافل کرده ایم، اطاعت مکن

مراد از اغفال قلب، مسلط کردن غفلت بر قلب است، به اینکه یاد خداى سبحان را فراموش کند، که البته این اغفال بر سبیل مجازات است، چون ایشان با حق در افتادند و عناد ورزیدند، و لذا خداى تعالى چنین کیفرشان داد که یاد خود را از دلشان ببرد. که البته هیچ جای شِکوه و گلایه‌‌ای نیست!

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نـگـاه دار سـر رشـتـه تـا نـگـه دارد

و به قول مولوی:

هر چه بر تو آید از ظـلمات و غم
آن ز بی‌باکی و گـستاخیست هم

هـر که بی‌باکی کند در راه دوست
رهزن مـردان شــد و نامرد اوست


تسلط غفلت بر قلب شاید مدلول همان نسیان‌های مکرر باشد که بر آدمی عارض می‌شود. و میزان این مکررات آنقدر فراوان می‌شود که دیگر جایی و راهی برای تأثیر تذکر بر قلب باقی نمی‌نماند و بلکه موجبات بیماری‌اش فراهم می‌آید و این بیماری‌ آن چنان اقتداری می‌باید که در مقابل ایمان، قد علم می‌کند و برایش شاخ و شانه می‌کشد و ای‌ بسا در زورآزمایی‌های روزمره، پشت ایمان را بر زمین بکوبد و بر آن فایق آید. آن گاه مسیر غلبه‌های مکرر غفلت بر ایمان، آن قدر صاف و هموار می‌شود که دیگر شنود تذکر برای قلب، لوث شده و هیچ تأثیری از آن تذکر نمی‌پذیرد.

«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ»(الاعراف ۱۶۵)

پس هنگامى که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند از یاد بردند کسانى را که از (کار) بد باز مى‏ داشتند نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آن که نافرمانى مى‏ کردند به عذابى شدید گرفتار کردیم.

آری؛ مقصود از فراموشى تذکرها بى‌تأثیر شدن آنها در دل‌ آدمی‌ست، هر چند به یاد آن تذکرها بوده باشد؛ و در ادامه‌ی آیه که سخن از عذاب الهی آورده است، این عذاب مدلول بى‌اعتنایى به اوامر او و اعراض از تذکرهاى انبیا و داعیان بسوی اوست، چرا که اگر مقصود فراموشى ذهنی باشد عقوبت و مجازات، معنا نداشت چون فراموشى بحسب طبع خودش مانع از فعلیت تکلیف و حلول مجازات است. انسان وقتى به وسایل و وسایط مختلفى که خداوند در اختیارش گذاشته متذکر و متوجه به تکالیف الهى شود (و حتماً مى شود)، امتثال آن تکالیف، یا موافق طبع و میل درونى اوست و یا نیست؛ در صورتى که موافق طبع او نباشد یا به خاطر خدا از میل نفسانى خود چشم‌ بپوشد، آن تکالیف را انجام می‌دهد؛ اما اگر به حدود الهى و تکالیف او وقعى ننهاده و بخاطر میل نفسانى خود، خدا را معصیت کند، بار اول، از این نافرمانى خود در دل احساس شرمسارى و ناراحتى مى‌کند، و در هر بار دیگرى که نافرمانى را تکرار کند، آن احساس ضعیف‌تر شده و بى‌اعتنایى به امر پروردگار در نظرش آسان‌تر مى‌شود. هم‌چنان که اثر تذکرهاى انبیا (علیهم السلام) و طلایه‌ داران اصلاح هم در دلش کمتر مى‌گردد، و خلاصه در هر تکرارى امکان معصیت در نظرش قوى‌تر و اثر تذکر ضعیف‌تر می‌شود؛ تا آنجا که به طور کلى تذکرها در دلش بى‌اثر و وجود و عدمش یکسان مى‌شود. و آن بخش از آیه مورد بحث که فرمود: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ»، مقصود از نسیان، همین بى اثر شدن تذکر است.

و آن گاه که تذکر بر قلب آدمی بی‌اثر گشت، دیگر هیچ احساس نیازی نسبت به شریعت نخواهد کرد و خود را فراتر از آن می‌یابد که گردن برای خالق، خم کند و گوش به فرمانش بسپارد و جان و مال را در راه احیا و اعتلای مطلوبات وی، نثارش کند. آنجاست که خدای تعالی، «اصرار» بندگانش را بر بی‌وفایی‌ها و ناجوانمردی‌ها نمی‌پذیرد و سنت خویش را اعمال نموده و تنبیه آنها را – که خود تمهدیاتش را مهیا کرده‌اند – آغاز می‌کند:

«وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (الزخرف ۳۶)

هر کس از یاد خدا غافل و روگردان شود، اهریمنی را مأمور او می‌سازیم، و چنین اهریمنی همواره همدم وی می‌گردد (و گمراه و سرگشته‌اش می‌سازد)

آندم که آدمی – دانسته یا ندانسته – از ذکر خدا روی گرداند و زمینه‌های نفوذ ابلیس و وسوسه‌هایش را در خود فراهم آورد، طولی نمی‌کشد که خود را می‌بازد و کرامتش را به بهایی اندک به حراج می‌گذارد و به صفوف سربازان ابلیس ‌گرویده و غلام حلقه به گوش وی می‌گردد. و همه‌ی این ها از آنجا آغاز شد که آدمی، اقدام به پیش‌برد معیشت خود با رویکرد اعراض از «ذکر خدا» کرد و ‌چنین سرنوشت ناخوشایندی را در دنیا و آخرت برای خویش رقم زد:

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» (طه ۱۲۴)

و هر که از یاد من روی بگرداند، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و در روز قیامت او را نابینا حشر خواهیم کرد.

آندم که نابینا حشر شدند و در محکمه‌ی الهی حضور یافتند، موضع خداوند در قبال فرامواش‌کاران و تارکان ذکرش، همانی‌ خواهد بود که در دنیا وعده‌‌اش را داده‌ بود:

«الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا» (الاعراف ۵۱)

آن کسانی که (به دنبال شریعت الهی راه نیفتادند و بلکه) خوش‌گذرانی و بازی را آیین خود کردند (و دین را مسخره پنداشتند و به بازیچه گرفتند) و زندگی دنیا آنان را گول زد (و جهان عاجل، ایشان را از جهان آجل بازداشت)، پس امروز ایشان را (از برخورداری از الطاف خود بی‌نصیب و آنان را) از یاد می‌بریم، چون‌ که ایشان رسیدن به چنین روزی را از یاد بردند.

ابن کثیر (رحمه‌الله) در تفسیر این آیه‌ می‌نویسد: «یعنی خداوند با آنها به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویا فراموششان کرده است. زیرا خداوند فراموشکار نیست و هیچگاه از دریای بیکران علم وی چیزی بدور نخواهد ماند و فراموش نخواهد شد. چنان که موسی (ع) خطاب به فرعون فرمود: «لا یَضِلُّ رَبِّی وَلا‌یَنْسَى» (طه ۵۲)؛ یعنی: پروردگارم نه به‌ خطا می‌رود و نه اشتباه می‌کند. بلکه در اینجا مقصود از نسیان، پاداش به‌ مثل است. یعنی به خاطر اینکه آنها در دنیا، خدا را فراموش کرده و احکام و دستوراتش را نادیده گرفته‌اند، اکنون خداوند آنها را به فراموشی می‌سپارد و نادیده می‌گیرد.»

نیز ابن‌عباس (رض) می‌گوید: «خداوند آنها را فراموش کرد، یعنی از نظر خیر و رحمت فراموش شده‌اند نه از نظر عذاب و مصیبت.»

البته شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که شیطان، یارای اعمال فراموشی ذهنی را بر آدمیان دارد. آنجا که در مسافرت موسى و یوشع (علیهما السلام)، یوشع به موسى مى‌گوید:

«قالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً» گفت به خاطر دارى هنگامى که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم، این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد، و ماهى به طرز شگفت‌انگیزى راه خود را در دریا پیش‌ گرفت.

همچنین، آندم که شیطان، پیام یوسف (ع) را از خاطر زندانی بی‌گناه که ساقی‌ فرعون بود، فراموش ساخت:

«وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ» (یوسف ۴۲)

(یوسف خطاب) به یکی از آن‌ دو که می دانست آزاد می‌گردد گفت: مرا در پیش سرور خود (یعنی شاه مصر) یادآور شو (و شرح حال مرا بدو بگو؛ باشد که از زندان رهایم کند)؛ امّا اهریمن آن را از یادش ببرد که در پیش سرورش بازگو کند. لذا یوسف چند سالی در زندان بماند.

و در آنجا که خداوند، پیامبر و امتش را امر به اعراض از اهل تمسخر و نهی از مصاحبت با آنها می‌کند، تهدیدِ نسیان از جانب شیطان را نیز بدان ها گوشزد می‌کند:

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (النعام ۶۸)

هرگاه دیدی کسانی به تمسخر و طعن در آیات (قرآنی) ما می‌پردازند، از آنان روی بگردان (و مجلس ایشان را ترک کن و با آنان منشین) تا آن‌ گاه که به سخن دیگری می‌پردازند. اگر شیطان (چنین فرمانی را) از یاد تو برد (و دستور الهی را فراموش کردی)، پس از به‌ خاطر آوردن (و یاد کردن فرمان، از پیش ایشان برخیز و) با قوم ستمکار منشین.

پس می‌توان گفت، «نسیانی» که مقدمه و مسبب آن، خود انسان باشد، مستوجب عقوبت‌های مذکور است؛ و یا اگر نسیانی بر انسان، از جانب شیطان اعمال شود و انسان پس از مدتی به خود آید و بیدار شود، اما باز هم مغلوب نسیان‌های ابلیس گردد و نیز بار دیگر بیدار شود و مجدداً خود را تسلیم شیطان کند، به گونه‌ ای که این نسیان‌‌پذیری‌ها را رسم خود گرداند و آگاهانه خود را نسبت به مطلوبات خالق در ناآگاهی و فراموشی باقی‌ بگذارد و یا نسبت بدان بی‌تفاوت باشد و بر این احوال، اصرار بورزد، چنین انسانی، خود را به وادی «نفاق و فسق»، سوق داده‌ است:

«نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (التوبه ۶۷)

خدا را فراموش کردند پس (خدا نیز) فراموششان کرد در حقیقت این منافقانند که فاسقند.

«وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (الحشر ۱۹)

و بسان کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او (خدا) نیز آنان را دچار خودفراموشى کرد؛ (که) آنان همان فاسقانند.

«فسق» به معنای «خروج» است. اهل لغت گفته‌اند: «فسقت الرّطبة عن قشرها»؛ یعنی خرما از غلاف خود خارج شد. به تصریح امام راغب (رحمه‌الله)، فسق شرعى از همین ریشه است و منظور خروج از حق و طاعت خداست.

با بررسی مستندات فوق، می‌توان گفت: فرآیند – ارادی یا غیرارادی – نیل انسان از «ذکر» به «نسیان»، دارای دستاوردی بنام «فسق» خواهد بود که آدمی بدان مبتلا می‌گردد و تنها سپر آدمی در قبال نسیان و تنها راه گریز از فسق، ذکر است؛ چرا که نسیان و فسق با هم تلازم منطقی دارند و تنها راه چاره‌اش، طبق قرآن، «ذکر» است که پرداختن به آن و شرح مبسوط چیستی‌ها و چگونگی‌هایش، مجالی دیگر می‌طلبد و در وسع این مقال نمی‌گنجد!

به درگاه مهرورزانه‌اش رو می‌آورم و از ذات اقدس مسئلت دارم که هرگز ما را حال خود وانگذارد!

ما خویش فرامُشان لرزان قدمیم
اندیشه کنان وادی بیش و کمیم

خود را و تو را اگر بردیم از یاد
ما را تو اگر از یاد بردی عدمیم


به ‌عنوان حُسن‌ختام، نگاشته‌ی ناقابل کنونی را با وصیتی از امام شهید حسن البناء (رحمه‌ الله) به پایان برسانم که می‌فرماید:

«ای برادر عزیزم! هر روز، لحظه‌ای در صبح، و لحظه‌ای در شامگاه و لحظه‌ای در سحرگاه، پیش روی توست که می‌توانی در تمامی این لحظات با روح پاکت به ملأ اعلی و جهان برین عروج کنی و به خیر و نیکی دنیا و آخرت، دست‌یابی؛ آری! پیش روی‌ات، موسمی چند برای طاعت و روزهایی برای عبادت و شب هایی برای انجام اعمال نیک وجود دارد که قرآن‌کریم و حضرت‌رحمة للعالمین (ص)، تو را بدان رهنمون شده‌اند. پس مشتاق آن باش که در این لحظات، از ذاکران و اهل طاعت باشی، نه از غافلان و اهل نسیان و فراموشی. این فرصت را غنیمت بدان که وقت، همچون شمشیر است؛ و درنگ کردن و امروز و فردا نمودن را رها کن که هیچ ضرری بزرگتر از درنگ کردن نیست.»




تابش
 
بالا