الهه خورشید
متخصص بخش خانه و خانواده
گرچه از «آرامش روح» به عنوان «گم شده ي» انسان معاصر ياد مي شود، اما چنان نيست که اين گوهر ناياب، دست نيافتني باشد، به دليل انسان هاي بي شماري که از آن برخوردارند و زندگي هاي «بي اضطراب» و روح هاي «آرام» دارند.
همان گونه که «امنيت اجتماعي» اگر نباشد، انجام دادن هر نوع خدمات اقتصادي و رفاهي و آموزشي و... دچار اختلال مي شود، وقتي هم که «آرامش روح» نباشد، نه فکر کار مي کند، نه زمينه ي يادگيري فراهم مي شود، نه دلبستگي به زندگي پديد مي آيد و نه خلاقيت هاي ذهني و فعاليت هاي علمي صورت مي پذيرد؛ چون نگراني، قدرت تصميم را نيز مختل مي سازد.
پس بايد در پي علاج اين غده ي روحي بود، تا لذت زندگي را چشيد. بي شک، آشفتگي فکري، به اضطراب روح مي انجامد؛ هراس از دشمن و مهاجم، زندگي را دستخوش تلاطم و ناآرامي مي سازد؛ بي پشتوانه بودن، احساس به پايان رسيدن وجود و به آخر خط رسيدن عمر را فراهم مي آورد و اين نگراني نيز، به نوعي «اضطراب آور» است؛ چرا که فرصت ها در گذرند و روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها، شتابان سپري مي شوند. روزي به استقبال آنها مي رويم، روزي هم با آنها «وداع» مي کنيم. و اگر دستمان به جايي بند نباشد و به آينده ي روشني، چشم ندوخته باشيم، زندگي، دچار ناامني مي شود و روح، گرفتار پريشاني و دل، دستخوش آشوب!
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: «هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست».
(1)اما چگونه مي توان به آن رسيد؟بعضي در فراز و نشيب زندگي و تلاطم امواج حوادث، همچون تکه چوبي دستخوش امواج اند؛ بعضي هم مانند کوهي عظيم، ايستاده در کنار خيزاب هاي بلند و سنگين درياها.
و چگونه مي توان با داشتن يک «تکيه گاه»، از اطمينان خاطر و آرامش روح و سکون نفس، برخوردار بود و از فشارهاي روحي و ناامني فکري و امواج تشويش خاطر رها شد؟
چراغ راه تو، جز سوز اشک و آهي نيست،
تو را که مانده چنين بي پناه و دلگيري
بجز خداي جهان، هيچ تکيه گاهي نيست،
به پيش پاي تو، اي اشتياق سبز و جوان!
بجز نيايش و راز و نياز، راهي نيست.(2)
آنچه مي توان درماني بر بي سر و ساماني روح و اضطراب روان باشد، از جمله از اين قرار است:
1- يقين در باورکسي که دچار ترديد و شک است در باورهاي ديني خود به مرحله ي «يقين» نرسيده است، دچار اضطراب مي شود و نگران پيامدهاي زندگي و عواقب کارهاست.
ايمان، امنيت و آرامش مي آورد و اگر قرآن کريم هم فرموده است که: «دل، آرام گيرد ز ياد خداي»،(3) اشاره به نقش ايمان و اعتقاد به خدا و ياد آن محبوب و معبود، در ايجاد آرامش روحي است.
خداباوران، خود را در پيوند و ارتباط با مبدأ هستي و سرپرست همه ي عالميان مي بينند و از اين رهگذر، قطره ي وجود خويش را متصل به دريا مي کنند و عظمت روحي در سايه ي «ايمان»، آشفتگي هاي روان را مي زدايد و اميدواري به لطف و رحمت خدا، ريشه ي نگراني را مي خشکاند.
قطره، درياست اگر با درياست...
پس اگر خوره ي شک بر باورها رخنه کرد، در اولين فرصت بايد آفت زدايي کرد، تا بنيان معتقدات آسيب نبيند و اضطراب روحي نياورد. و... البته که اين گونه نگراني که عمل آفرين و اصلاح گر است، مفيد و سازنده است و با نگراني هاي بي اساس و توهمي و خيالي فرق دارد.
2- نيايش در زندگيموجودي «بي نهايت کوچک»، وقتي در برابر آفريدگارش که «بي نهايت بزرگ» است قرار مي گيرد و خود را حتي کمتر از قطره اي در برابر اقيانوس و ذره اي در مقايسه با کهکشان ها مي يابد، احساس کوچکي در برابر آن عظمت، او را به کرنش و نيايش وا مي دارد و همه ي عظمت در همين احساس نيازمندي است.
آنچه اين «هيچ» را به آن «همه» پيوند مي دهد، «دعا»ست.
بي جهت نيست که موساي کليم، براي به انجام رساندن رسالت عظيمش، دعا مي کند و از خداوند «شرح صدر (گشودگي سينه)» مي طلبد.(4) و در متون حديثي، آن همه به نيايش توصيه شده و متون دعايي، لبريز از حکمت ها و هدايت هايي است که جان را اعتلا مي بخشد و روح را آرام مي سازد.
کتاب «نيايش» از آلکسيس کارل، سراسر توجه دادن به اين وادي متروک و فراموش شده و بيان آثار دعا و نيايش است. حرف هاي زيبايي دارد؛ يکي هم اين که: «نيايش، انسان ها را آن چنان رشد مي دهد که جامه اي که وارثت و محيط به قامتشان دوخته است، براي شان کوتاه گردد. ملاقات پروردگار،آنها را از صلح و آرامش درون، لبريز مي سازد، به طوري که شعشه ي پرتو اين صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا که روند، با خود مي برند».(5)
کم نيستند کساني که دلهره، نگراني، ترس، اضطراب و تشويش خاطر خود را در مواقع خوف و خطر و سختي ها و بحران ها، با «داروي دعا» درمان مي کنند.
3- پرهيز از خطا و گناهاضطراب ها گاهي ريشه در عدول از راه فطرت و دين و قانون و خرد دارند؛ يعني ارتکاب: جرم، گناه و خطا. اينها فشار روحي مي آورند؛ تازيانه ي عذاب وجدان و «نفس لوامه»، آرامش و آسايش را مي گيرد؛ بيم از دستگيري و کيفر و عذاب، اضطراب مي آورد؛ ترس از رسوايي و بي آبرويي، همواره استرس آور (تنش زا) و نگران کننده است.
اما... «آن را که حساب، پاک است، از محاسبه چه باک است؟».
راه درمان آن اضطراب، حرکت در بستر طاعت و دوري از حريم شکني و گستاخي بر خدا و شرع و قانون است. وگرنه، يک مجرم و گنهکار، اگر هم از کيفر بگريزد، عذاب وجدان، آرامش را از او مي گيرد.
4- حفظ گوهر اميديأس، شکننده ترين سنگ براي «جام زندگي» است و تباه کننده ترين عامل براي حيات روحي است.
به تعبير امام علي (عليه السلام): «يأس، انسان نااميد را از پا در مي آورد».(6) ايشان، در سخني ديگر، نوميدي را بزرگ ترين بلا مي شمارد.(7)
کسي که دچار نوميدي مي شود، از هستي ساقط مي شود، انگيزه ي زندگي را از دست مي دهد، نشاط و شادابي او رو به افول مي رود و اضطراب و ناآرامي، بر روحش سايه مي افکند؛ اما اميد، انگيزه آفرين است.
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) در حديثي فرموده است: «اميد، مايه ي رحمت براي امت من است. اگر اميد نباشد، نه مادري فرزندش را شير مي دهد، نه کشاورز و باغباني، نهالي مي کارد».(8)
و امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است: «آرزو، رفيقي همدم است».(9)
پس نبايد اين گوهر را از کف داد، که گم کردن آن، اضطراب آور و نگران کننده است. نااميدي، روزنه هاي گشايش را به روي انسان و افق آينده ي او مي بندد. بايد با «اميد»، اين پنجره ي بسته را گشود.
5- باور به درستي راهبرخي عمري در راهي پيش مي روند و کارهايي مي کنند، اما همچنان در ژرفاي جانشان ترديد وجود دارد که آيا افکارشان صحيح و راه و روششان درست است؟ آيا مبنا و مرامي که دارند، حق است و آنان را به «مقصد» مي رساند؟
اين حالت، آشفتگي روحي مي آورد. بصيرت در دين و باورداشتن به درستي راه، روح را آرامش مي دهد و از دغدغه و نگراني ها مي رهاند.
وقتي به درستي افکار و راهتان باور داريد، بگذرايد ديگران هر چه مي خواهند بگويند، هو کنند، مسخره کنند، شما را ساده يا گمراه بشمارند. شما که خودتان مي دانيد چه گوهري در اختيار داريد؛ پس از حرف و حديث ديگران چه باک؟ نگران قضاوت ديگران نباشيد.
مردي به امام حسين (عليه السلام) گفت: بيا بنشين تا با هم درباره ي دين، بحث و مناظره کنيم. حضرت فرمود: «فلاني! من بر دين خويش بصيرت دارم و بر حق بودنم براي من، کاملا روشن است. تو اگر به دين خود، جاهل و ناآگاهي، برو آن را بجوي...».(10) حضرت امير (عليه السلام) نيز درباره ي راه و روش خود و حقانيت خويش در مصاف با باطل، مي فرمايد: «من، بصيرت و آگاهي کامل و يقيني دارم که دشمنانم در مسير گمراهي اند و من، بر حق و در راه هدايتم».(11)
6- کوشش باري اداي تکليفبراي يک فرزانه ي متعهد، مهم ترين دغدغه بايد اين باشد که به «وظيفه»، عمل کرده است، يا نه؟ اگر کوتاهي و ترک وظيفه داشته، بايد نگران باشد و اگر به تکليف خود در حد توان عمل کرده است، جاي نگراني و آشفتگي خاطر و اضطراب دروني نيست.
گرچه از داغ لاله مي سوزيم
ما همان سربلند ديروزيم
چون به تکليف خود عمل کرديم
روز فتح و شکست، پيروزيم.
(12)دست يافتن به آرامش روح، در سايه ي «وجدان کاري» و انجام دادن دقيق تعهدات و پاي بندي به قول و قرارها و شانه خالي نکردن از بار تکليف و مسئوليت است. اگر در انجام دادن وظيفه ي خود، قصوري نداشته ايد، چه جاي نگراني؟
7- توکلدر رخدادها، بخشي از امور و وظايف بر دوش ماست، و برخي ديگر را بايد به مشيت خدا و تدبير او واگذار کرد. مهم آن است که ما در حد توان، کوتاهي نکنيم، بقيه ي کار را به خدا بسپاريم. البته «اعتماد به نفس» نيز در رسيدن به ثبات شخصيت و آرامش روح و نجات از آشفتگي و اضطراب، مؤثر است.
همه ي آنان که در زندگي به «توفيق» هايي رسيده اند، با روحيه ي توکل و اعتماد به نفس و اميد به ياري و امداد خدا گام برداشته اند و سايه نشين زحمات خويش شده، از بوستان همت و اراده ي خود، گل چيده و ثمر برگرفته اند.
باري... «اضطراب» را رخنه اي در ديواره ي عمر و جام زندگي بدانيم و با تکيه بر ايمان، نيايش، توکل، يقين، عمل به تکليف، حفظ گوهر اميد، دست يافتن به بصيرت ديني و شناخت عميق، به «آرامش» برسيم و «نگراني موهوم» را به خانه ي دل، راه ندهيم.
چرا جدا زخدايي، ز خويش بيگانه؟
چرا فرار، چرا بي قرار و ناآرام؟
بيا سحرگاهان،
خزان خسته دلي را،
به عطر ياد و شميم دعا، چو گلشن کن.
بيا به زمزمه ي ياديار، در دل شب ها
درون تيره ي خود را چو روز، روشن کن.
همان گونه که «امنيت اجتماعي» اگر نباشد، انجام دادن هر نوع خدمات اقتصادي و رفاهي و آموزشي و... دچار اختلال مي شود، وقتي هم که «آرامش روح» نباشد، نه فکر کار مي کند، نه زمينه ي يادگيري فراهم مي شود، نه دلبستگي به زندگي پديد مي آيد و نه خلاقيت هاي ذهني و فعاليت هاي علمي صورت مي پذيرد؛ چون نگراني، قدرت تصميم را نيز مختل مي سازد.
پس بايد در پي علاج اين غده ي روحي بود، تا لذت زندگي را چشيد. بي شک، آشفتگي فکري، به اضطراب روح مي انجامد؛ هراس از دشمن و مهاجم، زندگي را دستخوش تلاطم و ناآرامي مي سازد؛ بي پشتوانه بودن، احساس به پايان رسيدن وجود و به آخر خط رسيدن عمر را فراهم مي آورد و اين نگراني نيز، به نوعي «اضطراب آور» است؛ چرا که فرصت ها در گذرند و روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها، شتابان سپري مي شوند. روزي به استقبال آنها مي رويم، روزي هم با آنها «وداع» مي کنيم. و اگر دستمان به جايي بند نباشد و به آينده ي روشني، چشم ندوخته باشيم، زندگي، دچار ناامني مي شود و روح، گرفتار پريشاني و دل، دستخوش آشوب!
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: «هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست».
(1)اما چگونه مي توان به آن رسيد؟بعضي در فراز و نشيب زندگي و تلاطم امواج حوادث، همچون تکه چوبي دستخوش امواج اند؛ بعضي هم مانند کوهي عظيم، ايستاده در کنار خيزاب هاي بلند و سنگين درياها.
و چگونه مي توان با داشتن يک «تکيه گاه»، از اطمينان خاطر و آرامش روح و سکون نفس، برخوردار بود و از فشارهاي روحي و ناامني فکري و امواج تشويش خاطر رها شد؟
چراغ راه تو، جز سوز اشک و آهي نيست،
تو را که مانده چنين بي پناه و دلگيري
بجز خداي جهان، هيچ تکيه گاهي نيست،
به پيش پاي تو، اي اشتياق سبز و جوان!
بجز نيايش و راز و نياز، راهي نيست.(2)
آنچه مي توان درماني بر بي سر و ساماني روح و اضطراب روان باشد، از جمله از اين قرار است:
1- يقين در باورکسي که دچار ترديد و شک است در باورهاي ديني خود به مرحله ي «يقين» نرسيده است، دچار اضطراب مي شود و نگران پيامدهاي زندگي و عواقب کارهاست.
ايمان، امنيت و آرامش مي آورد و اگر قرآن کريم هم فرموده است که: «دل، آرام گيرد ز ياد خداي»،(3) اشاره به نقش ايمان و اعتقاد به خدا و ياد آن محبوب و معبود، در ايجاد آرامش روحي است.
خداباوران، خود را در پيوند و ارتباط با مبدأ هستي و سرپرست همه ي عالميان مي بينند و از اين رهگذر، قطره ي وجود خويش را متصل به دريا مي کنند و عظمت روحي در سايه ي «ايمان»، آشفتگي هاي روان را مي زدايد و اميدواري به لطف و رحمت خدا، ريشه ي نگراني را مي خشکاند.
قطره، درياست اگر با درياست...
پس اگر خوره ي شک بر باورها رخنه کرد، در اولين فرصت بايد آفت زدايي کرد، تا بنيان معتقدات آسيب نبيند و اضطراب روحي نياورد. و... البته که اين گونه نگراني که عمل آفرين و اصلاح گر است، مفيد و سازنده است و با نگراني هاي بي اساس و توهمي و خيالي فرق دارد.
2- نيايش در زندگيموجودي «بي نهايت کوچک»، وقتي در برابر آفريدگارش که «بي نهايت بزرگ» است قرار مي گيرد و خود را حتي کمتر از قطره اي در برابر اقيانوس و ذره اي در مقايسه با کهکشان ها مي يابد، احساس کوچکي در برابر آن عظمت، او را به کرنش و نيايش وا مي دارد و همه ي عظمت در همين احساس نيازمندي است.
آنچه اين «هيچ» را به آن «همه» پيوند مي دهد، «دعا»ست.
بي جهت نيست که موساي کليم، براي به انجام رساندن رسالت عظيمش، دعا مي کند و از خداوند «شرح صدر (گشودگي سينه)» مي طلبد.(4) و در متون حديثي، آن همه به نيايش توصيه شده و متون دعايي، لبريز از حکمت ها و هدايت هايي است که جان را اعتلا مي بخشد و روح را آرام مي سازد.
کتاب «نيايش» از آلکسيس کارل، سراسر توجه دادن به اين وادي متروک و فراموش شده و بيان آثار دعا و نيايش است. حرف هاي زيبايي دارد؛ يکي هم اين که: «نيايش، انسان ها را آن چنان رشد مي دهد که جامه اي که وارثت و محيط به قامتشان دوخته است، براي شان کوتاه گردد. ملاقات پروردگار،آنها را از صلح و آرامش درون، لبريز مي سازد، به طوري که شعشه ي پرتو اين صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا که روند، با خود مي برند».(5)
کم نيستند کساني که دلهره، نگراني، ترس، اضطراب و تشويش خاطر خود را در مواقع خوف و خطر و سختي ها و بحران ها، با «داروي دعا» درمان مي کنند.
3- پرهيز از خطا و گناهاضطراب ها گاهي ريشه در عدول از راه فطرت و دين و قانون و خرد دارند؛ يعني ارتکاب: جرم، گناه و خطا. اينها فشار روحي مي آورند؛ تازيانه ي عذاب وجدان و «نفس لوامه»، آرامش و آسايش را مي گيرد؛ بيم از دستگيري و کيفر و عذاب، اضطراب مي آورد؛ ترس از رسوايي و بي آبرويي، همواره استرس آور (تنش زا) و نگران کننده است.
اما... «آن را که حساب، پاک است، از محاسبه چه باک است؟».
راه درمان آن اضطراب، حرکت در بستر طاعت و دوري از حريم شکني و گستاخي بر خدا و شرع و قانون است. وگرنه، يک مجرم و گنهکار، اگر هم از کيفر بگريزد، عذاب وجدان، آرامش را از او مي گيرد.
4- حفظ گوهر اميديأس، شکننده ترين سنگ براي «جام زندگي» است و تباه کننده ترين عامل براي حيات روحي است.
به تعبير امام علي (عليه السلام): «يأس، انسان نااميد را از پا در مي آورد».(6) ايشان، در سخني ديگر، نوميدي را بزرگ ترين بلا مي شمارد.(7)
کسي که دچار نوميدي مي شود، از هستي ساقط مي شود، انگيزه ي زندگي را از دست مي دهد، نشاط و شادابي او رو به افول مي رود و اضطراب و ناآرامي، بر روحش سايه مي افکند؛ اما اميد، انگيزه آفرين است.
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) در حديثي فرموده است: «اميد، مايه ي رحمت براي امت من است. اگر اميد نباشد، نه مادري فرزندش را شير مي دهد، نه کشاورز و باغباني، نهالي مي کارد».(8)
و امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده است: «آرزو، رفيقي همدم است».(9)
پس نبايد اين گوهر را از کف داد، که گم کردن آن، اضطراب آور و نگران کننده است. نااميدي، روزنه هاي گشايش را به روي انسان و افق آينده ي او مي بندد. بايد با «اميد»، اين پنجره ي بسته را گشود.
5- باور به درستي راهبرخي عمري در راهي پيش مي روند و کارهايي مي کنند، اما همچنان در ژرفاي جانشان ترديد وجود دارد که آيا افکارشان صحيح و راه و روششان درست است؟ آيا مبنا و مرامي که دارند، حق است و آنان را به «مقصد» مي رساند؟
اين حالت، آشفتگي روحي مي آورد. بصيرت در دين و باورداشتن به درستي راه، روح را آرامش مي دهد و از دغدغه و نگراني ها مي رهاند.
وقتي به درستي افکار و راهتان باور داريد، بگذرايد ديگران هر چه مي خواهند بگويند، هو کنند، مسخره کنند، شما را ساده يا گمراه بشمارند. شما که خودتان مي دانيد چه گوهري در اختيار داريد؛ پس از حرف و حديث ديگران چه باک؟ نگران قضاوت ديگران نباشيد.
مردي به امام حسين (عليه السلام) گفت: بيا بنشين تا با هم درباره ي دين، بحث و مناظره کنيم. حضرت فرمود: «فلاني! من بر دين خويش بصيرت دارم و بر حق بودنم براي من، کاملا روشن است. تو اگر به دين خود، جاهل و ناآگاهي، برو آن را بجوي...».(10) حضرت امير (عليه السلام) نيز درباره ي راه و روش خود و حقانيت خويش در مصاف با باطل، مي فرمايد: «من، بصيرت و آگاهي کامل و يقيني دارم که دشمنانم در مسير گمراهي اند و من، بر حق و در راه هدايتم».(11)
6- کوشش باري اداي تکليفبراي يک فرزانه ي متعهد، مهم ترين دغدغه بايد اين باشد که به «وظيفه»، عمل کرده است، يا نه؟ اگر کوتاهي و ترک وظيفه داشته، بايد نگران باشد و اگر به تکليف خود در حد توان عمل کرده است، جاي نگراني و آشفتگي خاطر و اضطراب دروني نيست.
گرچه از داغ لاله مي سوزيم
ما همان سربلند ديروزيم
چون به تکليف خود عمل کرديم
روز فتح و شکست، پيروزيم.
(12)دست يافتن به آرامش روح، در سايه ي «وجدان کاري» و انجام دادن دقيق تعهدات و پاي بندي به قول و قرارها و شانه خالي نکردن از بار تکليف و مسئوليت است. اگر در انجام دادن وظيفه ي خود، قصوري نداشته ايد، چه جاي نگراني؟
7- توکلدر رخدادها، بخشي از امور و وظايف بر دوش ماست، و برخي ديگر را بايد به مشيت خدا و تدبير او واگذار کرد. مهم آن است که ما در حد توان، کوتاهي نکنيم، بقيه ي کار را به خدا بسپاريم. البته «اعتماد به نفس» نيز در رسيدن به ثبات شخصيت و آرامش روح و نجات از آشفتگي و اضطراب، مؤثر است.
همه ي آنان که در زندگي به «توفيق» هايي رسيده اند، با روحيه ي توکل و اعتماد به نفس و اميد به ياري و امداد خدا گام برداشته اند و سايه نشين زحمات خويش شده، از بوستان همت و اراده ي خود، گل چيده و ثمر برگرفته اند.
باري... «اضطراب» را رخنه اي در ديواره ي عمر و جام زندگي بدانيم و با تکيه بر ايمان، نيايش، توکل، يقين، عمل به تکليف، حفظ گوهر اميد، دست يافتن به بصيرت ديني و شناخت عميق، به «آرامش» برسيم و «نگراني موهوم» را به خانه ي دل، راه ندهيم.
چرا جدا زخدايي، ز خويش بيگانه؟
چرا فرار، چرا بي قرار و ناآرام؟
بيا سحرگاهان،
خزان خسته دلي را،
به عطر ياد و شميم دعا، چو گلشن کن.
بيا به زمزمه ي ياديار، در دل شب ها
درون تيره ي خود را چو روز، روشن کن.
آخرین ویرایش: