چکیده:
زبان و خط از بزرگترین اختراعاتِ بشر است که پس از گذشتِ هزاران سال، در کنار کارکردِ ارتباطی خود، وارد عرصۀ زیبایی و هنر شده و ادبیات و خوشنویسی را به وجود آورده است. از آنجا که عنوانِ مقاله، موضوعی میان رشتهای به شمار میرود، پرداختن به آن، نیازمند تسلط نسبی بر اصول، روشها و تاریخ این دو هنر است. برای این که بررسیِ همگامی این دو از اندازۀ مقاله خارج نگردد، پس از اشاره به پیشینۀ این دو اصلِ ارتباطی، همخوانی آنها از سدۀ سوم هجری تا دورۀ معاصر بنا بر فصلهایِ زیر بررسی شده است: مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان، مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان، کاربردهای ادبیات و خوشنویسی، ادوار اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی، قالبهای شعر و خوشنویسی. و همچنین عنوانهای: همخوانی جُنگهای شعر و مرقعات خطوط، مقایسۀ تذکرههای شاعران و تذکرههای خوشنویسان، همگامی متون آموزشی در دو عرصۀ ادبیات و خوشنویسی، همخوانی ادبیات و خوشنویسی در مهاجرت هنرمندان ایرانی به کشورهای همسایه، علاقهمندی پادشاهان حاکمان و فرهیختگانِ کشورهای همسایه به ادبیات و خوشنویسی ایران، مقایسۀ ادیبان و خوشنویسان ایرانی و غیر ایرانی. به فرصتی دیگر واگذار شده است. درآمد: زبان از کهنترین گونههای ارتباط است که بشر از دهها هزار سال پیش به آن پی برد و پس از هزاران سال صیقل خوردن به مرحلهای رسید که علاوه بر انتقال فکر و احساس، بتواند در عرصۀ هنر و زیبایی راه یابد و ادبیات نامیده شود. در ایران گاتاها را که بخشی از یسنایِ اوستاست، کهنترین متن مکتوبِ ادبی ایرانی دانسته و قدمت آن را نزدیک به سه هزار سال برآورد کردهاند. ابداع خط نیز از مهمترین نوآوریهای انسان است که پیشینۀ آن را نزدیک به هفت هزار سال پیش دانستهاند؛ باوجود این کهنترین خطوط شناخته شده در ایرانhttp://www.iranjoman.com/#_edn1 به دورۀ هخامنشیان باز میگردد. در این جا پس از اشاره به چند اصل کوتاه به موضوع بحث در دورۀ اسلامی خواهم پرداخت: الف) زبان و خط از وسایل ارتباط میان انسانها بوده و هستند و قدمت زبان بسی کهنتر از خط است. ب) پس از به کمال رسیدن زبان، ویژگیهای هنری و زیباشناسانهای در آن پدید آمد که سبب پیدایش هنری به نام ادبیات گردید. ج) هر چند از دورۀ باستان و خاصه دورۀ میانه اشارههایی به زیبانویسی باقی مانده است اما خوشنویسی در معنای هنری با جایگاه اجتماعی مستقل و ویژگیهای زیباییشناسانۀ دقیق از نخستین سدههای دورۀ اسلامی مطرح گردیده است. * نخستین جوانههای فرهنگ و هنر ایرانی در دورۀ اسلامی از سدۀ سوم هجری رشد و بالندگی خود را آغاز کرده است؛ با پژوهش در تاریخ سدههای اول و دوم، نیک درمییابیم که از فرهیختگان و بنیانگذاران علم و هنر، خبر چندانی در دست نیست و نخستین شاخصهای عرصۀ فرهنگ ایرانی از جمله: زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابنمقله بیضاوی و رودکی سمرقندی به سدۀ سوم و چهارم باز میگردند. در این نوشتار، بنا بر سنّت هزارساله، در برخی از عبارات و بررسیها، شعر به عنوان تنۀ اصلی و بخش بنیادین ادبیات فارسی در نظر گرفته شده است؛ از این رو گاه واژۀ «شعر» جایگزین «ادبیات» شده است. خوشبختانه دربارۀ زبان ادبیات فارسی، پژوهشهای گسترده و فراوانی صورت گرفته است و ایرانشناسان گرانقدر و استادان ارزشمند ایرانی از اواخر سدۀ نوزدهم تاکنون، تاریخ زبان و ادبیات ایران و سبکشناسی نظم و نثر را در قالب کتابهای حجیم و با نگاههای گوناگون تدوین نمودهاند. از این رو پژوهشهای شایستهای در سبکهای گوناگون شعر و نیز سخنوران ادب فارسی در دست است؛ اما دربارۀ خط فارسی و خاصه خوشنویسی ایرانی، پژوهشها بسیار اندک و پراکنده است. در عرصۀ سخنوری بسیاری از ادیبان علاوه بر بیان جذاب و زیبا، اندیشههای پروردۀ خویش را نیز در اختیار خواننده میگذارند. در این باره میتوان به نمونههای درخشان چون خیام و مولانا و حتی برخی از شاعران طنزپرداز و منتقد اشاره کرد. میدانیم که ترجمۀ آثار ادبی و به ویژه شعر، بسیاری از امتیازات اثر را از میان میبرد، با وجود این ترجمۀ رباعیات منسوب به خیام در سال 1948 م. به چاپ سیصدم رسیده است؛ از این روست که به بسیاری از ادیبان لقب حکیم یا عارف دادهاند؛ اما در عرصۀ خوشنویسی چنین نیست زیرا اگر برخی از خوشنویسان اندیشمند و یا عارف نیز بودهاند، آن اندیشۀ والا نه تنها مستقیماً از طریق زبان به مخاطب منتقل نشده است بلکه در مکاشفاتی پیچیده و ناشناخته و گاه در قالب یک ویژگی سبکی در اثر هنرمند آشکار گردیده است که درک ان برای همگان به سادگی ممکن نیست. در نتیجه از نظر تأثیرگذاری در جامعه، نمیتوان قلههای قلمی چون ابنمقله و میرعماد را با قلههایی چون ناصرخسرو و حافظ مقایسه کرد. برای دستیابی به دریافتی کلی و در عین حال دقیق از همخوانی و همگامی ادبیات و خوشنویسی، این دو عرصۀ هنری را در قالب چند عنوان مقایسه و بررسی میکنیم. یادآور میشوم که این بررسیها بیشتر از نظر دورهای و زمانی صورت گرفته است. 1- مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان خوشنویسان طراز اول ایرانی تا انقراض عباسیان (656 ق.) بیش از دیگر شهرها در بغداد به کتابت اشتغال داشتند؛ اما در همان زمان، شاعران فارسی زبان بیشتر در خراسان و به گونۀ پراکنده در تمام مراکز قدرت، حضور داشتند چنانکه در سدههای سوم تا هفتم بیشتر در خراسان بزرگ و شهرهایی چون: بخارا، غزنه، مرو و توس و در ادامۀ آن در سدۀ ششم در آذربایجان و حتی اصفهان و ری. تا سدۀ دهم در هر گوشه و کنار ایران آن روزگار، حکومتهای ملوکالطوایفی وجود داشته که بنابر سلیقۀ حاکمانشان گاه خریدار ادب و هنر بودند3 و گاه توجه چندانی به این هنرها نشان ندادند. از جمله شیراز سدۀ هفتم و هشتم هجری از نظرادبیات بالنده تر از خوشنویسی بوده است. اگر آغاز صفویه را پایان دورۀ حکومتهای ملوکالطوایفی و محلی بدانیم، از این زمان حکومت مرکزی قدرت و یکدستی بیشتری یافته و از آغاز سدۀ یازدهم با انتقال پایتخت به اصفهان، پایتخت به معنای کنونی آن نزدیکتر شد. از اوایل سدۀ نهم همگامی میان شهرهایی که شاعران و خوشنویسان در آن قرار یابند اندک اندک بیشتر شد. از دورۀ تیموری تا قاجار به ترتیب شهرهای هرات، تبریز، قزوین، اصفهان و عاقبت تهران، مراکز عمدۀ گردآمدن اهل فرهنگ و هنر گردید. تهران، از سدۀ سیزدهم تاکنون، همگام با پایتخت بودن، بیش از دورههای پیشین، مرکز فعالیت سخنوران و خوشنویسان بوده است. 2- تأثیر پادشاهان در حمایت از ادبیات و خوشنویسی بیشتر پادشاهان و سلاطین با گرد آوردن اهل فرهنگ در کنار خویش، موقعیت و ماندگاری خویش را تثبیت میکردند. در این میان برخی از شاهان و امیران نسبت به برخی از هنرها دلبستگی فردی نیز مییافتند؛ گاهی سطری از ایشان سر میزد و گاهی غزلی اتفاق میافتاد. با مطالعۀ علاقهمندی پادشاهان ایران در دورۀ اسلامی به روشنی درمییابیم که شعر و خوشنویسی بیش از دیگر شاخههای هنری بخت یار شده است. حاکمانی چون بایسنغر (در هرات) و برادرش ابراهیم سلطان (در شیراز) را میتوان از نمونههای علاقهمندی بیش از معمول حاکمان به خوشنویسی دانست. در عرصۀ شعر نیز وزیر فرهیختۀ دورۀ تیموری، امیرعلیشیرنوایی (در هرات) و بسیاری از پادشاهان و امیران سدۀ یازدهم هندوستان به سخنوران و شاعران توجه وافری ابراز کردهاند. در بررسی ادوار تاریخی، حمایت اهل قدرت به ویژه تا سدۀ هفتم از شاعران بیش از خوشنویسان بوده است چرا که بر اساس برخی از منابع، شاعران، همنشین و ندیم شاهان بشمار رفتهاند اما خوشنویسان از دورۀ تیموری و پس از آن، گاه به جایگاهی چون شاعران دست یافتهاند. برتری جایگاه ادیبان نسبت به خوشنویسان دلایل بسیار دارد که اکنون نمیتوان به آن پرداخت اما به مواردی میتوان اشاره کرد، از جمله این که شاعران در صورت ناخرسندی میتوانستند با پناه بردن به رقیب سلطان و یا بهرهمندی از ابزاری چون هجو، دستگاه حاکم را به رعایت حقوق خویش وادارند، در حالیکه خوشنویسان از حربههایی این چنین کمبهره بودند. دیگر این که ادیبان معمولاً باسوادتر و تحصیلکردهتر از خوشنویسان بودهاند و چون اطلاعاتِ منظمتری داشتند، گاه میتوانستند نقش مشاور را نیز ایفا کنند و همچنین با مدح و ستایش پادشاهان،حاکمان و امیران، سبب ماندگاری نام ممدوحان خویش گردند. ناگفته پیداست که بسیاری از شاعران، خوشنویس و بسیاری از خوشنویسان و کاتبان نیز دستی در شعر و ادبیات داشتهاند.http://www.iranjoman.com/#_edn4برای نمونه در سدۀ پنجم، اسدی توسی (ف 465) گرشاسبنامهای سروده که پس از شاهنامۀ فردوسی از زیباترین حماسههای ملی ایران است و نیز با نگارش «لغت فرس» نخستین فرهنگ فارسی به فارسی را تدوین کرده و در باب کتابت نیز، کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه»http://www.iranjoman.com/#_edn5 را به خط زیبای کوفی پیرآموز تحریر کرده است. از دورۀ تیموری، نهاد کتابخانه، به عنوان محلی برای گردآمدن هنرمندان برای تهیۀ مرقعات و نسخههای نفیس، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. خوشنویس، نگارگر، مذهِّب، ورّاق، جدولکش، صحّاف و بسیاری دیگر در کنار یکدیگر به اجرای گروهی یک اثر که همانا مرقع یا نسخهای گرانسنگ بوده میپرداختند. در آن ساختار یکی از سرآمدان هنر از سوی پادشاه به سمت ریاست کتابخانه سرافراز میگردید تا بر گردآوری و نگهداریِ نسخهها و چگونگی اجرای طرحهای کلان هنری نظارت نماید. از سدۀ نهم تا دوازدهم این افتخار نصیب برخی خوشنویسانِ شاعر همچون جعفر تبریزی (بایسنغری) گردید و گاه نیز نگارگران شاعری چون صادقی بیک افشار. این نکته نیز در پیوند ادیبان و خوشنویسان تأثیر بسزایی داشته است. با مطالعۀ تذکرههای خطاطان که اغلب به خوشنویسان سدۀ هفتم به بعد پرداختهاند درمییابیم که چون بیشتر کاتبان و خوشنویسان، شبانهروز با متون نوشتاری و غالباً ادبی سروکار داشتهاند، دست کم به جهت تفنّن و تفریح به سرایش ابیاتی میپرداختند، چنانکه پس از شرح احوال بسیاری از خوشنویسان، نمونههایی از سرودههایشان نیز نقل شده است و همچنین در تذکرههای شاعران به ویژه از سدۀ نهم تا یازدهم، به خوش خطی بسیاری از سخنوران اشاره شده است6 . 3- اشتغال و کاربردهای ادبیات و خوشنویسی شعر سبک خراسانی تماماً و سبک عراقی تا اندازۀ بسیار به دربار و حاکمان وابسته بوده و از سبک وقوع (سدۀ دهم) به بعد جنبههای مردمی شعر افزایش مییابد تا در دورۀ مشروطه کاملاً مردمی میشود. ناگفته پیداست که در حیطۀ شعر و ادبیات، سخنوران متوسط به سختی بازار کار مناسب مییافتند. چون قدرت حاکم خریدار ایشان نبوده است، ناچار بودهاند تا زندگی را از راه تدریس و مشاغل جانبی بگذرانند. در خوشنویسی، گروهی از هنرمندان حرفهای به کتابت نسخههای ارزشمند و پدید آوردن کتیبههای ماندگار، همزمان با وابستگی به دربار و اهل دولت اشتغال داشتند. به موازات آن گروه دیگری از کاتبان برای از میان بردن نیاز اجتماع به کتابت نسخههای خطیِ کاربردی و به عبارتی تولید کتاب مشغول بودند و به گمان بسیار اوضاع معیشتی کاتبان درجۀ دوم بهتراز شاعران همطرازشان بوده است. خوشنویسان حرفهای تا سدۀ هشتم بیشتر در بغداد گرد آمدهاند که مرکز حکومت عباسیان بود. پس از آن در دورۀ تیموری در هرات، دورۀ صفوی در تبریز و قزوین و بیش از آن در اصفهان و از دورۀ قاجار در تهران و در حمایت اهل قدرت زیستهاند؛ چرا که هزینههای فراوان تهیه و تولید نسخههای نفیس و مرقعات (از جمله: کاغذ، رنگ، طلا، نقره، چرم و...) و دستمزدهای استادکاران، نیازمند حمایت خزانۀ شاهی و حامیان متمول بوده است؛ اما کاتبان درجۀ دو و سه، در تمامی شهرها و حتی گاه قصبهها، بنابر نیاز جامعه به کتابت و در نتیجه امرار معاش، مشغول بودهاند. در نیمۀ نخست سدۀ سیزدهم با ورود و رواج چاپ در ایران، قطعهنویسی و نیز سیاهمشقنویسی به اوج اعتبار رسید. میدانیم که پیشینۀ قطعهنویسی به دورۀ تیموری و پیش از آن میرسد. سیاهمشقنویسی در خط نستعلیق نیز اگر چه از سدۀ یازدهم هجری آغاز گردید، در نیمۀ دوم سدۀ سیزدهم فرازی سزاوار یافت. خوشنویسان در پاسخ به حضورِ صنعت چاپ، بیش از پیش به سیاهمشقنویسی که کاربردی گوناگون بشمار میرفت، علاقهمند گشتند و با این حرکت ضمن شناخت ابعاد تازهای در خوشنویسی، مخاطبان و خریداران دیگری را شناسایی کردند. با گسترش چاپ، اتفاق حیرتانگیزی صورت گرفت. خوشنویسانی که با ورود چاپ و از میان رفتن بازار کتابتِ نسخههای خطی، تا اندازهای سردرگم گردیده بودند، بر آن شدند که از این صنعت نیز به سودِ خط و خوشنویسی بهرهمند گردند به این قرار که گروهی به کتابت کتابهای چاپ سنگی اشتغال یافتند و گروهی نیز به چاپ و انتشار آثار و قطعههای خود از طریق همان صنعت پرداختند. در دهههای اخیر نیز گروهی از خوشنویسان بسان سنّت هزار ساله به کتابت آثار ادبی و چاپ و انتشار آنها اشتغال دارند و گروه دیگر به آفرینش و عرضۀ قطعههایی به شکل تابلو در نمایشگاههای انفرادی و گروهی میپردازند. دورۀ حمایت مراکز قدرت از شاعران در اواخر دورۀ قاجار به پایان رسید و در سدۀ اخیر، سخنوران در کنار انتشار آثار خویش به فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، آموزشی و پژوهشی میپردازند و خوشنویسان نیز با اندکی تاخیر به همین سرنوشت دچار شدند. 4- ادوار اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی همان گونه که رودکی (ف. 329 ق.) را پدر شعر فارسی نامیدهاند، از سالها پیش پیشنهاد کردهام تا ابنمقله (ف. 328 ق.) را نیز پدر خوشنویسی ایرانی بنامیم؛ چرا که در بیشتر منابع، پس از اشاره به خاستگاهِ خط، خوشنویسان صدر اسلام و پیشوایانی چون علی (ع)، موج پیدایش خطوط ششگانه را از خط کوفی به ابنمقله نسبت دادهاند. بزرگترین سخنور پس از رودکی، فردوسی (ف. 411 ق.) است که همزمان با علیبنهلال مشهور به ابنبوّاب (ف. 413 ق.) است که تلاشهای ابنمقله را به سامانتر کرده است. در سدۀ هفتم و هشتم که از دورههای اوج شکوفایی شعر و خاصه غزل در شیراز است، سخنورانی چون سعدی، خواجو و حافظ به ظهور رسیدند. در همین عصر، خوشنویسی نیز در بغداد به دست استادانی چون یاقوت و شاگردانش که برخی ایرانی بودهاند و نیز احمد بن سهروردی به اوج شکوفایی رسید. در آن دوره همگام با شیراز، شعر فارسی در قونیه (توسط مولانا) و در دهلی (توسط امیرخسرو و حسن دهلوی) نیز گسترش یافت و مرزهای جغرافیاییِ ایرانِ آن روزگار را درنوردید. گفتنی است که ادبیات فارسی تا هر شهر و کشوری که گسترش یافته، شناسنامۀ ایرانی خود را حفظ کرده است. اما داستان خوشنویسی چنین نیست زیرا هر زمان که خوشنویسان ایرانی، کتاب یا کتیبهای را در خارج از مرزهای ایران به زبانی جز فارسی رقم زدهاند، همسایگانمان آن آثار را مصادرۀ به مطلوب کرده و از آنِ خود پنداشتهاند. هنرورانی چون ابنمقله، یحیی جمالی صوفی و احمد بن سهروردی از این جملهاند. از جمله دورههای شکوفایی خطوط ششگانه سدۀ هفتم و اوایل هشتم بوده است. در همین دوره با وجود ستم و جنایتهای مغولان و آشفتگی در حکومت محلی، یکی از دورههای پربار شعر فارسی نیز در شیراز رقم خورده است. شیراز سدۀ هفتم و هشتم به جهت محفوظ ماندن از حملۀ مغولان، در زمینۀ شعر و تولید نسخههای خطی امتیاز ویژهای یافته است سدۀ نهم نیز با حضور شاعران بزرگی چون جامی و خوشنویسانی چون جعفر تبریزی و سلطان علی مشهدی از دورههای اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی بهشمار میرود. در دورۀ صفوی همزمان با شاعرانی چون: طالب آملی، کلیم همدانی و صائب تبریزی، خط نستعلیق به قلم میرعماد و شاگردانش، علیرضای تبریزی (عباسی)، خلیلالله و محمدحسین کشمیری در ایران و هندوستان به اوج زیبایی و ظرافت رسید. گفتنی است که عثمانیان نیز از سبکِ میرعماد استقبال فراوان کردند و برخی از پیروان و مقلدان عثمانیِ وی به عیار شاگردان طراز اول میرعماد (همچون عبدالرشید و عبدالجبار) نایل گردیدند. در دورۀ بازگشت ادبی (نیمۀ دوم سدۀ دوازدهم و سدۀ سیزدهم هجری) شاعران به تقلید از استادان بزرگ سبک خراسانی و عراقی علاقهمند شدند و ادبیات وارد دورۀ تقلید و تکرار گردید. همگام با ادبیات، خوشنویسی نیز به ویژه در خط نسخ، نستعلیق و شکستۀ نستعلیق دچار تقلید و تکرار گردید. بیشتر خوشنویسان دورۀ قاجار، استادانی چون احمد نیریزی، میرعماد و عبدالمجید طالقانی را الگوی عالی خود پنداشته و به جای ادامۀ نوآوریهای لازم به نقل و گاه جعل آثار استادان یاد شده پرداختند. در دورۀ فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه قاجار همگامی تنگاتنگ شعر و خوشنویسی، بیشتر در تکرار و تقلید از پیشینیان خلاصه میشود. گونهای باستانگرایی سبب شد تا هنرمندانی چون عباس نوری و اسدالله شیرازی را به نقلِ آثار میرعماد تشویق کنند همانگونه که فتحعلیخان صبا، فروغی بسطامی، قاآنی شیرازی و بسیاری از دیگر سخنوران را نیز به تقلید از فردوسی و حافظ و سعدی واداشتند. 5- قالبهای شعر و خوشنویسی خط کوفی تا سدههای چهارم و پنجم هجری در تمام عرصهها از کتابت و کتیبه تا سکّهها و ظروف به کار میرفت و اندک اندک از سدۀ چهارم به بعد با رواج دیگر خطوط گویی تقسیم وظایف بهتر و درستتری در کتابت و خوشنویسی صورت گرفت. خط نسخ از سدۀ چهارم، عرصۀ نسخههای خطی را از آن خود کرد تا این که با پیدایش خط نستعلیق در سدۀ هشتم این عرصه به دو بخش کتابهای دینی و ادبی تقسیم گردید و نستعلیق وظیفۀ تحریر آثارِ فارسی و خاصه ادبی را بر عهده گرفت. نیک پیداست که تقسیمبندی یادشده، حاصل تکامل مناسبی بوده است. در شعر سدۀ سوم تا پنجم قصیده، میدان سخن را در اختیار داشت و قالبهای غزل و مثنوی تا اندازهای در حاشیه قرار داشتند. مثنوی با همان حرکت تکاملی و به آهستگی تا هزار سال پس از آن، جایگاه خود را حفظ کرد. غزل اندک اندک از سدۀ ششم جایگزین قصیده شد و از سدۀ هفتم تاکنون، مقبولترین قالب شعر بوده است. قالبهای رایج در شعر و خوشنویسی را از منظرهای گوناگون میتوان مقایسه کرد: خط کوفی و ثلث از نظر قدمت، استواری و وابستگی به مراکز قدرت و دستگاه حاکم، به قصیده شباهت دارد. اندک بودن سرعت نوشتاری خط کوفی و نیز اندک بودن خوانایی آن سبب شد تا خط نسخ جایگزین آن گردد. قالب قصیده نیز از نظر دشواری در سرایش، محدودیت در موضوع، قافیه و ردیف، جای خود را به قالبهای مثنوی و غزل داد. خطِ نسخ ویژگیهای آشکاری دارد از جمله نرمی و یکنواختی حروف و کلمات، خوانایی و کاربرد گسترده و دراز مدت در کتابت. مثنوی در عمر هزار سالۀ خود وظایفی بر عهده داشته که مهمترین آن بیان داستانها و روایات طولانی است. خط نسخ و قالب مثنوی از منظر دیگری چون سهولت و روانی در کاربرد نیز شباهت دارند. خط نسخ زیبایی و جذابیت خط نستعلیق و شکستۀ نستعلیق را ندارد و همچنین قالب مثنوی نیز زیبایی و شگفتی غزل را ندارد. غزل، محتوایی عاشقانه و عارفانه دارد و شاعر ابزار بسیاری چون تنوع وزن، قافیه، ردیف و آرایههای لفظی و معنایی را در اختیار دارد تا احساساتِ خویش را بیان کند. از این نظرگاه غزل با خط نستعلیق و شکستۀ نستعلیق همانندی دارد. در خط نستعلیق و شکستۀ آن نیز، هنرمند امکانات گوناگونی همچون: ترکیب در حروف و کلمات، تنوع در کشیدهنویسی و کرسی را برایِ بیان شور و شیفتگیِ خود در دست دارد. سرایش «بیت» که «مفرد» نیز خوانده شده از سدۀ یازدهم و در سبک هندی به استقلال و اهمیت ویژهای رسید و گاه سرایش مفرداتی چند، سبب شهرت و جاودانگی شاعری شده است، همانند نظیری نیشابوری که این بیتش بر سر زبانها افتاده و شهره شده است: درس ادیب اگر بود زمزمۀ محبّتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را |