• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

همخوانی ادبیات و خوشنویسی

چاووش

متخصص بخش ادبیات
چکیده:



زبان و خط از بزرگترین اختراعاتِ بشر است که پس از گذشتِ هزاران سال، در کنار کارکردِ ارتباطی خود، وارد عرصۀ زیبایی و هنر شده و ادبیات و خوشنویسی را به وجود آورده است.
از آنجا که عنوانِ مقاله، موضوعی میان رشته‏ای به شمار می‏رود، پرداختن به آن، نیازمند تسلط نسبی بر اصول، روشها و تاریخ این دو هنر است. برای این که بررسیِ همگامی این دو از اندازۀ مقاله خارج نگردد، پس از اشاره به پیشینۀ این دو اصلِ ارتباطی، همخوانی آنها از سدۀ سوم هجری تا دورۀ معاصر بنا بر فصل‏هایِ زیر بررسی شده است:
مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان، مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان، کاربردهای ادبیات و خوشنویسی، ادوار اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی، قالب‏های شعر و خوشنویسی.
و همچنین عنوان‏های:
همخوانی جُنگ‏های شعر و مرقعات خطوط، مقایسۀ تذکره‏های شاعران و تذکره‏های خوشنویسان، همگامی متون آموزشی در دو عرصۀ ادبیات و خوشنویسی، همخوانی ادبیات و خوشنویسی در مهاجرت هنرمندان ایرانی به کشورهای همسایه، علاقه‏مندی پادشاهان حاکمان و فرهیختگانِ کشورهای همسایه به ادبیات و خوشنویسی ایران، مقایسۀ ادیبان و خوشنویسان ایرانی و غیر ایرانی.
به فرصتی دیگر واگذار شده است.



درآمد:


زبان از کهن‏ترین گونه‏های ارتباط است که بشر از ده‏ها هزار سال پیش به آن پی برد و پس از هزاران سال صیقل خوردن به مرحله‏ای رسید که علاوه بر انتقال فکر و احساس، بتواند در عرصۀ هنر و زیبایی راه یابد و ادبیات نامیده شود. در ایران گاتاها را که بخشی از یسنایِ اوستاست، کهن‏ترین متن مکتوبِ ادبی ایرانی دانسته‏ و قدمت آن را نزدیک به سه هزار سال برآورد کرده‏اند.
ابداع خط نیز از مهم‏ترین نوآوری‏های انسان است که پیشینۀ آن را نزدیک به هفت هزار سال پیش دانسته‏اند؛ باوجود این کهن‏ترین خطوط شناخته شده در ایرانhttp://www.iranjoman.com/#_edn1
به دورۀ هخامنشیان باز می‏گردد.

در این جا پس از اشاره به چند اصل کوتاه به موضوع بحث در دورۀ اسلامی خواهم پرداخت:
الف) زبان و خط از وسایل ارتباط میان انسانها بوده و هستند و قدمت زبان بسی کهن‏تر از خط است.
ب) پس از به کمال رسیدن زبان، ویژگی‏های هنری و زیباشناسانه‏ای در آن پدید آمد که سبب پیدایش هنری به نام ادبیات گردید.
ج) هر چند از دورۀ باستان و خاصه دورۀ میانه اشاره‏هایی به زیبانویسی باقی مانده است اما خوشنویسی در معنای هنری با جایگاه اجتماعی مستقل و ویژگی‏های زیبایی‏شناسانۀ دقیق از نخستین سده‏های دورۀ اسلامی مطرح گردیده است.
*
نخستین جوانه‏های فرهنگ و هنر ایرانی در دورۀ اسلامی از سدۀ سوم هجری رشد و بالندگی خود را آغاز کرده است؛ با پژوهش در تاریخ سده‏های اول و دوم، نیک درمی‏یابیم که از فرهیختگان و بنیانگذاران علم و هنر، خبر چندانی در دست نیست و نخستین شاخص‏های عرصۀ فرهنگ ایرانی از جمله: زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابن‏مقله بیضاوی و رودکی سمرقندی به سدۀ سوم و چهارم باز می‏گردند.
در این نوشتار، بنا بر سنّت هزارساله، در برخی از عبارات و بررسی‏ها، شعر به عنوان تنۀ اصلی و بخش بنیادین ادبیات فارسی در نظر گرفته شده است؛ از این رو گاه واژۀ «شعر» جایگزین «ادبیات» شده است.
خوشبختانه دربارۀ زبان ادبیات فارسی، پژوهش‏های گسترده و فراوانی صورت گرفته است و ایرانشناسان گرانقدر و استادان ارزشمند ایرانی از اواخر سدۀ نوزدهم تاکنون، تاریخ زبان و ادبیات ایران و سبک‏شناسی نظم و نثر را در قالب کتابهای حجیم و با نگاه‏های گوناگون تدوین نموده‏اند. از این رو پژوهش‏های شایسته‏ای در سبک‏های گوناگون شعر و نیز سخنوران ادب فارسی در دست است؛ اما دربارۀ خط فارسی و خاصه خوشنویسی ایرانی، پژوهش‏ها بسیار اندک و پراکنده است.
در عرصۀ سخنوری بسیاری از ادیبان علاوه بر بیان جذاب و زیبا، اندیشه‏های پروردۀ خویش را نیز در اختیار خواننده می‏گذارند. در این باره می‏توان به نمونه‏های درخشان چون خیام و مولانا و حتی برخی از شاعران طنزپرداز و منتقد اشاره کرد. می‏دانیم که ترجمۀ آثار ادبی و به ویژه شعر، بسیاری از امتیازات اثر را از میان می‏برد، با وجود این ترجمۀ رباعیات منسوب به خیام در سال 1948 م. به چاپ سیصدم رسیده است؛ از این روست که به بسیاری از ادیبان لقب حکیم یا عارف داده‏اند؛ اما در عرصۀ خوشنویسی چنین نیست زیرا اگر برخی از خوشنویسان اندیشمند و یا عارف نیز بوده‏اند، آن اندیشۀ والا نه تنها مستقیماً از طریق زبان به مخاطب منتقل نشده است بلکه در مکاشفاتی پیچیده و ناشناخته و گاه در قالب یک ویژگی سبکی در اثر هنرمند آشکار گردیده است که درک ان برای همگان به سادگی ممکن نیست. در نتیجه از نظر تأثیرگذاری در جامعه، نمی‏توان قله‏های قلمی چون ابن‏مقله و میرعماد را با قله‏هایی چون ناصرخسرو و حافظ مقایسه کرد.

برای دستیابی به دریافتی کلی و در عین حال دقیق از همخوانی و همگامی ادبیات و خوشنویسی، این دو عرصۀ هنری را در قالب چند عنوان مقایسه و بررسی می‏کنیم. یادآور می‏شوم که این بررسی‏ها بیشتر از نظر دوره‏ای و زمانی صورت گرفته است.



1- مراکز فعالیت شاعران و خوشنویسان


خوشنویسان طراز اول ایرانی تا انقراض عباسیان (656 ق.) بیش از دیگر شهرها در بغداد به کتابت اشتغال داشتند؛ اما در همان زمان، شاعران فارسی زبان بیشتر در خراسان و به گونۀ پراکنده در تمام مراکز قدرت، حضور داشتند چنانکه در سده‏های سوم تا هفتم بیشتر در خراسان بزرگ و شهرهایی چون: بخارا، غزنه، مرو و توس و در ادامۀ آن در سدۀ ششم در آذربایجان و حتی اصفهان و ری.
تا سدۀ دهم در هر گوشه و کنار ایران آن روزگار، حکومت‏های ملوک‏الطوایفی وجود داشته که بنابر سلیقۀ حاکمانشان گاه خریدار ادب و هنر بودند3 و گاه توجه چندانی به این هنرها نشان ندادند. از جمله شیراز سدۀ هفتم و هشتم هجری از نظرادبیات بالنده تر از خوشنویسی بوده است.
اگر آغاز صفویه را پایان دورۀ حکومت‏های ملوک‏الطوایفی و محلی بدانیم، از این زمان حکومت مرکزی قدرت و یکدستی بیشتری یافته و از آغاز سدۀ یازدهم با انتقال پایتخت به اصفهان، پایتخت به معنای کنونی آن نزدیک‏تر ‏شد.
از اوایل سدۀ نهم همگامی میان شهرهایی که شاعران و خوشنویسان در آن قرار یابند اندک اندک بیشتر شد. از دورۀ تیموری تا قاجار به ترتیب شهرهای هرات، تبریز، قزوین، اصفهان و عاقبت تهران، مراکز عمدۀ گردآمدن اهل فرهنگ و هنر گردید. تهران، از سدۀ سیزدهم تاکنون، همگام با پایتخت بودن، بیش از دوره‏های پیشین، مرکز فعالیت سخنوران و خوشنویسان بوده است.



2- تأثیر پادشاهان در حمایت از ادبیات و خوشنویسی


بیشتر پادشاهان و سلاطین با گرد آوردن اهل فرهنگ در کنار خویش، موقعیت و ماندگاری خویش را تثبیت می‏کردند. در این میان برخی از شاهان و امیران نسبت به برخی از هنرها دلبستگی فردی نیز می‏یافتند؛ گاهی سطری از ایشان سر می‏زد و گاهی غزلی اتفاق می‏افتاد. با مطالعۀ علاقه‏مندی پادشاهان ایران در دورۀ اسلامی به روشنی درمی‏یابیم که شعر و خوشنویسی بیش از دیگر شاخه‏های هنری بخت یار شده‏ است. حاکمانی چون بایسنغر (در هرات) و برادرش ابراهیم ‏سلطان (در شیراز) را می‏توان از نمونه‏های علاقه‏مندی بیش از معمول حاکمان به خوشنویسی دانست. در عرصۀ شعر نیز وزیر فرهیختۀ دورۀ تیموری، امیرعلیشیرنوایی (در هرات) و بسیاری از پادشاهان و امیران سدۀ یازدهم هندوستان به سخنوران و شاعران توجه وافری ابراز کرده‏اند.

در بررسی ادوار تاریخی، حمایت اهل قدرت به ویژه تا سدۀ هفتم از شاعران بیش از خوشنویسان بوده است چرا که بر اساس برخی از منابع، شاعران، همنشین و ندیم شاهان بشمار رفته‏اند اما خوشنویسان از دورۀ تیموری و پس از آن، گاه به جایگاهی چون شاعران دست یافته‏اند.

برتری جایگاه ادیبان نسبت به خوشنویسان دلایل بسیار دارد که اکنون نمی‏توان به آن پرداخت اما به مواردی می‏توان اشاره کرد، از جمله این که شاعران در صورت ناخرسندی می‏توانستند با پناه بردن به رقیب سلطان و یا بهره‏مندی از ابزاری چون هجو، دستگاه حاکم را به رعایت حقوق خویش وادارند، در حالیکه خوشنویسان از حربه‏هایی این چنین کم‏بهره بودند. دیگر این که ادیبان معمولاً باسوادتر و تحصیل‏کرده‏‏تر از خوشنویسان بوده‏اند و چون اطلاعاتِ منظم‏تری داشتند، گاه می‏توانستند نقش مشاور را نیز ایفا کنند و همچنین با مدح و ستایش پادشاهان،حاکمان و امیران، سبب ماندگاری نام ممدوحان خویش گردند.
ناگفته پیداست که بسیاری از شاعران، خوشنویس و بسیاری از خوشنویسان و کاتبان نیز دستی در شعر و ادبیات داشته‏اند.http://www.iranjoman.com/#_edn4برای نمونه در سدۀ پنجم، اسدی توسی (ف 465) گرشاسبنامه‏ای سروده که پس از شاهنامۀ فردوسی از زیباترین حماسه‏های ملی ایران است و نیز با نگارش «لغت فرس» نخستین فرهنگ فارسی به فارسی را تدوین کرده و در باب کتابت نیز، کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه»http://www.iranjoman.com/#_edn5 را به خط زیبای کوفی پیرآموز تحریر کرده است.

از دورۀ تیموری، نهاد کتابخانه، به عنوان محلی برای گردآمدن هنرمندان برای تهیۀ مرقعات و نسخه‏های نفیس، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. خوشنویس، نگارگر، مذهِّب، ورّاق، جدول‏کش، صحّاف و بسیاری دیگر در کنار یکدیگر به اجرای گروهی یک اثر که همانا مرقع یا نسخه‏ای گرانسنگ بوده می‏پرداختند. در آن ساختار یکی از سرآمدان هنر از سوی پادشاه به سمت ریاست کتابخانه سرافراز می‏گردید تا بر گردآوری و نگهداریِ نسخه‏ها و چگونگی اجرای طرحهای کلان هنری نظارت نماید. از سدۀ نهم تا دوازدهم این افتخار نصیب برخی خوشنویسانِ شاعر همچون جعفر تبریزی (بایسنغری) گردید و گاه نیز نگارگران شاعری چون صادقی بیک افشار. این نکته نیز در پیوند ادیبان و خوشنویسان تأثیر بسزایی داشته است. با مطالعۀ تذکره‏های خطاطان که اغلب به خوشنویسان سدۀ هفتم به بعد پرداخته‏اند درمی‏یابیم که چون بیشتر کاتبان و خوشنویسان، شبانه‏روز با متون نوشتاری و غالباً ادبی سروکار داشته‏اند، دست کم به جهت تفنّن و تفریح به سرایش ابیاتی می‏پرداختند، چنانکه پس از شرح احوال بسیاری از خوشنویسان، نمونه‏هایی از سروده‏هایشان نیز نقل شده است و همچنین در تذکره‏های شاعران به ویژه از سدۀ نهم تا یازدهم، به خوش خطی بسیاری از سخنوران اشاره شده است6 .


3- اشتغال و کاربردهای ادبیات و خوشنویسی




شعر سبک خراسانی تماماً و سبک عراقی تا اندازۀ بسیار به دربار و حاکمان وابسته بوده و از سبک وقوع (سدۀ دهم) به بعد جنبه‏های مردمی شعر افزایش می‏یابد تا در دورۀ مشروطه کاملاً مردمی می‏شود. ناگفته پیداست که در حیطۀ شعر و ادبیات، سخنوران متوسط به سختی بازار کار مناسب می‏یافتند. چون قدرت حاکم خریدار ایشان نبوده است، ناچار بوده‏اند تا زندگی را از راه تدریس و مشاغل جانبی بگذرانند.

در خوشنویسی، گروهی از هنرمندان حرفه‏ای به کتابت نسخه‏های ارزشمند و پدید آوردن کتیبه‏های ماندگار، همزمان با وابستگی به دربار و اهل دولت اشتغال داشتند. به موازات آن گروه دیگری از کاتبان برای از میان بردن نیاز اجتماع به کتابت نسخه‏های خطیِ کاربردی و به عبارتی تولید کتاب مشغول بودند و به گمان بسیار اوضاع معیشتی کاتبان درجۀ دوم بهتراز شاعران همطرازشان بوده است.
خوشنویسان حرفه‏ای تا سدۀ هشتم بیشتر در بغداد گرد آمده‏اند که مرکز حکومت عباسیان بود. پس از آن در دورۀ تیموری در هرات، دورۀ صفوی در تبریز و قزوین و بیش از آن در اصفهان و از دورۀ قاجار در تهران و در حمایت اهل قدرت زیسته‏اند؛ چرا که هزینه‏های فراوان تهیه و تولید نسخه‏های نفیس و مرقعات (از جمله: کاغذ، رنگ، طلا، نقره، چرم و...) و دستمزدهای استادکاران، نیازمند حمایت خزانۀ شاهی و حامیان متمول بوده است؛ اما کاتبان درجۀ دو و سه، در تمامی شهرها و حتی گاه قصبه‏ها، بنابر نیاز جامعه به کتابت و در نتیجه امرار معاش، مشغول بوده‏اند.
در نیمۀ نخست سدۀ سیزدهم با ورود و رواج چاپ در ایران، قطعه‏نویسی و نیز سیاه‏مشق‏نویسی به اوج اعتبار رسید. می‏دانیم که پیشینۀ قطعه‏نویسی به دورۀ تیموری و پیش از آن می‏رسد. سیاه‏مشق‏نویسی در خط نستعلیق نیز اگر چه از سدۀ یازدهم هجری آغاز گردید، در نیمۀ دوم سدۀ سیزدهم فرازی سزاوار یافت. خوشنویسان در پاسخ به حضورِ صنعت چاپ، بیش از پیش به سیاه‏مشق‏نویسی که کاربردی گوناگون بشمار می‏رفت، علاقه‏مند گشتند و با این حرکت ضمن شناخت ابعاد تازه‏ای در خوشنویسی، مخاطبان و خریداران دیگری را شناسایی کردند.
با گسترش چاپ، اتفاق حیرت‏انگیزی صورت گرفت. خوشنویسانی که با ورود چاپ و از میان رفتن بازار کتابتِ نسخه‏های خطی، تا اندازه‏ای سردرگم گردیده بودند، بر آن شدند که از این صنعت نیز به سودِ خط و خوشنویسی بهره‏مند گردند به این قرار که گروهی به کتابت کتاب‏های چاپ سنگی اشتغال یافتند و گروهی نیز به چاپ و انتشار آثار و قطعه‏های خود از طریق همان صنعت پرداختند. در دهه‏های اخیر نیز گروهی از خوشنویسان بسان سنّت هزار ساله به کتابت آثار ادبی و چاپ و انتشار آنها اشتغال دارند و گروه دیگر به آفرینش و عرضۀ قطعه‏هایی به شکل تابلو در نمایشگاه‏های انفرادی و گروهی می‏پردازند.
دورۀ حمایت مراکز قدرت از شاعران در اواخر دورۀ قاجار به پایان رسید و در سدۀ اخیر، سخنوران در کنار انتشار آثار خویش به فعالیت‏های سیاسی، اجتماعی، آموزشی و پژوهشی می‏پردازند و خوشنویسان نیز با اندکی تاخیر به همین سرنوشت دچار شدند.


4- ادوار اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی



همان گونه که رودکی (ف. 329 ق.) را پدر شعر فارسی نامیده‏اند، از سال‏ها پیش پیشنهاد کرده‏ام تا ابن‏مقله (ف. 328 ق.) را نیز پدر خوشنویسی ایرانی بنامیم؛ چرا که در بیشتر منابع، پس از اشاره به خاستگاهِ خط، خوشنویسان صدر اسلام و پیشوایانی چون علی (ع)، موج پیدایش خطوط ششگانه را از خط کوفی به ابن‏مقله نسبت داده‏اند.
بزرگترین سخنور پس از رودکی، فردوسی (ف. 411 ق.) است که همزمان با علی‏بن‏هلال مشهور به ابن‏بوّاب (ف. 413 ق.) است که تلاشهای ابن‏مقله را به سامان‏تر کرده است.
در سدۀ هفتم و هشتم که از دوره‏های اوج شکوفایی شعر و خاصه غزل در شیراز است، سخنورانی چون سعدی، خواجو و حافظ به ظهور رسیدند. در همین عصر، خوشنویسی نیز در بغداد به دست استادانی چون یاقوت و شاگردانش که برخی ایرانی بوده‏اند و نیز احمد بن سهروردی به اوج شکوفایی رسید. در آن دوره همگام با شیراز، شعر فارسی در قونیه (توسط مولانا) و در دهلی (توسط امیرخسرو و حسن دهلوی) نیز گسترش یافت و مرزهای جغرافیاییِ ایرانِ آن روزگار را در‏نوردید. گفتنی است که ادبیات فارسی تا هر شهر و کشوری که گسترش یافته، شناسنامۀ ایرانی خود را حفظ کرده است. اما داستان خوشنویسی چنین نیست زیرا هر زمان که خوشنویسان ایرانی، کتاب یا کتیبه‏ای را در خارج از مرزهای ایران به زبانی جز فارسی رقم زده‏اند، همسایگانمان آن آثار را مصادرۀ به مطلوب کرده و از آنِ خود پنداشته‏اند. هنرورانی چون ابن‏مقله، یحیی جمالی صوفی و احمد بن سهروردی از این جمله‏اند.
از جمله دوره‏های شکوفایی خطوط ششگانه سدۀ هفتم و اوایل هشتم بوده است. در همین دوره با وجود ستم‏ و جنایت‏های مغولان و آشفتگی در حکومت محلی، یکی از دوره‏های پربار شعر فارسی نیز در شیراز رقم خورده است. شیراز سدۀ هفتم و هشتم به جهت محفوظ ماندن از حملۀ مغولان، در زمینۀ شعر و تولید نسخه‏های خطی امتیاز ویژه‏ای یافته است
سدۀ نهم نیز با حضور شاعران بزرگی چون جامی و خوشنویسانی چون جعفر تبریزی و سلطان علی مشهدی از دوره‏های اوج همگامی ادبیات و خوشنویسی به‏شمار می‏رود. در دورۀ صفوی همزمان با شاعرانی چون: طالب آملی، کلیم همدانی و صائب تبریزی، خط نستعلیق به قلم میرعماد و شاگردانش، علی‏رضای تبریزی (عباسی)، خلیل‏الله و محمدحسین کشمیری در ایران و هندوستان به اوج زیبایی و ظرافت رسید. گفتنی است که عثمانیان نیز از سبکِ میرعماد استقبال فراوان کردند و برخی از پیروان و مقلدان عثمانیِ وی به عیار شاگردان طراز اول میرعماد (همچون عبدالرشید و عبدالجبار) نایل گردیدند.
در دورۀ بازگشت ادبی (نیمۀ دوم سدۀ دوازدهم و سدۀ سیزدهم هجری) شاعران به تقلید از استادان بزرگ سبک خراسانی و عراقی علاقه‏مند شدند و ادبیات وارد دورۀ تقلید و تکرار گردید. همگام با ادبیات، خوشنویسی نیز به ویژه در خط نسخ، نستعلیق و شکستۀ نستعلیق دچار تقلید و تکرار گردید. بیشتر خوشنویسان دورۀ قاجار، استادانی چون احمد نی‏ریزی، میرعماد و عبدالمجید طالقانی را الگوی عالی خود پنداشته و به جای ادامۀ نوآوری‏های لازم به نقل و گاه جعل آثار استادان یاد شده پرداختند. در دورۀ فتحعلی‏شاه و ناصرالدین شاه قاجار همگامی تنگاتنگ شعر و خوشنویسی، بیشتر در تکرار و تقلید از پیشینیان خلاصه می‏شود. گونه‏ای باستانگرایی سبب شد تا هنرمندانی چون عباس نوری و اسدالله شیرازی را به نقلِ آثار میرعماد تشویق کنند همان‏گونه که فتحعلی‏خان صبا، فروغی بسطامی، قاآنی شیرازی و بسیاری از دیگر سخنوران را نیز به تقلید از فردوسی و حافظ و سعدی واداشتند.


5- قالب‏های شعر و خوشنویسی



خط کوفی تا سده‏های چهارم و پنجم هجری در تمام عرصه‏ها از کتابت و کتیبه تا سکّه‏ها و ظروف به کار می‏رفت و اندک اندک از سدۀ چهارم به بعد با رواج دیگر خطوط گویی تقسیم وظایف بهتر و درست‏تری در کتابت و خوشنویسی صورت گرفت. خط نسخ از سدۀ چهارم، عرصۀ نسخه‏های خطی را از آن خود کرد تا این که با پیدایش خط نستعلیق در سدۀ هشتم این عرصه به دو بخش کتاب‏های دینی و ادبی تقسیم گردید و نستعلیق وظیفۀ تحریر آثارِ فارسی و خاصه ادبی را بر عهده گرفت. نیک پیداست که تقسیم‏بندی یادشده، حاصل تکامل مناسبی بوده است.
در شعر سدۀ سوم تا پنجم قصیده، میدان سخن را در اختیار داشت و قالب‏های غزل و مثنوی تا اندازه‏ای در حاشیه قرار داشتند. مثنوی با همان حرکت تکاملی و به آهستگی تا هزار سال پس از آن، جایگاه خود را حفظ کرد. غزل اندک اندک از سدۀ ششم جایگزین قصیده شد و از سدۀ هفتم تاکنون، مقبول‏ترین قالب شعر بوده است.
قالب‏های رایج در شعر و خوشنویسی را از منظرهای گوناگون می‏توان مقایسه کرد:
خط کوفی و ثلث از نظر قدمت، استواری و وابستگی به مراکز قدرت و دستگاه حاکم، به قصیده شباهت دارد.
اندک بودن سرعت نوشتاری خط کوفی و نیز اندک بودن خوانایی آن سبب شد تا خط نسخ جایگزین آن گردد. قالب قصیده نیز از نظر دشواری در سرایش، محدودیت در موضوع، قافیه و ردیف، جای خود را به قالب‏های مثنوی و غزل داد.
خطِ نسخ ویژگی‏های آشکاری دارد از جمله نرمی و یکنواختی حروف و کلمات، خوانایی و کاربرد گسترده و دراز مدت در کتابت. مثنوی در عمر هزار سالۀ خود وظایفی بر عهده داشته که مهم‏ترین آن بیان داستانها و روایات طولانی است. خط نسخ و قالب مثنوی از منظر دیگری چون سهولت و روانی در کاربرد نیز شباهت دارند.
خط نسخ زیبایی و جذابیت خط نستعلیق و شکستۀ نستعلیق را ندارد و همچنین قالب مثنوی نیز زیبایی و شگفتی غزل را ندارد.
غزل، محتوایی عاشقانه و عارفانه دارد و شاعر ابزار بسیاری چون تنوع وزن، قافیه، ردیف و آرایه‏های لفظی و معنایی را در اختیار دارد تا احساساتِ خویش را بیان کند. از این نظرگاه غزل با خط نستعلیق و شکستۀ نستعلیق همانندی دارد. در خط نستعلیق و شکستۀ آن نیز، هنرمند امکانات گوناگونی همچون: ترکیب در حروف و کلمات، تنوع در کشیده‏نویسی و کرسی را برایِ بیان شور و شیفتگیِ خود در دست دارد.
سرایش «بیت» که «مفرد» نیز خوانده شده از سدۀ یازدهم و در سبک هندی به استقلال و اهمیت ویژه‏ای رسید و گاه سرایش مفرداتی چند، سبب شهرت و جاودانگی شاعری شده است، همانند نظیری نیشابوری که این بیتش بر سر زبان‏ها افتاده و شهره شده است:



درس ادیب اگر بود زمزمۀ محبّتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را





 
بالا