از گذشته های بسیار دور، زمانی که انسان، با پدیده های ناشناخته و عجیبْ روبه رو می شد، به دنبال چاره ای بود تا راهی برای آرامش روح و رفع نیاز فطری خود به معنویت (ارتباط با آسمان و غیب) و زیبایی (درونی و بیرونی) بیابد، تا این که به تدریج آموخت که از طریق ایین های پرستش و با توسّل به صوت و کلام و آواهای موزون و ادبیات منظوم (آهنگین)، می تواند به مقصود خود برسد. قدیمی ترین آثار مکتوبِ به جای مانده و نخستین آثار بشر در بین اقوام و ملّت های مختلف، سروده های دینی یا حماسی منظوم هستند، مانند: گاتا»های زردشت، بخشی از مزامیر داوود، قصائد سلیمان، بخش هایی از وِدا»ها و اوپانیشاد»های هندیان قدیم، ایلیاد» هُمِر و حماسه های ملّی چین و ژاپن. بعدها، نثر، پس از شعر و با گسترش دانش بشری در دوره های بعد، متداول شده است.
اهمیت این مسئله، تا آن جاست که کلام خداوند در قرآن مجید نیز در دوره مکّه (یعنی از آغاز بعثت تا سال سیزدهم)، از جنس شعر و مسجّع و آهنگین است و نیز از این روست که قرآن و اذان و دعاها و مناجات ها هم برای این که تأثیر بیشتری بر دل و جان مؤمنان بگذارند، با صوت خوش خوانده می شوند.
هنر نیز چون مذهب و ادبیات، از گذشته تا به حال، جزء ارکان اصلی زندگی بشر و در پیوند مستقیم با ایین ها و باورهای دینی بوده و از آن جا که همواره آدمی، با آفرینش آثار هنری، احساس شعف و لذّت می کرده، با زندگی وی درآمیخته است. از میان انواع هنر، موسیقی، پیش از دیگر رشته های هنری وجود داشت. موسیقی مذهبی، از قدیمی ترین انواع موسیقی در دنیاست. تقریباً تمامی قبایل صحرانشین در افریقا و مغولستان و مَنچوری و اسکیموها و جنگل نشینان آمازون و گینه بیسائو و سرخ پوستان سراسر قارّه امریکا و... بیش از دو هزار سال است که در ایین های مذهبی خود، از سازهای کوبه ای و سیمی و بادی و نواهای موزون، بهره می برند، چه رسد به مردمان متمدّن چین و هند و ایران و بین النّهرین و سواحل نیل و یونان و روم! امروزه، نواختن اُرگ و خواندن آوازهای جمعی، از سنّت های کلیسا شمرده می شود. در اسلام نیز، البته غنا» ـ به معنای هر نوع آواز مخصوص مجالس گناه و موسیقی ای که شنیدنش موجب زَوال عقل و اراده و قدرت تصمیم گیری در انسان شودـ از آغاز، حرام بوده است؛ امّا اغلب فرقه های مذهبی و مکتب های فقهی، در طول تاریخ اسلام، مخالفتی با آوازهای مذهبی (تلاوت قرآن و مناجات با اَلحان، منقبت خوانی، مولودی خوانی، مدّاحی، ذاکری، مصیبت خوانی و سَماع شرعی) نداشته اند و به کار بردن سازهایی خاص (مثل دف، طبل، صَنج، سُرنا، نی و نی انبان) را در تعزیه یا مراسم عروسی یا جنگ و تمرین نظامی یا عیدانه و... مُجاز شمرده اند. به علاوه، مجتهدان شیعه، از سَده های دور تا امروز، شنیدن یا اجرای هر نوع موسیقی غیر غِنایی را که همراه با گناه نباشد، حلال شمرده اند و فقط شنیدن آواز زن از سوی مرد نامَحرم را استثنا کرده اند.
[h=3]هنر چیست؟ هنر، انتقال عواطف و احساسات هنرمند به انسان است. هنرمندان چیره دست، قادر بوده اند در آثارشان، عواطف و تجربیات خود را به صورتی آشکار کنند که باعث برانگیخته شدن احساسات مخاطب شود و با ایجاد عواطف مشترک با مخاطبان، ارتباط و پیوندی معنوی برقرار کنند. هنرمندان، با خلق آثار بدیع، آنچه را که افراد عادی از درک آن عاجز بوده اند، برای همگان، قابل فهم کرده اند. عکاسی، نقّاشی، مجسّمه سازی، آهنگ سازی، فیلم سازی، تئاتر، معماری، طرّاحی، طرّاحی کاریکاتور و...، امروزه دیگر از بخش های ثابت و جذّاب زندگی جوامع انسانی شمرده می شوند.
تولستوی می گوید: هنر، یک فعّالیت انسانی است و مقصدش انتقال عالی ترین و بهترین احساساتی است که انسان ها بدانها دست یافته اند».2
[h=3]ادبیات چیست؟ در ماهیت ادبیات، گفته شده که: ادبیات، عبارت است از آن گونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کرده اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادی یا لذّت و اَلَم کرده اند».3
شاعران، با لطف طبع و احساسات دقیق، و نویسندگان چیره دست، با قدرت اندیشه و نیروی تخیل و به کارگیری بدیع زبان، جلوه و معنای خاصّی به کلام بخشیده اند و با نفوذ در فکر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادی های خود شریک کرده اند و گاه با ارائه آثار ادبی متنوّعی چون: شعر و ترانه، فیلم نامه، داستان، رمان و نمایش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهی ها و افکار و تجربیات خود را نیز منتقل کرده و جامعه را همدل و متّحد ساخته و موجب پیشرفت های بزرگ مادّی و معنوی شده اند؛ بدین طریق، گاه چنان تأثیر ماندگاری به جا گذاشته اند که موجب دگرگونی و تعالی اخلاق و فرهنگ نسل ها شده اند.
[h=3]رسالت هنر زمانی در دنیای غرب، بحث جنجال برانگیز ایا زیبایی، جزء ذات هنر است یا خیر؟»، مطرح شد. عدّه ای معتقد بودند که اساساً هنر، تجربه زیباشناختی بشر از جهان است و برخی دیگر، بر این باور بودند که هنر، تجربه ای از زیبایی ها و زشتی های جهان است. امّا باید در نظر داشت اگر هنر، تنها وسیله ای برای کسب لذّت و نشان دادن زیبایی باشد، بسیاری از آثار هنری ارزشمند ـ که به عنوان نمونه، فقر و تبعیض یا جنگ و مرگ و آوارگی را به تصویر می کشندـ، از دایره هنر، خارج خواهند شد.
گروهی دیگر از پیروان اخلاق، هنر را وسیله ای برای ارتقای کمالات بشر و کسب فضیلت و معنویت والای انسانی دانسته اند. به گفته لئو تولستوی: هنر، صرفاً تولید آثار دلپذیر نیست. مهم تر از همه، لذّت نیست؛ بلکه وسیله ارتباط انسان هاست برای دوام حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی. پس ضروری و لازم است؛ زیرا افراد بشر را با برانگیختن احساساتی یکسان، به یکدیگر پیوند می دهد».4
هنرمند، با ذهن پویای خویش، آثاری تازه می آفریند تا دریچه ای از دنیایی متفاوت را در مقابل چشم بینندگان بگشاید. هر جامعه ای می تواند از طریق بهره گیری از هنر خوب و سالم، با وجود تفاوت های زبانی و فرهنگی، با همه مردم دنیا و در همه زمان ها، ارتباط و پیوند برقرار کند و با زبان هنر ـ که زبان مشترک و قابل فهم همگان است ـ، به زندگی در جهان هستی ـ که جلوه ای از ذات حق است ـ، معنا و مفهومی عمیق ببخشد.
[h=3]رسالت ادبیات تأثیرات عمیق و ارزشمند آثار خوب و سالم ادبی بر جامعه، بر هیچ کس پوشیده نیست و این آثار، با جامعه، پیوندی استوار دارند. ادبیات، به خاطر بیان و ترویج ارزش های اجتماعی و انسانی، برای کلّ جامعه بشری، مفید بوده است.
رسالت ادبیات، آشنا کردن انسان با شیوه های زندگی بهتر و تلاش برای کمال و پیشرفت، از طریق آموزش، نقد و اصلاحگری، اتّحاد، مهرورزی و همدردی است و همواره بشر را به سوی آرمان های والای انسانی، هدایت کرده است.
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن می گوید: ادب ـ که در آغاز، به معنای رسم و ایین خوب زندگی کردن بودـ، ادب فنّی (یعنی ایجاد آثار ادبی) را گسترش داد و در واقع، ادب نفس با ادب درس، پیوند گرفت و ادبیات، وسیله ای شناخته شد برای بهتر و زیباتر زندگی کردن».5
ادبیات، همواره با اخلاق، پیوندی دیرینه داشته و بر مسئله مهم خودشناسی» تأکید فراوان کرده است و از آن جا که در آموزه های اسلامی، خودشناسی، پایه و پیش نیاز خداشناسی معرّفی شده است،6 می توان به اهمیت و جایگاه ادبیات در رشد اخلاق و تقویت ارزش های اخلاقی و دینی بیشتر پی بُرد.
تولستوی، هنر و ادبیات را از عالی ترین تجلیات جمال الهی و به وجود آورنده عالی ترین لذّت های روحی و معنوی برای انسان، تعریف می کند.7
نظامی (شاعر نامدار ایرانی)، شاعران را پیشرو و راهنمای عالم بشریت دانسته و مرتبه والایی به آنان نسبت داده و مقام آنان را پس از پیامبران خدا می داند و می گوید:
پیش و پَسی یافت صفِ کبریا
پس، شعرا باشد و پیش، انبیا.
کانت، شاعری را والاترینِ هنرها می پندارد و می گوید: شعر، غذای روح و فکر آدمی و آموزنده است».8
در پایان، می توان چنین گفت که هنر و ادبیات، در تمامی اهداف و رسالت ها، دارای ویژگی های مشترک و یکسانی هستند و هیچ حدّ و مرزی، آنها را از هم جدا نمی کند و شاید بتوان گفت که در اصل، ادبیات، بخشی از هنر است؛ امّا آن بخشی است که به خاطر گستردگی زیاد، تا حدّی استقلال یافته و در نهادهای رسمی آموزش (مدارس، دانشگاه ها و...)، جدا بررسی می شود، در حالی که از نظر ماهیت، ـ چنان که ارسطو تصریح کرده است ـ در شمار هنرهاست. ادبیات، هنر کلامی است، در برابر هنرهای دستی، تصویری ـ تجسّمی، صوتی و... .
اهمیت این مسئله، تا آن جاست که کلام خداوند در قرآن مجید نیز در دوره مکّه (یعنی از آغاز بعثت تا سال سیزدهم)، از جنس شعر و مسجّع و آهنگین است و نیز از این روست که قرآن و اذان و دعاها و مناجات ها هم برای این که تأثیر بیشتری بر دل و جان مؤمنان بگذارند، با صوت خوش خوانده می شوند.
هنر نیز چون مذهب و ادبیات، از گذشته تا به حال، جزء ارکان اصلی زندگی بشر و در پیوند مستقیم با ایین ها و باورهای دینی بوده و از آن جا که همواره آدمی، با آفرینش آثار هنری، احساس شعف و لذّت می کرده، با زندگی وی درآمیخته است. از میان انواع هنر، موسیقی، پیش از دیگر رشته های هنری وجود داشت. موسیقی مذهبی، از قدیمی ترین انواع موسیقی در دنیاست. تقریباً تمامی قبایل صحرانشین در افریقا و مغولستان و مَنچوری و اسکیموها و جنگل نشینان آمازون و گینه بیسائو و سرخ پوستان سراسر قارّه امریکا و... بیش از دو هزار سال است که در ایین های مذهبی خود، از سازهای کوبه ای و سیمی و بادی و نواهای موزون، بهره می برند، چه رسد به مردمان متمدّن چین و هند و ایران و بین النّهرین و سواحل نیل و یونان و روم! امروزه، نواختن اُرگ و خواندن آوازهای جمعی، از سنّت های کلیسا شمرده می شود. در اسلام نیز، البته غنا» ـ به معنای هر نوع آواز مخصوص مجالس گناه و موسیقی ای که شنیدنش موجب زَوال عقل و اراده و قدرت تصمیم گیری در انسان شودـ از آغاز، حرام بوده است؛ امّا اغلب فرقه های مذهبی و مکتب های فقهی، در طول تاریخ اسلام، مخالفتی با آوازهای مذهبی (تلاوت قرآن و مناجات با اَلحان، منقبت خوانی، مولودی خوانی، مدّاحی، ذاکری، مصیبت خوانی و سَماع شرعی) نداشته اند و به کار بردن سازهایی خاص (مثل دف، طبل، صَنج، سُرنا، نی و نی انبان) را در تعزیه یا مراسم عروسی یا جنگ و تمرین نظامی یا عیدانه و... مُجاز شمرده اند. به علاوه، مجتهدان شیعه، از سَده های دور تا امروز، شنیدن یا اجرای هر نوع موسیقی غیر غِنایی را که همراه با گناه نباشد، حلال شمرده اند و فقط شنیدن آواز زن از سوی مرد نامَحرم را استثنا کرده اند.
[h=3]هنر چیست؟ هنر، انتقال عواطف و احساسات هنرمند به انسان است. هنرمندان چیره دست، قادر بوده اند در آثارشان، عواطف و تجربیات خود را به صورتی آشکار کنند که باعث برانگیخته شدن احساسات مخاطب شود و با ایجاد عواطف مشترک با مخاطبان، ارتباط و پیوندی معنوی برقرار کنند. هنرمندان، با خلق آثار بدیع، آنچه را که افراد عادی از درک آن عاجز بوده اند، برای همگان، قابل فهم کرده اند. عکاسی، نقّاشی، مجسّمه سازی، آهنگ سازی، فیلم سازی، تئاتر، معماری، طرّاحی، طرّاحی کاریکاتور و...، امروزه دیگر از بخش های ثابت و جذّاب زندگی جوامع انسانی شمرده می شوند.
تولستوی می گوید: هنر، یک فعّالیت انسانی است و مقصدش انتقال عالی ترین و بهترین احساساتی است که انسان ها بدانها دست یافته اند».2
[h=3]ادبیات چیست؟ در ماهیت ادبیات، گفته شده که: ادبیات، عبارت است از آن گونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کرده اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادی یا لذّت و اَلَم کرده اند».3
شاعران، با لطف طبع و احساسات دقیق، و نویسندگان چیره دست، با قدرت اندیشه و نیروی تخیل و به کارگیری بدیع زبان، جلوه و معنای خاصّی به کلام بخشیده اند و با نفوذ در فکر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادی های خود شریک کرده اند و گاه با ارائه آثار ادبی متنوّعی چون: شعر و ترانه، فیلم نامه، داستان، رمان و نمایش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهی ها و افکار و تجربیات خود را نیز منتقل کرده و جامعه را همدل و متّحد ساخته و موجب پیشرفت های بزرگ مادّی و معنوی شده اند؛ بدین طریق، گاه چنان تأثیر ماندگاری به جا گذاشته اند که موجب دگرگونی و تعالی اخلاق و فرهنگ نسل ها شده اند.
[h=3]رسالت هنر زمانی در دنیای غرب، بحث جنجال برانگیز ایا زیبایی، جزء ذات هنر است یا خیر؟»، مطرح شد. عدّه ای معتقد بودند که اساساً هنر، تجربه زیباشناختی بشر از جهان است و برخی دیگر، بر این باور بودند که هنر، تجربه ای از زیبایی ها و زشتی های جهان است. امّا باید در نظر داشت اگر هنر، تنها وسیله ای برای کسب لذّت و نشان دادن زیبایی باشد، بسیاری از آثار هنری ارزشمند ـ که به عنوان نمونه، فقر و تبعیض یا جنگ و مرگ و آوارگی را به تصویر می کشندـ، از دایره هنر، خارج خواهند شد.
گروهی دیگر از پیروان اخلاق، هنر را وسیله ای برای ارتقای کمالات بشر و کسب فضیلت و معنویت والای انسانی دانسته اند. به گفته لئو تولستوی: هنر، صرفاً تولید آثار دلپذیر نیست. مهم تر از همه، لذّت نیست؛ بلکه وسیله ارتباط انسان هاست برای دوام حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی. پس ضروری و لازم است؛ زیرا افراد بشر را با برانگیختن احساساتی یکسان، به یکدیگر پیوند می دهد».4
هنرمند، با ذهن پویای خویش، آثاری تازه می آفریند تا دریچه ای از دنیایی متفاوت را در مقابل چشم بینندگان بگشاید. هر جامعه ای می تواند از طریق بهره گیری از هنر خوب و سالم، با وجود تفاوت های زبانی و فرهنگی، با همه مردم دنیا و در همه زمان ها، ارتباط و پیوند برقرار کند و با زبان هنر ـ که زبان مشترک و قابل فهم همگان است ـ، به زندگی در جهان هستی ـ که جلوه ای از ذات حق است ـ، معنا و مفهومی عمیق ببخشد.
[h=3]رسالت ادبیات تأثیرات عمیق و ارزشمند آثار خوب و سالم ادبی بر جامعه، بر هیچ کس پوشیده نیست و این آثار، با جامعه، پیوندی استوار دارند. ادبیات، به خاطر بیان و ترویج ارزش های اجتماعی و انسانی، برای کلّ جامعه بشری، مفید بوده است.
رسالت ادبیات، آشنا کردن انسان با شیوه های زندگی بهتر و تلاش برای کمال و پیشرفت، از طریق آموزش، نقد و اصلاحگری، اتّحاد، مهرورزی و همدردی است و همواره بشر را به سوی آرمان های والای انسانی، هدایت کرده است.
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن می گوید: ادب ـ که در آغاز، به معنای رسم و ایین خوب زندگی کردن بودـ، ادب فنّی (یعنی ایجاد آثار ادبی) را گسترش داد و در واقع، ادب نفس با ادب درس، پیوند گرفت و ادبیات، وسیله ای شناخته شد برای بهتر و زیباتر زندگی کردن».5
ادبیات، همواره با اخلاق، پیوندی دیرینه داشته و بر مسئله مهم خودشناسی» تأکید فراوان کرده است و از آن جا که در آموزه های اسلامی، خودشناسی، پایه و پیش نیاز خداشناسی معرّفی شده است،6 می توان به اهمیت و جایگاه ادبیات در رشد اخلاق و تقویت ارزش های اخلاقی و دینی بیشتر پی بُرد.
تولستوی، هنر و ادبیات را از عالی ترین تجلیات جمال الهی و به وجود آورنده عالی ترین لذّت های روحی و معنوی برای انسان، تعریف می کند.7
نظامی (شاعر نامدار ایرانی)، شاعران را پیشرو و راهنمای عالم بشریت دانسته و مرتبه والایی به آنان نسبت داده و مقام آنان را پس از پیامبران خدا می داند و می گوید:
پیش و پَسی یافت صفِ کبریا
پس، شعرا باشد و پیش، انبیا.
کانت، شاعری را والاترینِ هنرها می پندارد و می گوید: شعر، غذای روح و فکر آدمی و آموزنده است».8
در پایان، می توان چنین گفت که هنر و ادبیات، در تمامی اهداف و رسالت ها، دارای ویژگی های مشترک و یکسانی هستند و هیچ حدّ و مرزی، آنها را از هم جدا نمی کند و شاید بتوان گفت که در اصل، ادبیات، بخشی از هنر است؛ امّا آن بخشی است که به خاطر گستردگی زیاد، تا حدّی استقلال یافته و در نهادهای رسمی آموزش (مدارس، دانشگاه ها و...)، جدا بررسی می شود، در حالی که از نظر ماهیت، ـ چنان که ارسطو تصریح کرده است ـ در شمار هنرهاست. ادبیات، هنر کلامی است، در برابر هنرهای دستی، تصویری ـ تجسّمی، صوتی و... .